نویسنده: اسدالله محمدی نیا
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«لَاِن یُطعَن فی رَأسِ اَحَدِکُم بِمِخیَطٍ مِن یَدَیهِ خَیرٌ لَهُ مِن اَن یَمُسَّ اِمرأةً لا تَحِلُّ لَهُ»
اگر سوزنی با شدت و ضربه بر سر یکی از شما فرود آید، بهتر از آن است که زن نامحرمی را لمس کند. (1)
در این روابط نامشروع اکثر اوقات پدر یا ولیّ دختر از موضوع اطلاع ندارد و از طرف دیگر گاهی پسر آنچنان دلباخته و علاقمند به دختر است که به هیچ وجه راضی نیست از دوست دخترش دست بردارد. بعد از آنکه پدر و خانواده دختر از این ارتباط و مسئله خواستگاری پسر از دخترشان اطلاع یافتند، با کمی تحقیق و بررسی متوجه میشوند که دخترشان از روی سادگی و خوش باوری قبول کرده و پسر از نظر اخلاقی، ایمانی و موقعیت خانوادگی در شأن آنها نیست، در نتیجه با خواستگاری مخالفت میکنند.
در مقابل جوانی که روزها و ماهها منتظر بود تا به وصال معشوقهاش نایل گردد، با شنیدن جواب رد با توجه به نداشتن ایمان قوی و فشار غریزه جنسی و توهمات و خیالهای واهی تحت فشار روحی شدید قرار میگیرد و در چند لحظه جنون آنی پیدا میکند به طوری که عقل و تدبیر را از دست میدهد و بدون توجه به عواقب حرکت خود به کاری دست میزند که بعد از چند دقیقه پشیمان میگردد که آن پشیمانی سودی نخواهد داشت. اکنون به چند حادثه تأسف بار توجه نمایید.
مرتضی دانشجوی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینای همدان پس از اینکه چند بار به خواستگاری سپیده رفت، وقتی با پاسخ منفی او و خانوادهاش روبرو شد، در یک اقدام ناگهانی در دانشگاه با چاقو به وی حمله کرد و با مجروح کردن وی قصد فرار داشت که توسط حراست دانشگاه دستگیر و تحویل مراجع قضایی شد.
یکی از دوستان نزدیک سپیده که از ابتدا در جریان ماجرا قرار داشت، گفت: مرتضی اهل کرج است و پس از آشنایی با سپیده اولین بار از طریق نامه از او درخواست ازدواج کرد و بعد از نامه همراه خانوادهاش به خواستگاری سپیده رفت، اما با مخالفت خانواده وی روبرو شد.
برای بار دوم مرتضی در حالی که کرج بود با خانواده دختر مورد علاقهاش تماس گرفت و باز هم با مخالفت شدید پدر سپیده مواجه شد. مرتضی در حالی که به شدت بر این ازدواج پافشاری میکرد، با پدر سپیده در مترو درگیر شد و از آن پس سپیده از آمدن به دانشگاه خودداری کرد.
وی در ادامه گفت: این غیبتها تا اردیبهشت طول کشید تا اینکه مرتضی او را در دانشگاه دید و با هم به درگیری لفظی پرداختند. هنگام درگیری ناگهان مرتضی از میان کتابهایش یک چاقو درآورد و به سپیده حمله و او را مجروح کرد.
چند نفر از بچهها و همکلاسیها وقتی به سمت مرتضی رفتند تا چاقو را از دست او بگیرند، وی با تهدید اجازه این کار را نداد و موضوع به حراست دانشگاه اطلاع داده شد. با مراجعه مأموران حراست مرتضی با آنها نیز درگیر شد که در این درگیری خود وی نیز مجروح شد و همراه سپیده به بیمارستان انتقال یافت و پس از درمان سرپایی تحویل مقامات قضایی شد. در پی این درگیری سپیده که به شدت مجروح شده بود، یک چشم خود را از دست داد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. (2)
مردی که یک دختر جوان او را همراهی میکرد، پس از مراجعه به شعبه دوم دادیاری دادسرای جنایی، با ارائه دادخواستی گفت: از چندی پیش دخترم بدون اطلاع من و مادرش، پس از ارتباط اینترنتی با یک جوان، خود را دچار مشکل کرده است.
