در این مقاله به گزارشهای اولیاء چلبی دربارهی زنان طی قرن هفدهم میلادی در مقولههای مختلف به ویژه زنان کشورهای نزدیک - مخصوصاً ایران - پرداخته شده است. به این منظور، سیاحتنامهی اولیاء چلبی بررسی شده است و اطلاعات وی دربارهی زنان درخصوص زیبایی، لباس، رفتار، فهم از حجاب و فعالیت روزانهی آنها در مناطقی که به آنها سفر کرده است، به عنوان کلیات درنظر گرفته شدهاند. علاوه بر آن، به دیدگاه وی هم در مورد زنانی که در حاکمیت امپراطوری اسلامی عثمانی و هم در خارج از آن بودند، اعم از مسلمان و غیرمسلمان توجه شده است. همچنین اولیاء چلبی به دلیل قرار گرفتن در گروه اعزامی سفارت عثمانی به اطریش، فرصت آشنایی با زنان اروپایی را از نزدیک به دست آورد. وی نه تنها دربارهی زنان اروپایی که طی این سفر با آنها آشنا گردید، بلکه راجع به زنان مناطق دیگر نیز بحث و گفتگو کرده است. او همچنین به مهاجمان عثمانی پیوسته و در نواحی مختلف با یغماگران برخورد کرده و اطلاعاتی دست اول از زنان داده است. از جمله مناطق وابسته به دولت عثمانی که برای ما مهم و ناشناخته محسوب میشود و اولیاء چلبی به آن پرداخته، منطقه کریمه (3) است و نیز از جمله زنانی که وی موقعیتشان را در بین جامعه بررسی کرده است، علاوه بر زنان چرکس و روس، زنان ایرانیاند که به طور گسترده دربارهی آنها شرح داده است.
در تمام قرن هفدهم یا قبل از آن، در جامعهی عثمانی طرز برخورد با زن، اعتقادات راجع به زنان، آموزش زنان، آثارشان در فرهنگ و هنر و نقش آنان در حوادث سیاسی مهم است. همچنین، کارهای زنان مسلمان و غیرمسلمان در زندگی روزانه و فهم متفاوت از روابط زن و مرد در این بررسی مورد توجه قرار گرفته است.
تعداد کلمات: 4686/ تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه
نویسندگان:
نورالدین قمیجی (1)
منیژه صدری (2)
زندگی اولیاء چلبی (1095- 990ق./1611- 1684م)
یگانه اثری که در مورد حیات اولیاء چلبی موجود است، سیاحتنامه است که به قلم خودش است. به جز این اثر بسیار با ارزش، متأسفانه در خصوص زندگی و حیات او منبع مهم دیگری در دست نیست. فقط در چند تذکره اطلاعاتی دربارهی او وجود دارد. (4) اطلاعاتی که در مورد زندگی وی از تحلیل تمام این منابع به دست میآید به شرح زیر است:
اولیاء چلبی در 10 محرم 1020 در «اون کاپانی» (5) استانبول به دنیا آمد. نام پدرش در بعضی قسمتهای سیاحتنامه به صورت درویش محمدآقا، درویش محمد آقای ظلی در دربار عامره رئیس جواهرسازان و درویش محمد ظلی افندی (6) ذکر شده است. طبق مطالب سیاحتنامه، محمد ظلی در دورهی احمد اول به همراه کاروان هدایای استانبول از طریق حجاز برای تعمیر ناودان طلای کعبه به مکه رفت و اطلاع داریم او اولین نفری است که ریختهگری آن ناودان را انجام داده است. او با کار بر روی تزئینات در و پنجرهی مسجد سلطان احمد، تقدیر و تشویق سلطان را به دست آورد و اطلاعاتی دربارهی رسیدن وی به مقام مصاحبت با سلطان در منابع موجود است. چلبی دربارهی آباء و اجدادش اطلاعات پراکنده داده است. ریشهی خانوادهاش به گرمیان اوغلوها و استاد احمد یسوی میرسد. چلبی در میان اجدادش از یاووز اِر (7) (احتمالاً یاووز اوزبک) سخن گفته که از بیرقداران فاتح بوده است. یاووز اِر با درآمدی که از راه جنگ به دست آورد، صد مغازه وقفی و همینطور منزلی را که اولیاء چلبی در آن به دنیا آمده بود، ساخت.
بعد از مدتی طولانی به گریت (15) رفت. فتح حانیه (16) را دید. در 1056ق./1646م. باز به دلیل مسئولیتی که برای یکی از اقوامش، محمدپاشا دفترزاده، (17) در ارزروم تعیین شد، با قبول مسئولیتهای مختلف به دایرهی خدمت وی پیوست. از آنجا با وسایل مختلف به ایران (تبریز) و شهرهای مهم آذربایجان و گرجستان سفر کرد. بعد از یاغیگری دفترزاده محمدپاشا، چلبی به عنوان پیک مخصوص او به پاشاهای دیگر اخبار را انتقال داد. در این بین، با شورشهایی که در آناتولی مشهور به عصیانهای جلالی است، مواجه شد و در اثرش دلایل شورش آنها را تاحد ممکن با رعایت بیطرفی بیان کرد. در 1058ق./1648م. اولیاء چلبی به شام رفت و برحسب وظیفهاش شهرهای فلسطین و سوریه را دید. به دلیل انتقال مرتضی پاشا، بیگلربیگی سوریه به سیواس، شهرهای بسیاری را در سیواس و در حوالی آناتولی سیاحت کرد.
