آيا طبيعت مرد چند همسرى است؟
حتما تعجب خواهيد كرد اگر بشنويد عقيده رايج روانشناسان و فيلسوفاناجتماعى غرب بر اين است كه مرد چند همسرى آفريده شده،تك همسرى بر خلافطبيعت اوست. ويل دورانت در لذات فلسفه صفحه 91 پس از آن كه شرحى دربارهآشفتگيهاى اخلاقى امروز از نظر امور جنسى ميدهد،مىگويد: «بى شك بسيارى از آن،نتيجه علاقه«اصلاح ناپذيرى»است كه به تنوع داريم وطبيعتبه يك زن بسنده نميكند.»
هم او ميگويد: «مرد ذاتا طبيعت چند همسرى دارد و فقط نيرومندترين قيود اخلاقى،ميزانمناسبى از فقر و كار سخت و نظارت دائمى زوجه مىتواند تك همسرى را به اوتحميل كند.»
در شماره 112 مجله زن روز تحت عنوان«آيا مرد طبيعتا خيانتكار است؟» نوشتهاست:
«پروفسور اشميد آلمانى گفته است:…در طول تاريخ،مرد هميشه خيانتكار بوده وزن دنبالهرو خيانت.حتى در قرون وسطى نيز برابر شواهد موجود 90 درصد ازجوانان به دفعات رفيقه عوض مىكردند و 50 درصد از مردان زندار به همسرانشانخيانت مىورزيدند.رابرت كينزى، محقق معروف امريكايى در گزارشش-كه بهكينزى راپورت مشهور شده-نوشته است:مردان و زنان امريكايى در بىوفايى وخيانت دستساير ملل دنيا را از پشتبستهاند…كينزى در قسمت ديگر گزارششآورده است:«زن بر خلاف مرد از تنوعجويى در عشق و لذت بيزار است.به هميندليل بعضى اوقات از رفتار مرد سر در نمىآورد.ولى مرد تنوع جويى را نوعىماجراجويى تلقى مىكند،آسان از راه بدر مىرود و به نظر او آنچه مهم است لذتجسمى است نه لذت عاطفى و روحى.تظاهر به تماس عاطفى و روحى در مرد فقطتا وقتى است كه فرصتى براى درك لذت جسمى پيش نيامده است.روزى پزشكمشهورى به من گفت:«پوليگام»بودن مرد(تنوع دوستى و تعدد خواهى)و«منوگام»بودن زن(انحصار خواهى و يكه شناسى)يك امر بديهى است،زيرا در مردميليونها سلول«اسپرم»توليد ميشود در حالى كه زن در دوران آمادگى جز يكتخم از تخمدان توليد نمىكند.صرف نظر از فرضيه كينزى،بد نيست از خودمانبپرسيم:آيا وفادار بودن براى مرد مشكل است؟
هانرى دومنترلان فرانسوى در پاسخ اين سؤال نوشته است:وفادار بودن براى مردمشكل نيستبلكه غير ممكن است.يك زن براى يك مرد آفريده شده است و يكمرد براى زندگى و همه زنها.مرد اگر به تاريكى مىپرد و به زنش خيانت مىكندتقصير خودش نيست،تقصير خلقت و طبيعت است كه همه عوامل خيانت را در اوبه وجود آورده است.»
در شماره 120 همين مجله تحت عنوان«عشق و ازدواج به سبك فرانسوى» چنين مينويسد: «زن و شوهر فرانسوى مساله بىوفايى را بين خودشان حل كرده و براى آن قاعدهو قانون و حد و حدودى قائل شدهاند.اگر مرد از مرز اين قاعده و قانون تجاوز نكندپرش به تاريكياش بياهميت است.آيا اصولا يك مرد بعد از دو سال زندگيزناشويى ميتواند وفادار بماند؟به طور يقين نه،زيرا اين خلاف طبيعتش است.امادر مورد زنان تا اندازهاى تفاوت مىكند و خوشبختانه آنها به اين تفاوت واقفند.درفرانسه اگر شوهرى مرتكب خيانتشود زنش احساس نارضايى نمىكند ياعصبانى نميشود،زيرا به خودش دلدارى مىدهد:او فقط جسمش را با خودشنزد ديگرى برده نه روح و احساساتش را،روح و احساساتش مال من است.»
در چند سال پيش نظريه يك پروفسور زيستشناس به نام دكتر راسل لى در همينزمينه در روزنامه كيهان منتشر شد و مدتى مورد بحث و گفتگوى نويسندگان ايراني بود.به عقيده دكتر راسل لى قناعت مرد به يك زن خيانتبه نسل است،نه از نظر كميتبلكه از نظر كيفيت;زيرا بسنده كردن مرد به يك زن نسل او را ضعيف ميكند.نسل درچند همسرى قوى و نيرومند ميگردد.
