چکیده
شهدای سادات و شیعه در زمان امامت امام جواد (علیه السلام) موضوع این نوشتار است که هم شهدای قیامهای شیعی را شامل میشود و هم آنهایی که به صورت فردی و یا در زندان به شهادت رسیدند؛ یعنی در محدوده زمانی دوران هفده ساله امامت آن حضرت (204-220ق). قتل عام برادران و نزدیکان امام رضا (علیه السلام) در همان ابتدای امامت امام جواد (علیه السلام) به دست مأمون، موضوعی است که تقریباً بیشتر تاریخنگاران به آن اشاره کردهاند. معروفترین این شهدا محمد و زید بن موسی بن جعفر (علیه السلام) در خراسان و احمد و محمد بن موسی بن جعفر (علیه السلام) در فارس بودند که به دست مأموران مأمون به شهادت رسیدند. چند قیام مهم علویان را در دوره معتصم شاهد هستیم. قیام محمد بن قاسم حسینی در طالقان و قیام علی بن حمزه در شیراز مهمترین آنهاست. که به شهادت آنها و هوادارانشان انجامید. اما آن چه قیام و شهادت را در زمان امام جواد (علیه السلام) متمایز کرده، دو قیام خونین در قم، اولی با فرماندهی یکی از وکلای آن حضرت به نام یحیی بن علی عمران و دیگری به سردمداری یکی از شیعیان مخلص به نام جعفر بن داوود بود. این دو قیام از معدود حرکتهای امامیه در آن دوران به شمار میرفت که برخی آن دو را با امام جواد (علیه السلام) مرتبط میدانند، اگرچه دلیل قطعی برای اثبات آن در دست نیست.مقدمه
کشتن بیگناهان ذاتاً عملی بسیار سنگین شمرده، و مطابق دیدگاه اسلام، کشتن حتی یک نفس انسانی به ناحق، کشتار جمعی همه انسانها محسوب میشود و طبعاً قتل خاندان نبیاکرم (علیه السلام) به لحاظ حقی که بر همه انسانها دارند، منع شدیدتری دارد، به طوری که شاید جنایتی سنگینتر از آن نباشد. در هر دوره از زمان ائمه طاهرین (علیهم السلام) قتل عامها و کشتارهای زیادی از سادات و شیعیان انجام شده که زمان امام جواد (علیه السلام) نیز از این قاعده مستثنا نبود. در این دوره نیز سادات علوی زیادی به دست خلیفگان عباسی به قتل رسیدند؛ زیرا اساساً بعد از منصور، کمتر حاکمی از بنیعباس بود که دستش به خون خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آلوده نباشد. (1) بنابر تصریح تاریخنویسان، این سادات به طور معمول شیعه بلکه رهبران و سردمداران تشیع بودهاند و قیام آنان قیامهای شیعی محسوب میشد. رازی در النقص مینویسد: «و علوی اصلی الاّ امامتی و شیعی نبود و نتواند بود و اگر نه باری زیدی» (2) متقابلاً همراهی شیعه با علویان به اندازهای بود که نویسنده فضائح الروافض با طعنه مینویسد: «هر وقت علویای خروج میکرد، رافضی در پس او بایست ایستادن و تیغ خوردن». (3)دو سؤال مهمی که در نوشتار به دنبال پاسخ آن هستیم، این است که آیا علاوه بر شهدای سادات زیدی که بنابر اعتقاد به قیام با شمشیر قیام کردند و به شهادت رسیدند، وقایع مربوط به شهادت شیعیان امامیه را نیز در این دوره شاهد هستیم یا خیر؟ و آیا خلفای بعد از مأمون بین این وقایع و امام جواد (علیه السلام) رابطهای قائل بودند یا خیر؟
به نظر میرسد جواب این سؤالات مثبت باشد؛ بنابراین هدف از این نوشتار، علاوه بر جمعبندی وقایع مربوط به شهادت سادات و شیعیان به طور عام در دوره هفده ساله امامت امام جواد (علیه السلام)، نگاه دقیقتر به قتل عام شیعیان امامیه قم در زمان معتز است.
موارد شهادت سادات در مدت امامت امام جواد (علیه السلام) توسط مأمون
1. دستور قتل عام برادران و نزدیکان امام رضا (علیه السلام) در اوایل امامت امام جواد (علیه السلام)
مأمون بعد از شهادت امام رضا (علیه السلام) در گرگان، عموی آن حضرت را نیز به شهادت رساند. (4) هم چنین مأموران وی بعد از شهادت امام رضا (علیه السلام) دستور داشتند تا سادات و شیعیان را در نقاط مختلف سرکوب کنند. آنان دستور مأمون هر کجا قافله بنیهاشم را مییافتند، مانع از حرکت آنها میشدند و آنها را به مدینه بازمیگرداندند یا به قتل میرساندند. مرعشی مینویسد:"سادات از آوازه ولایت و عهدنامه مأمون که بر حضرت امامت پناهی داده بود، روی بدین طرف نهادند؛ و او را بیست و یک برادر دیگر بودند. این مجموع برادران و بنواعمام از سادات حسینی و حسنی به ولایت ری و عراق رسیدند."