همانطور که در ادامه به صورت مختصر ذکر خواهد شد، اولیاء چلبی از عشق رسول الله بیمار شد و در خواب از رسولالله هم شفاعت و هم اجازهی سیاحت گرفت. اولین ایستگاه حرکت وی استانبول بود. البته اولیاء چلبی جوان - تقریباً 19 ساله - نزدیک به 10 سال بعد از خواب مشهورش به سیاحت در استانبول پرداخت و مهمترین جلد سیاحتنامه، یعنی جلد اول را به اتمام رساند. هر زمان فرصتی به دست آمد، به دلایل مختلف به شهرهایی مانند ازمیت، (11) کوتاهیه و مانیسا که خانواده یا اقوامش در آنها زندگی میکردند، سفر میکرد. یادداشتهای کوچک وی در این باره اطلاعات جالب توجهی از اثرش را تشکیل میدهد، اما کاملاً مشخص است که فهم او از سیاحت این نیست، عزیمت او به دنبال عزیمت خواهر کوچکش به مانیسا یا حضور او در کوتاهیه برای زیارت اقوام برای او سیاحت محسوب نمیشود. سفر اولیا به خارج از استانبول به شکل مخفی حتی بدون اطلاع خانواده در سال 1050ق./1640م. به نزدیکترین و مهمترین مرکز یعنی بورسا بیشتر با آرزوی سیاحت به شیوهی پدرش صورت گرفت. خانوادهاش بعد از مراجعت وی به استانبول مجبور شدند به او برای سیاحت اجازه دهند. اولیاء چلبی به دنبال والیگری کتانجی عمر پاشا (12) در طرابزون، ابتدا به آن شهر رفت و سپس، به آناپه (13) (از مراکز بسیار مهم کریمه) رفت. از آنجا در جنگی که برای پس گرفتن قلعه آزاق (14) ترتیب یافت، شرکت کرد. نزدیک به یک سال در کریمه ماند و سپس از راه دریا به استانبول برگشت. به سبب خطراتی که در اثنای سفر دریایی تجربه کرد، مدت طولانی به سفر دریایی خوشبینانه نمینگریست. در اثرش این ترس از سفر دریایی را مکرر ذکر کرده است. به سبب تأثیر این حوادث به گفتهی خودش نزدیک به چهار سال در استانبول ماند. جملهی مشهور سعدی را در شرایط مختلف ذکر کرده است: به دریا گر منافع بیشمار است/ اگر خواهی سلامت در کنار است؛ بدین معنا که در دریا منفعت زیاد است، اما اگر امنیت و ایمنی میخواهی در ساحلی خاکی باید بمانی.
با توجه به بیانات اولیاء چلبی، پدرانش در محله زرگن کوتاهیه (8) بودند که بعد از فتح استانبول در آنجا اقامت کردند. خانوادهی وی علاوه بر منزلی در کوتاهیه، در بورسا در محله عنبیک (9) و در مانیسا خانه داشتند و در صندقلی (10) هم یک مزرعه داشتند.
ستاره اقبال چلبی طی آشنایی با ملک احمد پاشا ناباوارانه درخشیدن گرفت و نقطهی عطفی برای ماجراهای او شد که همزمان با صدارتش بودند. در وقایع این هنگام، آنچه را بوروکراسی عثمانی نامیده میشود، میتوان در طبقه ممتاز و در روابط اداره کنندگان حکومت با یکدیگر و دربار مشاهده کرد. چلبی مانند نقاشی زبردست این دوره را به وضوح به تصویر میکشد. بعد از عزل ملک احمد پاشا از صدارت، چلبی با گرفتن مأموریت اوزی، (18) روسچوق، (19) سلستره، (20) باباطاغ (21) و بعضی شهرهای بالکان را دید. خدمات دولتی قبلی خود را ادامه داد و به همراه ملک احمد پاشا به وان و بیتلیس رفت. از همین جا در پی مأموریتش به سیاحت ایران و بغداد پرداخت. دوباره با بیگلربیگی اوزی، ملک احمد پاشا در جنگهای مختلف شرکت کرد و با خانات کریمه ارتباط نزدیک برقرار نمود.