شاکی گفت: این ارتباط موجب شد تا این جوان از دخترم خواستگاری کند و زمانی که پاسخ منفی شنید، با تهدید به اسیدپاشی، تصاویر دخترم را در سطح گسترده چاپ و توزیع کرده است.
در پی این دادخواست، دستور تحقیقات در شعبه 11 پلیس آگاهی صادر شد و مأموران پس از تحقیق، با سرنخهایی که در این زمینه به دست آوردند، متهم را دستگیر کردند.
با انتقال متهم به شعبه دوم دادیاری دادسرای جنایی، وی گفت: 8 ماه با این دختر در ارتباط بودم و زمانی که او به من قول ازدواج داد، تصور میکردم به راحتی با هم زندگی خواهیم کرد. اما پس از مدتی متوجه شدم او با فرد دیگری ارتباط برقرار کرده و قصد ازدواج با او را دارد.
متهم گفت: چون عکسهای این دختر را در اختیار داشتم، چند قطعه از آنها را مونتاژ کردم و به نشانی بستگانش فرستادم و در ادامه، او را به اسیدپاشی نیز تهدید کردم.
دختر جوان نیز در اظهارات خود گفت: من بدون اطلاع والدینم با او ارتباط برقرار کردم. او خودش را پزشک معرفی میکرد، اما متوجه شدم دیپلم هم ندارد؛ در حالی که من یک دانشجوی فوق لیسانس هستم.
وی گفت: پس از تهدیدهای متعدد مبنی بر اسیدپاشی، موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و اکنون نیز خواستار مجازات او هستم. (3)
در یکی از روزهای اردیبهشت سال گذشته، در پی گزارش مفقود شدن دختری به نام آندیا، موضوع به بازپرس دادسرای جنایی آگاهی تهران ارجاع و پس از تحقیقات گسترده، معلوم شد این دختر روزی که از خانه مادربزرگ خود خارج شده، با جوانی به نام فراز ارتباط برقرار کرده است.
با به دست آمدن این سرنخ، فراز دستگیر شد و در تحقیقات مقدماتی ابتدا عنوان کرد اطلاعی از آندیا ندارد و تنها پس از تماس تلفنی او را از خانه مادربزرگش به بیرون از خانه کشانده و سپس در سر کوچهای که با آندیا قرار داشته، او را ترک کرده است.
در ادامه تحقیقات و با توجه به اظهارات ضد و نقیض، سرانجام فراز زبان به اعتراف گشود و گفت: از مدتی پیش با آندیا در ارتباط بودم تا اینکه متوجه شدم او دیگر علاقهای به من ندارد و حتی به تماسهای تلفنی من پاسخ نمیدهد.
متهم گفت: او با این رفتارها از نظر روحی به شدت مرا آزار میداد تا این که روز حادثه با آندیا تماس گرفتم و با او قرار ملاقات گذاشتم.
او را پس از اینکه از خانه مادربزرگش بیرون آمد، سوار خودرو کردم و وقتی به او پرخاش کردم که چرا به تلفنهایم پاسخ نمیدهد، با هم مشاجره کردیم و من در یک لحظه عصبانی شدم و سر او را به داشبورد خودرو کوبیدم و متوجه شدم او بر اثر این ضربه فوت کرده است.
متهم گفت: در آن لحظات بسیار ترسیده بود، هوا تاریک شده بود، خودرو را در حاشیه بزرگراه متوقف کردم و جسد را بیرون انداختم و سپس موضوع قتل آندیا را به پدرم گفتم.
هر دو به اتفاق به محل آمدیم و جسد را در صندوق عقب خودرو گذاشتیم و آن را پس از انتقال به یکی از شهرکهای کرج، به آتش کشیدیم و به داخل چاه انداختیم.
