نسل سوم مستندسازان جنگ در ایران
مشخصهی آثار نسل سوم مستندسازان جنگ در ایران این است که مستندساز «در آنجا» (صحنهی نبرد) نیست یا نبوده است، اما گویی میخواهد به گذشته برود و با گردآوری تصاویر، گذشته را از آن خود کند. مستندساز نسل سوم، جنگ را تقدیس نمیکند، بلکه در آسایشگاه و در خانه به دنبال قهرمانان جنگ، بازماندگان، مصدومین و بیماران میگردد تا جنگ را تقبیح کند. این فیلمها هم زبان حال مردمانی بی زباناند هم تصویر هشداردهنده از مردمانی منتقد و گاه روانپریش و مصدوم و البته بازماندگان. به طور دائم به مخاطب خاطرنشان میشود که چه کسانی به نیابت از او جنگیدند و چه کسانی از طریق آوارگی و مشاهدهی مرگ عزیزان، رنج را تحمل میکنند.
تعداد کلمات: 2847 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه
نویسنده: محمد تهامینژاد
تجربهی گذشته و نقش زمان حال
در فیلم الرماد (1) ساختهی حبیب باوی ساجد، با رزمندهی عراقی مجلس اعلا و مسائل این دسته از مبارزان عراقی پس از شکست صدام از امریکا، روبهرو هستیم. الرماد فیلمی دووجهی است. از سویی نشانهی شکست قومگرایی بعثی و از سوی دیگر نمایانگر مطالباتی است.
همچنین کارهای درخشانی مثل مدار صفردرجه و ملف گند ساختهی محمود رحمانی روایتهایی از جنگ در خوزستان هستند که از طریق داکیودراما و مستند مشارکتی بر فجایع و تجربههای دردآور جنگ تأکید میورزد. مدار صفردرجه، در لحظهی حملهی امریکا به عراق و با دویدن و فرار پیرمردی که تنها پسرش را به کول گرفته شروع میشود. جوانی روبه دوربین میگوید: «زن و دخترش را کشت و دیوانه شد». و فیلم حکایت کشتن از ترس تجاوز نیروهای بعثی و فاجعهی جنگ در این نقطهی صفر مرزی و سوختن صددرصد نخلهاست که با عکس و نقاشی و بازسازی به پیش میرود. پیرمرد، تنها بازماندهی خانواده اش (صالح) را به مجلس زار میبرد و صدایش را روی نخلهای بی سر میشنویم که میگوید: نخلها هم از ترس، ثمر نمیدن».
آثار خانوادگی، دامنهی خاطره را به گذشته میکشد و از آن خاطره یک جسم درهم کوفته و نخلها و ترس از تکرار فاجعه باقی مانده است (تصویربردار سهیل خویشکار، تدوین و صداگذاری فرید دغاغله).
مجیده (ماجد نیسی، 1388) با گاوها و تانکی عراقی وسط شهر شروع میشود که مجیده، طناب گوساله اش را به «چرخ» آن میبندد و همین طو که در خیابان راه میرود از روزهای آغاز جنگ در سوسنگرد میگوید که «هشت تا عراقی تو این کمد مخفی شده بودن که اسیر شدن؛ دو تا اونجا کشته شدن»... مجیده یک عرب ایرانی است که در تفکر قومگرایانه و تفرقهافکنانهی صدام نمیگنجید. اما مجیده حالا باید هم با گرازها بجنگد هم برای وام نامه بنویسد. فیلم میخواهد بگوید که زن عرب تمام عمرش جنگیده است.نسل سوم که به عنوان دستیار در نسل دوم هم آموزش دیده بودند، روایت فتح بعد از جنگ را شروع کردند. این عزیزان هم دنبال یک سبک بودند، ولی به نظرم آقا مرتضی بعد از جنگ خیلیها را برای گرفتن تصاویر فرستاد، ولی هیچ وقت تصاویر آن طور که میخواست نشد... بعد از جنگ یک سری اتفاقاتی افتاده بود که عدهای از بچههای نسل دوم مرتضی را همراهی نمیکردند و آقا مرتضی یک سری از بچهها را هم میفرستاد که بروند فیلمبرداری کنند، ولی باز هم راضی نبود تا اینکه خودش بلند شد رفت.