به عقيده ما اين توصيف از طبيعت مرد به هيچ وجه صحيح نيست.الهام بخش اينمفكران در اين عقيده اوضاع خاص محيط اجتماعى آنها بوده نه طبيعت واقعى مرد. البته ما مدعى نيستيم كه زن و مرد از لحاظ زيستشناسى و روانشناسى وضعمشابهى دارند.
بر عكس، معتقديم زيستشناسى و روانشناسى مرد و زن متفاوت است و خلقت از اين تفاوت هدف داشته است،و به همين جهت نبايد تساوى حقوق انساني زن و مرد را بهانه براى تشابه و يكنواختى حقوق آنها قرار داد.از نظر روحيهتك همسرى نيز قطعا زن و مرد روحيههاى متفاوتى دارند.زن طبعا تك شوهر است; چند شوهرى بر ضد روحيه اوست.نوع تمنيات زن از شوهر با چند شوهرى سازگارنيست.اما مرد طبعا تك همسر نيست،به اين معنى كه چند زنى بر ضد روحيه او نيست. چند زنى با نوع تمنياتى كه مرد از وجود زن دارد ناسازگار نيست.
اما ما با آن عقيده كه روحيه مرد با تك همسرى ناسازگار است مخالفيم.ما منكراين نظر هستيم كه ميگويد علاقه مرد به تنوع«اصلاح ناپذير»است.ما با اين عقيدهمخالفيم كه وفادارى براى مرد غير ممكن است و يك زن براى يك مرد آفريده شده ويك مرد براى همه زنها.
به عقيده ما عوامل خيانت را محيطهاى اجتماعى در مرد به وجود مىآورد نهخلقت و طبيعت.مسؤول خيانت مرد خلقت نيست،محيط اجتماعى است.عواملخيانت را محيطى به وجود مىآورد كه از يك طرف زن را تشويق مىكند تمام فنوناغوا و انحراف را براى مرد بيگانه به كار ببرد،هزار و يك نيرنگ براى از راه بيرونرفتن او بسازد;و از طرف ديگر به بهانه اينكه يگانه صورت قانونى ازدواجتك همسرى است،صدها هزار بلكه ميليونها زن آماده و نيازمند به ازدواج را از حقزناشويى محروم مىكند و آنها را براى اغواى مرد روانه اجتماع مىسازد.
در مشرق اسلامى پيش از آن كه آداب و رسوم غربى رايج گردد 90 درصد مردان،تك همسر واقعى بودند;نه بيش از يك زن شرعى داشتند و نه با رفيقه و معشوقه سرگرم بودند.زوجيت اختصاصى به مفهوم واقعى كلمه بر اكثريت قريب به اتفاقخانوادههاى اسلامى حكم فرما بود.
منبع: http://www.funpatogh.com
/خ
هم او ميگويد: «مرد ذاتا طبيعت چند همسرى دارد و فقط نيرومندترين قيود اخلاقى،ميزانمناسبى از فقر و كار سخت و نظارت دائمى زوجه مىتواند تك همسرى را به اوتحميل كند.»
در شماره 112 مجله زن روز تحت عنوان«آيا مرد طبيعتا خيانتكار است؟» نوشتهاست:
«پروفسور اشميد آلمانى گفته است:…در طول تاريخ،مرد هميشه خيانتكار بوده وزن دنبالهرو خيانت.حتى در قرون وسطى نيز برابر شواهد موجود 90 درصد ازجوانان به دفعات رفيقه عوض مىكردند و 50 درصد از مردان زندار به همسرانشانخيانت مىورزيدند.رابرت كينزى، محقق معروف امريكايى در گزارشش-كه بهكينزى راپورت مشهور شده-نوشته است:مردان و زنان امريكايى در بىوفايى وخيانت دستساير ملل دنيا را از پشتبستهاند…كينزى در قسمت ديگر گزارششآورده است:«زن بر خلاف مرد از تنوعجويى در عشق و لذت بيزار است.به هميندليل بعضى اوقات از رفتار مرد سر در نمىآورد.ولى مرد تنوع جويى را نوعىماجراجويى تلقى مىكند،آسان از راه بدر مىرود و به نظر او آنچه مهم است لذتجسمى است نه لذت عاطفى و روحى.تظاهر به تماس عاطفى و روحى در مرد فقطتا وقتى است كه فرصتى براى درك لذت جسمى پيش نيامده است.روزى پزشكمشهورى به من گفت:«پوليگام»بودن مرد(تنوع دوستى و تعدد خواهى)و«منوگام»بودن زن(انحصار خواهى و يكه شناسى)يك امر بديهى است،زيرا در مردميليونها سلول«اسپرم»توليد ميشود در حالى كه زن در دوران آمادگى جز يكتخم از تخمدان توليد نمىكند.صرف نظر از فرضيه كينزى،بد نيست از خودمانبپرسيم:آيا وفادار بودن براى مرد مشكل است؟
هانرى دومنترلان فرانسوى در پاسخ اين سؤال نوشته است:وفادار بودن براى مردمشكل نيستبلكه غير ممكن است.يك زن براى يك مرد آفريده شده است و يكمرد براى زندگى و همه زنها.مرد اگر به تاريكى مىپرد و به زنش خيانت مىكندتقصير خودش نيست،تقصير خلقت و طبيعت است كه همه عوامل خيانت را در اوبه وجود آورده است.»
