عزت خاندان رسالت
هیچ مورخ اندیشه ورز و اسلام شناس خردمندی پای بر صفحه هستی نگذارده که در آن موقعیت حساس، بهتر از اندیشه، گفتار و رفتار بانوی بزرگ کربلا زینب کبری (س) به گمانه زنی او خطور کرده باشد. زینبی که آن روی سکه عفت فاطمی است، پرده نشین خانه وحی است. پرورده غیرت ها است. همان خاتونی که زنان کوفه صف اندر صف منتظر لقایش می نشستند تا در درس تفسیرش شرکت نمایند. (1)
این بانو همان کسی است که تاریخ در محضرش از پا درآمد و خود را به دست با کفایتش داد تا تاریخ و شریعت محمدی (ص)، همه و همه را از نو بسازد...
این مسئولیت سنگین ویژگی های فوق العاده ای می طلبد که همه آنها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری (س) حضور دارند. بدون این خصایص، به دوش گرفتن رسالت و پیام آوری که استواری و صلابت کوه را می طلبد، امکان پذیر نیست.
بدیهی است که این مرحله از محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رویت جمال حق است که این شیدایی را با جان آدمی در می آمیزد و سبوی روحش را لبریز از شوق می کند.
در مکتب رسولان الهی، این محبت علایمی دارد که مهمترین آنها اطاعت از فرامین الهی است. قرآن می فرماید: «ای پیامبر (به ایشان) بگو: اگر خدای را دوست دارید از من پیروی کنید. (آل عمران/ 31)
مسلمانی و اظهار ایمان که پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان، در اعضاء و جوارح خود را نشان می دهد موجب تقرب است. به عبارت دیگر، علامت محبت به خداوند این است که شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نماییم و تن به واجبات الهی و ترک حرام دهیم. بی تردید در این میان کسانی هستند که اهل نافله اند، یعنی آنچه را که بر ایشان واجب نیست با اعمالشان در هم آمیخته اند و انگیزه الهی مضاعفی، آنان را به راه های زیباتر تقرب می خواند. این نوافل به نوبه خود باعث پیدایش ویژگی های دیگر می گردد که از جمله آنها مقام رفیع ولایت است. نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است که زیاده بر واجب است. (2) و از روی تفضل و تبرع انجام گیرد؛ «و من اللیل فتهجد به نافله لک (اسراء/96)» از این روی خداوند اعطای اسحاق و یعقوب به حضرت ابراهیم را نافله می نامد «و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافله». (انبیاء/ 27) و زینب (س) تمام این کمالات را یکجا دارد. کدامین انسان را می توان یافت که بیش از این «زن بزرگ» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کسی تا آنجا که رمق به تن و سو به چشم دارد، دین خداوند را رصد کرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟
و هم اوست که خود، فرزندانش را به قربانگاه فرستاد. هم اوست که مواسات را در حق امام عصر خویش تا بدانجا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از وی کرد. هم اوست که شب مبارزه به سان یک فرمانده دوراندیش حتی در اندیشه امتحان سربازان هم به سر می برد. هم اوست که در تمام مسیر سفر سایه سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افکند، تا هیبت و واهمه شمشیرهایشان، کودکان مصیبت زده را نلرزاند.
آری اوست که سپر تمام تازیانه ها و زخم خورده تمام شماتت هاست. آیا اینها همه برای یک زن نافله نیست؟ به طور قطع با هزار و یک عذر موجه می شد از هجمه این همه امور توان سوز رهایی یافت. (3)
گوهر لازم این امر به تشخیص ولی زمان، در زینب (س) وجود داشت. اولین و مهمترین این ودایع، امام سجاد(ع) و مروارید دریای امامت بود.
خبرنگاران عاشورایی آن مقدار که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نموده اند. از جمله می توان به گزارش حمید بن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمه امام حسین (ع) استناد جست.