مردم زنگ زده، رسوخ به زندگی یک زن عرب عراقی و دارای شوهری علیل است که با جستوجو در اسقاطیهای جنگ، زندگی میگذراند. ماجد نیسی دربارهی روش مستندسازی اش به مهدی گنجی گفته است:
بعد از اینکه فهمیدم میتوانم تک نفره کار کنم رفتم به سمت موضوعات مورد علاقهام. فیلمهایی دربارهی بحرانها مثل رابطهی جنگ با آدمها. با این نگاه هر کسی نمیتوانست به من کمک کند. من احتیاج به آدمهایی داشتم که از کارکردن در این نوع مناطق نترسند، مثلاً از صدای شلیک تانک هراس نداشته باشند. پیدا کردن این نوع آدمها برای من خیلی سخت و گران بود. به عنوان مثال فیلم مردم زنگ زده را فقط با پول فروس موبایلم ساختم. چیزی در حدود هشتصد هزار تومان، که این پول فقط میتوانست هزینهی حمل و نقل و یا دستمزد بادی گارد تصویرپرداز و گروه من باشد، چه برسد به دستمزد آنها. در کارهای من کم کردن هزینه خیلی مهم است و این امر مهمترین دلیلی بود که مجبورم میکرد خودم همهی کارها را انجام دهم. (2)
قهرمانان جنگ
نشانی بهشت را یادداشت کن (ساختهی فرامرز مقدمنیا، محصول تلویزیون مرکز کرمانشاه، 1380) با مجسمهی زنی شروع میشود که دست راست بر کمر زده و استوار ایستاده است. مستندساز از رهگذران دربارهی این مجسمه میپرسد، مردی با قیافهی حق به جانب میگوید: «شیرین است».دوربین وارد روستای گورسفید از توابع گیلان غرب استان کرمانشاه میشود و فیلمساز سراغ فرنگیس خانم را میگیرد. به حیاط مخروبهای وارد میشویم که زنی چادری را در یک فضای مذهبی میبینیم. دختر فرنگیس خانم میگوید: «مادرم افسر عراقی را دستگیر کرد. مجسمه مادر من است».
فرنگیس خانم از راه میرسد. لاغراندام و نحیف است و توضیح میدهد: شب را در کوهها تا صبح فغان و ناله میکردیم. عراقیها زندگی مردم را غارت میکردن و به مردم جامانده در روستا کاری نداشتن... افسری میآمد... مسلسلش همراه... با یک تبر به او زدم... مچ دست سرباز را گرفتم... او را با خود به کوه بردیم خوراک و غذا به او دادیم. پدری با داروهای محلی سرش را پانسمان کرد... غروب یمک جیب خودی آمد... نان ساجی به ارتش خودمان دادیم. دوازده روز زن و مرد مقاومت کردیم.
بازماندگان
آمنه خاله ساختهی مهدی منیری (1380- 1381) زندگی خانمی مازندرانی به همین نام و مادر شهید است که در روستای چرات حوالی آلاشت سوادکوه تنها زندگی و کار میکند. آمنه خاله یک گالش است.
مژگان اینانلو سازندهی فیلم آسمان امن است در جلسهی نمایش فیلم روز شهید (22 اسفند 1393) گفت: «تاکنون هیچ جشنوارهای به جز جشنوارهی پروین اعتصامی سال 88 این فیلم را که به بیان بخشی از مسائل خانوادههای ایثارگران در جامعه اشاره دارد قبول نکردهاند». پنجمیم جشنوارهی پروین اعتصامی این اثر را به خاطر بهترین کارگردانی و شجاعت در انتخاب سوژه ستود.
تداوم تبلیغ
منظورم از تداوم تبلیغ، تداوم اندیشهای است که در ابتدای این نوشته با عنایت به فرهنگ ایرانی- اسلامی و پیوند تاریخی با عاشورا، تبیین شد.