در 1068ق./1657م. به استانبول برگشت. دوباره بورسا و به دنبالش چناق قلعه (22) و کلیبولی (23) را سیاحت کرد. در 1069ق./1659م. به بوغدان، (24) بوسنی (25) و دوباره به مناطق صوفیان رفت. در بعضی جنگها و حملهها هم شرکت کرد. در تماشور (26) و حوالی آن به جنگ اردل (27) پیوست و در اثنای جنگ، امکان سیاحت را به دست آورد. در زمستان، شناختی از منطقهی بلگراد و آرناوود (28) کسب کرد. بعد از مدتی کوتاه با مراجعت از استانبول به همراه صدراعظم احمدپاشا، به سفر جنگی اتریش پیوست و فتح اویوار (29) را مشاهده کرد. بنا به گفتهی خودش، منطقهای که امروز چک نامیده میشود، ایالت بوهمیای اتریشی، هلند و سوئد را به همراه گروه تهاجم سیاحت کرد. در همین جا، تحت تأثیر کازانجیزاده، (30) تصمیم به رفتن به حج گرفت.
بعد از این جنگ، به همراه هیأت سفرا به وین رفت و از دیدن آنجا شگفتزده شد. ممالک هفت پادشاهی را سیاحت کرد که در اثرش ذکر نکرده است. معلوم نیست چرا از آن بخشها کم بحث کرده است. بعد از برگشتن از منطقهی کریمه، در 1079ق./1668م. به استانبول برگشت. بعد از فتح گیریت، به جزیره موره و آرناووت رفت و سپس به استانبول برگشت. چون قصد داشت به حج برود، در ماه رجب زمان قافله صرّه (31) را از دست داد. در اثرش شش ماه نوشته شده است، اما در اصل 40 الی 45 روز بعد به همراه دوستش سائیلی چلبی (32) سفر حج خود را آغاز کرد. خارج از مسیرهای رسمی حج، ضمن راهی که اولیاء چلبی انتخاب کرد، شهرهای بورسا، کوتاهیه، افیون، مانیسا، ازمیر، و بعضی جزایر اژه را دید و بعد از سیاحت شهرهای آیدن، مغله، (33) استانکوی، (34) ردوس، (35) آنتالیا، آطنه (آدنه)، (36) مرعش (37) و آیینتپه، (38) به مرکز اجتماع قافلهی حج به شام رفت. بعد از سفری بسیار مشقتبار به همراه قافلهای که از استانبول آمده بود، ابتدا مدینه و سپس مکه را زیارت کرد و بعد از اتمام اعمال و عبادات حج به مصر رفت. در مصر از مهمترین مراکز افریقا، سودان و حبشه دیدن کرد. احتمالاً به استانبول برگشت و در 1095ق./1684م. وفات کرد.
زنان در سیاحتنامهی اولیاء چلبی
در دورهای که اولیاء چلبی زندگی میکرده است، زنان اکثراً دیندار، باحجاب و باتوجه به عرفا و رسوم ارزیابی شدهاند. او در هنگام بررسی زنان غربی هم از این الگوها خارج نشده است. رفتار آزادانهی آنان، پوشش آنها و باز بودن صورت و موها و بعضی قسمتهای بدنشان را به زبان آورده و در مورد آنها خودسرانه احکامی هم صادر کرده است. مشخصترین دیدگاهش در مورد زنان مسلمان را تحت تأثیر یادگیریهایش در اثنای زیارت حج به این شکل بیان کرده است: «عبادت حج با مرکزیت کعبه در روزگار ما برای زن جایی است که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده است. به این جهت نباید از داخل خانه بیرون برود. شاید اگر بمیرد در آن صورت بتواند از منزل خود خارج شود. اگر بشود که وی را در گوشهای از منزل دفن کنند، باید همین کار را کنند. با این حال، انسانهایی که با عفت و آبرو هستند، مشکلات و اذیتی را که زنانشان در راه کعبه متحمل میشوند، باید بدانند. به این دلیل که زنان هزاران نفری را که برایشان نامحرماند، انسانهایی که نیت بدی دارند، به هنگام سوار و پیاده شدن یا در محلهای پذیرایی به هنگام پایین و بالا رفتن، مصیبت و بلای بزرگی است. خداوند ببخشد. مخصوصاً به دلیل ناامنی راه ها، هنگامی که علی پاشا میزبان بود، زیر فرمان پسر رشید او عربان (39) کاروان حاجیان مسلمان را به تاراج بردند و عریان کردند. بیست تخت روان از طایفهی نسوان به همراه محمل و صدها نفر جاریه (زنان صیغه) که لباسهایشان را درآورده و با سر برهنه و پای برهنه در صحرا و بیابان به چادرهای بدویان برده بودند. اینها را به شکلهای مختلف اذیت کردند. آن زنان محترم، باوقار و نازنین را برای خود خدمتکار کردند. عدهای در اثنای این حمله، در راهها از گرسنگی و عدهای نیز از گرمای زیاد وفات کردند. عدهای نیز با پرداخت فدیه از دست بدویان رهایی یافته بودند. عدهای هم در آنجا با ازدواج با عربها صاحب فرزند شدند. از خداوند طلب مغفرت برایشان داریم که بسیاری بدون تقصیر و عاجز فقط برای آنچه در شریعت فرض است، مخالف اسلام عمل میکنند. فقط به سبب دردی که در دل دارم، جسارت نوشتن آنها را پیدا نکردم. چون بنده هم در سفر حجی که داشتم، به وضعیت آگاه شدم. آنچه را که با چشمانم شاهد بودم در اینجا به تقریر درآمد». (40)
علاوه بر آن، او در اثنای سیاحتش مشاهدهگر بسیار خوبی بود. نخست، تفکر شخصی اولیاء چلبی را دربارهی زنان و دورهای که وی زندگی میکرد، فهم اسلامی، نگاهش به زنان و تحقیقش را باید ارزیابی کنیم. تأثیر محیطش بر فهم او محرز است. او در مورد مسائل مربوط به زنان خارج از اجتماعی که زندگی کرده است، سخن میگوید. در این مقاله، از مسائلی که از زبان وی بیان شده است، سخن به میان میآید. اکثر پژوهشگرانی که بر روی سیاحتنامهی اولیاء چلبی کار کردهاند، در خصوص اراده و دقت وی در یادگیری مسائل جدید اتفاق نظر دارند.