غارتگران و دژخیمان پس از آن که شاهد ذبحی عظیم بودند، دیگر هیچ منکری بر ایشان ناشدنی نمی نمود و کشتن مردی در بستر و زنی که محافظ وی بود بر ایشان ابداً ناگوار نمی آمد.
حفظ این ودیعه است که زینب داغدار را از قتلگاه به سمت خیمه ها می کشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است شیری می سازد که فقط با آتشین کلام خود می شورد و می خروشد.
راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه را که واقع شده با تمام ویژگی هایش به ما منتقل می سازد؛ ولی هرچه بود و هرچه آن بانو بر زبان راند، به گونه ای بود که همه نامردان شمشیر به دست وقیح را، از کرده خویش پشیمان ساخت. تمام شمشیرها را (به غلاف) برگرداند، و آن چنان شد که مامور شدند، زینت آلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.
اما زینب در کوفه یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل در 02 سال پیش از این، به او هیمنه ای علوی داده است.
منطق بی نظیر امام علی(ع) دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همه خواری خود را یکجا از امام بستاند. آن هیمنه علوی که ذکرش رفت، قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعه رسالت را حفظ نماید. (4)
از این رو، پس از شهادت قمر بنی هاشم، امام، خواهر را به حضور خواست و در نزد وی همه زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبه ایمانی خود سفارش نمود.
«برای بلا آماده شوید و هرگز کلامی که از شأن شما بکاهد بر زبان جاری نسازید.»(5)
حافظ این عزت، زینب است. تجلیات این معنا در صحنه های پرشور سفر تاریخی شام، نمایان است.
«به راستی که بزرگم را کشتی و شاخه ام را قطع کردی و ریشه ام را کندی، اگر این تو را شفا می دهد شفا بگیر ای پسر مرجانه.»(6)
اینجا او به صبر نیاز دارد، چرا که تنها رسول توانای دیار ثار الله است. او صبر پیشه می کند و بعد بهترین کلام را بر زبان می راند، بهترین سکوت را عملی می سازد، بهترین نگاه، بهترین گریه، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوه خود می سازد. این درس صبر زینب (س) است. نه آن که در بایگانی عواطف خود از زینب صبور، سپیدموی غصه داری بسازیم که در گوشه تاریخ کز کرده و بر برادران و فرزندان مویه می کند.
صبر زینب یک شورش براساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانی ترین شرایط، بهترین حجت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
الگوها که همان شاخص های دینی اند، در پیچ و خم زندگی انسانی قرار داشته و در عین اصطکاک با همه مناسبات زندگی فردی و اجتماعی بشر توانسته اند نمادی از زندگی یک دیندار باشند.
از همه زیباتر وجود الگوهایی عالی از بین زنان برای همه مردان و زنان و از بین مردان برای همه مردان و زنان است. زینب یکی از آن شاخص ها و الگوهاست.
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصه های عمومی توسط ایشان یکی از بحث برانگیزترین مباحث دو سده اخیر است، زینب همان کسی است که کاملترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد می کند.
خاصیت الگو این است که نباید بر بام آسمان نشسته و از افق اندیشه و عمل آدمیان فاصله های طی ناشدنی داشته باشد. به راستی زینب چگونه فاصله زمانی را درمی نوردد و امروزه برای زنان مسلمان ایده حضور در اجتماع و سیاست را پی می ریزد؟
اگر او امروز بود و در بین ما و در شرایط ما می زیست چگونه وظایفی را، وظیفه خطیر سیاسی و اجتماعی خود می دانست و تحت چه شرایطی قافله ای را به سمت صلاح و سداد، سالاری می نمود؟
عرصه حضور اجتماعی زینب(س) در زمانه خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک، که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور می شود. تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور، بلکه آن چنان پردامنه بود که حکام و روسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخت و سیاست و تدبیر آنان را تحت الشعاع برنامه های ارشادی و آمرانه خود قرار داد.
