نویسنده: سید محمد بنیهاشمی
نحوهی هدایت و اضلال خداوند
یکی دیگر از آیات قرآن که به روشنی نحوهی هدایت و اضلال خداوند را بیان کرده، در سورهی انعام است:«فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یرِدْ أَنْ یضِلَّهُ یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ کَذَلِکَ یجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یؤْمِنُونَ». (1) وظیفهی انسان برای جلب عنایت الهی در اعطای علم و هدایت، چند چیز است: حقیقت بندگی خدا را در خود خواستن، به کار بستن علم خود و عمل به آن و از خدا طلب فهم کردن. اگر خداوند بخواهد کسی را هدایت کند، سینهاش را برای تسلیم شدن فراخ میکند. و اگر بخواهد کسی را در گمراهی نگه دارد، سینهاش را تنگ و بسته قرار میدهد مانند این است که در آسمان متصاعد میشود. خداوند کسانی را که ایمان نمیآورند اینگونه به پلیدی مبتلا میسازد.
در این آیه، سخن از شرح صدر و ضیّق قرار دادن آن به عنوان مصادیق هدایت و اضلال الهی به میان آمده است.
شرح صدر انسان به وسیلهی نور الهی
ابتدا باید منظور از شرح صدر را توضیح دهیم. برای این منظور از خود قرآن و احادیث اهل بیت (علیهمالسلام) کمک میگیریم. در آیهی دیگری از قرآن نظیر همین تعبیر ذکر شده است:«أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ...». (2)
آیا کسی که خداوند سینهاش را برای تسلیم شدن فراخ کرده پس او دارای نوری از جانب پروردگارش است...
ملاحظه میشود که فراخ شدن سینه برای تسلیم شدن، ملازم با دارا شدنِ نور از جانب خداوند میباشد.
بیشتر بخوانید: شرح صدر و ضیق آن
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که بعد از تلاوت این آیهی شریفه فرمودند:
«إنَّ النُّورَ إذا وَقَعَ فی القلبِ انْفَتَحَ (انفسح) لَه و انْشَرَحَ.» (3)
وقتی نور در قلب میافتد، قلب به خاطر آن باز شده (وسعت پیدا کرده) و گشاده میگردد.
در ذیل آیهی مورد بحث (فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ...) نیز، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ به سؤالی دربارهی «شرح صدر» فرمودند:
«نورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فی قَلبِ المُؤمنِ فَیَنشَرِحُ لَهُ صَدرُهُ و یَنفَسِحُ.» (4)
نوری است که خدا در قلب مؤمن میاندازد و در نتیجه سینهی او باز و گشاده میگردد.
با توجه به این آیات و روایات روشن میشود که منظور از شرح صدر، باز و گشاده شدن سینهی انسان است. سینه محلّ واقع شدن قلب است که اگر از جانب خدا مورد افاضهی نور قرار گیرد، گشاده میشود.
البته منظور از فراخی سینه، گشاده شدن اجزای بدن نیست؛ همانطور که منظور از نور هم نور حسّی نیست. قلب هم مرکز فهم و درک در انسان میباشد. با این ترتیب مراد از نوری که بر قلب مؤمن میافتد چیست؟
پاسخ این پرسش در روایات اهل بیت (علیهمالسلام) آمده است. در اینجا به دو مصداق مهم آن در روایات اشاره میکنیم و موارد دیگر را فعلاً متعرض نمیشویم.
نور علم
مصداق اول، نور علم است که در حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) به این صورت ذکر شده است:لیس العِلْمُ بِالتَّعلُّمِ. إنَّما هو نورٌ یَقَعُ فی قلبِ مَن یُریدُ اللهُ تبارَکَ و تعالی أن یَهدِیَهِ. فإنْ أرَدْتَ العلمَ فاطلُبْ أوّلاً فی نَفْسِکَ حَقیقَةَ العُبودِیَّةِ و اطْلُبِ العِلْمَ باستِعمالِهِ و اسْتَفهِمِ اللهَ یُفْهِمْکَ. (5)
علم با آموختن حاصل نمیشود. آن نیست مگر نوری که در قلبِ آن که خدای تبارک و تعالی بخواهد او را هدایت کند، میافتد. پس اگر علم میخواهی ابتدا حقیقت بندگی را در خود جستجو کن و از طریق به کار بستن علم، آن را طلب کن و از خدا طلب فهم کن تا به تو بفهماند.
نکات جالب توجهی در این حدیث شریف وجود دارد:
یکی اینکه علم صُنع خداست و با آموختن به دست نمیآید. یعنی آموختن، سبب پیدایش علم برای انسان نیست. علم را خداوند ایجاد میکند در قلب کسی که بخواهد هدایتش کند. آموختن میتواند به عنوان مقدّمه و زمینه برای اعطای خدا مطرح باشد که طبق سنّت عادی خود پس از ایجاد زمینه توسّط انسان، علم را در قلب او ایجاد کند. این سنت یک شرط لازم و ضروری نیست؛ چون خدا ممکن است بدون وجود آن هم کسی را عالم کند.
