جسور، با اعتماد به نفس، آگاه و متعهد
چکیده
طی 25 سال کار کردن با رهبران کسب و کارها، من الگویی را کشف کرده ام که آن را در کتاب جدیدم به نام " رهبری با استفاده از شجاعت عاطفی"، به اشتراک گذاشته ام که شامل چهار عنصر ضروری است که تمامی رهبران از آنها برای هدایت مردم به انجام کارهایی که رهبران مهم می پندارند، استفاده می کنند. برای هدایت موثر و در واقع زندگی موثرتر، شما اولا باید به خودتان اعتماد داشته باشید، با دیگران ارتباط برقرار کنید و از منظر احساسی، شجاعت به خرج دهید. ما فقط در یکی از این چهار مورد دارای توانایی و عملکرد فوق العاده هستیم. شاید هم در دو مورد؛ اما برای آنکه حضور مقتدرانه ای داشته باشید تا بتوانید الهام بخش دیگران برای انجام کاری بشوید، شما باید در هر چهار موردی که ذکر شد، به طور همزمان جزو پیشتازان باشید.
تعداد کلمات 1922/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
طی 25 سال کار کردن با رهبران کسب و کارها، من الگویی را کشف کرده ام که آن را در کتاب جدیدم به نام " رهبری با استفاده از شجاعت عاطفی"، به اشتراک گذاشته ام که شامل چهار عنصر ضروری است که تمامی رهبران از آنها برای هدایت مردم به انجام کارهایی که رهبران مهم می پندارند، استفاده می کنند. برای هدایت موثر و در واقع زندگی موثرتر، شما اولا باید به خودتان اعتماد داشته باشید، با دیگران ارتباط برقرار کنید و از منظر احساسی، شجاعت به خرج دهید. ما فقط در یکی از این چهار مورد دارای توانایی و عملکرد فوق العاده هستیم. شاید هم در دو مورد؛ اما برای آنکه حضور مقتدرانه ای داشته باشید تا بتوانید الهام بخش دیگران برای انجام کاری بشوید، شما باید در هر چهار موردی که ذکر شد، به طور همزمان جزو پیشتازان باشید.
تعداد کلمات 1922/ تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
نویسنده: Peter Bregman
مترجم: محمدصادق جمشیدی اردشیری
مترجم: محمدصادق جمشیدی اردشیری
رهبران بزرگ کسب و کارها، افرادی با اعتماد به نفس، دارای ارتباط مستمر با محیط بیرونی، متعهد و دارای جسارت هستند.
مایکل، رهبر یکی از شرکت های بزرگ است که با دشواری های زیادی در کار خودش روبروست و اخیرا تصمیم داشت تا مدیر بخش فروش شرکت را که انسان بسیار خوبی بود اما عملکرد قابل قبولی نداشت، اخراج کند. سه ماه بعد، او هنوز فرد مورد نظر را اخراج نکرده بود. از او دلیل کارش را جویا شدم. میدانید پاسخ او چه بود؟ "من انسان ضعیفی هستم و توانایی این کار را ندارم!"
مایکل (این اسم، نام واقعی او نیست، به دلیل حفظ حریم خصوصی، نام او را تغییر دادم)، مدیر عامل یک شرکت خدمات مالی است و قطعا او انسان ضعیفی نیست. او یک انسان معمولی است، درست مانند من و شما؛ و او در تلاش است تا از پس یک تصمیم مهم و استراتژیک، برآید. درست مانند من و شما که گاهی با این معضلات مواجه می شویم.
سن شما، نقشتان در گروههای مختلف، موقعیت قدرتتان، عنوان سازمانی شما، حرفهی کاریتان و یا طبقهی اجتماعی شما، برای انجام دادن مهمترین کارهای شما هیچ اهمیتی ندارد، شما قطعا میبایست گفتگوهای دشواری را به پیش ببرید، مسئولیتپذیری ایجاد کنید و الهام بخش دیگران برای اقدام کردن باشید.