نسل سوم که به عنوان دستیار در نسل دوم هم آموزش دیده بودند، روایت فتح بعد از جنگ را شروع کردند. این عزیزان هم دنبال یک سبک بودند، ولی به نظرم آقا مرتضی بعد از جنگ خیلیها را برای گرفتن تصاویر فرستاد، ولی هیچ وقت تصاویر آن طور که میخواست نشد... بعد از جنگ یک سری اتفاقاتی افتاده بود که عدهای از بچههای نسل دوم مرتضی را همراهی نمیکردند و آقا مرتضی یک سری از بچهها را هم میفرستاد که بروند فیلمبرداری کنند، ولی باز هم راضی نبود تا اینکه خودش بلند شد رفت. (3)
زمانی برای بودن (علی شاهیده از کاشان، 1388) پیرمردی کاشانی از دو پسرش میگوید که «امانت خداوند بودند پیش من. امانت خدا بودن تحویل خودش دادم. مال من نبود». این کارها، در واقع دنبالهی فیلمهای تبلیغی و با همان هدف فرهنگی یعنی تبدیل واقعهی بد و آسیب روانی شدید به یک آرامش درونی هستند. پیرمرد میگوید که حتی بنیاد کشاورزیاش در شراکت با حضرت ابوالفضل بود: «یا ابوالفضل شراکتی داشتیم». پسر سوم سرگشتگیهای پدر را روایت میکند.
درد عشقی کشیدهام که مپرس (علی معصومی کوهستانی) توصیف یک جانباز قطع نخاعی از جنگ و زندگی است.
جستوجوی احساس دوران جنگ در شهرهای امروز
چشم جنگ (یوسف حاتمی کیا و مهدی برجیان 1392-1394، تهیه کننده ابراهیم حاتمی کیا) خاطرههای جنگ از دوربین سعید صادقی و اقدام او برای یافتن سوژههای عکسهایش در شهرهای امروز را زنده میکند.
نشانی (کارگردان اصغر بختیاری، مشاو محمدعلی فارسی) بازتعریف جنگ و دستیابی به احساس گذشته از طریق رساندن 25 نامهی بازمانده از گذشته به همان جنگجویان دیروز است.
شاهدان دیروز
آبادان ما (سوسن بیانی، از مجموعهی ما هم در جنگ بودیم، برای گروه مستند شبکهی اول، 1388) ساختهی نسل سوم مستندسازانی است که با تعریف تازهای از ارتباط به آبادان به عنوان خاطرهای از گذشته نگاه میکند و در آرشیوها به دنبال تصاویری از گذشته میگردد. مشخصهی ویدئوهای جدید وجود صداها یا نظریههای متفاوت است. تصاویر متعلق به آرشیو تلویزیون از مردمانی که با ژسه در ذوالفقاری میجنگیدند یادآور خاطرهی دوران وحدت صداست. اما در صحنههای متعلق به امروز، شخصیتهایی دیده میشوند که در شهر مانده بودند و حالا شاهدان دیگری هستند که گاه شکل اسطوره به خود میگیرند، ولی دربارهی زندگی روزمرهی خود نمایندهی صداهای متفاوت و رنگیناند.
بیشتر بخوانید: مستندهای پژوهش در تاریخ
بیشترین کاربرد بمبهای شیمیایی عراق در عملیاتهای والفجر 2، والفجر 4، خیبر و بدر بود. ویدئوی دریا نیز آرام میشود (کامران حیدری، 1388) با سرفههای یک ناخدای پیر و جانباز شیمیایی شدهی عملیات بدر شروع میشود. به صورت جریان سیال ذهن با خاطره او از عملیات (و بازسازی صدای افتادن موشک در هور و اینکه میگوید در آن لحظه کور شدم) و تصاویری از سال 1348 بندر گناوه و بمباران بوشهر، ادامه مییابد. تنهایی و رنج، بخشی از جانبازی است. درها بستهاند. این ویدئو با تصویر سمبولیک فرورفتن شخصیت اصلی فیلم درون دریا و فید سفید به پایان میرسد.
ویدئوی گردآوری سیصد و نود و نه ساختهی فاطمه اسلامی (دانشجوی دانشگاه سپهر اصفهان، 1394) شرح حال گردان توپخانهی 1399 ارتش در جنگ است. فرمداندهان این گردان ضمن تشریح نقش توپخانه در جنگها، توضیح میدهند که چگونه در نخستین روزهای جنگ در اطراف خرمشهر و در جاده بهمنشیر مستقر و با عراق درگیر شدند. سیصدو نود و نه، روایت از ارتش نبرد اطراف آبادان است و با تصویر شهدای این گردان به پایان میرسد.