در پی این اعترافات، پرونده به شعبه دوم بازپرسی دادسرای جنایی ارسال شد و بازپرس جنایی دستور کشف جسد را صادر کرد.
با عزیمت مأموران آتش نشانی و کارآگاهان شعبه 10 پلیس آگاهی، بقایای سوخته جسد از چاه خارج و به پزشکی قانونی منتقل شد.
با اعتراف صریح متهم و بازسازی صحنه قتل، پرونده به دادگاه کیفری استان تهران ارسال و پس از برگزاری محاکمه، پرونده به دلیل نقصهایی که داشت بار دیگر به شعبه دوم بازپرسی ارسال شد. از جمله نقصهایی که از سوی قضات کیفری استان تهران ارائه شده بود، نحوه قتل آندیا بود.
بنابراین گزارش، با بررسی پرونده و نتیجه کالبدشکافی، روز گذشته 6 پزشک متخصص پزشکی قانونی پس از بررسی دقیق عنوان کردند: برخلاف اظهارات متهم که مدعی بود مقتول با اصابت سر به داشبورد خودرو جان باخته است، 7 دلیل وجود دارد که ادعای او را نقض میکند و در اولویت آن، خفه شدن آندیا مطرح است؛ به طوری که نتیجه تحقیقات کارشناسی نشان میدهد این دختر با یک رشته سیم مفتولی به قتل رسیده و سپس جسدش به آتش کشیده شده است. (4)
روی همین اصل دخترانی که به دنبال دوست پسر میروند و یا با انواع نیرنگِ برخی جوانان فریب میخورند، یکی از آثار و ضررهای این روابط ضربه زدن به شخصیت اجتماعی خانواده خویش است؛ به طوری که گاهی برای پدر و برادر غیورشان قابل تحمل نیست. اینک به حادثه ناگواری که نتیجه روابط نامشروع است توجه نمایید:
نزاع میان پسر و داماد خانواده باعث شد راز جنایت یک دختر فراری فاش شود.
29 بهمن سال گذشته مرد جوانی با مراجعه به دادسرای جنایی کرج پرده از قتل دختری جوان توسط پدر و برادر همسرش برداشت. این مرد در اظهارات خود در شعبه نهم دادسرای جنایی کرج ادعا کرد: در خانه پدر همسرش در جاده ملارد کرج، جسد دختری 19 ساله در باغچه دفن شده است.
با اظهارات این مرد، مأموران پلیس به دستور بازپرس دادسرای کرج، به حفاری باغچه خانه پدر همسر مرد جوان پرداختند، با برداشتن مقداری از خاک باغچه، یک لایه سیمانی پدیدار شد که با شکافتن آن مأموران با بقایای جسد یک انسان روبرو شدند.
با کشف جسد، مادر خانواده در حالی که به شدت از دیدن اسکلتهای دخترش شوکه شده بود اعتراف کرد، استخوانها متعلق به دختر کوچکش میباشد که توسط همسر و پسرش به قتل رسیده است. به این ترتیب پدر و برادر قربانی بازداشت شده و مأموران به بازجویی از آنها پرداختند.
مرد متهم گفت: از دست نسرین خسته شده بودم. او با فرارهای خود زندگی را بر ما تلخ کرده بود. او هر بار پس از فرار مدتی بعد به وسیله پلیس دستگیر میشد و به خانه میآمد و قول میداد هیچگاه خانه را ترک نکند، تا اینکه دو ماه قبل در یکی از شهرهای شمالی همراه 3 جوان دستگیر شد. آخرین بار دختر بزرگترم او را در خانهای پیدا کرد و به خانه آورد. این بار قیافه ظاهریاش به شدت زننده شده بود. میخواستم کتکش بزنم که گفت باردار شده و این مسأله بیشتر عصبانیام کرد. فکر کردم تمام آبرو و اعتباری را که سالها برای آن زحمت کشیده بودم از بین برده است، خون جلوی چشمانم را گرفته بود، دنبالش کردم، او به داخل حمام طبقه بالای خانه فرار کرد و در حمام مخفی شد، به دنبالش رفتم و با عصبانیت در را شکستم و در آنجا روسری را دور گردنش پیچیدم.