او در همه صحنه های سیاسی واجتماعی حاضر بود، اما حضوری که عطر آن شمیم هدایت و روشنگری داشت و این حضوری است که جاودانه و ماندنی شده و رسانه خبری عاشورا همه ساله و تا قیامت آن را باز می تاباند.
کدامین زن را می شود شناخت که اخبار حضورش، پژواکی چنان وسیع در تاریخ داشته باشد؟ افزون بر آنچه گذشت، مهمتر از حضور اجتماعی و سیاسی، اهداف و نحوه حضور است. البته اهداف زینب که به بلندای نام انسانیت است، نیازی به توضیح ندارند. ولی روش او برای این حضور برای نسل امروز قابل ملاحظه و مطالعه است؛ آیا روش او دیگر کهنه شده است؟ آیا می توان آن روش را برای زنان آغازگر هزاره سوم ملاک قرار داد؟ آیا روش او ملاک های ماندگاری دارد؟ درپاسخ این سؤالات شاخصه های حرکت حضرت را نام می بریم:
راویان از نقل تمام واقعه عاجزند، اما هرآنچه رخ داد این بود که از لابلای حرکت های احیاگر او حیا موج می زد و این آن چیزی است که درکنار دانایی زینب به شکار نگاه مردم درآمده است.
در گزارشی که از خطابه زینب کبری در کوفه بر جای مانده، به عنوان مثال، قبل از آن که راوی پرده از کلمات عالمانه او بردارد، نمی تواند از این اعتراف چشم پوشی کند که حیای حضرت فوق العاده قابل توجه بود و درکلامش از لفظ «خفره» استفاده می کند. «خفره» در زبان عربی به زن بسیار باحیا می گویند. (7) او می گوید که «قسم به خداوند، ندیدم زنی این چنین با حیا، که گویاتر و عالمانه تر از این زن سخن بگوید.»
مدل اسلام برای حضور زن درعرصه عمومی همین است. یعنی زنان ما آنچنان گوهر عفاف خود را حفظ نمایند که کلام و سکوتشان، حرکت و سکونشان... همه و همه حاکی از حیا و عفت باشد و از تمام ویژگی های خود در اجتماع فقط علم و دانایی و هنر را به منصه ظهور برسانند.
کسانی که برمسند قدرت نشسته اند، سرمایه های کم نظیری را به دست دارند و سکه های آنان حدیث سازان سست نهاد را به راحتی خریداری می کند و زبان جعل و دروغ پردازی هایشان را به نطق می آورد. اینها همه بهترین امکاناتی است که می توان از آنها برای وارونه ساختن حقایق بهره جست.
حال، زینب چه بایدکند؟ او زنی است داغدار که هیجده داغ لاله بر دوش دارد. دستانش خسته و کامش تشنه است ولی باید تشنگی تاریخ را جواب گوید. اگر او زمانه را سیراب نسازد دیگر با سراب، فریبش می دهند. و ما دراین باب از این که زینب چه صحنه ها ایجاد کرد و چه زیرکی ها به خرج داد و چه اسطوره ها ساخت، غافل هستیم. و اینک شرح ماجرای فرزانگی ایشان.
تفکرات اشعری گری در تحکیم اباطیل فکری که به وسیله بنی امیه تشدید می شد، بهترین اهرم فرهنگی برای توجیه جنایات بود. از طرفی دیگر پیدایش مکتب کلامی اشاعره در دوران بنی عباس در یک برهه، ریشه در توجیهات بنی امیه از حوادثی نظیر کربلا دارد.
درحالی که دسته قابل توجهی از مسلمین از فرهنگ علوی و اندیشه شیعی فاصله گرفته اند و بسیاری از صحابه و تابعین از هوش علمی برای تحلیل عقلانی قضایا بی بهره اند، رواج اندیشه جبریون در مسیر حکومت های وقت مفید می افتاد.