مرعشی پس از ذکر تغییر سیاست مأمون و به شهادت رساندن امام رضا (علیه السلام)، در مورد عکسالعمل سادات، مینویسد:
"چون سادات خبر غدر مأمون که با حضرت رضا (علیه السلام) کرد شنیدند، پناه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند؛ و بعضی بدان جا شهید گشتند؛ و مزار و مرقد ایشان، مشهور و معروف است. (5)"
2. شهادت محمد و زید بن موسی بن جعفر (علیه السلام) و قتل عام همراهان آن دو
به نوشته تاریخنویسان، محمد بن موسی و برادرش زید در عراق به نزد امام رضا (علیه السلام) آمدند. حضرت هر دو را نصایح لازمه فرمودند و در موقع خلوت به هر دو فهماندند که امر ولایت عهدی ایشان موقت است و حضرت را به زهر جفا شهید میکنند و از عاقبت کار آنها خبر داده، فرمودند: «میبینم ای محمد در عقبهای که نزدیک جاده است و تو را ای زید در دشتی ساده به قتل آوردهاند». آن دو در خدمت حضرت بودند تا به شهادت رسیدند. آن دو برادر، پس از شهادت حضرت، شیعیان را از حیله مأمون خبر دادند و به گرفتن انتقام دعوت کردند. خبر به مأمون رسید. دستور داد هر دو را گرفتند و حبس کردند و بند گران بر آنان افکندند، ولی آنها پاسی از شب گذشته بگریختند. آنان تصمیم گرفتند از راه طرق به بصره بروند. دوستداران خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از حرکتشان مطلع شده، فوراً سلاح تهیه کردند و خود را به ایشان رسانیدند. مأمون نیز از ماجرا آگاه شد؛ عدهای را در تعقیب آنان فرستاد. مردم نیز از نوغان و سناباد خود را به محمد و زید رسانیدند و جنگی بین آنان با قشون مأمون درگرفت و جمع بسیاری از شیعه به شهادت رسیدند؛ از جمله ابوالصلت عبدالاسلام بن صالح بن سلیمان الهروی که از خواص حضرت رضا (علیه السلام) بود، شیعیان به طرف ترشیز (کاشمر فعلی) عقبنشینی کردند و در آن جا جنگی درگرفت و عدهای دیگر از شیعیان شهید شدند؛ (6) آنان سپس به کوههای گناباد عقبنشینی کردند. محمد در کوههای بین کاخک و دشت بیاض از کوهی بالا رفت و جنگ نمایانی کرد، ولی بر اثر جراحات زیاد شهید شد. زیدالنار شهادت برادر را که دید، خشمگین شد و به دشمن حمله کرد و با جنگ و گریز، تنها به فضای دشت بیاض رسید و از آن جا به دشت آفریز (روستایی در بین قاین و بیرجند) رفت. معتصم که در آن وقت از طرف مأمون والی قاین بود، لشکری به کمک قوای مأمون فرستاد و زید پس از جنگ بسیار شهید شد. سپس معتصم به مرکز خلافت مأمون برگشت و شهادت آن دو را به مأمون اطلاع داد. پس از رفتن معتصم، مردم آفریز اجتماع کردند و به تطهیر بدن زید پرداختند و او را دفن کردند. معتصم نیز بعدها پشیمان شد و چون به خلافت رسید، دستور داد قبه و بارگاهی برای قبر او ساختند! (7) البته برخی منابع شهادت زید را به دست مأمون از طریق مسمومیت دانستهاند. (8) پس از شهادت امام هشتم (علیه السلام) (203ق)، و در نخستین سالهای امامت امام جواد (علیه السلام)، قم سالهای ناآرامی را پشت سر میگذاشت برخی معتقدند که علویان و شیعیان، شهادت آن حضرت را نیرنگ مأمون دانستند. حرکتهای متعددی را علیه مأمون ایجاد کردند. حرکت خونین مردم قم از جمله این قیامها بود که پس از انتقال مأمون از مرو به بغداد، انجام شد.3. شهادت احمد بن موسی و قتل عام همراهان او
به نوشته برخی منابع نظیر فارسنامه بلخی، وقتی مأمون امام رضا (علیه السلام) را به مرو آورد، بین ایشان و برادرهایش و سایر نزدیکان جدایی افتاد. شوق زیارت امام رضا (علیه السلام) برادرانش را تحریک نمود که به امام رضا (علیه السلام) و مأموننامه بنویسند و از آنها کسب اجازه کنند تا برای دیدار امام رضا (علیه السلام) عازم مرو شوند. وقتی نامه به دست مأمون رسید، از این کار استقبال نمود و اجازه داد. در پی اجازه مأمون، احمد بن موسی (علیه السلام) و دیگر برادران مثل محمد عابد و سید علاءالدین حسین و جمع زیادی از برادرزادگان و سایر علویان، از حجاز به سمت خراسان حرکت کردند. مسیر خراسان غالباً در آن زمان از راه کویت، بصره، اهواز، بوشهر و شیراز بود؛ لذا در بین راه، تعداد زیادی از شیعیان به آنها ملحق شدند و کاروان بزرگی را تشکیل دادند. عاملان مأمون، حرکت این کاروان بزرگ را به او گزارش دادند که جمعیتی در حدود پانزده هزار نفر از بستگان امام رضا (علیه السلام) و سایر علویان و شیعیان، به سمت مرو در حرکت هستند. مأمون از حرکت این جمعیت انبوه، ترسید و فوراً دستور داد تا آنها را