از آنچه در بالا ذکر شد، مشخص میشود که از دیدگاه چلبی یک زن در اجتماع چه موقعیتی باید داشته باشد. حتی برای کسانی که ضرورت انجام تعهد مذهبی دارند، حتی در حج خروج از منزل از مصائب محسوب میشود. او تحت تأثیر حوادثی بود که از نزدیک شاهد بود و معتقد بود که زن باید داخل منزل زندگی کند و فقط بعد از مرگ، جنازهاش را از خانه خارج و دفن کنند. باتوجه به اوضاع آن روز و نبودن امکانات مناسب، این دیدگاه او را حتی دربارهی انجام دادن عبادت حج میتوان توجیه کرد. فقط نمیتوان با تمام آن همسو شد. چلبی در بخشهای گوناگون سیاحتنامه به این مسأله پرداخته و زنانی را که به کوچه نمیآیند، به سبب داشتن این رفتار ستوده است. مثلاً در دیدار از دیار بکر گفته است: در اینجا دیدن زنان در بازار، به غیر از زنان مسن امکانپذیر نیست. چلبی با اضافه کردن این جمله «حتی اگر دختر کوچکی را ببینند یا میکشند یا پدرش را آزار میدهند»، این گونه برخوردهای اهالی دیار بکر را میستاید و آنان را «اهل عرض و ناموس» ذکر میکند. (41)
چلبی در قسمتهای مختلف سیاحتنامه، سخنانی شبیه آن را ذکر کرده است که دیدگاهش را در این باره مشخص میکند. او در بیان هجوم پادشاه فرانسه به شبه جزیرهی عربستان و حدود سوریه، ضمن بحث از دختران زیباروی، ویژگیهای منطقهی حوران (42) را ذکر میکند. ذکر زیبارویان حوران در جاهای مختلف تصادفی نیست. از این منطقه در قسمتهای مختلف برای مقایسه استفاده کرده است. علاوه براین، با ذکر یک افسانه از حضرت آدم در خصوص افزایش شورای فرزندان وی، درخواست پسرش حضرت شیث را برای ازدواج با خواهر تنیاش و فرستاده شدن یک حوری از بهشت برای او شرح داده است. چلبی روایت کرده است که بعد از ازدواج حضرت شیث با این حوری، آنان در حوالی حوران ساکن شدند و هم نژادان آنان حورانی خوانده میشوند. حتی چلبی اسم شهر را به غلط حاوران ذکر کرده است. (43)
چلبی از رابعهی عدویه (44) ذکر کرده است که در قرن هشتم از اهالی بصره و زنی بسیار قوی بود. راجع به او مناقب زیادی تا به امروز بیان شده است و در حال حاضر موضوع بعضی از فیلمها است. (45)
کلماتی که چلبی در سیاحتنامه بیشتر استفاده کرده و بدون شبهه شناخته شدهاند، محبوب و محبوبه است. او در جاهای مختلف برای صحبت دربارهی فرزندان از این کلمات به جای دختران جوان و پسران نوجوان استفاده کرده است. در هر دو مورد، این دو کلمه به مفهوم بسیار زیبا و خوشگل ذکر شدهاند. (46)
چلبی زیبایی مردم هر منطقه را به آب و هوای آنجا نسبت داده است. به استثنای بعضی قسمتها همه جا این گفته را تکرار کرده است. در قسمتهای بعدی به این استثناها اشاره خواهد شد. این مقایسه که از اسکودار (47) شروع میشود، در جاهای دیگر هم تکرار شده است.
