گذار به دمکراسي در انديشه سياسي دکتر حسين بشيريه

نکات مهمي که در اين نوشتار مورد بررسي قرار مي گيرد عبارتند از: 1-به مسأله گذار به دمکراسي و موجهاي آن بايد توجه داشت 2-در موج سوم:رژيمهاي غير دموکراتيک اروپا، رژيمهاي کمونيستي بلوک شرق و بسياري کشورهاي امريکا و امريکاي لاتين و آسياي جنوب شرقي به دمکراسي گذر کردند
دوشنبه، 5 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گذار به دمکراسي در انديشه سياسي دکتر حسين بشيريه
گذار به دمکراسي در انديشه سياسي دکتر حسين بشيريه
گذار به دمکراسي در انديشه سياسي دکتر حسين بشيريه

نويسنده:نوروز اکبري زادگان



مقدمه

نکات مهمي که در اين نوشتار مورد بررسي قرار مي گيرد عبارتند از:
1-به مسأله گذار به دمکراسي و موجهاي آن بايد توجه داشت
2-در موج سوم:رژيمهاي غير دموکراتيک اروپا، رژيمهاي کمونيستي بلوک شرق و بسياري کشورهاي امريکا و امريکاي لاتين و آسياي جنوب شرقي به دمکراسي گذر کردند
3-عدم توجه به منطق دروني تحولات کشورها و ايجاد زمينه هاي مبارزاتي سياسي و طبقاتي از مشکلات گذر به دمکراسي است
4-مقاومت رژيميهاي غيردمکراتيک در مقابل امواج دمکراسي جهاني را نبايد ناديده گرفت
5-نبايد نقش عوامل مؤثر جهاني را در فعال ساختن توانمنديهاي نهفته دروني ناديده گرفت
6-دسترسي به ادبيات گسترده درباره گذار به دمکراسي از اهداف کشورهاي اقتدارگراي غربي است که مورد ارزيابي قرار مي گيرد.
7-ارزيابي مسأله گذار به دمکراسي و نمونه ايران در انديشه هاي سياسي دکتر بشيريه که علي رغم برخي انتقادات غير ساختاري وي از امواج دمکراسي سازي غربي، چيزي جز ترجمان ايراني، همان قرائت غرب نخواهد بود.