متوقف کنند و به هر کجا که رسیدهاند به آنها بگویند به طرف مدینه برگردند. قتلعخان که عامل مأمون بود، در شیراز مانع حرکت کاروان احمد بن موسی (علیه السلام) شد و بین آنها جنگ روی داد و احمد و تعداد زیادی از یارانش در آن جا به شهادت رسیدند. (9) زمان شهادت این امامزادگان سالهای آغازین امامت امام جواد (علیه السلام) بود. البته به گزارش بیهقی، احمد در بغداد بود و بعد از شنیدن شهادت برادرش، به قصد خونخواهی بیرون آمد و به همراه وی، سه هزار تن از نوادگان ائمه اطهار (علیهم السلام) و بردگان، آهنگ جنگ مأمون را داشتند. اما چون به قم رسیدند، عامل قم با آنها وارد جنگ شد و در نتیجه گروهی از یاران وی به شهادت رسیدند. احمد به جانب ری حرکت کرد و در آن جا نیز عامل ری با ایشان به نبرد پرداخت و جمعی از یاران او نیز در آن جا شهید شدند. احمد با باقی مانده یاران خود به سوی خراسان رفتند و در اسفراین، در زمینی شورهزار بین دو کوه فرود آمدند. ارتش مأمون برایشان حملهور شد و جنگ درگرفت و گروهی از آنان را کشت و احمد خود نیز به شهادت رسید و در آن جا دفن شد و قبرش در آن جا زیارتگاه است. البته این گزارش جای تردید دارد؛ زیرا اصل آن در لباب الانسان مخطوط قدیمی زید بیهقی دیده شده و فقط وی آن را گزارش نموده و در منابع دیگر انساب و کتابهای تاریخی، دیده نمیشود و روضاتی و جزایری از بیهقی گزارش کردهاند و سید محسن امین، از نیشابوری گزارش نموده است. ملک الکتاب شیرازی میگویند:"احمد بن موسی با هفتصد تن، از مدینه عازم ایران گشت و در شیراز، با قتلعخان حاکم شیراز درگیر شد و نهایتاً به شهادت رسید. (10)"
موارد شهادت سادات در زمان امامت امام جواد (علیه السلام) توسط معتصم
1. محمد بن عبدالله بن حسن بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب
محمد بن عبدالله از دیگر شهدای سادات در این عهد است. او فرزند ابنافطس بود که پدرش به دست هارون به شهادت رسید. وقتی معتصم، ولی عهد مأمون بود، برای تفریح و زورآزمایی، میله آهنی سنگینی را به دست گرفت و آن را از زمین بلند نمود و هشت بار آن را خم کرد و باز نمود. در این وقت معتصم متوجه محمد شد که در مجلس حاضر بود و به او گفت: «اما شما ای اباجعفر، از این ضرب دست و قدرتی که ما داریم بیبهره هستید!» محمد گفت: «آیا به من چنین میگویی؟ آهن را به من بده». معتصم آهن را نزد محمد انداخت. او آن را از زمین برداشت و آن را زیرورو نمود و شانزده بار آن را خم کرد. معتصم بعد از آن، کینه او را به دل گرفت و با شربت مسمومی او را به شهادت رسانید. البته ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین نوشته که قاتل شخص مأمون بود؛ زیرا وی از مأمون تقاضا کرد که مقامی دولتی به وی عطا کند. مأمون دستور داد تا طغرای حکومت بصره را به نام او امضا کردند. بعد به او گفت: «اکنون با من وداع کند و به سوی مقر حکومت خود عزیمت فرمای!» محمد برای وداع به حضور مأمون رفت و پس از مراسم وداع مرو را ترک گفت. مأمون به دنبال وی شیشهای سرشار از شربت فرستاد و به او پیام داد: «هنگامی که به بصره رسیدی از این شربت بنوش، زیرا من به یاد تو این هدیه را فرستادهام». محمد همان روز که بصره رسید، از شربت خلیفه نوشید ولی دیگر نتوانست پا به دارالاماره بگذارد. زهری با آن شربت آمیخته شده بود که درجا به زندگانی محمد خاتمه داد! (11) هم چنین در همین دوره، عبدالله بن جعفر بن ابراهیم بن جعفر بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) در مسیر فارس به دست گروهی از خوارج به شهادت رسید.2. محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام)
وی از دیگر شهدای علوی در این زمان است. مادر او صفیه دختر موسی بن عمر بن علی بن الحسین بود. کنیه وی ابوجعفر بود و مردم او را صوفی لقب داده بودند؛ زیرا همیشه جامه پشمی سفیدی میپوشید و مردی دانشمند و فقیه و متدین و زاهد بود. محمد در زمان معتصم، در طالقان خروج کرد و پس از جنگهایی که میان او و عبدالله بن طاهر رخ داد، عبدالله او را دستگیر کرد و نزد معتصم فرستاد. یکی از نزدیکان معتصم میگوید:"من در عمرم هرگز کسی را کوشاتر در عبادت و خویشتن دارتر و زبانش به ذکر خدای عزو جل گویاتر از محمد بن قاسم مشاهده نکردم. با آن همه گرفتاریهایی که برایش پیش آمده بود، چنان خوددار و خونسرد بود که هیچگاه بیتابی نکرد و شکستی در روحیهاش دیده نشد."
