گذری کوتاه بر زندگی شهید مدافع حرم وحید نومی گلرزار

کارمند شرکت نفتی که مدافع حرم شد( بخش دوم)

آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آن‌ها از اولیاء الهی به شمار می‌روند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیه‌السلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل‌بیت(ع) نبود.» این سخنان نقل‌قولی است از فرمایشات امام خامنه‌ای است در جمع خانواده‌های شهدای مدافع حرم که به‌تنهایی گویای منزلتی است که می‌توان برای این شهدا تصور کرد. امروز همسر شهید وحید نومی گلزار گذری کوتاه از زندگی همسرش برای ما داشته است.
پنجشنبه، 8 آذر 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: کبری خدابخش دهقی
موارد بیشتر برای شما
کارمند شرکت نفتی که مدافع حرم شد( بخش دوم)
چکیده:
آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آن‌ها از اولیاء الهی به شمار می‌روند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیه‌السلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل‌بیت(ع) نبود.» این سخنان نقل‌قولی است از فرمایشات امام خامنه‌ای است در جمع خانواده‌های شهدای مدافع حرم که به‌تنهایی گویای منزلتی است که می‌توان برای این شهدا تصور کرد. امروز همسر شهید وحید نومی گلزار گذری کوتاه از زندگی همسرش برای ما داشته است.

تعداد کلمات: 800 / تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه
کارمند شرکت نفتی که مدافع حرم شد( بخش دوم)
نویسنده: کبری خدابخش
 
هشت ماه قبل از اعزامش در تلاش می شود که بتواند از ایران اعزام شود. اما چون اعزام رسمی نیروها وجود نداشت، نمی تواند از هیچ طریقی به نتیجه برسد. پیش هر کسی که می شناخته می رود و در آخر به او گفته بودند : «که اگر اولویتی هم باشد با افراد نظامی است.» بعد از این که از ایران نا امید می شود همراه عمویش یک ماه مانده به محرم به عراق می رود. تا اینکه پس از ماجراهای فراوان که همگی برای اثبات اشتیاق وحید جهت حضور در جبهه مقاومت بود، بلاخره میتواند در یکی از جیش های عراق پذیرش میشود.

آخرین دیدارش با همسرش متفاوت بود. صبح خیلی زود بیدار می شود ، همه کارهایش را انجام می دهد. برای آخرین بار با اینکه دیرش هم شده و عجله داشته، با اصرار ارتین را به آرایشگاه می برد. و در مسیر رفتن تا محل قرار برای اعزام همسرش می گوید : « خیلی دوست دارم به مشهد برویم.» وحید می گوید : « انشالله این دفعه که از مشهد برگشتم بدون وقفه به مشهد می رویم.»

با همسرش به محل اعزام می رسند، المیرا همسرش تا ته خیابان نگاهش می کند، وقتی می خواهد سوار ماشین شود آرتین بلند داد می زند باباییوحیدم و وحید از دور با او خداحافظی می کند. المیرا دوست نداشت آن لحظات تمام شود. دوست نداشت به خانه برود. اصلا دوست داشت زمین و زمان را نگه می داشت و در آن لحظات فقط به وحید نگاه می کرد.

آخرین تماس با همسرش درست نیم ساعت قبل از شهادتش بوده، احوالپرسی می کند و به المیرا می گوید : « مراقب خودت و آرتین باش و مرا حلال کنید.» چون صدا قطع و وصل می شده المیرا نتوانست درست با او صحبت کند و حتی فکرش را هم نمی کرد که شاید نیم ساعت دیگر، نتواند برای همیشه وحیدش را ببیند.آخرین تماس با همسرش درست نیم ساعت قبل از شهادتش بوده، احوالپرسی می کند و به المیرا می گوید : « مراقب خودت و آرتین باش و مرا حلال کنید.» چون صدا قطع و وصل می شده المیرا نتوانست درست با او صحبت کند و حتی فکرش را هم نمی کرد که شاید نیم ساعت دیگر، نتواند برای همیشه وحیدش را ببیند.

وحید مدتی در عراق بود از دنیا و متعلقاتش چشم می پوشد. حتی روزی که پدرش او را در جریان مراسم عقد خواهرش قرار می دهد و از او می خواهد در مراسم عقد خواهرش شرکت داشته باشد، وحیدراهی ایران می شود ولی در مرز مهران دوستانش او را در جریان عملیاتی می گزارند، وحید جهاد را به حضورش در مراسم ازدواج خواهرش ترجیح می دهد و از مرز باز همراهی منطقه برای مبارزه با تکفیری ها می شود. در مدت کمی هم که در عراق بود برحسب نبوغ نظامی و رشادتی که از ویژگی های منحصر رزمندگان ایرانی است، خیلی زود بین رزمندگان عراقی شناخته شده میشود.

در آنجا هم نمیتوانست بیکار بنشیند، رزمندگان عراقی به گونه ای بودند که منتظر میشدند که داعش حمله کند سپس آنها دفاع نمایند که وحید همیشه نسبت به این مسئله منتقد بود. تا این که فرمانده شان به او گفته بود : « اگر بیست مرد جنگی مثل شما داشتم، مطمئن باشید که منتظر حمله ی داعش نمی ماندم.» بسیار اتفاق می افتد بسته ها ی امدادی آمریکایی ها که برای داعش از بالگردهایشان می انداختند به دست نیروهای جبهه مقاومت میرسید، آنها بسته ها را به وحید میدادند که نحوه ی کاربرد ابزارها را برایشان ترجمه کند. بسیاری از فرماندهان عراقی که همگی دوره های عالی نظامی را گذرانده انداز وحید درس میگرفتند. میدانست که چطور از یک سلاح میشود بهره ی بهتر برد. چگونه میشود یک سلاح را ترمیم و بازسازی کرد.

اودرعراق به واسطه ی اقدامات و ابتکاراتش خیلی شناخته شده است. چندین مورد هم هوش و ذکاوت وحید باعث شده بود که نیروهای نفوذی داعش در بین رزمندگان شناسایی و دستگیر شوند.دو روز مانده تا عاشورا سال 94 همرزمانش به وحید می گویند : «بیایید تا شروع عملیات به زیارت امام حسین (ع) برویم و برگردیم.» وحید قبول نمی کند و می گوید : « امروزکربلا همین جاست و من جای دیگری نمیروم.» وحید تک تیرانداز بود، صبح روز عاشورا مسئولیت حر است از یک معبر را بر عهده داشته. او در بالای یک پشت بام مستقر میشود و از گروه ۲۰ نفری داعش که ازآننقطه قصد نفوذ داشتند، ۱۲ نفر را به درک واصل میکند. کمکم داعشی ها خودشان را به وحید میرسانند و با پرتاب نارنجک در مرحله ی اول او را از ناحیه ی دست زخمی میکنند.

سپس وقتی وحید میخواسته جایش را عوض کند تیر بار را میبنندد و او را به شهادت می رسانند. بعد از شهادت وحید داعشی ها شد تحملات را بیشتر کردند چون می خواستند به پیکر وحید دست یابند و تبلیغات رسانه ای انجام دهند. همرزمانش که متوجه این مسئله میشوند، تلاش میکنندکه پیکر به دست داعشی ها نیفتند که در این درگیری منطقه ی وسیعی از بیجی را از دست داعشی ها پاکسازی می کنند. شهادت وحید عمل به زیارت عاشورا بود، وحید با شهادت خود اعتقادش به زیارت عاشورایی را که مدام آن را میخواند، عملا نشان داد.

 


مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.