محدوديتهايي براي دمکراسي

نيمه دوم قرن بيستم شاهد پيشرفتهاي چشم گيري در استقرار دمکراسي بود.برخي نويسندگان از موج تازه اي از دمکراتيزاسيون سخن مي گويند که از اواخر دهه 1970 آغاز شده و در نتيجه بسياري از کشورها در امريکاي لاتين، اروپاي شرقي، آسيا و آفريقا در فراگرد دمکراسي قرار گرفته اند.تجربه نظامهاي کوتاليتر، تک حزبي و اقتدار طلب راست و چپ در طي قرن بيستم مواجه با شکست هاي پياپي شد، با اين همه دمکراسي همچنان مواجه با دشمنان، مخاطرات و چالش هاي گوناگوني است . هنوز فاشيسم، نئوفاشيسم، اقتدار طلبي، سنت گرايي، بنيادگرايي، محافظه کاري و نظامي گري، دمکراسي و شيوه زندگي دمکراتيک را تهديد مي کنند.
از سوي ديگر فرايند جهاني شدن نيز محدوديت هاي تازه اي براي دمکراسي به مفهوم رايج ايجاد مي کند.
براساس نظريه گزينش عقلاني درباره فرآيند دمکراتيزاسيون، دمکراسي در شرايط تاريخي کامي و به نسبت کميابي پيدا مي شود که در آن دو شرط حاصل شده باشد:
اولا حاکم خودکامه و دولت اقتدار طلبي سرنگون شده باشد
ثانيا مخالفاني که قدرت به آنها منتقل مي شود، مجموعه اي از گروههاي ناهمگن باشند و در آنها رهبر مسلط و يا حزب و گروه مسلطي نباشد.اگر هيچ يک از گروه ها بر ديگران غلبه نيابند، پيدايش دو وضع ممکن است:
يکي کشمکش هاي بي پايان ميان نيروهاي برابر و دوم توافق بر سر همزيستي .راه اخير زمينه ظهور دمکراسي است...
در شرايط گذار از رژيم اقتدار طلب به حکومت دمکراتيک معمولا مجموعه اي از گروهها و نيروهاي سياسي، فعال هستند و ممکن است ميان آنها توافقها و اختلافاتي وجود داشته باشد.توافق براي گذار به دمکراسي بستگي به ائتلافاتي دارد که گروههاي مختلف ممکن است در آنها وارد شوند.کوشش براي استقرار دمکراسي در اين شرايط متضمن منازعه ميان حکومت (گروه هاي مسلط)و مخالفانش از يکسو و ميان گروه هاي غير مسلط همبسته اي(گروههاي مخالف) است که مدافع دمکراسي هستند.
مخالفان حکومت اقتدار طلب و گروه مسلط به دو بخش تقسيم مي شوند:
ميانه روها و تندروها:از سوي ديگر مدافعان حکومت اقتدار طلب و گروههاي مسلط هم به دو بخش تقسيم مي شوند:تندروها و اصلاح طلبان.گذار به دمکراسي بستگي به چگونگي ائتلاف ميان اين بخشها و گروهها دارد مثلا اگر ميانه روها در بخش مخالفان و اصلاح طلبان در بخش مدافعان حکومت، تمايل به همکاري پيدا کنند، زمينه براي گذار مهياتر مي شود.
1. دولتهاي ملي ابعاد عمده اي از اقتدار خود در تصميم گيري درباره مسايل مهم کشور خويش را از دست مي دهند
2.کوشش برخي از کشورها براي گسترش همکاريهاي منطقه اي، خود واکنشي به فرايند تضعيف حاکميت ملي و تأثيرات جهاني شدن است.
3.جنگها و بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي نيز معمولا خطراتي براي دمکراسي ايجاد مي کنند
4.تهديد عمده ي ديگر در قرن بيستم براي دمکراسي تمايل مذاهب به مداخله در حيات سياسي بود.معمولا دخالت دين در سياست، مانع عمده اي براي دمکراسي و ارزشهاي آن ايجاد مي کند.دمکراسي ذاتا نيازمند جدايي اقتدار سياسي از اقتدار مذهبي و حوزه عرفي از حوزه ديني است.در صورتي که قانون الهي در همه حوزه ها حاکم تلقي شود ديگر جايي براي قانونگذاري و مشورت و رقابت باقي نمي ماند.
حکومت ديني اساسا تساهل ناپذير است و رأي و انديشه عموم مردم را خطري براي حوزه مقدس سياست تلقي مي کند.بعلاوه در حکومت ديني بر تمايز مؤمنان و غير مؤمنان تأکيد مي شود در حالي که دمکراسي نمي تواند چنين تمايزي را بپذيرد.همين تمايز مانع از شفاسايي حقوق شهروندي يکسان براي همگان مي گردد و به ظهور مقولاتي مانند بيگانه، غيرخودي و شهروند درجه دومي مي انجامد که طبعا نمي توانند جزئي از جامعه شهروندان باشند.
5.يکي از خطرات عمده براي دمکراسي در قرن بيستم پديدار شدن بنياد گرايي مذهبي است.
بنياد گرايي در مذاهب مختلف به ويژه مسيحيت، يهوديت، اسلام و مذهب هندو پديد آمده است.. بنياد گرايان نه تنها با دمکراسي بلکه با تجدد غربي به طور کلي دشمني مي ورزند و در پي عرضه شيوه زندگي ديگري به جاي شيوه زندگي دمکراتيک هستند.