به دستور معتصم او را سربرهنه وارد شهر بغداد نمودند (12) و در سردابی که همانند چاه بود زندانی کردند، بدان سان که نزدیک بود محمد در آن زندان بمیرد؛ سپس او را کنار خانه معتصم جای دادند. وی در حال فرار از حبس مصدوم شد و به سبب آن مصدومیت (13) در واسط از دنیا رفت.
دو قیام قم و عکسالعمل شدید مأمون و معتصم
شهرت مردم قم در تشیع و بیباکی در اظهار معتقدات و اصرار در دفاع از مذهب شیعه، در مواردی برای قم و مردم آن بسیار گران تمام شد و موجب تخریبها و قتلعامها و خسارت از طرف دشمنان گردید. معمولاً قمیها والی غیر شیعه را میپذیرفتند و در واقع بسیاری، از اطاعت و پرداخت خراج به خلفای عباسی سرباز میزدند که دو مورد از آن در زمان مأمون بود که به آن اشاره میشود. (14)1. قیام و شهادت یحیی بن ابی عمران وکیل امام جواد (علیه السلام) در قم
پس از شهادت امام هشتم (علیه السلام) (203ق)، و در نخستین سالهای امامت امام جواد (علیه السلام)، قم سالهای ناآرامی را پشت سر میگذاشت برخی معتقدند که علویان و شیعیان، شهادت آن حضرت را نیرنگ مأمون دانستند. حرکتهای متعددی را علیه مأمون ایجاد کردند. حرکت خونین مردم قم از جمله این قیامها بود که پس از انتقال مأمون از مرو به بغداد، انجام شد. قمیها از پرداخت خراج و مالیات به حکومت مأمون، امتناع ورزیدند و نهضتی پدید آوردند که شعلههای آن از سال 204 تا سال 211 قمری در این سرزمین شعلهور بود و تسلط بغداد بر نقاط مرکزی ایران را تهدید میکرد. (15) نویسنده کتاب النجوم الزاهرة چنین مینگارد:"و فیها (سنة 210ق.) امتنع اهل قم، فوجّه الیهم المأمون علی بن هشام فحاربهم حتی هزمهم و دخل البلد و هدم سورها و استخرج منها سبعة آلاف الف درهم. (16)"
بلاذری نیز مینویسد:
"امام در قم، مردمان عصیان آغاز کردند و به مخالفت پرداختند و از ادای خراج سرباز زدند. مأمون، علی بن هاشم مروزی را به جنگ ایشان فرستاد و سپاهی نیز به یاری وی روانه کرد. علی بن هشام، آنان را سرکوب کرد و بزرگ ایشان یحیی به عمران را بکشت و دژهای شهر را با خاک یکسان ساخت و هفت هزار درهم و کسری از ایشان بگرفت. (17)"
حالی سؤالی که این جا مطرح میشود این است که آیا قیام مردم قم، به اذن امام جواد (علیه السلام) بوده است؟
در پاسخ بایدگفت: منابع شیعی درباره قیام یحیی بن عمران در قم و رابطه آن با امام جواد (علیه السلام) سکوت اختیار کردهاند؛ با این حال، موضوع وکالت او از مواردی است که منابع شیعی به آن تصریح کردهاند. از جمله ابن شهر آشوب در مناقب مینویسد:
"ابراهیم بن محمد الهمدانی قال: کتب ابوجعفر الیّ کتاباً و امرنی ان لا اُفَکّهُ حتّی یموت یحیی بن عمران. قال: فمکث الکتاب عندی سنین، فلمّا کان الیوم الذی مات فیه یحیی بن عمران فَکَکتُهُ، فإذا فیهِ قُم بِما کانَ یَقُّومُ بِهِ....؛ (18)
ابراهیم بن محمد همدانی میگوید: نامهی از سوی امام محمد تقی (علیه السلام) برای من ارسال شد؛ ولی فرمود: "آن را نگشا تا مرگ یحیی بن عمران فرا رسد. "سالیانی این نامه نزد من بود و آن روز که یحیی رحلت کرد، نامه را گشودم و در آن چنین آمده بود: " شما جانشین و قائم مقام یحیی باش"!"