در توصیف زیباییهای مردان که کمی غیرمتعارف است، با توضیح مفصل کارهای انجام شده، برای اینکه ما را به مفاهیم اشتباه هدایت نکند، بر این موارد زیاد تکیه نکرده است. راجع به دورههای گذشته همچنان که در معروضات احمد جودت پاشا مشخص شده است، این که امر به غلام بارگی مربوط میشود یا نه، خارج از موضوع ماست. (48)
در سیاحتنامه به کرّات به شباهتهای مبالغهآمیز زنان اشاره شده است. در قسمت مربوط به بورسا، زنان با این عبارات وصف شده اند: «سخنانشان لایهلایه، موزون و با قافیه و موهایشان موج موج که عقل از سر شعرا میرباید و حیران میکند که در هیچ جا نمیتوان مشاهده کرد». باز در اینجا با سانسور در مورد مردان بورسا، گفتههای چلبی نمیتواند درست باشد که مصطفی نهات اوزن در پژوهشهایش - چاپ یاپن کریدی - بیان کرده است. (49)
در بررسی دیدگاه شخصی چلبی در این موارد، دو جمله از نصایح پدرش را نباید فراموش کرد: «اگر سری داری مبادا به عیالت بگویی و به نامحرم نظر کن و اهانت نکن». ما از این دو جمله به نگرش آن دوره در مورد زنان میرسیم. از جملهی نخست میتوان چنین استنباط کرد که در آن دوره معتقد بودند در مقابل زنان باید با احتیاط عمل کرد و به آنها اطمینان نکرد. این امر فضیلت محسوب میشد و پذیرفته شده بود. براساس دادههای موجود، اولیا، چلبی تا سنین بالا ازدواج نکرد و انجام دادن نخستین نصحیت پدر ضرورت نیافت. در مورد نصیحت دوم، به جز یکی دو مورد استثنا، آنچه در توان داشته با دقت عمل کرده است. (50)
در قسمت مربوط به مردم طرابزون، (51) آنان را چنین توصیف کرده است: «در اقلیم حمص به دلیل لطافت آب و هوایش مردم اهل ذوق و اهل تفرج شدهاند و به عیش و نوش مشغولاند. بدون غم و بدون قید، یاران ظریفان و با عاشقان بیقرار هستند، رنگ و رویشان متمایل به سرخ و طایفه نسوان از طایفههای آباذر، (52) گرجی و چرکس جگر گوشه محبوب و محبوبان میشوند و هرکدام گویا یکی یکی مانند مهپاره پنجه آفتاب هستند».
در برخورد با افراد در تبریز از اصولی که مسلمانان به هنگام ازدواج تعقیب میکنند، بحث کرده است. ازدواج مرد مسلمان با زن غیرمسلمان را تأیید و اما تأکید کرده است که دختران مسلمان نباید با غیرمسلمان ازدواج کنند. از اینجا مذهب و اعتقادات سنی چلبی محرز میشود.
حسنیات دوم این است که هرکس از محمدیها دختر میگیرد شریفه و باکرههایشان را به غلام و پسران عبدالله نمیدهند، به کافر میدهند. حقیر سؤال کردم جوانمردی چگونه است «شما یک زن کافر را به نکاح میگیرید و نظر نمیکنید که مسلمان هست. این مذهب معقولی است؟ اما دخترها را به کافر نمیدهید». از کافر به مسلمان بدهیم احتمال نهانی مرتدشدن هست، در این صورت حال فرزندان چگونه میشود. بلکه تمام فرزندان عبدالله فرزندانشان را ترک و به سوی کافر فرار کنند، فرزندانشان از مادر آلرسول نمیتوانیم بگوییم، زیرا شما در مذهب خود بیشتر به نطفه پدر اهمیت میدهید، درحالی که با زن کافر ازدواج میکنید. فرزند هم از آن تخم است. این دفعه فرزندی که از آن سیده متولد میشود فرزندان مرتدبالله چه باید کرد؟ در مورد این مسئله سوال میکند. حقیر ادامه دادم: جناب باری جمیع ملل مختلفه چه یهود و چه ناصری، فرزندانی که از کمرشان باشد، با اسلام متولد میشوند و سپس با تعلیم پدر و مادرشان به دلالت میافتند و این حدیث را تلاوت کردم: «هر فرزندی که به دنیا میآید با فطرت اسلامی است (در نهادش). اما بعداً پدرانشان آنها را به یهودیت یا مسیحیت با دین مجوس میکشانند». (53)
چلبی با تأکید بر ازدواج نکردن دختران مسلمان با مردان غیرمسلمان از عقیده سنی خود دفاع میکند، زیرا به نظر او فرزندان به دنیا آمده مسلمان نمیشوند و برای ترس از گمراهی، به این امر نباید اجازه داد. (54)
زنان شهرهای بهستان (55) و آراش (56) زیباروی، در اصل گرجی، دادیان (57) و از قبیلهها و نژادهای دیگرند. در این قسمت از عادات قومی شهر محمودآباد نزدیک قبیلیه ایتتیل (58) بحث میکند. یک زن با هفت یا هشت مرد ازدواج میکند. برای مشخص شدن پدر، فرزندی که از این ازدواج به دنیا میآید، کمی بعد از بزرگ شدن به دستش سیبی میگیرد و هرکدام از این مردان که سیب را بگیرد، پدر آن فرزند محسوب میشود. وجود این نوع روایتها را قبل از اسلام در دوره جاهلیت برای تعیین پدر بچههای زنان فاحشه میتوان ملاحظه کرد.