فرهنگ سازان جامعه که طایفه بزرگی از جعل کنندگان احادیث بودند، بخشی از این تفکرات را به صورت فرهنگ عمومی درآوردند. بدیهی است که تا چنین فضای فرهنگی دربین مردم فراهم نشود، نمی توان به این راحتی دست را به خون پاک ترین انسان های روی زمین آلوده ساخت و از گزند واکنش های مردم و یا حداقل سوال اندیشه ورزان جامعه خلاصی یافت.
براین اساس بود که هم عبیدالله و هم یزید دریک برنامه هماهنگ این فاجعه را به «خواست الهی» که هیچ قدرتی را یارای مقاومت در برابر آن نبود، استناد دادند و خواستند که خود را در مقابل مردم و تاریخ تبرئه نمایند.
اصولا رخدادهای اجتماعی آن هم در چنان سطحی نمی تواند معلول علل یک شبه باشد و مواجهه جزیی نگر با تاریخ در تحلیل حوادث و پدیده های اجتماعی، بدترین نوع تحلیل بوده است و موجب می شود که تاریخ واقع نمایی خود را از دست بدهد.
براین اساس عقیله بنی هاشم، حادثه کربلا را مولود تمام حوادث و جریانات انحرافی از صراط مستقیم ولایت می داند:
«چگونه کندی نماید در بغض و دشمنی ما، کسی که (همواره) ما را کوچک دیده است.»
بزرگان و اعیان شیعه نیز همواره در تحلیل حادثه عاشورا آن را امتداد ماجرای سقیفه دانسته و بر آن تاکید ورزیده اند.
مرحوم محقق اصفهانی نیز از حضرت زینب اینگونه روایت می کند:
«آن تیر را حرمله رها نساخت، بلکه کسی آن تیر را رها ساخت که این امکان را برایش فراهم آورد. آن تیر تیری بود که از جانب سقیفه آمد. (8)
حضرت در ادامه سخن خود به علل دیگری هم اشاره می نمایند، مانند آثاری که از وراثت اخلاقی پلید و باطنی آماده، زمینه مساعدی در اعوجاج و کژی در یزید فراهم کرد.
«تو در دامان مادری عفیف که سفره تربیت الهی و انسانی را پیش روی تو بگشاید، پرورش نیافته ای.» (9)
حضرت زینب(س) به زیرکی به این نکته اشاره دارد. آنگاه که فرمود: به زودی آن که تو را بر مسلمین حاکم ساخته متوجه می شود که بدترین جانشینان را برای ظالمین دیگر قرار داده است. (11)
گروه دومی که حضرت با ایشان در مقاطع مختلف گفتگو کرده است مردم یعنی مهمترین پشتوانه حکومت ها هستند.
امروزه در مترقی ترین برداشت های جامعه شناسان ثابت شده که «مردم» با استفاده از ظرفیت هایی که در اجتماع دارند می توانند تفکر و ایدئولوژی مورد پسند خود را به دستگاه حاکم تحمیل نمایند و حتی در تغییر رویه یا تبدیل ماهیت آن بسیار موثر باشند. این معنایی است که قرآن در چهارده قرن پیش به کرات به آن اشاره کرده و انسان های بزرگ را تاریخ ساز و متحول کننده جامعه دانسته است.
مردم شام تا قبل از آن که امام سجاد(ع) و عمه شریفشان زینب(س) قدوم مبارک خود را بر فرق آنان بنهند، حظ ولایت را نچشیده و از شراب حضور بی بهره بودند.
کوفیان نیز بیست سال بود که دیگر نوای علوی را نشنیده و منبرهای سرد و متروک آن، هیمنه علوی را از کف داده بودند و زینب(س) پژواک کلام علی(ع) را در خود داشت که گرداگرد نور وجود مولای شان قطرات طهور خطابه های او را نوش می کردند.
/خ
این بانو همان کسی است که تاریخ در محضرش از پا درآمد و خود را به دست با کفایتش داد تا تاریخ و شریعت محمدی (ص)، همه و همه را از نو بسازد...