طبق این خبر، یحیی نماینده امام جواد (علیه السلام) بود. نشانههایی نیز نمایندگی او را تأیید میکند. او شخصیتی برجسته و نامور بود. امام صادق (علیه السلام) پدرش عمران بن عبدالله را گرامی داشتند و او را نجیبی از خاندان نجیبزادگان برشمردند. او دلباخته اهل بیت (علیهم السلام) بود. هنگامی که دعبل به قم آمد، به پاس قصیدهای که در مدح اهل بیت (علیهم السلام) سروده بود، مقدمش را گرامی داشت و مردم را به مسجد جامع فرا خواند تا دعبل قصیده خود را بر مردم بخواند. پس از خواندن قصیده، او به مردم دستور داد تا بر سر دعبل، درهم و دینار نثار کنند. ارتباط یحیی با بیت امام جواد (علیه السلام) امر طبیعی بود؛ ولی در مقابل حاکم سیاستمدار و زیرکی چون مأمون باید این ارتباط مخفی میبود؛ به همین دلیل، بزرگان شیعه در ارتباط این نهضت با امام جواد (علیه السلام) سکوت اختیار کردهاند. شواهد فوق اصل وکالت را تأیید میکند اما این که امام دستور قیام به قیامکنندگان قم داده باشند، به مستندات دیگری نیاز دارد. از طرف دیگر، اساساً بعد از قیام امام حسین (علیه السلام)، کمتر قیامی دیده میشود که با اذن مستقیم امام انجام شده باشد. بر همین اساس، برخی معتقدند ائمه طاهرین (علیهم السلام) بعد از نهضت امام حسین (علیه السلام)، با مشاهده اوضاع به وجود آمده و عدم آمادگی جامعه بر استراتژیای که امام مجتبی (علیه السلام) تعیین فرموده بود پای فشردند. (19) البته برخی از تحلیلگران، قیام قم به رهبری یحیی بن ابن عمران را با فعالیتهای سیاسی وکلای امام مرتبط دانستهاند. به نظر میرسد مأمون، امام جواد (علیه السلام) را با این قیامها مرتبط میدانست. (20)
البته مأمون که این حرکتها را با آن حضرت مرتبط میدانست، کوشید همان سیاستی را که در مورد امام رضا (علیه السلام) انجام داده بود تکرار کند؛ به این صورت که فرزند امام رضا (علیه السلام) را به خود نزدیک کرده، از این طریق قیامهای علویان و شیعیان را تحتالشعاع قرار دهد. بنا به گفته ازدی و طبری، مأمون در اثنای لشکرکشی به روم، امام جواد (علیه السلام) را فراخواند و در ماه صفر 215 قمری. در تکریت به ایشان خوشامد گفت و در آن جا دختر خود امالفضل را به ازدواج ایشان درآورد. وی از آن حضرت خواست تا در بغداد عروسی کند و آن گاه با همسرش به مدینه بازگردد. بیشک، مأمون در پس این ازدواج اجباری، همان سیاستی را دنبال میکرد که در اعطای ولایت عهدی به امام رضا (علیه السلام) دنبال کرده بود، اما این بار قضیه فرق داشت، چون شیعه یک بار این نیرنگ را از مأمون دیده بود. به همین دلیل، شیعیان از این ازدواج سیاسی فریب نخوردند و قیامهای شیعه از جمله دو مورد قیام قم متوقف نشد.
به هر حال، نهضت مردم قم با رهبری شخصیتهایی مانند یحیی، یک نمونه قیام شیعی به شمار میرود. بنابراین،گفته طبری را نمیتوان پذیرفت که علت اصلی قیام قمیها، موضوع خراج و مالیات بوده است. (21) حق آن است که اختلاف قم با حاکمیت بغداد، بیشتر مذهبی بود، زیرا قمیها، حاکمان بغداد را غاصب میشناختند لذا از پرداخت مالیات به آنان امتناع ورزیدند. این قیام اول و قیام آخرشان نبود؛ زیرا در زمان معتز نیز آنها علیه حاکمیت عباسی قیام کردند و بعد از یحیی نیز مجدداً قیام قمیها علیه عباسیان شکل گرفت. قمیها از یک طرف به لحاظ غاصب دانستن عباسیان، از پرداخت خراج و مالیات به آنها شانه خالی میکردند و از طرف دیگر، در فرستادن خمس مال خود برای ائمه طاهرین (علیهم السلام) معروف بودند. محمد بن حسن میگوید: «ایشان اول کسانی هستند که خمس از مالهای خود بیرون کردند و نزد ائمه فرستادند.» وی هم چنین به وقف اموال زیادی برای امام در قم اشاره میکند و مینویسد:
"دیگر از مفاخر ایشان، وقف کردن این گروه عرب است که به قم بودند از ضیعتها و مزارعها و سرایها تا غایت که بسیاری از ایشان هر چه مالک و متصرف آن بودند از مال و منال و امتعه و ضیاع و عقار، به ائمه (علیهم السلام) بخشیدند. (22)"
شیخ طوسی، در تهذیب و استبصار روایت میکند: «صالح بن محمد بن سهل، از اصحاب امام جواد (علیه السلام) بود: "و کان یتولّی له الوقف بقم." (23) او خدمت امام جواد (علیه السلام) مشرف شد و گفت: «یا سیّدی اجعلنی من عشرة آلاف درهم فی حل، فانّی أنفقتُها؛ (24) مولای من! دهها هزار درهم از اموال شما را انفاق کردم. پس آن را بر من حلال فرمایید!». از این روایت، روشن میگردد که حضرت در قم، اموال و موقوفات فراوانی داشتند که هر ساله هزاران درهم درآمد و عایدات داشت. (25)
2. تجدید قیام توسط جعفر بن داوود و شهادت وی