در زبان مغولی ایتلیگفتن به معنای سگ زبان گفتن است، (59) یعنی در محلهای جنگ یک گونه آ،آ و وا، وا، میکردند، سگ هار قومی لجوج هستند. مثلاً در نزدیکی قلعه ماردین در کوه سنجر با ملک احمدپاشا افندی مانند کردهای مو بلند به تعداد بیست هزار قوم ناپاک و بیباک از حق بدمذهب و بد مشرب و جفاکار و هر سوار بیدین، قوم مردار هستند، اما اگر سؤال بکنی میگویند «از نسل حضرت حمزه هستیم». سلام و صلوات و حج و زکات نمیدهند و ادای ما فرضالله چیست نمیدانند. یک زن را هفت یا هشت مرد میگیرد و تزویج میکنند. همه نسوان اگر از این عمل تنفرآمیز صاحب یک ولد بشوند، هفت هشت پدرش در یکجا جمع میشوند. والدهی صاحب زنا به دست حرامزادهاش یک سیب میدهد و پسر سیب را به کدام زناکار بدهد، پدرش آن است. میگویند حکم میراند و بعد از آن زن در حکم آن شده کسی نمیتواند مداخله بکند و در دیار عجم خاموش کردن شمع اصطلاحی است که مشهور است و قومی هست وگرنه ما در سرزمین دیگر ندیدیم و نشنیدیم، اما در هر سرزمین به شکل تبرک از پابرهنگی اینکارها مقرر است و اینها به شاهانشان و خانهایشان به غایت مطیع هستند.
منطقهی داغستان که تا به امروز به تعصب شناخته شدهاند، از دیدگاه اولیاء چلبی به این گونه است؛ به هنگام گردش در بیرون هیچ زن و دختری را نمیتوان مشاهده کرد. اینجا زنان فقط بعد از مردن به بیرون میتوانند بیایند که البته به مزاح به این صورت بیان میکند: «داخل یک شهر اصلاً طایفه نسوان نتوان ندید، مگر در این داغستان قسم خاتون بعد از رحلت از درب منزل به خارج شهر انتقال داده و به مسیر مزارستان میبرند وگرنه حتی قبل از رفتن به حج نیز طایفه نسوان حق خروج از منزل را ندارند». چلبی ضمن تحسین این وضعیت، به ذکر امکان خروج فقط برای عبادت حج اشاره کرده است. (60) از این گفته میتوان فهمید که اولیاء چلبی از این وضعیت بسیار خشنود است.
بیشتر بخوانید: زن از دیدگاه غرب
در مورد عمل دلیاورمانیها (61)- در بلغارستان - که شمع خاموش میکنند و شاه را خوشحال میکنند» میگوید که در اصل این خبر صحت ندارد. این موضوع بسیار بااهمیت است، زیرا برای این افسانه در ترکیه دو نظر وجود دارد که موجب سردی روابط بین دو کشور دوست و مسلمان در طی صدها سال شده است. بیان این مطلب از سوی چلبی و تاکید او بسیار جالب است. نباید نادیده گرفت که دیدگاهی که تا به امروز در این خصوص به عنوان یک برهان بسیار مهم وجود داشته، ادامه یافته است و برخوردی که با مفاهیم و نتایج پایانناپذیر این اشتباه شده است، فقط با یک همکاری متقابل از بین میرود. به این ترتیب، شهادت فردی در قرن هفدهم به دور از هرگونه تعصب میتواند بسیار مهم باشد. امکان ندارد فردی که با شرایط و ویژگیهای آن زمان کشورها، ایالتها، شهرها، قصبات و روستاهای فراوانی را سیاحت کرده است، در صورت صحت چنین چیزی بیتوجه باشد. در پی آنچه از سیاحتنامه آموختیم، انتشار اخبار به این زشتی در سرزمینهای عثمانی و به کاربردن عنوانهای مختلف مانند قزلباش، اوباش و رافضی برای زشت و خوار کردن دشمن صحیح نیست.
زیارت صالح افندی
بیشتر افراد طریقت صالح افندی در اردبیل مدفونند و جد همگی شاهان ایران زمین و اولین خلیفه شیخ صفی بوده است. از کرامات شیخ صفی خاموش کردن موم بود که بعدها فردی به نام صالح افندی این کار را ممنوع کرد.