در شماره 120 همين مجله تحت عنوان«عشق و ازدواج به سبك فرانسوى» چنين مينويسد: «زن و شوهر فرانسوى مساله بىوفايى را بين خودشان حل كرده و براى آن قاعدهو قانون و حد و حدودى قائل شدهاند.اگر مرد از مرز اين قاعده و قانون تجاوز نكندپرش به تاريكياش بياهميت است.آيا اصولا يك مرد بعد از دو سال زندگيزناشويى ميتواند وفادار بماند؟به طور يقين نه،زيرا اين خلاف طبيعتش است.امادر مورد زنان تا اندازهاى تفاوت مىكند و خوشبختانه آنها به اين تفاوت واقفند.درفرانسه اگر شوهرى مرتكب خيانتشود زنش احساس نارضايى نمىكند ياعصبانى نميشود،زيرا به خودش دلدارى مىدهد:او فقط جسمش را با خودشنزد ديگرى برده نه روح و احساساتش را،روح و احساساتش مال من است.»
در چند سال پيش نظريه يك پروفسور زيستشناس به نام دكتر راسل لى در همينزمينه در روزنامه كيهان منتشر شد و مدتى مورد بحث و گفتگوى نويسندگان ايراني بود.به عقيده دكتر راسل لى قناعت مرد به يك زن خيانتبه نسل است،نه از نظر كميتبلكه از نظر كيفيت;زيرا بسنده كردن مرد به يك زن نسل او را ضعيف ميكند.نسل درچند همسرى قوى و نيرومند ميگردد.
به عقيده ما اين توصيف از طبيعت مرد به هيچ وجه صحيح نيست.الهام بخش اينمفكران در اين عقيده اوضاع خاص محيط اجتماعى آنها بوده نه طبيعت واقعى مرد. البته ما مدعى نيستيم كه زن و مرد از لحاظ زيستشناسى و روانشناسى وضعمشابهى دارند.
بر عكس، معتقديم زيستشناسى و روانشناسى مرد و زن متفاوت است و خلقت از اين تفاوت هدف داشته است،و به همين جهت نبايد تساوى حقوق انساني زن و مرد را بهانه براى تشابه و يكنواختى حقوق آنها قرار داد.از نظر روحيهتك همسرى نيز قطعا زن و مرد روحيههاى متفاوتى دارند.زن طبعا تك شوهر است; چند شوهرى بر ضد روحيه اوست.نوع تمنيات زن از شوهر با چند شوهرى سازگارنيست.اما مرد طبعا تك همسر نيست،به اين معنى كه چند زنى بر ضد روحيه او نيست. چند زنى با نوع تمنياتى كه مرد از وجود زن دارد ناسازگار نيست.
اما ما با آن عقيده كه روحيه مرد با تك همسرى ناسازگار است مخالفيم.ما منكراين نظر هستيم كه ميگويد علاقه مرد به تنوع«اصلاح ناپذير»است.ما با اين عقيدهمخالفيم كه وفادارى براى مرد غير ممكن است و يك زن براى يك مرد آفريده شده ويك مرد براى همه زنها.
به عقيده ما عوامل خيانت را محيطهاى اجتماعى در مرد به وجود مىآورد نهخلقت و طبيعت.مسؤول خيانت مرد خلقت نيست،محيط اجتماعى است.عواملخيانت را محيطى به وجود مىآورد كه از يك طرف زن را تشويق مىكند تمام فنوناغوا و انحراف را براى مرد بيگانه به كار ببرد،هزار و يك نيرنگ براى از راه بيرونرفتن او بسازد;و از طرف ديگر به بهانه اينكه يگانه صورت قانونى ازدواجتك همسرى است،صدها هزار بلكه ميليونها زن آماده و نيازمند به ازدواج را از حقزناشويى محروم مىكند و آنها را براى اغواى مرد روانه اجتماع مىسازد.
در مشرق اسلامى پيش از آن كه آداب و رسوم غربى رايج گردد 90 درصد مردان،تك همسر واقعى بودند;نه بيش از يك زن شرعى داشتند و نه با رفيقه و معشوقه سرگرم بودند.زوجيت اختصاصى به مفهوم واقعى كلمه بر اكثريت قريب به اتفاقخانوادههاى اسلامى حكم فرما بود.
منبع: http://www.funpatogh.com
/خ