زینب (س) و برجسته ترین صفات
این مسئولیت سنگین ویژگی های فوق العاده ای می طلبد که همه آنها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری (س) حضور دارند. بدون این خصایص، به دوش گرفتن رسالت و پیام آوری که استواری و صلابت کوه را می طلبد، امکان پذیر نیست.
ساغر محبت و مقام ولایت
بدیهی است که این مرحله از محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رویت جمال حق است که این شیدایی را با جان آدمی در می آمیزد و سبوی روحش را لبریز از شوق می کند.
در مکتب رسولان الهی، این محبت علایمی دارد که مهمترین آنها اطاعت از فرامین الهی است. قرآن می فرماید: «ای پیامبر (به ایشان) بگو: اگر خدای را دوست دارید از من پیروی کنید. (آل عمران/ 31)
مسلمانی و اظهار ایمان که پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان، در اعضاء و جوارح خود را نشان می دهد موجب تقرب است. به عبارت دیگر، علامت محبت به خداوند این است که شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نماییم و تن به واجبات الهی و ترک حرام دهیم. بی تردید در این میان کسانی هستند که اهل نافله اند، یعنی آنچه را که بر ایشان واجب نیست با اعمالشان در هم آمیخته اند و انگیزه الهی مضاعفی، آنان را به راه های زیباتر تقرب می خواند. این نوافل به نوبه خود باعث پیدایش ویژگی های دیگر می گردد که از جمله آنها مقام رفیع ولایت است. نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است که زیاده بر واجب است. (2) و از روی تفضل و تبرع انجام گیرد؛ «و من اللیل فتهجد به نافله لک (اسراء/96)» از این روی خداوند اعطای اسحاق و یعقوب به حضرت ابراهیم را نافله می نامد «و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافله». (انبیاء/ 27) و زینب (س) تمام این کمالات را یکجا دارد. کدامین انسان را می توان یافت که بیش از این «زن بزرگ» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کسی تا آنجا که رمق به تن و سو به چشم دارد، دین خداوند را رصد کرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟
و هم اوست که خود، فرزندانش را به قربانگاه فرستاد. هم اوست که مواسات را در حق امام عصر خویش تا بدانجا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از وی کرد. هم اوست که شب مبارزه به سان یک فرمانده دوراندیش حتی در اندیشه امتحان سربازان هم به سر می برد. هم اوست که در تمام مسیر سفر سایه سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افکند، تا هیبت و واهمه شمشیرهایشان، کودکان مصیبت زده را نلرزاند.
آری اوست که سپر تمام تازیانه ها و زخم خورده تمام شماتت هاست. آیا اینها همه برای یک زن نافله نیست؟ به طور قطع با هزار و یک عذر موجه می شد از هجمه این همه امور توان سوز رهایی یافت. (3)
امانت های خداوند در دست زینب (س)
گوهر لازم این امر به تشخیص ولی زمان، در زینب (س) وجود داشت. اولین و مهمترین این ودایع، امام سجاد(ع) و مروارید دریای امامت بود.
خبرنگاران عاشورایی آن مقدار که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نموده اند. از جمله می توان به گزارش حمید بن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمه امام حسین (ع) استناد جست.
غارتگران و دژخیمان پس از آن که شاهد ذبحی عظیم بودند، دیگر هیچ منکری بر ایشان ناشدنی نمی نمود و کشتن مردی در بستر و زنی که محافظ وی بود بر ایشان ابداً ناگوار نمی آمد.
حفظ این ودیعه است که زینب داغدار را از قتلگاه به سمت خیمه ها می کشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است شیری می سازد که فقط با آتشین کلام خود می شورد و می خروشد.
راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه را که واقع شده با تمام ویژگی هایش به ما منتقل می سازد؛ ولی هرچه بود و هرچه آن بانو بر زبان راند، به گونه ای بود که همه نامردان شمشیر به دست وقیح را، از کرده خویش پشیمان ساخت. تمام شمشیرها را (به غلاف) برگرداند، و آن چنان شد که مامور شدند، زینت آلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.