در مورد خاموش کردن شمع روایت شده است که شیخ صفی در اردبیل به مرتبهی قطبالاقطاب قدم گذاشت. روزی جاذبهی الهی در وجودش پدیدار شد و چندین هزار امت محمدی را به توحید محمدی دعوت کرد که همگی با اهل و عیال حاضر به قبول دین توحیدی شدند. همهی زنان با تمام اعضا و دعا به لب و دستکش به دست در یک گوشه جمع شدند. بعد از غروب آفتاب در آن شب ظلمانی (شیخ صفی شمعی روشن کرد) و گفت: «بیایید شما دخترانم هم با پسرانم داخل توحید شوید». با همان جمله مرد و زن مشغول توحید و تذکره شدند. شیخ صفی شمع را خاموش کرد. مرد و زن درهم شدند و هفت ساعت تمام به ذکر سلطانی پرداختند. سپس شیخ صفی «و اصلی علی جمیع انبیا و المرسلین» دست به صورت کشید و گفت «هرکس در این تاریکی کسانی را که در اطرافش هست در آغوش کشد و به خانهاش ببرد». وقتی این را گفت، به کشف کرامات شیخ صفی همه مردم در مقابل خود، اهل و خانواده و دختر خود را در آغوش کشیدند و به خانههایشان بردند. حقا که در آن شب ظلمانی و درون ازدحام هزاران انسان به حالت درهم و برهم یافتن اهل و عیال از کرامات است. در زمان حضرت شیخ صفی چندین بار شمع خاموش کرده و هرکس اهل و عیال جدید خودش را به دست آورده است.
به غیر از خود ایشان بعدها چندین خلیفه اقدام به خاموش کردن شمع کردند و در یافتن اهل و عیال خطا کردند. در عثمانی بیان شده است که «عجم اهل خاموش کردن شمع هستند» و به این علت مذموم شدهاند. بعد از آن، حضرت شیخ صالح که در ارومیه مدفون است، مرد و زن را در یکجا جمع و به توحید دعوت نمود و خاموش کردن شمع را منع کرد.
در سال 1056ق. از ارزروم به طرف ایران رفتم و در 1060ق. دوباره از بغداد به ایران، همدان و درگز (62) رفتم. در سال 1057ق. از کریمه به داغستان و از آنجا به پل آهنی ایران، شروان، شاماخی، گیلان و به باکو رفتم و بار دیگر ارومیه، خوی، مرند، تسوج و سرزمین تبریز را سیاحت کردم، چیزی که میگویند، یعنی خاموش کردن شمع و آن همه جمعیت را ندیدم، اما خلق این جهان زمام و فصال و قدار است.
میگویند در ایالت سیواس در سنجاق کسکین (63) و سنجاق بوزاوق (64) و در بین سونکور عماد کسانی وجود دارند که شمع خاموش میکنند، هر کس زن دیگری را در آغوش میگیرد و در گوشهای همآغوشی میکند. حاشا سمع حاشا. این بنده حقیر از فتح بغداد به این طرف، سمت و سوهای مختلف را گشت و گذار کردم و هنگامی که افندیهایمان در سیواس والی بودند، در مناطق کسکین و بوزاوق به دفعات خدمت کردم، چنین چیزی ندیدم و باز هم این خلق دجال میگویند از ایالت روم تا سلستره در نواحی دلیاورمان و کارسو و در ولایت دوبریجه، زنان و مردان شاهسون و شمع خاموش کن وجود دارند که تاج شاهی را به دست میگیرند. خدا عالم است. شاید پنجاه دفعه در آن سرزمینها الفت کردم و خدمات انجام دادم، اما چنان کاری ندیدم. لکن انسانهای بینماز زن دوست و همجنس باز در شام در محله سازندیکها (65) هستند. از مردمش حق عجم میگیرند و همگی اهل شام در کوههای دروزی و تیمانی انسانهای نخودی مذهبند. بعضی به مرتبهی قزلباشی رسیدهاند و فراتر از آن میگذرند، در سیاحتهای شام و طرابلس در این زمینه مفصل تحریر شده است. (66)
نتیجه
اولیاء چلبی در مورد زنان مسلمان و غیرمسلمان سرزمینهای تحت حاکمیت دولت عثمانی و به دلیل سفارتهای مختلفش دربارهی زنان کشورهای ایران و اتریش اطلاعاتی به دست میدهد. هدف دیگر این پژوهش، اطلاعات حاصل از عزیمت چلبی به همراه تاتارها به اروپا و سرزمینهای امروزی فدراسیون روسیه و مقایسهی زنان ملتهای مختلفی که در آنجا زندگی میکردند، است.
در این پژوهش، دیدگاه مردان مسلمان را دربارهی زنان میتوان دریافت. تنها چیزی که در این پژوهش سبب میشود با احتیاط گام برداریم، دلایل گوناگونی چون دینداری و تجرد سیاح ماست. چلبی به تعصب نداشتن خود در جاهای مختلف اشاره میکند، اما دیدگاهش در خصوص زنان با نگرش هم عصرهایش چندان تفاوت نمیکند، زیرا در استانبول و نقاط گوناگون دولت عثمانی افراد بسیاری را دیده بود. او به آنچه در اسلام حرام شمرده میشود از جمله خوردن شراب در اثر خود بارها اشاره کرده است. اینگونه مسائل حرام را تأیید نکرده، اما در اصل از همراهیاش با کسانی که این محرمات را انجام میدهند، خیلی راحت اطلاعات داده است.