به منظور انجام همهی مواردی که ذکر گردید، شما نیازمند این هستید تا قدرت و جذبه خود را به طریقی به افراد نشان دهید که به شما کاملا اعتماد کنند، از شما پیروی نمایند و متعهد شوند که تمام توان خود را برای رسیدن به هدفی بزرگتر به کار گیرند؛ هدفی که بسیار والاتر از مجموع تک تک شما است. شما باید حواستان به دیگران باشد، به آنها توجه کنید و به گونهای با آنها در تماس باشید که آنها متوجه شوند که شما حواستان به آنها است. شما میبایست در عین اینکه با روی گشاده، همدردی و عشق به سخنان آنها گوش فرا میدهید، با آنها به گونهای متقاعد کننده به صحبت بپردازید، به طریقی که گفتههای شما شفاف، مستقیم، صادقانه و منعکس کنندهی توجه باشد. حتی در مواقعی که با آنها دچار چالش شده ای .و البته، شما نیاز دارید تا به سرعت و به طریقی موثر، فعالیتها را به پیش برده و ادامه دهید.سن شما، نقشتان در گروههای مختلف، موقعیت قدرتتان، عنوان سازمانی شما، حرفهی کاریتان و یا طبقهی اجتماعی شما، برای انجام دادن مهمترین کارهای شما هیچ اهمیتی ندارد، شما قطعا میبایست گفتگوهای دشواری را به پیش ببرید، مسئولیتپذیری ایجاد کنید و الهام بخش دیگران برای اقدام کردن باشید.
به منظور انجام همهی مواردی که ذکر گردید، شما نیازمند این هستید تا قدرت و جذبه خود را به طریقی به افراد نشان دهید که به شما کاملا اعتماد کنند، از شما پیروی نمایند و متعهد شوند که تمام توان خود را برای رسیدن به هدفی بزرگتر به کار گیرند؛ هدفی که بسیار والاتر از مجموع تک تک شما است.
طی 25 سال کار کردن با رهبران کسب و کارها تا آنچه که تاکنون گفته شد را انجام دهند، من الگویی را کشف کردهام که آن را در کتاب جدیدم به نام "رهبری با استفاده از شجاعت عاطفی"، به اشتراک گذاشتهام که شامل چهار عنصر ضروری است که تمامی رهبران از آنها برای هدایت مردم به انجام کارهایی که رهبران مهم میپندارند، استفاده میکنند.
برای هدایت موثر و در واقع زندگی موثرتر، شما اولا باید به خودتان اعتماد داشته باشید، با دیگران ارتباط برقرار کنید و از منظر احساسی، شجاعت به خرج دهید.
بیشتر ماها فقط در یکی از این چهار مورد دارای توانایی و عملکرد فوقالعاده هستیم. شاید هم در دو مورد؛ اما برای آنکه حضور مقتدرانهای داشته باشید تا بتوانید الهامبخش دیگران برای انجام کاری بشوید، شما باید در هر چهار موردی که ذکر شد، به طور همزمان جزو پیشتازان باشید.
اگر شما به خوتان اعتماد دارید و از اعتماد به نفس بالایی برخوردارید اما منزوی از دیگران هستید، همه چیز محدود به خودتان و بیگانی شما از افراد اطرافتان میگردد. اگر شما ارتباطات خوبی با دیگران برقرار میکنید اما از اعتماد به نفس کافی یا لازم برخوردار نیستید، شما نیازها و دیدگاههای خود را قربانی خشنودسازی دیگران میکنید و به نوعی در حق نفس خودتان مرتکب ظلم میشوید. اگر شما متعهد به یک هدف یا آرمان نیستید، چیزی که فراتر از شما و دیگران باشد، دارید بیجهت تقلا میکنید و عزت و احترام شما نزد افراد اطرافتان از بین میرود، زیرا آنها شما را فردی بیهدف میپندارند و براساس همین نگرش با شما به گونهای برخورد خواهند کرد که گویی شما توانایی تاثیرگذاری و قدم نهادن در مسیری که دارای بیشترین اهمیت است را ندارید؛ و اگر شما توانایی این را نداشته باشید که با قدرت، قاطعانه و جسورانه – همراه با شجاعت عاطفی – عمل کنید، ایدههای شما تا حد عقاید پوچ تنزل پیدا خواهد کرد و اهدافتان، چیزی جز خیال بافیهای موهوم نخواهد بود.
بیشتر بخوانید: ویژگیهای رهبری
بیایید این موارد را در قضیه مایکل مورد کاوش بیشتری قرار دهیم تا بتوانیم دقیقا بفهمیم که کجا و چگونه، او در این مخمصه گرفتار آمده است.