اما زینب در کوفه یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل در 02 سال پیش از این، به او هیمنه ای علوی داده است.
منطق بی نظیر امام علی(ع) دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همه خواری خود را یکجا از امام بستاند. آن هیمنه علوی که ذکرش رفت، قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعه رسالت را حفظ نماید. (4)
عزت خاندان رسالت
از این رو، پس از شهادت قمر بنی هاشم، امام، خواهر را به حضور خواست و در نزد وی همه زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبه ایمانی خود سفارش نمود.
«برای بلا آماده شوید و هرگز کلامی که از شأن شما بکاهد بر زبان جاری نسازید.»(5)
حافظ این عزت، زینب است. تجلیات این معنا در صحنه های پرشور سفر تاریخی شام، نمایان است.
صبر
«به راستی که بزرگم را کشتی و شاخه ام را قطع کردی و ریشه ام را کندی، اگر این تو را شفا می دهد شفا بگیر ای پسر مرجانه.»(6)
اینجا او به صبر نیاز دارد، چرا که تنها رسول توانای دیار ثار الله است. او صبر پیشه می کند و بعد بهترین کلام را بر زبان می راند، بهترین سکوت را عملی می سازد، بهترین نگاه، بهترین گریه، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوه خود می سازد. این درس صبر زینب (س) است. نه آن که در بایگانی عواطف خود از زینب صبور، سپیدموی غصه داری بسازیم که در گوشه تاریخ کز کرده و بر برادران و فرزندان مویه می کند.
صبر زینب یک شورش براساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانی ترین شرایط، بهترین حجت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
زینب بهترین الگوی مشارکت های سیاسی و اجتماعی
الگوها که همان شاخص های دینی اند، در پیچ و خم زندگی انسانی قرار داشته و در عین اصطکاک با همه مناسبات زندگی فردی و اجتماعی بشر توانسته اند نمادی از زندگی یک دیندار باشند.
از همه زیباتر وجود الگوهایی عالی از بین زنان برای همه مردان و زنان و از بین مردان برای همه مردان و زنان است. زینب یکی از آن شاخص ها و الگوهاست.
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصه های عمومی توسط ایشان یکی از بحث برانگیزترین مباحث دو سده اخیر است، زینب همان کسی است که کاملترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد می کند.
خاصیت الگو این است که نباید بر بام آسمان نشسته و از افق اندیشه و عمل آدمیان فاصله های طی ناشدنی داشته باشد. به راستی زینب چگونه فاصله زمانی را درمی نوردد و امروزه برای زنان مسلمان ایده حضور در اجتماع و سیاست را پی می ریزد؟
اگر او امروز بود و در بین ما و در شرایط ما می زیست چگونه وظایفی را، وظیفه خطیر سیاسی و اجتماعی خود می دانست و تحت چه شرایطی قافله ای را به سمت صلاح و سداد، سالاری می نمود؟
عرصه حضور اجتماعی زینب(س) در زمانه خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک، که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور می شود. تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور، بلکه آن چنان پردامنه بود که حکام و روسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخت و سیاست و تدبیر آنان را تحت الشعاع برنامه های ارشادی و آمرانه خود قرار داد.
او در همه صحنه های سیاسی واجتماعی حاضر بود، اما حضوری که عطر آن شمیم هدایت و روشنگری داشت و این حضوری است که جاودانه و ماندنی شده و رسانه خبری عاشورا همه ساله و تا قیامت آن را باز می تاباند.