روایات طبری و ابناثیر، حکایت میکند که برخی از رهبران قیام یحیی بن عمران به مصر تبعید شدند که جعفر بن داوود قمی در میان ایشان قرار داشت. (26) به رغم تبعید آنان، شعله قیام در قم خاموش نشد. بنابر نقل طبری: «وَ فیها تحرِک جعفر بن داوود القمی... وکان هرب مِن مِصر فرُدَّ الیها»؛ (27) جعفر از مصر گریخت و در سال 214 قمری دوباره مشعل قیام را در قم برافروخت؛ ولی دوباره شکست خورد و دستگیر گردید و به مصر تبعید شد. او بار دیگر از مصر فرار کرد و در سال 216 قمری در قم قیام کرد (28) و با لشکریان بغداد به نبرد برخاست. این نهضت تا پایان سال 217 قمری ادامه یافت. در این سال، لشکریان بغداد قیام را خاتمه داده، جعفر را اعدام کردند. (29) فیض قمی، در این باره چنین مینگارد:"در سال 215 قمری، دوباره مردم شورش کردند و طلحی، عامل بغداد را از شهر بیرون راندند. طلحی به سوی بغداد رفت و چون به آن جا رسید، ماجرا را برای مأمون بازگفت. مأمون سرکوبی شورشیان را به رأی رزین عبدالله بن طاهر - شحنه بغداد و برادر طلحه فرمانروای خراسان - واگذار کرد. او غلام خویش، عبدالله بن عزیز را بر این امر بگماشت و عبدالله با سابقه ارادت و دوستی که نسبت به بزرگ قمیها، جعفر بن داوود اشعری داشت، او را از مقصود خویش آگاه کرد و بنا به سفارش جعفر، مردم قم او را به شهر پذیرا شدند و وی شهر را به آسانی تسخیر کرد. عبدالله با نیرنگ و در سایه مهرورزی دروغین، علی بن عیسی را دوباره به مردم قم تحمیل کرد و خود به جانب خراسان رفت. (30)"
البته برخی نیز نوشتهاند:
"جعفر بن داوود در سال 216 قمری با لشکر مأمون جنگید و آنان را شکست داد و فرمانده آنها علی بن عیسی را به قتل رسانید. (31)"
این نقل با آن چه در تاریخ قم درباره معتصم خواهد آمد، ناسازگار است. مأمون در سال 218 قمری درگذشت (32) و معتصم جانشین او گردید. (33) قمیها، فرصتی یافتند تا دوباره قیام خود را شعلهور سازند. آنان به دارالحکومه حمله کردند و طلحی را از قم بیرون راندند. طلحی به بغداد رفت و معتصم را علیه مردم قم تحریک کرد. معتصم سپاهی را به فرماندهی وصیف ترک و همراهی طلحی، برای سرکوب قمیها روانه کرد. سپاه وصیف، شهر را محاصره کرده، به هر نیرنگی بود، به شهر رخنه کردند و داخل شهر شدند. آنان باروی قم را منهدم ساختند، باغها و خانههای سران نهضت را آتش زدند و شهر را ویران نموده، به تلّی از خاکستر تبدیل کردند. محمد بن حسن میگوید:
"معتصم، علی بن عیسی را با لشکری چند بر سر ایشان فرستاد تا [خانه] ایشان را خراب گردانید و سراها و منازل و باغات و بساتین ایشان را بسوزاند. (34)"
بعضی نوشتهاند که در سال 216 قمری علی بن عیسی در نبرد با جعفر کشته شد. بنابراین با قول تاریخ قم که میگوید: وی فرماندهی لشکر معتصم را بر عهده داشته است، مطابقت ندارد.
به هر روی، این همه بیداد عباسیان، خشم مردم و قیامهای متعدد را در قم به دنبال داشت و احتمال میرود دعای امام جواد (علیه السلام) به مردم قم: «... خَلَصَهُمُ اللهُ وَ فَرَّجَ عَنهُم؛ خداوند آنها را نجات دهد و در گشایش قرار دهد»، در همین دوران بوده است. روایات تاریخی از پایداری مجدد مردم قم حکایت میکنند که در نهایت مأموران معتصم چون نتوانستند با سرکوب آرامش را به قم برگردانند، محبت ظاهری را پیشه خود ساختند و علی بن عیسی، محمد بن عیسی بادغیسی را که مردی خوش خوی بود، به حکومت قم گماشت و با لشکریان خوش به بغداد بازگشت. حاکم جدید با تدبیر و درایت خود، رضایت مردم را جلب کرد و بذر محبتی افشاند که تا سال 254 قمری حادثه خونینی در این شهر پیش نیامد. (35)
نتیجه
در دوران امامت امام جواد (علیه السلام) فشار و سرکوب علیه سادات و شیعیان به انحاء مختلف انجام گرفت و قتل و آوارگی سادات و قتل عام شیعیان در زمان مأمون نیز ادامه یافت. این خلیفه حلیهگر عباسی، به رغم ظاهر عوامفریب خود، دست کمی از اسلاف خود نداشت. اگر تعداد سادات و شیعیان بیگناه که در زمان او به شهادت رسیدند بیشتر از قبل و بعد او نباشد، کمتر نیست. در زمان معتصم نیز وضع به همین منوال بود و خصوصاً سادات زیادی به بهانههای مختلف به شهادت رسیدند. در این میان، قیام قمیها و سرکوب و قتل عام آنها اهمیت زیادی داشت که آن را یکی از معدود قیامهای شیعیان امامیه در این عصر میتوان به شمار آورد. رهبری قیام بر عهده یکی از وکلای امام جواد (علیه السلام) بود. اگرچه برخی منابع، آن را با اقدامات سیاسی امام جواد (علیه السلام) مرتبط دانستهاند، سند قطعی در مورد این که این قیام به دستور امام بوده است دیده نمیشود. با این حال، دستگاه خلافت این گونه قیامها را با امام جواد (علیه السلام) مرتبط میدانست و سعی میکرد با نزدیک کردن امام از طریق ارتباط سببی، از گسترش آنها بکاهد. هم چنین در زمان معتصم نیز علاوه بر ادامه شهادت سادات علوی، قیام قم نیز مجدداً روی داد که معتصم با فرماندهی برخی از سرداران ترک آن را سرکوب کرد. این را میتوان اولین تجربه معتصم در استفاده از ترکان برای سرکوبی علویان و شیعیان دانست.نمایش پی نوشت ها:
1. این کشتن به اندازهای رایج بود که وقتی «مهدی» جانشین منصور، خواست تا یکی از سادات را بکشد، وزیرش گفت. تو تاکنون هیچ علوی (سیدی) را نکشتهای و این، یک افتخار بسیار بزرگ برای توست. مهدی در مدت خلافت خود (169- 158 ق) در ستم بر سادات کوتاهی نکرد. از جمله، علی بن عباس بن حسن را گرفت و زندانی کرد و او را مسموم ساخت به نحوی که بدنش از هم پاشید! مقاتل الطالبیین، در این باره نک: شیعهشناسی (9) «وضع اسفبار شیعیان در دوران عباسیان»، منابع مقاله: مجله درسهایی از مکتب اسلام فروردین 1390- ش 599.