به خودتان اعتماد داشته باشید (اعتماد به نفس). مایکل با این قضیه دست و پنجه نرم میکرد، هرچند اگر شما بخواهید به موفقیتهای گذشتهی او نگاه کنید، ممکن است این موضوع برای شما تعجب برانگیز باشد؛ اما این امری غیر معمول نیست. او به سختی کار میکرد و میخواست خودش را به افراد اطراف خوش ثابت و آنان را خوشحال کند. او از تصور مواجهه با شکستهای احتمالی دلسرد میشد و هنگام رویایی با شکستها، با خودش مهربان و دلسوز نبود. او واقعا دارای قابلیتهای خارقالعادهای در این زمینه بود: او فردی را تصور میکرد که میخواست به آن تبدیل شود و سپس تمام عواملی که موجب عدم تمرکز او میشد را کنار میزد و تواناییهایش را به صورت استراتژیک و خردمندانه به کار میگرفت تا به سوی آینده حرکت کند.
ارتباط با دیگران. این مورد، بزرگترین نقطه قوت مایکل بود. او در میان اطرافیانش محبوب بود و همیشه حواسش به تیم خودش بود. افراد به وضوح میدانستند و احساس میکردند که او به آنها اعتماد دارد، حتی زمانی که با آنان موافق نبود. آنها قدردان کنجکاویهای مایکل، درباره افراد و مسائل بودند و از اینکه او خیلی سریع درباره رفتار آنها قضاوت و نتیجهگیری نمیکرد، خرسند بودند. با این همه حتی در این زمینه هم او میتوانست به سطوح بالاتر برسد. او همیشه در مواجهه با دیگران روراست نبود و تمایل داشت که گفتگوهای دشوار را به تعویق بیندازد.
متعهد به هدف. این مورد برای مایکل کمی پیچیده بود. از یک سو، مایکل در باره کارهایی که نیاز است تا شرکت را به رشد برساند، شفاف بود. او افراد را در همان روزهای آغازین کار، درگیر کار میکرد و نسبت به ارائه راهنمایی، دارای ذهنی باز و پذیرا بود؛ اما از سوی دیگر، او تا حدودی پریشان فکر بود. او در مورد برخی از مواردی که ممکن است موجب ایجاد دگرگونیهای عمده شوند، چندان شفاف نبود و همچنین او فاقد یک فرایند قابل اتکا برای متمرکز ماندن بر موارد کلیدی موضوعات بود که موجب حصول اطمینان از مسئولیتپذیری و اجرای دستورات میشد. او خود را درگیر برخی موارد مهم، مانند پیام مبهمی که اخراج نکردن مدیر فروش برای تیم آنان ارسال کرده بود، نمیکرد و اینجا یک سوال مبهم نمود پیدا میکند و آن این است که آیا او به راستی در پی موفقیت شرکت بود؟اگر شما به خوتان اعتماد دارید و از اعتماد به نفس بالایی برخوردارید اما منزوی از دیگران هستید، همه چیز محدود به خودتان و بیگانی شما از افراد اطرافتان میگردد. اگر شما ارتباطات خوبی با دیگران برقرار میکنید اما از اعتماد به نفس کافی یا لازم برخوردار نیستید، شما نیازها و دیدگاههای خود را قربانی خشنودسازی دیگران میکنید و به نوعی در حق نفس خودتان مرتکب ظلم میشوید. اگر شما متعهد به یک هدف یا آرمان نیستید، چیزی که فراتر از شما و دیگران باشد، دارید بیجهت تقلا میکنید و عزت و احترام شما نزد افراد اطرافتان از بین میرود، زیرا آنها شما را فردی بیهدف میپندارند و براساس همین نگرش با شما به گونهای برخورد خواهند کرد که گویی شما توانایی تاثیرگذاری و قدم نهادن در مسیری که دارای بیشترین اهمیت است را ندارید؛ و اگر شما توانایی این را نداشته باشید که با قدرت، قاطعانه و جسورانه – همراه با شجاعت عاطفی – عمل کنید، ایدههای شما تا حد عقاید پوچ تنزل پیدا خواهد کرد و اهدافتان، چیزی جز خیال بافیهای موهوم نخواهد بود.
شجاعت عاطفی. مایکل در این زمینه، جای بهبود بسیار زیادی داشت و به زودی معلوم گردید که این مورد، نقطه کلیدی برای تقویت توانایی های او در سه عنصر دیگر است. ریسکها و مخاطرات، آنچه که از تعاریف آنان بر میآید، به ما احساس آسیبپذیری میدهند و این همان عواطف و احساساتی بودند که مایکل از آنها اجتناب میورزید. او در برابر مواجهه با شرایط ناشناخته، مقاومت میکرد و عمدا از موقعیتهای نامساعد دوری مینمود. این موضوع بود که باعث شد گفتن حقایق تلخ به افراد و تصمیمگیری سریع در شرایط نامساعد، برایش بسیار دشوار باشد و نایتا باعث ایجاد وقفه در کارش شد.