در حالی که در حال خودم نبودم، پسرم نبض خواهرش را گرفت و در حالی که به شدت ترسیده بود داد زد، او مرده است.
بعد از آنکه فهمیدم مرده است، تصمیم گرفتم جنازهاش را در بیابان خاک کنم. برای این کار هم با ماشینم به بیرون خانه رفتم اما دلم نیامد جسد را در بیابان رها کنم و برای همین او را در داخل باغچه خانه خاک کردم و برای آنکه کسی متوجه نشود رویش را با سیمان پوشاندم.
با اعترافات مردم متهم پرونده به شعبه 71 دادگاه کیفری تهران ارسال شد و پس از توضیح کیفر خواست قاضی و 4 مستشار اعلام کردند به زودی حکم قانونی خود را صادر خواهند کرد. (5)
محمدی نیا، اسدالله، (1392)، دختران میپرسند: چرا؟، قم: انتشارات سبط اکبر (ع)، چاپ نهم.
«لَاِن یُطعَن فی رَأسِ اَحَدِکُم بِمِخیَطٍ مِن یَدَیهِ خَیرٌ لَهُ مِن اَن یَمُسَّ اِمرأةً لا تَحِلُّ لَهُ»
اگر سوزنی با شدت و ضربه بر سر یکی از شما فرود آید، بهتر از آن است که زن نامحرمی را لمس کند. (1)
در این روابط نامشروع اکثر اوقات پدر یا ولیّ دختر از موضوع اطلاع ندارد و از طرف دیگر گاهی پسر آنچنان دلباخته و علاقمند به دختر است که به هیچ وجه راضی نیست از دوست دخترش دست بردارد. بعد از آنکه پدر و خانواده دختر از این ارتباط و مسئله خواستگاری پسر از دخترشان اطلاع یافتند، با کمی تحقیق و بررسی متوجه میشوند که دخترشان از روی سادگی و خوش باوری قبول کرده و پسر از نظر اخلاقی، ایمانی و موقعیت خانوادگی در شأن آنها نیست، در نتیجه با خواستگاری مخالفت میکنند.
در مقابل جوانی که روزها و ماهها منتظر بود تا به وصال معشوقهاش نایل گردد، با شنیدن جواب رد با توجه به نداشتن ایمان قوی و فشار غریزه جنسی و توهمات و خیالهای واهی تحت فشار روحی شدید قرار میگیرد و در چند لحظه جنون آنی پیدا میکند به طوری که عقل و تدبیر را از دست میدهد و بدون توجه به عواقب حرکت خود به کاری دست میزند که بعد از چند دقیقه پشیمان میگردد که آن پشیمانی سودی نخواهد داشت. اکنون به چند حادثه تأسف بار توجه نمایید.
کوری چشم توسط دوست پسر:
جوانی که در خواستگاری از دختر مورد علاقهاش شکست خورده بود، با ضربات چاقو او را مجروح کرد.مرتضی دانشجوی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینای همدان پس از اینکه چند بار به خواستگاری سپیده رفت، وقتی با پاسخ منفی او و خانوادهاش روبرو شد، در یک اقدام ناگهانی در دانشگاه با چاقو به وی حمله کرد و با مجروح کردن وی قصد فرار داشت که توسط حراست دانشگاه دستگیر و تحویل مراجع قضایی شد.
یکی از دوستان نزدیک سپیده که از ابتدا در جریان ماجرا قرار داشت، گفت: مرتضی اهل کرج است و پس از آشنایی با سپیده اولین بار از طریق نامه از او درخواست ازدواج کرد و بعد از نامه همراه خانوادهاش به خواستگاری سپیده رفت، اما با مخالفت خانواده وی روبرو شد.
برای بار دوم مرتضی در حالی که کرج بود با خانواده دختر مورد علاقهاش تماس گرفت و باز هم با مخالفت شدید پدر سپیده مواجه شد. مرتضی در حالی که به شدت بر این ازدواج پافشاری میکرد، با پدر سپیده در مترو درگیر شد و از آن پس سپیده از آمدن به دانشگاه خودداری کرد.