زمينه ي سياسي و اجتماعي فروپاشي رژيمهاي غير دمکراتيک و گذار آنها به دمکراسي

فرايند گذار به دمکراسي در واقع از سه بخش يا مرحله جداگانه تشکيل مي شود:
يکي فروپاشي رژيم غير دمکراتيک
دوم شکل گيري رژيم دمکراتيک
سوم تحکيم و استقرار آن

مقايسه با هانتينگتون

فرايند فروپاشي رژيمهاي غيردمکراتيک نتيجه ترکيب 8 عامل (البته با درجات گوناگون است)
1.ايدئولوژي
2.رهبري
3.سازماندهي
4.نارضايتي
5.بحران همبستگي
6.بحران کارآمدي
7.بحران مشروعيت
8.بحران سلطه
به طور کلي فروپاشي رژيمهاي غير دمکراتيک لزوما به گذار به دمکراسي نمي انجامد بلکه ميزان احتمال گذار بستگي به سياسي-مدني بودن نارضايتها، دمکراتيک بودن سازمانهاي فعال، برجستگي و غلبه نگرش دمکراتيک در بين ايدئولوژيهاي رايج و تمايل و آمادگي رهبران و نخبگان سياسي براي سازش و ائتلاف با ديگر نيروهاي سياسي داشته است.

موانع گذار به دمکراسي در ايران-دمکراسي بدون رقابت؟!

امروزه الگوي حکومتي دمکراسي داراي جاذبه و مشروعيت جهاني است و کل آرمانهايي که در باب حقوق بشر، صلح، آزادي و توسعه مطرح مي شوند در معناي فراگير دمکراسي مندرج اند.امروزه ديگر هيچ ايدئولوژي رقيب قابل ملاحظه و نيرومندي در مقياس جهاني درمقابل دمکراسي وجود ندارد.همه ي ايدئولوژيهاي ديگر رنگ باخته اند و با روح گفتمان حقوق-محور جهان ما بيگانه اند.امروزه جنبش اخلاقي و حقوقي گسترده اي در سطح جهان بر دمکراسي به عنوان يکي از حقوق اساسي بشر در همه جا تأکيد مي گذارد.از چنين چشم اندازي مهمترين حق بشري، حق داشتن حکومت دمکراسي است که حاوي و ضامن همه حقوق اساسي بشر است.تنها در پرتو دمکراسي است که حقوق مدني و آزاديهاي سياسي قابل تحقق هستند.

نمونه هاي دمکراسي در ربع آخر قرن بيستم

ربع آخر قرن اخير(بيستم)شاهد پيشرفتهاي چشمگيري به سوي دمکراسي بوده است که نمونه هاي آن عبارتند از:
1.کودتاي 1974 پرتقال و جايگزيني نظام دمکراتيک به جاي حکومت شبه فاشيستي
2.يونان در 1967 از زير سلطه سرهنگ هاي نظامي درآمد
3.فروپاشي نظام فرسوده فاشيست ژنرال فرانکو با مرگ او در 1975
4.تا سال 1974 تنها 41 کشور دمکراسي از مجموعه 150 کشور در جهان وجود داشت.
5.در امريکاي لاتين در دهه 1980، 9 مورد گذار به دمکراسي رخ داد
6.در 1986 ديکتاتور مارکوز در فيليپين سقوط کرد
7.در 1987 ديکتاتوري نظامي کره جنوبي سقوط کرد
8.در 1989 موج انقلابهاي دمکراتيک اروپا را درهم نورديد
9.در 1991 نظام کمونيستي شوروي فروپاشيد.
10.در آفريقاي جنوبي در 1994 دمکراسي متولد شد
11.در 1987 حدود دو پنجم کشورهاي جهان دمکراتيک بودند
12.از 56 کشور بعد از 1974 تنها پاکستان و سودان به رژيم غيردمکراتيکها روي آوردند.
13.امروزه بر اساس برآورد «فريدام حاوس» 121 کشور از 193 کشور جهان داراي نظام دمکراتيک حداقل هستند.
14.از 33 کشور آمريکاي لاتين، 30 کشور داراي نظام حداقل دمکراسي هستند
15. 16کشور عربي جز مورد استثنايي و شکننده لبنان هيچيک به دمکراسي نگراييده اند
16.اگر تعداد 16 کشور عربي را از 43 کشور با اکثريت مسلمان کم کنيم، 27 کشور مسلمان غير عرب باقي مي ماند که از اين تعداد يک چهارم يعني 7 کشور دمکراسي حداقل دارند.
17.امروزه 70 کشور غيردمکراتيک در سطح جهان با دلايل متفاوتي در مقابل گذار به دمکراسي مقاومت مي کنند و يا دمکراسي را نظامي نامطلوب مي شمارند.