بنابراین، باتوجه به آنچه تاکنون گفته شد، عناصر و قابلیتهایی که نقطه قوت مایکل بودند عبارتند از: "ارتباط با دیگران"، به همراه "تعهد به هدف". از سوی دیگر، نقاط ضعف او عبارتند از "ضعف اعتماد به نفس" و "شجاعت عاطفی".
میتوان اینگونه برداشت کرد که چالش پیش آمده برای او عبارت است از: ارتباط او با مدیر فروش شرکتش، در تضاد با تعهد او به موفقیت تیم و شرکتش بوده است. با این حال، اعتماد به نفس و شجاعت عاطفی او به اندازه کافی قدرتمند نبود که بتواند این ارتباط خصمانه را از هم بگسلد. این مثال، دستورالعملی است که منجر به منفعل شدن و یک تلاش بی نتیجهی دردناک میگردد.
درست همان لحظهای که او دریافت مشکلش بابت چیست، همان آگاهی باعث شد تا سریعا برای رهایی از این شرایط اقدام کند. ما زمان زیادی صرف کردیم تا شجاعت عاطفی او را، از طریق تشویق او به پذیرش ریسکهای کوچک و در عین حال کنترل احساساتش، تقویت کنیم. هر بار که او این فرایند را طی میکرد، صرف نظر از اینکه آیا موفق میشد یا خیر، او به طور شگفتانگیزی پیشرفت میکرد و احساس توانایی مواجه شدن با ریسک در او تقویت میشد؛ و این فرایند به او کمک کرد تا ریسکهای بزرگتری را در پیش بگیرد.
در یک بازه زمانی کوتاه مدت، او احساس کرد که آمادگی نسبی دارد (حتی ممکن است او هیچگاه احساس آمادگی کامل، نکرده باشد) تا آنچه که آموخته است برای جبران اتفاقات سه ماه اخیر، به کار بگیرد. با استفاده از تواناییهای ذاتی مانند مسئولیتپذیری، همدردی و انسانیت که او از آنها برخوردار بود، توانست در عین مسالمت، مدیر فروش شرکت را اخراج کند (که علیرغم همه مشکلات، میدانست که باید این کار را انجام دهد و بعد از انجام آن گفت که احساس رهایی به او دست داده است).
مایکل برای ورود به گفتگو، شدیدا احساس ناراحتی میکرد که میتوان گفت تقریبا همیشه، هنگام مواجهه با مسائلی از این دست که نیازمند به کارگیری شجاعت عاطفی است، به شما نیز این احساس دست خواهد داد.
اما نکته مهمی در این مورد نهفته است و آن این است که شما با بکارگیری شجاعت احساسی در موارد کم اهمیتتر، میتوانید این قابلیت را در خود ایجاد و یا تقویت کنید. مایکل با استفاده از تقویت گفتگوی تنشزا، توانست هر چهار عنصر را در خود پرورش و ارتقا دهد: او بیش از پیش به خودش اعتماد پیدا کرد، روابط عمیق و گستردهتری با اعضای تیم خو برقرار نمود (و حتی ممکن است باور نکنید که این روابط در مورد مدیر فروش شرکت هم صدق میکند)، به اهداف خود و شرکتش بیش از پیش پای بند شد و شجاعت عاطفی بیشتری بدست آورد.
نوشتار نویسنده مقاله: آیا در مورد قابلیتها و تواناییهای خود کنجکاو هستید؟ من یک ارزیابی آنلاین در وبسایت خودم ایجاد کردهام که میتواند به شما کمک کند تا نقاط قوت و حوزههای ضعف خود را، در هر یک از این چهار عنصر، ارزیابی و شناسایی کنید. کافیست به آدرس وب سایت من، یعنی bregmanpartners.com مراجعه نمایید. زمانی که شما این ارزیابی آنلاین را انجام دهید، میتوانید به درک مناسبی برسید از اینکه در چه مواردی نیاز به توسعه بیشتری دارید. این آزمون کاملا رایگان است و بابت آن هزینهای از شما دریافت نمیگردد. فقط نیاز است که آدرس پست الکترونیکی خود را وارد کنید و مطمئن باشید، جز در مواردی که خودتان مشخص میکنید، نامهی دیگری به شما ارسال نمیگردد.
برگرفته از سایت: مجله کسب و کار دانشگاه هاروارد (HBR.ORG)