2. نصیرالدین عبدالجلیل رازی قزوینی، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض (النقض)، ص 243 244 تصحیح محدث ارموی، قم: دارالحدیث، 1391. این موضوع که سادات به طور معمول شیعه هستند در قرنهای بعدی نیز کاملاً نمود داشت؛ به طوری که در زمان عثمانی محله سادات در موصل به نام محله روافض خوانده میشد که در مقابل آن محله یزیدیها قرار داشت. در این باره نک: صائم ساواش، علویگری در آناتولی در قرن شانزدهم، انتشارات وادی، 2002. درباره شرح و خلاصهای از این کتاب نک: رسول جعفریان، چگونه آناتولی از دست صفویان رفت.
3. نک: النقض، ص 624.
4. سرالسلسله العلویه، ص 20؛ راویان امام رضا (علیه السلام)، ص 186، به نقل از محمد مهدی فقیه بحرالعلوم، پژوهشی در زندگی علی بن حمزه، ص 72.
5. مرعشی، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص 277.
6. آرامگاه دو امامزاده در کاشمر وجود دارد.
7. حسامی مینویسد: در این تاریخ که سنه 800 هجری است نیز معمور است. در این باره نک: سلطان حسین تابنده، تاریخ و جغرافیای گناباد، صفحه 143.
8. معالم الانساب، ص 143؛ سرالسلسله العلویه، ص 37.
9. درباره ارجاعات تاریخی موضوع نک: سید یاسین زاهدی، «احمد بن موسی (علیه السلام)»، سخن تاریخ، گروه تاریخ مجتمع آموزش عالی امام خمینی (رحمه الله)،
10. محمد شیرازی، ملک الکتاب، ریاض الانساب و مجمع الاعقاب.
11. فرزندان آل ابی طالب، ج2، ص 355.
12. ترجمه مقاتل الطالبیین، ص 429.
13. همان، ص 431.
14. در تدوین این بخش و مستندات آن از مقاله «رویدادهای عصر امام جواد (علیه السلام)» بهره برده شده است. در این باره نک: سید حسن قریشی، رویدادهای عصر امام جواد (علیه السلام)، مجله فرهنگ کوثر، بهار 1385، شماره 65، ص 12.
15. یزید بن محمد ازدی، تاریخ الموصل، ج1، ص 368.
16. یوسف بن تغری، النجوم الزاهرة، ج2، ص 190.
17. بلاذری، فتوح البدان، ترجمه آذرنوش، ص 73.
18. ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص 397.
19. علی محمد ولوی، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامی.
20. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ج1، ص 47.
21. تاریخ طبری، ج8، ص 614.
22. تاریخ قم، ص 27.
23. طوسی، التهذیب، ج4، ص 140؛ الاستبصار، ج2، ص 60.
24. همان.
25. سید حسن قریشی، رویدادهای عصر امام جواد (علیه السلام).
26. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، ص 79.
27. تاریخ طبری، ج8، ص 622.
28. همان، ص 626.
29. همان، ص 630.
30. فیض، گنجینه آثار قم، ج1، ص 160.
31. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص 206- 207.
32. تاریخ طبری، ج8، ص 650.
33. همان، ص 668.
34. تاریخ قم، ص 163.
35. گنجینه آثار قم، ج1، ص 160. درباره این قیام نک: طبری، تاریخ طبری، ج8، ص 626، و 630؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج6، ص 422؛ جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم؛ علی بن حسین مسعودی، مروجالذهب و معادن الجوهر، ج4، ص 349 - 350.
نمایش منبع ها:
دیوان، بیروت: دارصادر.
ابن ابی الثلج، (1406)، تاریخ الائمه، ج1، قم: چاپ محمود مرعشی، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
ابن اثیر عزالدین علی، (1371 ش)، کامل (تاریخ بزرگ اسلام و ایران)، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی علمی.
ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمان بن علی بن محمد، (1412/ 1992)، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن جوزی، سبط، (1401/ 1981)، تذکره الخواص، ج1، بیروت.
ابن خشاب، عبدالله بن نصر، (1406ق)، تاریخ موالید الائمه و وفیاتهم، قم: مجموعه نفیسه.
ابن شعبه، (1363ش)، تحف العقول عن آل الرسول، ج1، علی اکبر غفاری، قم.
ابن شهر آشوب (1376- 1956م)، مناقب آل أبی طالب، تصحیح و شرح و مقابله: لجنه من أساتذه النجف الأشرف، النجف الأشرف: المکتبة الحیدریه.
ابن صباغ، (1408/ 1988)، الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه (علیهم السلام)، ج1، بیروت.
ابن طولون، (1377 / 1958)، الائمه الاثناعشر، ج1، صلاح الدین منجد، بیروت.
ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، (1407ق، 1986م)، البدایة و النهایة، بیروت: دارالفکر.
ادیب، عادل، (1376ش)، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، نشر فرهنگ اسلامی، چاپ شانزدهم.
اربلی، علی بن عیسی، (1381ق)، کشف الغمة فی معرفهالائمه، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، تبریز. بنیهاشمی.
اصفهانی، ابوالفرج، علی بن حسین، (1408- 1366)، مقاتل الطالبیین، بیروت: مؤسسه الاعلمی.
اطهر رضوی، سید عباس، (1376)، شیعه در هند، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
بخشایشی، عقیقی، (1357ش)، زندگانی پیشوای دهم امام هادی (علیه السلام)، قم: انتشارات نسل جوان.
بلاذری، احمد بن یحیی، (1997- 1377)، انساب الأشراف، دمشق: دارالیقظه العربیه.
پیشوایی، مهدی، (1381 ش)، سیره پیشوایان، قم: موسسة امام صادق، چاپ سیزدهم.
تابنده، سلطان حسین، (1348)، تاریخ و جغرافیای گناباد، تهران: سازمان چاپ دانشگاه.
تستری، محمد تقی، (1423)، رساله فی تواریخ النبی و اله (علیه السلام)، ج1، قم.
جعفریان، رسول، (1387)، اطلس شیعه، تهران: سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح.
خوانساری، محمد باقر بن زینالعابدین، روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، ج1، قم: اسماعیلیان.
ذهبی، (1413- 1993م)، سیر أعلام النبلاء، تخریج، شعیب الأزنؤوط، تحقیق، إبراهیم الزیبق، الطبع التاسعة، بیروت: مؤسسه الرساله.
رازی، عبدالجلیل، (1391)، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض، محمد حسین درایتی، تصحیح بر جلالالدین محدث ارموی، قم: مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث.
زارع خورمیزی، محمد رضا، (1391)، شیعه در قرن چهارم هجری، قم: مجمع جهانی شیعهشناسی.
زرکلی، خیرالدین، (1396م)، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب والمستعربین والمستشرقین، بیروت: دارالعلم للملایین.
شاکری، حسین، (1422ق)، شهدا اهل بیت (علیهم السلام)، قم: مؤسسه الاسلامیه للتبلیغ و الارشاد.
شوشتری، قاضی نورالله، (1377)، مجالس المؤمنین، تهران: اسلامیه.
طبری، عمادالدین، (1379)، مناقب الطاهرین، ج2، تهران: انتشارات رایزن.
طبری، محمد بن جریر، (1413)، دلائل الامامه، ج1، قم، مؤسسه البعثه.
عاملی جعفرمرتضی، (1405/ 1985)، الحیاه السیاسیه للامام الجواد (علیه السلام)، نبذه یسیره، ج1، بیروت.
علوی (709)، علی بن محمد، (1409)، المجدی فی أنساب الطالبین، تحقیق: دکتر احمد مهدوی دامغانی، اشراف، سید محمود مرعشی، قم: مکتبه آیتالله العظمی مرعشی نجفی.
فقیه محمدی جلالی، محمد مهدی، (1388)، علی بن حمزه، بررسی زندگانی و شهادت علی بن حمزه (علیه السلام)، قم: انتشارات وثوق.
قرشی، باقر شریف، (1371)، زندگانی امام علی الهادی (علیه السلام)، انتشارات اسلامی.
قزوینی رازی،عبدالجلیل، (1358هـ )، النقض، تصحیح میرجلال محدث، تهران:انتشارات انجمن آثار ملی.
قمی، حسن بن محمد حسن (1378)، تاریخ قم،ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملک قمی (805)، تحقیق سید جلالالدین تهرانی، تهران: توس.
قمی، عباس، منتهیالامال، قسمت اول، باب سوم، در تاریخ حضرت علی (علیه السلام).
مجلسی، محمد باقر (1403- 1983م)، بحارالأنوار، تحقیق محمد مهدی سید حسن خرسان و محمد باقر بهبودی، بیروت: مؤسسه الوفاء و داراحیاء التراث العربی.
معروف الحسنی، هاشم، (1371)، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ترجمه سید محمد صادق عارف، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.
مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیه السلام)، (1395)، قم: انجمن تاریخپژوهان حوزه علمیه قم، چاپ اول.