دوم اینکه علم، نوعی هدایت بنده به وسیلهی خداست. با دارا شدن علم حقایقی برای انسان مکشوف میشود که این مکشوفیّت، مصداق راهنمایی خدای متعال است. بنابراین یاد گرفتن بعضی از اصطلاحات و پر شدن ذهن از بعضی مفاهیم بدون آنکه این اصطلاحات و مفاهیم نوعی واقعنگری و کاشفیّت از حقیقت داشته باشند، مصداق علم حقیقی نیست.
به تعبیر دقیقتر با استفاده از مطالب گذشته میتوان گفت که صرف شنیدن، دیدن، فکر کردن و... اینها هیچ یک علم نیست. علم آن اثر تکوینی است که از این مجاری در قلب انسان به وجود میآید و او را آگاه و مطلع از واقعیات میسازد.
سوم اینکه علم یک حقیقت نوری دارد و خاصیت نور، کشف از واقع است و لذا علم، واقعیات را برای انسان کشف میکند.
این تعبیر نشان میدهد که علم، حقیقتی خارج از وجود عالِم دارد. انسان به خودش نورانیّتی ندارد و پس از اعطای علم توسط خداست که قلب او منوّر به نور علم میگردد. پس سنخ عالم غیر از سنخ علم است.
چهارم اینکه وظیفهی انسان برای جلب عنایت الهی در اعطای علم و هدایت، چند چیز است: حقیقت بندگی خدا را در خود خواستن، به کار بستن علم خود و عمل به آن و از خدا طلب فهم کردن.
در ادامهی حدیث توضیح حقیقت بندگی از زبان امام صادق (علیهالسلام) آمده است که ما فعلاً از نقل آن خودداری میکنیم.
نور امام (علیهالسلام)
مصداق دیگرِ نوری که خدا به وسیله آن، مؤمنان را هدایت میکند، نور امام (علیهالسلام) میباشد که در احادیث به «نور الله» تعبیر شده است. در آیات متعددی از قرآن که تعبیر «نور» یا «نور الله» به کار رفته، مراد از آن امام (علیهالسلام) است. در اینجا به نمونههایی از این قبیل اشاره میکنیم:«یرِیدُونَ لِیطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ». (6)
میخواهند با دهانهایشان نور خدا را خاموش کنند ولی خداوند نورش را به اتمام میرساند هر چند که کافران از این امر کراهت داشته باشند.
از امام هفتم (علیهالسلام) در توضیح ابتدای آیهی شریفه چنین نقل شده است:
یُریدونَ لِیُطفِؤوا وِلایةَ أمیرِالمؤمنینَ (علیهالسلام) بِأفواهِهِم.
میخواهند با دهانهایشان ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را خاموش کنند.
و در بیان معنای «واللهُ مُتِمُّ نُورِهِ» فرمودند:
وَ اللهُ مُتِمُّ الإمامَةِ. الإمامةُ هِیَ النُّورُ. (7)
ولی خداوند امامت را به اتمام میرساند و امامت همان نور است. همچنین در ذیل این آیهی شریفهی:
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ». (8)
پس به خدا و رسول او و نوری که فروفرستادیم ایمان بیاورید و خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است.
از ابوخالد کابلی نقل شده که امام باقر (علیهالسلام) به او فرمودند:
«یَا أَبَا خَالِدٍ، النّورُ وَ اللّهِ الْأَئِمّةُ مِنْ آلِ مُحَمّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. وَ هُمْ وَ اللّهِ نُورُ اللّهِ الّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللّهِ نُورُ اللّهِ فِی السَّموَاتِ وَ فِی الْأَرْضِ. وَ اللّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ، لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنّهَارِ. وَ هُمْ وَ اللّهِ یُنَوّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ یَحْجُبُ اللّهُ عَزّوَجَلّ نُورَهُمْ عَمّنْ یَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ.» (9)
ای ابوخالد، قسم به خدا مراد از نور، امامان از آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تا روز قیامت هستند. و قسم به خدا که ایشان همان نور خدا هستند که فروفرستاده است. و قسم به خدا که ایشان نور خدا در آسمانها و در زمین هستند. و قسم به خدا ای ابوخالد! همانا نور امام در دلهای مؤمنان از خورشیدِ درخشنده در روز نورانیتر است. و قسم به خدا که ایشان (ائمه) دلهای مؤمنان را نورانی میکنند و خدا نور آنها را از هر کس که بخواهد محجوب میکند و در نتیجه دلهایشان تاریک میگردد.