رژيمهاي غير دمکراتيک جهان نمونه ايران

از حيث انسجام و همبستگي ساختاري و ارزشي نخبگان حاکم پس از انقلاب 3 مرحله در تحول نظام سياسي ايران را مي توان برشمرد:
1.دوران اول از پيروزي انقلاب تا استيلاي کامل حزب جمهوري اسلامي که شاهد گسيختگي ارزشي و ساختاري در نخبگان حاکم برآمده از انقلاب بود
2.دوران دوم:از 1360 تا 1376 بود که دوران انسجام ساختاري و ايدئولوژيک نخبگان حاکم بود و از همين رو هيچ گونه فرصتي براي گذار به دمکراسي وجود نداشت
3.دوران سوم از انتخابات دوم خرداد 1376 تا کنون
در اين دوره با تعريف رياست جمهوري و مجلس توسط نيروهاي اصلاح طلب بخش عمده اي از اقتدار و حاکميت نخبگان مسلط قديم به نيروهاي جديد منتقل شد... در همين دوران اوج عدم انسجام ساختاري و ايدئولوژيک در نخبگان حاکم بود که امکان گذار به دمکراسي بر اساس حفظ اصلاح طلبي تقويت شد.
رويهم رفته گرچه از حيث عوامل ساختاري و دراز مدت مثل توسعه اقتصادي ، گسترش آموزش و ارتباطات، نوسازي اجتماعي، گسترش طبقه متوسط جديد ، پيدايش جامعه مدني، و غيره زمينه هاي مناسب براي گذار به دمکراسي در ايران فراهم آمده است.

نتيجه گيري:

1.برخوردهاي دوگانه مدعيان دمکراسي جهاني با کشورهايي مثل ايران و رژيمهاي سنتي و منحط عربي در خاورميانه و حوزه خليخ فارس ونيز عدم برخورد با آنها و حفظ ساختارهاي موجود و جلوگيري از تحول و نوسازي، براي تضمين منافع خود و اگر چنانچه اين ساختار سنتي مورد تهديد تحول گرايي سياسي قرار گيرد و موجب اقتدار اين ملتها گردد به شدت و به سرعت با اين امواج جديد همراهي مي کنند.
2.تفاوت بين تئوريها در حوزه هاي نظري و عملکرد مدعيان دمکراسي در عمل مثل دخالتهاي امريکا در اروپاي شرقي، افغانستان، آسياي مرکزي و فروپاشي شوروي، دخالت نظامي در عراق، دخالت در حوزه خليج فارس و
3.دفاع از رژيم ديکتاتوري ايران و تأکيد بر روي کار آمدن همان رژيم، جفاي بزرگي به تاريخ و ملت ايران محسوب مي گردد که البته در شأن برخوردهاي رژيمهاي اقتدار گراي غرب نيز خواهد بود.
4.همراهي و حمايت از امواج اصلاح طلبي به معناي سکولار و ليبراليسم آن با اصلاح طلبان در دوره آقاي خاتمي و اصلاح طلبان دوم خرداد، متأسفانه در دستور کار دمکراسي سازي دولت هاي غربي به سرکردگي امريکا، ظلم مضاعف ديگري به ملت آزاده ي ايران است
5.سابقه تاريخي بد غربيها، در زماني که ناسيوناليسم اروپايي به بن بست رسيد و به دمکراسي روي آوردند، قابل تأمل است در حاليکه آنرا به ايران و کشورهاي تحت سلطه خود هديه کردند از رژيمهاي ديکتاتوري مثل رضاخان حمايت کردند که تأکيد بر مباني ملي گرايي، و ناسيوناليسم ايراني داشت و هرگز به منافع ملي نمي انديشيد، الگويي است که غربيها امتحان تاريخي آنرا پس داده اند و امروز سخن جديدي براي ملت هاي آزاده اي چون ايران ندارند.
فهرست منابع:
1.بشيريه، حسين:گذار به دمکراسي، مؤسسه پژوهشي نگاه معاصر، تهران 1384
2.درسهاي دمکراسي براي همه، مؤسسه پژوهشي نگاه معاصر، تهران، 1380





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.