کدامین زن را می شود شناخت که اخبار حضورش، پژواکی چنان وسیع در تاریخ داشته باشد؟ افزون بر آنچه گذشت، مهمتر از حضور اجتماعی و سیاسی، اهداف و نحوه حضور است. البته اهداف زینب که به بلندای نام انسانیت است، نیازی به توضیح ندارند. ولی روش او برای این حضور برای نسل امروز قابل ملاحظه و مطالعه است؛ آیا روش او دیگر کهنه شده است؟ آیا می توان آن روش را برای زنان آغازگر هزاره سوم ملاک قرار داد؟ آیا روش او ملاک های ماندگاری دارد؟ درپاسخ این سؤالات شاخصه های حرکت حضرت را نام می بریم:
حضور زینب (س) آمیزه علم و حیا
راویان از نقل تمام واقعه عاجزند، اما هرآنچه رخ داد این بود که از لابلای حرکت های احیاگر او حیا موج می زد و این آن چیزی است که درکنار دانایی زینب به شکار نگاه مردم درآمده است.
در گزارشی که از خطابه زینب کبری در کوفه بر جای مانده، به عنوان مثال، قبل از آن که راوی پرده از کلمات عالمانه او بردارد، نمی تواند از این اعتراف چشم پوشی کند که حیای حضرت فوق العاده قابل توجه بود و درکلامش از لفظ «خفره» استفاده می کند. «خفره» در زبان عربی به زن بسیار باحیا می گویند. (7) او می گوید که «قسم به خداوند، ندیدم زنی این چنین با حیا، که گویاتر و عالمانه تر از این زن سخن بگوید.»
مدل اسلام برای حضور زن درعرصه عمومی همین است. یعنی زنان ما آنچنان گوهر عفاف خود را حفظ نمایند که کلام و سکوتشان، حرکت و سکونشان... همه و همه حاکی از حیا و عفت باشد و از تمام ویژگی های خود در اجتماع فقط علم و دانایی و هنر را به منصه ظهور برسانند.
گستره فرهیختگی زینب(س)
کسانی که برمسند قدرت نشسته اند، سرمایه های کم نظیری را به دست دارند و سکه های آنان حدیث سازان سست نهاد را به راحتی خریداری می کند و زبان جعل و دروغ پردازی هایشان را به نطق می آورد. اینها همه بهترین امکاناتی است که می توان از آنها برای وارونه ساختن حقایق بهره جست.
حال، زینب چه بایدکند؟ او زنی است داغدار که هیجده داغ لاله بر دوش دارد. دستانش خسته و کامش تشنه است ولی باید تشنگی تاریخ را جواب گوید. اگر او زمانه را سیراب نسازد دیگر با سراب، فریبش می دهند. و ما دراین باب از این که زینب چه صحنه ها ایجاد کرد و چه زیرکی ها به خرج داد و چه اسطوره ها ساخت، غافل هستیم. و اینک شرح ماجرای فرزانگی ایشان.
الف- زینب(س) و تحریفات حقایق
تفکرات اشعری گری در تحکیم اباطیل فکری که به وسیله بنی امیه تشدید می شد، بهترین اهرم فرهنگی برای توجیه جنایات بود. از طرفی دیگر پیدایش مکتب کلامی اشاعره در دوران بنی عباس در یک برهه، ریشه در توجیهات بنی امیه از حوادثی نظیر کربلا دارد.
درحالی که دسته قابل توجهی از مسلمین از فرهنگ علوی و اندیشه شیعی فاصله گرفته اند و بسیاری از صحابه و تابعین از هوش علمی برای تحلیل عقلانی قضایا بی بهره اند، رواج اندیشه جبریون در مسیر حکومت های وقت مفید می افتاد.
فرهنگ سازان جامعه که طایفه بزرگی از جعل کنندگان احادیث بودند، بخشی از این تفکرات را به صورت فرهنگ عمومی درآوردند. بدیهی است که تا چنین فضای فرهنگی دربین مردم فراهم نشود، نمی توان به این راحتی دست را به خون پاک ترین انسان های روی زمین آلوده ساخت و از گزند واکنش های مردم و یا حداقل سوال اندیشه ورزان جامعه خلاصی یافت.