مورد دیگر آیهی نور در قرآن کریم است که در قسمتی از آن میفرماید:
«نُورٌ عَلَى نُورٍ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشَاءُ». (10)
از امام صادق (علیهالسلام) در تفسیر این قسمت از آیهی شریفه چنین نقل شده است:
«نورٌ علی نورٍ» إمامٌ مِنها بَعدَ إمامٍ. «یَهدِی اللهُ لِنورهِ مَن یشاءُ» یَهدی اللهُ لِلأئمَّةِ مَن یَشاءُ. (11)
منظور از «نورٌ علی نور» امامی از او (فاطمه (علیهاالسلام)) بعد از امام دیگر است. و منظور از اینکه «خدا هر کس را بخواهد به نور خویش هدایت میکند» این است که خدا هرکس را بخواهد به امامان هدایت میکند.
بیشتر بخوانید: چه کسانی شرح صدر دارند؟
اینها برخی از آیات و روایاتی است که «نور» و «نور الله» را در مورد امام (علیهالسلام) به کار بردهاند. توضیح مختصری که در اینجا لازم به نظر میرسد، این است که اضافه شدن نور به خدا معنایی غیر از معنای اضافه شدن آن به امام (علیهالسلام) را میدهد. در حدیث ابوخالد کابلی هر دو تعبیر «نور الله» و «نور الامام» به کار رفته است. منظور از «نور الله» یعنی نوری که از خداست و منظور از «نور الامام» یعنی نوری که در وجود امام (علیهالسلام) و بلکه عین ایشان است. وقتی خدا بخواهد کسی را هدایت کند، قلبش را منوّر به نور امام (علیهالسلام) میکند؛ یعنی معرفت امام (علیهالسلام) و محبت ایشان را در قلب او قرار میدهد. این همان نور خداست که هر کس را بخواهد، به وسیلهی آن منقلب کرده، از تاریکیهای جهل و گمراهی خارج میسازد. پس شناخت امام و مقام امامت، قلب انسان مؤمن را منوّر میکند و این لطفی است که خدا در حقّ مؤمنان انجام داده و دیگران را از آن محروم فرموده است. آنها که از نور معرفت امام (علیهالسلام) بهره نبردهاند، دلهایشان تاریک است و این تاریکی نتیجهی عدم لطف خدا در حق آنها میباشد.
بنابراین آشنا کردن خدا بندگانش را با امام (علیهالسلام) و مقام امامت، از مهمترین مصادیق نوری است که خدا در دل مؤمن میاندازد و به این وسیله باعث شرح صدر او میگردد؛ همانطوری که نور علم هم قلب انسان را منوّر کرده، موجبات فراخی سینه را که ظرف قلب است، فراهم میآورد. پس طبقهی آیهی شریفهی 125 از سورهی انعام اگر خدا بخواهد کسی را هدایت کند، یکی از راههایش منوّر کردن قلب او به نور علم و معرفت است که از مهمترین موارد آن نور معرفت امام (علیهالسلام) میباشد. این وقتی میسر میگردد که گوشهای قلبش را باز کند تا سخن حق در آن وارد شده، نورانیاش کند.
از امام صادق (علیهالسلام) در توضیح همین آیهی شریفه چنین نقل شده است:
إنّ اللهَ تبارَکَ و تعالی إذا أرادَ بِعبَدٍ خیراً نَکَتَ فی قلبِهِ نُکتَةً مِن نورٍ و فَتَحَ مَسامِعَ قَلبِهِ... و إذا أرادَ بِعبدٍ سوءً... سَدَّ مَسامِعَ قَلبِهِ... ثمَّ تَلا هذه الآیةَ: «فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ...». (12)
خدای متعال اگر بخواهد خیری به بنده برساند، در قلب او یک نقطهی نورانی قرار میدهد و گوشهای قلبش را باز میکند... و اگر بخواهد به بنده بدی برسد... گوشهای قلبش را میبندد... سپس آیه را تلاوت فرمودند.
در این حدیث شریف، هم به باز کردن گوشهای قلب اشاره شده و هم به قرار دادن نور در آن، که توضیح هر دو مطلب گذشت.
نمایش پی نوشت ها:
1. انعام / 125.
2. زمر / 22.
3. تفسیر کنز الدّقائق، ج 11، ص 297.
4. مجمع البیان، ج 4، ص 363.
5. بحارالانوار، ج 1، ص 225.
6. صفّ / 8.
7. اصول کافی، کتاب الحجة، باب أنّ الائمة (علیهمالسلام) نورالله عزّوجلّ، ح 6.
8. تغابن / 8.
9. اصول کافی، کتاب الحجة، باب أنّ الائمة (علیهمالسلام) نور الله عزّوجلّ، ح 1.
10. نور / 35.
11. اصول کافی، کتاب الحجّة، باب أنّ الائمة (علیهمالسلام) نور الله عزّوجلّ، ح 5.
12. توحید صدوق ص 415 ح 14؛ اصول کافی، کتاب التوحید، باب الهدایة أنّها مِنَ اللهِ عزَّوجلَّ، ح 2.
بنیهاشمی، سید محمد؛ (1390)، معرفت و بندگی سلسله درسهای مهدویت (حلقه اول)، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ دوم.