تروماهای آوارگی و رنج
ترانهی اندوهگین کوهستان ساخته حامد خسروی (1386) اثری کاملاً حسی دربارهی آسیبهای جنگ است. مرحوم خسروی نوشته است: «اوایل زمستان به آسایشگاه ایثار اردبیل رفتم. قصد داشتم فیلمی سفارشی دربارهی جانبازان شیمیایی جنگ بسازم، اما دیدن شرایط خاص و فضای کوهستانی بیمارستان ایثار اردبیل مرا ترغیب کرد که فیلم را دربارهی جانبازان مغز و اعصاب که در این بیمارستان سپری بودند بسازم. شاید حس خاصی که فضای سوت و کور این بیمارستان در من ایجاد کرد، در واقع همان بار دراماتیک سوژه و فضا انگیزی ساخت فیلم ترانهی اندوهگین کوهستان را در من ایجاد کرد... هر کدام از این آدمها در فیلم نمادی از تبعات جنگ هستند. (4)
مثل همهی انسانها (سعید تارازی، 1384-1385) دربارهی حضور اسرای عراقی در ایران، ملاقات همسران با شوهران، وضعیت اسارت و روز آزادی آنهاست. سعید تارازی، آزادی اسیران عراقی را تا خاک عراق دنبال کرده، سندی حساس، پدیدآورده است. همچنین اسیر 57187 (وحید زارع زاده، 5831) فردی عراقی است که در ایران مانده، اسارتگاه خود در پادگان شهید نظران را با یادگارهای اسیران عراقی و نقاشیهای خودش به صورت نمایشگاه درمیآورد. مشکلش این است که شکل نمایشگاه را با عوض شدن مسئولان، دائم باید تغییر دهد.
همین حوالی همیشه دور (محسن کیهانیپور، 1388) شهرک (اردوگاه قبلی) شهید رجایی شهرستان فسای استان فارس، چادرنشین بود که سال 1357 یا 1358 ساخته شد. من 35 سال بعد از آغاز جنگ وقتی این ویدئو را میبینم، لحظات تولید فیلم آوارگان را به یاد میآورم. همین حالا همیشه دور، ادامهی همان فضا و تصویری دیگر از روستاییان و مردمان شهرهای کوچک است به جز اینکه درد مزین شده است. (5)
بیشترین کاربرد بمبهای شیمیایی عراق در عملیاتهای والفجر 2، والفجر 4، خیبر و بدر بود. ویدئوی دریا نیز آرام میشود (کامران حیدری، 1388) با سرفههای یک ناخدای پیر و جانباز شیمیایی شدهی عملیات بدر شروع میشود. به صورت جریان سیال ذهن با خاطره او از عملیات (و بازسازی صدای افتادن موشک در هور و اینکه میگوید در آن لحظه کور شدم) و تصاویری از سال 1348 بندر گناوه و بمباران بوشهر، ادامه مییابد. تنهایی و رنج، بخشی از جانبازی است. درها بستهاند. این ویدئو با تصویر سمبولیک فرورفتن شخصیت اصلی فیلم درون دریا و فید سفید به پایان میرسد.
روزهای جنگ مردمانی با پای پیاده و دست خالی وارد اردوگاهها میشدند. بنیاد امور جنگزدگان اردوگاه شهید رجایی را ساماندهی کرد. فیلم دربارهی مردمانی است که نتوانستند برگردند و در زندگی اردوگاهی ماندند. قهرمان این ویدئو، مردی دوچرخه سوار است که صدای ذهنی اش را میشنویم. سؤال او این است که ما هنوز هم باید جنگ زده باشیم؟
مهین (سودابه مرادیان، 1378) فریاد دختری موجی شده در جنگ شهرها و از نخسین و یا اولین اثری است که سه گانهی جنگ و جنون و در انبوه فیلمهای مردانه به مصائب زنان در جنگ میپردازد. دم صبح ساختهی محسن استادعلی (1392-1393)نمونهای از رفتار خشن یک جانباز 25 درصد، با همسر خود است. فیلم دارای دو روایت از درون خانه و داخل دادگاه و جست وجویی در رفتارها آدمها درون یک خانوادهی ایرانی است. فیلم به صورت مشارکتی ساخت شده. مادر، خواهر، تنها پسر و خود متهم (که دارای اختلال حواس ناشی از موجگرفتگی است) دربارهی زن مقتول توضیح میدهند و دو نفر آخر صحنه را تشریح میکنند. فیلم به غایت متأثر کننده، خشن، تأمل برانگیز و ضد جنگ است. رئیس دادگاه به جای مدیریت جلسه، خود در امر دادستانی نیز مشارکت دارد. پسر، پدرش را میبخشد و از مدت زندان پدر میکاهد.