وی در ادامه گفت: این غیبتها تا اردیبهشت طول کشید تا اینکه مرتضی او را در دانشگاه دید و با هم به درگیری لفظی پرداختند. هنگام درگیری ناگهان مرتضی از میان کتابهایش یک چاقو درآورد و به سپیده حمله و او را مجروح کرد.
چند نفر از بچهها و همکلاسیها وقتی به سمت مرتضی رفتند تا چاقو را از دست او بگیرند، وی با تهدید اجازه این کار را نداد و موضوع به حراست دانشگاه اطلاع داده شد. با مراجعه مأموران حراست مرتضی با آنها نیز درگیر شد که در این درگیری خود وی نیز مجروح شد و همراه سپیده به بیمارستان انتقال یافت و پس از درمان سرپایی تحویل مقامات قضایی شد. در پی این درگیری سپیده که به شدت مجروح شده بود، یک چشم خود را از دست داد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. (2)
تهدید به اسیدپاشی:
خواستگاری که با پاسخ منفی دختر 25 ساله روبرو شده بود، به اتهام تهدید و چاپ تصاویر گسترده این دختر و توزیع آن دستگیر شد.مردی که یک دختر جوان او را همراهی میکرد، پس از مراجعه به شعبه دوم دادیاری دادسرای جنایی، با ارائه دادخواستی گفت: از چندی پیش دخترم بدون اطلاع من و مادرش، پس از ارتباط اینترنتی با یک جوان، خود را دچار مشکل کرده است.
شاکی گفت: این ارتباط موجب شد تا این جوان از دخترم خواستگاری کند و زمانی که پاسخ منفی شنید، با تهدید به اسیدپاشی، تصاویر دخترم را در سطح گسترده چاپ و توزیع کرده است.
در پی این دادخواست، دستور تحقیقات در شعبه 11 پلیس آگاهی صادر شد و مأموران پس از تحقیق، با سرنخهایی که در این زمینه به دست آوردند، متهم را دستگیر کردند.
با انتقال متهم به شعبه دوم دادیاری دادسرای جنایی، وی گفت: 8 ماه با این دختر در ارتباط بودم و زمانی که او به من قول ازدواج داد، تصور میکردم به راحتی با هم زندگی خواهیم کرد. اما پس از مدتی متوجه شدم او با فرد دیگری ارتباط برقرار کرده و قصد ازدواج با او را دارد.
بیشتر بخوانید: پیامدهای رابطه ی دختر و پسر
متهم گفت: چون عکسهای این دختر را در اختیار داشتم، چند قطعه از آنها را مونتاژ کردم و به نشانی بستگانش فرستادم و در ادامه، او را به اسیدپاشی نیز تهدید کردم.
دختر جوان نیز در اظهارات خود گفت: من بدون اطلاع والدینم با او ارتباط برقرار کردم. او خودش را پزشک معرفی میکرد، اما متوجه شدم دیپلم هم ندارد؛ در حالی که من یک دانشجوی فوق لیسانس هستم.
وی گفت: پس از تهدیدهای متعدد مبنی بر اسیدپاشی، موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و اکنون نیز خواستار مجازات او هستم. (3)
خفه کردن و سوزاندن دختر توسط دوست پسر
پس از گذشت ماهها از قتل دختری به نام آندیا، روز گذشته پزشکان مرکز پزشکی قانونی با ارائه 7 دلیل علمی، اظهارات عامل جنایت را رد کردند.در یکی از روزهای اردیبهشت سال گذشته، در پی گزارش مفقود شدن دختری به نام آندیا، موضوع به بازپرس دادسرای جنایی آگاهی تهران ارجاع و پس از تحقیقات گسترده، معلوم شد این دختر روزی که از خانه مادربزرگ خود خارج شده، با جوانی به نام فراز ارتباط برقرار کرده است.