براین اساس بود که هم عبیدالله و هم یزید دریک برنامه هماهنگ این فاجعه را به «خواست الهی» که هیچ قدرتی را یارای مقاومت در برابر آن نبود، استناد دادند و خواستند که خود را در مقابل مردم و تاریخ تبرئه نمایند.
ب- تلاش یزید برای نهادینه کردن رفتارهای باطل و مبارزه حضرت زینب(س)
اصولا رخدادهای اجتماعی آن هم در چنان سطحی نمی تواند معلول علل یک شبه باشد و مواجهه جزیی نگر با تاریخ در تحلیل حوادث و پدیده های اجتماعی، بدترین نوع تحلیل بوده است و موجب می شود که تاریخ واقع نمایی خود را از دست بدهد.
براین اساس عقیله بنی هاشم، حادثه کربلا را مولود تمام حوادث و جریانات انحرافی از صراط مستقیم ولایت می داند:
«چگونه کندی نماید در بغض و دشمنی ما، کسی که (همواره) ما را کوچک دیده است.»
بزرگان و اعیان شیعه نیز همواره در تحلیل حادثه عاشورا آن را امتداد ماجرای سقیفه دانسته و بر آن تاکید ورزیده اند.
مرحوم محقق اصفهانی نیز از حضرت زینب اینگونه روایت می کند:
«آن تیر را حرمله رها نساخت، بلکه کسی آن تیر را رها ساخت که این امکان را برایش فراهم آورد. آن تیر تیری بود که از جانب سقیفه آمد. (8)
حضرت در ادامه سخن خود به علل دیگری هم اشاره می نمایند، مانند آثاری که از وراثت اخلاقی پلید و باطنی آماده، زمینه مساعدی در اعوجاج و کژی در یزید فراهم کرد.
«تو در دامان مادری عفیف که سفره تربیت الهی و انسانی را پیش روی تو بگشاید، پرورش نیافته ای.» (9)
ج- تنگناهای ظلم
حضرت زینب(س) به زیرکی به این نکته اشاره دارد. آنگاه که فرمود: به زودی آن که تو را بر مسلمین حاکم ساخته متوجه می شود که بدترین جانشینان را برای ظالمین دیگر قرار داده است. (11)
گروه دومی که حضرت با ایشان در مقاطع مختلف گفتگو کرده است مردم یعنی مهمترین پشتوانه حکومت ها هستند.
امروزه در مترقی ترین برداشت های جامعه شناسان ثابت شده که «مردم» با استفاده از ظرفیت هایی که در اجتماع دارند می توانند تفکر و ایدئولوژی مورد پسند خود را به دستگاه حاکم تحمیل نمایند و حتی در تغییر رویه یا تبدیل ماهیت آن بسیار موثر باشند. این معنایی است که قرآن در چهارده قرن پیش به کرات به آن اشاره کرده و انسان های بزرگ را تاریخ ساز و متحول کننده جامعه دانسته است.
مردم شام تا قبل از آن که امام سجاد(ع) و عمه شریفشان زینب(س) قدوم مبارک خود را بر فرق آنان بنهند، حظ ولایت را نچشیده و از شراب حضور بی بهره بودند.
کوفیان نیز بیست سال بود که دیگر نوای علوی را نشنیده و منبرهای سرد و متروک آن، هیمنه علوی را از کف داده بودند و زینب(س) پژواک کلام علی(ع) را در خود داشت که گرداگرد نور وجود مولای شان قطرات طهور خطابه های او را نوش می کردند.
پي نوشتها:
1- الخصائص الزینبیه، ص 284.
2- المفردات، راغب اصفهانی، ص 503.
3- منتخب التواریخ، ص 293.
4- منتخب التواریخ، به نقل از ارشاد مفید، ص 249.
5- نفس المهموم، ص 355.
6- منهاج الدموع، ص 370.
7- النهایه، ابن اثیر، ج 2.
8- اللهوف، سیدبن طاووس.
9- همان.
10- نهج البلاغه.
11- لهوف، ص 155.
/خ