قسمت دوم از سه گانهی جنگ و جنون (خاک سوخته) در افغانستان میگذرد. ماشین روز قیامت در آسایشگاه جانبازان و دربارهی نقاشی ماشین روز قیامت و نمایش درمانی است.
بعد از جنگ تحمیلی حدود شانزده میلیون مین در ایران باقی ماند. چیزی شبیه چشمهایم ساختهی هوشنگ میرزایی (1387) دربارهی جوانی به اسم عبدالواحد است که در اثر انفجار مین در منطقهی کردستان، چشمها و دستانش از بین رفته است و از طریق لمس با لب میخواند. به گزارش ایسناد (دوم آذر 1387) این فیلم مستند جایزهی بزرگ جشنوارهی فیلم «معلولین» که با شعار «شکست ناتوانی» در پایتخت روسیه برگزار شد را به خود اختصاص داد. زخم خاک (زهره امیری، 1394)، ضمن اشاره به آمار قربانیان غیرنظامی انفجار مین در ایران و مصاحبه با مردی جوان و مصدوم از مین که میگوید تمام ثروت جهان به سلامی اش نمیارزد، و مصدومی دیگر از عشایر بستان (منطقهی بیت راشد)، میکوشد تا برای حفاظت دامداران، دستورات آشناسازی مرکز مین زدایی و ادارهی بهزیستی برای عشایر را منتقل کند.
آسمان امن است
مژگان اینالو سازندهی فیلم آسمان امن است در جلسهی نمایش فیلم روز شهید (22 اسفند 1393) گفت: «تاکنون هیچ جشنوارهای به جز جشنوارهی پروین اعتصامی سال 88 این فیلم را که به بیان بخشی از مسائل خانوادههای ایثارگران در جامعه اشاره دارد قبول نکردهاند» (6). پنجمین جشنوارهی پروین اعتصامی این اثر را به خاطر بهترین کارگردانی و شجاعت در انتخاب سوژه ستود.
زمناکو
زمناکو، کوهی است در اطراف حلبچه و نام مستندی بلند و پر از آب چشم (مهدی قربانپور، 1394) دربارهی کودکی (زمناکو) که از بمباران حلبچه به خانوادهای در مشهد سپرده شد، تا امروز در کردستان عراق.
وقتی جنگ تمام میشود
عراق از بازپسگیری منطقهی تصرف شده در عملیات نصر 4 (بعد از عملیات کربلای 10 در تاریخ 31 خرداد 1366) با پیشروی ایرانیان در شرق سلیمانیه و تصرف شهر ماووت عراق، درمانده شده بود. روز یکشنبه هفتم و دوشنبه هشتم تیر 1366 بمبافکنهای عراقی در ساعات 16:25 و 16:30 نقاط مرکزی و پرتردد شهر سردشت را با پرتاب بیست بمب شیمیایی هدف قرار دادند.
سپیده دمی که بوی لیمو میداد
سپیده دمی که بوی لیمو میداد (ساختهی آزاده بیزار گیتی، 1392) دارای موضوع حساس زنان آسیب دیده در بمباران سردشت است و از طریق زندگی پنج زن شیمیایی شده تاریخ بی پناهی و دردهای مردمانی روایت میشود. آزاده بیزار گیتی میگوید: «دلم میخواست کارم مبارزهای باشد علیه این فراموشی» (7).
سکوت، تاول زد
در ساعت چهارو نیم
عصر هفتم تیر،
راز مهیبِ هفت
بمب خردل
پاشید در هوا
و
آواز رنگین سردشت را بلعید.
بر کوه گرده سور
آن سوی چشمهسار
بر چشم اسرا، بر تن آوات
سکوت
تاول زد
در ساعت چهارونیم عصر
در سردشت (8)
به یاد سینماگران شهید
آن خمپارهای که اندکی دورتر ترکید...
خون مستندسازان، خبرنگاران جنگی، عکاسها، نوجوانان و جوانان چهل شاهد،
بر سراسر جبهههای جنوب و غرب کشور، پاشیده است.
آنها شاهد تمام جبههها بودند،
اما فقط خدا میتوانست شاهد تمام لحظههای جنگ باشد.
سینما به وسعت جبههها نه سازماندهی داشت و نه توان.