با به دست آمدن این سرنخ، فراز دستگیر شد و در تحقیقات مقدماتی ابتدا عنوان کرد اطلاعی از آندیا ندارد و تنها پس از تماس تلفنی او را از خانه مادربزرگش به بیرون از خانه کشانده و سپس در سر کوچهای که با آندیا قرار داشته، او را ترک کرده است.
در ادامه تحقیقات و با توجه به اظهارات ضد و نقیض، سرانجام فراز زبان به اعتراف گشود و گفت: از مدتی پیش با آندیا در ارتباط بودم تا اینکه متوجه شدم او دیگر علاقهای به من ندارد و حتی به تماسهای تلفنی من پاسخ نمیدهد.
متهم گفت: او با این رفتارها از نظر روحی به شدت مرا آزار میداد تا این که روز حادثه با آندیا تماس گرفتم و با او قرار ملاقات گذاشتم.
او را پس از اینکه از خانه مادربزرگش بیرون آمد، سوار خودرو کردم و وقتی به او پرخاش کردم که چرا به تلفنهایم پاسخ نمیدهد، با هم مشاجره کردیم و من در یک لحظه عصبانی شدم و سر او را به داشبورد خودرو کوبیدم و متوجه شدم او بر اثر این ضربه فوت کرده است.
متهم گفت: در آن لحظات بسیار ترسیده بود، هوا تاریک شده بود، خودرو را در حاشیه بزرگراه متوقف کردم و جسد را بیرون انداختم و سپس موضوع قتل آندیا را به پدرم گفتم.
هر دو به اتفاق به محل آمدیم و جسد را در صندوق عقب خودرو گذاشتیم و آن را پس از انتقال به یکی از شهرکهای کرج، به آتش کشیدیم و به داخل چاه انداختیم.
در پی این اعترافات، پرونده به شعبه دوم بازپرسی دادسرای جنایی ارسال شد و بازپرس جنایی دستور کشف جسد را صادر کرد.
با عزیمت مأموران آتش نشانی و کارآگاهان شعبه 10 پلیس آگاهی، بقایای سوخته جسد از چاه خارج و به پزشکی قانونی منتقل شد.
با اعتراف صریح متهم و بازسازی صحنه قتل، پرونده به دادگاه کیفری استان تهران ارسال و پس از برگزاری محاکمه، پرونده به دلیل نقصهایی که داشت بار دیگر به شعبه دوم بازپرسی ارسال شد. از جمله نقصهایی که از سوی قضات کیفری استان تهران ارائه شده بود، نحوه قتل آندیا بود.
بنابراین گزارش، با بررسی پرونده و نتیجه کالبدشکافی، روز گذشته 6 پزشک متخصص پزشکی قانونی پس از بررسی دقیق عنوان کردند: برخلاف اظهارات متهم که مدعی بود مقتول با اصابت سر به داشبورد خودرو جان باخته است، 7 دلیل وجود دارد که ادعای او را نقض میکند و در اولویت آن، خفه شدن آندیا مطرح است؛ به طوری که نتیجه تحقیقات کارشناسی نشان میدهد این دختر با یک رشته سیم مفتولی به قتل رسیده و سپس جسدش به آتش کشیده شده است. (4)
دفن دختر در باغچه خانه توسط پدر:
هر انسان طبق فطرتی که خداوند حکیم در نهان او قرار داده، دوست دارد در جامعه با آبرو زندگی کند، حتی اگر اعتقادش به مبدأ و معاد ضعیف باشد. همچنین علاقمند است که شخصیت حقوقی و اجتماعی او توسط دیگران تخریب نگردد. بر همین اساس بسیاری از افراد در فعالیتهای روزانه خویش تمام تلاششان را به کار میبرند تا آبرویشان حفظ شود و بتوانند بین مردم با سرافرازی زندگی نمایند. لذا اگر کسی به حیثیت اجتماعی آنها لطمهای بزند برایشان قابل گذشت نیست، اگرچه فرزند آنان باشد. به ویژه کسانی که معتقد و متدین هستند.روی همین اصل دخترانی که به دنبال دوست پسر میروند و یا با انواع نیرنگِ برخی جوانان فریب میخورند، یکی از آثار و ضررهای این روابط ضربه زدن به شخصیت اجتماعی خانواده خویش است؛ به طوری که گاهی برای پدر و برادر غیورشان قابل تحمل نیست. اینک به حادثه ناگواری که نتیجه روابط نامشروع است توجه نمایید:
نزاع میان پسر و داماد خانواده باعث شد راز جنایت یک دختر فراری فاش شود.