دیدگاههای متفاوت مسلمانان مناطق مختلف به زن و تأثیر دیدگاه آنان به پوشش زن و همچنین عادات متفاوت زنان، روابط زن و مرد، نقش زنان در زندگی و تأثیر آن در جامعه امروزی مخصوصاً تلقی و فهم چرکسها (که از نژادهای قفقازند) از زن در چارچوب سیاحتنامه بررسی شده است.
تعصبات کسانی که در جنوب شرقی و آناطولی زندگی میکنند، در مورد زنان از چه عواملی نشأت گرفته است. اینکه آیا این نگرش تا به امروز ادامه پیدا کرده یا نه امکان پذیر است؟
با توجه به حجم کم این پژوهش در حال حاضر بررسی تمام دوره تاریخ عثمانی بیش از یک ادعا نمیتواند باشد. غایت اصلی این مقاله بررسی وضعیت زنان، تاریخ شهرها و شاخههای مختلف هنر با تأکید بر سیاحتنامه اولیاء چلبی است. مقالهای که به شکل متواضعانه در دست دارید، در این موضوع و موضوعاتی شبیه به این نوع بررسیها اگر به عنوان یک راهنما باشد؛ در آن صورت میتوان گفت که مؤلف به هدف اصلی خود رسیده است.
پینوشتها:
1. استادیار دانشکده الهیات دانشگاه استانبول.
2. این مقاله توسط دکتر منیژه صدری عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد واحد شبستر ترجمه گردیده است.
3. Kirim.
4.ر.ک: Cafer Erkiliç, Evliya Çelebi, İstanbul, 1954; Robert Dankoff, "Evliya Çelebi Seyahatnamesi Işiğinda Osmanli Toplum Hayati" (çev.: Nasuh Uslu) Türkler, 10: 274; Cavit Baysun, "Evliya Çelebi'ye Dair Notlar" Türkiyat Mecmuasi, XII (1955): 257-64.
5. Unkapani.
6. Mehmed Zillȋ Efendi'dir.
7. Yavuz Erya Yavuz Özbek.
8. Kütahya Zereğen.
9. İnebey.
10. Sandikli.
11. İzmit.
12. Ketenci Ömer Paşa.
13. Anapa.
14. Azak.
15. Girit.
16. Hanya.
17. Defterzâde Mehmed Paşa.
18. Özi.
19. Rusçuk.
20. Silistre.
21. Babadağ.
22. Çanakkale.
23. Gelibolu.
24. Boğdan.
25. Bosna.
26. Temaşvar.
27. Erdel.
28. Arnavut.
29. Uyvar.
30. Kazancizade.
31. Sürre قبل از حج کاروانی شامل هدایای پادشاه و شاهزادگان عثمانی به حج اعزام میشد که به آن صرّه همایونی میگفتند.
32. Saili Çelebi.
33. Muğla.
34. İstanköy.
35. Rodos.
36. Adana.
37. Maraş.
38. Ayintab.
39. Urban.
40. Evliya Çelebi, YKY, IX: 368; Evliya Çelebi, IX: 720.
41. Evliya Çelebi, YKY, IV, 30, Evliya Çelebi, IV, 39. Bruinessen, Boeschoten, Evliya Çelebi in Diyarbakir. Leiden. 1988, 160-203; özellikle 182 'den sonraki kisimlardaki örnekler bu çalişmadan alinmiştir.
42. Havran.
43. در اینجا بر اساس اشتباهاتی که هست باید گفت اولیاء بعضی کلمههای عربی را هم با علامت جمع فارسی «ان» جمع بسته است. در مورد مردم شام گفته است که به سبب شهرت دخترانشان خیلیها با آنان ازدواج میکنند.
44. Rabi'atü'l-Adeviye.
45. Rabiatül Adeviye" İslam Ansiklopedisi, Milli Eğitim Bakanliği, İstanbul, 1988, Ix: 588-590.
46. Evliya Çelebi, YKY, I: 185, Evliya Çelebi, Eski, I: 434.
47. Usküdar.
48. A. Cevdet Paşa, Maruzat, Çağri Yay., İstanbul, 1980: 9.
49. M. Nihat Özön, Seyahatname: On Yedinci Asir Hayatindan Levhalar, İstanbul, ty, II: 35.
50. Evliya Çelebi, Eski, II: 58.
51. Trabzon.
52. Abaza.
53. Buhari, Cenaiz: 80.
54. Evliya Çelebi, YKY, II, 131, 140, 145, Evliya Çelebi, II, 260, 278, 288.
55. Behistan.
56. Araş.
57. Dadyan.
58. İttil.
59. لازم به یادآوری است که در ترکی آذری ایت به معنی سگ است و در ترکی استانبولی کوپک به معنی سگ است.
60. Evliya Çelebi, YKY, II, 157, Evliya Çelebi, II, 312.
61. Deliorman.
62. Dergez.
63. Keskin.
64. Bozok.
65. Sazeniks.
66. Evliya Çelebi, YKY, IV, 188.
منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بینالمللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.