به طور معمول، هر بار مستندسازی به جبهه میرفت برایش کارتی صادر میشد. گروه زیر نظر کارگردان (و یا فیلمبردار) بود و از همان اوایل جنگ، از اهواز حداقل دو نفر با گروه همراه میشدند. در جبههی هورالعظیم با یک قایقران و مسلسلچی و دو نفر از بچههای سپاه جلو رفتیم. در بار دوم کسی همراه ما نبود، ما همراه آنها از راه باریکی میان مینها به داخل خاک عراق رفتیم. بعد از قصر شیرین وسط راه ایستادیم. محوطهای به اندازهی یک میدان کوچک، از مین خالی شده بود. دائم تذکر داده میشد که از محوطه دور نشوید. مین سراسر دشت را پوشانده بود. وقتی در بحرالقمه (در هورالعظیم) بودیم یکی از آن دو با خدا راز و نیاز میکرد که اینجا شهید نشوم و امیدوارم که هیچگاه شهید نشده باشد.
شهید شدن به مدت حضور در جبهه ربطی نداشت، به دوری و یا نزدیکی به خط مقدم جبهه هم چندان مرتبط نبود. فیلم بردارها و مستندسازها در هر جا شهید شدند، اما حضور در خط مقدم و یا شرکت در عملیاتها، انتخابی دشوارتر بود. همچنان که شهید احمد سزاوار در عملیات والفجر 8، در معرض مستقیم گلوله بود. علی طالبی در عملیات طریقالقدس، شب در بیرون سنگر شهید شد و شهادتش برای گروه، جانسوز بود. پاتک روز چهارم نشان میدهد، تانکها مستقیم رو به جلو شلیک میکنند و در دشت [در نقطهی درگیری با دشمن در فاو] جز اندکی خاکریز، حفاظی نیست. مجتبی دالایی، در پشت و کنار خاکریز، یکی دیگر از همان رزمندگان آرام است که کمپوتی میخورند و مراقب تحرک دشمناند. بعد، از کنار دستِ دو آرپی جیزن، به سوی تانکهای آتش گرفتهی دشمن زوم میکند. دالایی در این صحنه خودش در موقعیت یک آرپی جیزن و یا بچههای تدارکات قرار دارد که کیسههایی بر دوش و خمیدهپشت، موشک (خرج)های آرپی جی را میآورند. اما در جایی دیگر، گلوله از یک سوی پایش میرود و از سوی دیگر در میآید.
روزهای اول جنگ وسایل سنگین، البته دست و پاگیر بود. هر چه جنگ به انتهایش نزدیک شد، وسایل سبکتر و استتار و جنب و جوش راحتتر بود. فرهاد لسانی (فیلم بردار صدا و سیما) ترکشهای خمپاره را در جشم خود نگه داشته است. رسول ملاقلی پور در خرمشهر و ابراهیم اصغرزاده، در عملیات خیبر، مجروح شدند. کامیاب درویشی را از روی پل خرمشهر به بیمارستان رساندند و نجات یافت، اما در کربلای شلمچه مگر میشد شهید نشود.
خون سینماگران و خوننگاران، خاک بسیاری از جبهههای این سرزمین را گلگون ساخته است. مستندسازانی که دوران خود و نقش خویش را ثبت کردند و رفتند.
پی نوشتها:
1- خاکستر.
2- به نقل از سایت و مستند، پروژهی مستند تک نفره. مدیر پروژه: مهدی گنجی.
3- مصطفی دالایی (1393): «تمام این 21 سال فقط دنبال این بودند از آوینی معجزه تعریف کنند» (خبرگزاری تسنیم).
4-الهام حسامی، (1388) نگاه سوم، سینمای دیگر اثر، ص 93.
5-سعید لیلاز، (پارسینه، 24تیرماه 1393) استاد دانشگاه این نظریه را مطرح ساخت که «شهر در جنگ فربه شد. شهر در طول جنگ ثروتمند شد».
6- به نقل از سایت نهاد ریاست جمهوری.
7- زهرا ملوکی، شمارهی 6 سینما حقیقت، گفت و گو با آزاده بیزار گیتی. خاطرِ آدمی، آنچه گذشت و گذر نمیکند.
8- اسرا نام دختر و به معنای سفر شبانه و معراج است. آوات نام پسر و به معنای آرزو است. سور یعنی سرخ.
منبعمقاله: نامورمطلق، بهمن، (1395)، نشانهشناسی فیلمهای مستند دفاع مقدس، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.