29 بهمن سال گذشته مرد جوانی با مراجعه به دادسرای جنایی کرج پرده از قتل دختری جوان توسط پدر و برادر همسرش برداشت. این مرد در اظهارات خود در شعبه نهم دادسرای جنایی کرج ادعا کرد: در خانه پدر همسرش در جاده ملارد کرج، جسد دختری 19 ساله در باغچه دفن شده است.
با اظهارات این مرد، مأموران پلیس به دستور بازپرس دادسرای کرج، به حفاری باغچه خانه پدر همسر مرد جوان پرداختند، با برداشتن مقداری از خاک باغچه، یک لایه سیمانی پدیدار شد که با شکافتن آن مأموران با بقایای جسد یک انسان روبرو شدند.
با کشف جسد، مادر خانواده در حالی که به شدت از دیدن اسکلتهای دخترش شوکه شده بود اعتراف کرد، استخوانها متعلق به دختر کوچکش میباشد که توسط همسر و پسرش به قتل رسیده است. به این ترتیب پدر و برادر قربانی بازداشت شده و مأموران به بازجویی از آنها پرداختند.
مرد متهم گفت: از دست نسرین خسته شده بودم. او با فرارهای خود زندگی را بر ما تلخ کرده بود. او هر بار پس از فرار مدتی بعد به وسیله پلیس دستگیر میشد و به خانه میآمد و قول میداد هیچگاه خانه را ترک نکند، تا اینکه دو ماه قبل در یکی از شهرهای شمالی همراه 3 جوان دستگیر شد. آخرین بار دختر بزرگترم او را در خانهای پیدا کرد و به خانه آورد. این بار قیافه ظاهریاش به شدت زننده شده بود. میخواستم کتکش بزنم که گفت باردار شده و این مسأله بیشتر عصبانیام کرد. فکر کردم تمام آبرو و اعتباری را که سالها برای آن زحمت کشیده بودم از بین برده است، خون جلوی چشمانم را گرفته بود، دنبالش کردم، او به داخل حمام طبقه بالای خانه فرار کرد و در حمام مخفی شد، به دنبالش رفتم و با عصبانیت در را شکستم و در آنجا روسری را دور گردنش پیچیدم.
در حالی که در حال خودم نبودم، پسرم نبض خواهرش را گرفت و در حالی که به شدت ترسیده بود داد زد، او مرده است.
بعد از آنکه فهمیدم مرده است، تصمیم گرفتم جنازهاش را در بیابان خاک کنم. برای این کار هم با ماشینم به بیرون خانه رفتم اما دلم نیامد جسد را در بیابان رها کنم و برای همین او را در داخل باغچه خانه خاک کردم و برای آنکه کسی متوجه نشود رویش را با سیمان پوشاندم.
با اعترافات مردم متهم پرونده به شعبه 71 دادگاه کیفری تهران ارسال شد و پس از توضیح کیفر خواست قاضی و 4 مستشار اعلام کردند به زودی حکم قانونی خود را صادر خواهند کرد. (5)
پینوشتها:
1.مرآت النساء، ص117.
2.جام جم، شماره 1418، 11/ 2/ 84، ص15.
3.جام جم، شماره 1476، 20/ 4/ 84.
4.جام جم، شماره 1454، 24/ 3/ 84.
5.جام جم، شماره 1466، 7/ 4/ 84.
محمدی نیا، اسدالله، (1392)، دختران میپرسند: چرا؟، قم: انتشارات سبط اکبر (ع)، چاپ نهم.