نگاهی به زندگی علمی و فکری کربن
چکیده:
کربن آشنایی خود با عالم تشیع را نیز مدیون ماسینیون می داند، لیکن فهم او از تشیع تا حدود زیادی از فهم ماسینیون فاصله گرفت. کربن به آن دسته از متون عالم تشیع توجه داشت که ماسینیون اساسا از آنها بی اطلاع بود.
تعداد کلمات: 1150 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
کربن آشنایی خود با عالم تشیع را نیز مدیون ماسینیون می داند، لیکن فهم او از تشیع تا حدود زیادی از فهم ماسینیون فاصله گرفت. کربن به آن دسته از متون عالم تشیع توجه داشت که ماسینیون اساسا از آنها بی اطلاع بود.
تعداد کلمات: 1150 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: پیژن عبد الکریمی
کربن، متولد سال ۱۹۰۳ م./ ۱۲۸۲ ه. ش است، این در حالی است که فردید متولد سال ۱۳۸۹ ه ش بوده است. بنابراین، کربن حدود هفت سال زودتر از فردید پا به عرصه این جهان گذاشته است. وی تحصیلات متوسطه و دانشگاهی خود را در زادگاهش فرانسه گذراند. در سال ۱۹۲۲ تحقیق در دوره لیسانس فلسفه را آغاز کرد و مدتی شاگرد اتین ژیلسون و امیل بریه، اساتید برجسته تاریخ فلسفه قرون وسطی بود.
در سال تحصیلی ۱۹۲۳- ۱۹۲۴ اتین ژیلسون تدریس بی نظیر خود را در بخش علوم دینی مدرسه کاربردی مطالعات عالی آغاز کرد. سلسله درسهای این متخصص فلسفه قرون وسطی (فلسفه به اصطلاح مسیحی) بر کربن اثر ژرفی گذاشت. همچنین، به واسطه ژیلسون بود که کربن جوان با آرا و اندیشه های دونس اسکوترسه عارف بزرگ مسیحی آشنا شد. کربن در آن دوره از زندگی دانشجویی اش، برخلاف رأى امیل بریه، و تحت تأثیر ژیلسون، امکان وجود فلسفهای تحت عنوان فلسفه مسیحی را پذیرفت و به این تلقی دست یافت که داده های کتب مقدس می توانند زمینه تفکر و تحقیق فلسفی باشند.
کربن به برکت کلاسهای بریه با اندیشه فلوطین و «اوپانیشادها»ی هند آشنا شد و به آموختن زبان سانسکریت پرداخت. آشنایی با عالم و فرهنگ اسلامی طبق گزارش خود کربن، در میان متونی که ژیلسون تدریس می کرد، «ترجمه لاتین نوشته های عربی قرن دوازدهم مکتب طلیطله بود، به ویژه کتاب مشهوری از ابن سینا که با تفسیر ژیلسون اهمیت بسزایی یافته بود». این نخستین آشنایی کربن با فلسفه اسلامی بود. کربن به توصیه ژیلسون، راهی مدرسه ملی زبان های شرقی شد تا زبان عربی را فراگیرد. ورود کربن به این مدرسه زمینه ساز آشنایی او با زبانهای شرقی، به خصوص عربی، و نیز موجب استخدام وی در کتابخانه ملی پاریس شد.
بیشتر بخوانید : هایدگر، انسانگرایی و تخریبِ تاریخ
از سال ۱۹۲۷، کربن در کلاسهای لویی ماسینیون، اسلام شناس مشهور فرانسوی و مدیر مطالعات اسلامی در بخش علوم دینی مدرسه کاربردی مطالعات عالی، حاضر شد و با عالم و فرهنگ اسلامی، آن هم از دریچه چشم عارفانه ماسینیون، «این انسان پیشتاز که با بیباکی تمام به شناختن زندگی باطنی عرفان اسلامی پرداخته بود»، آشنایی بیشتری یافت.
کربن آشنایی خود با عالم تشیع را نیز مدیون ماسینیون می داند، لیکن فهم او از تشیع تا حدود زیادی از فهم ماسینیون فاصله گرفت. کربن به آن دسته از متون عالم تشیع توجه داشت که ماسینیون اساسا از آنها بی اطلاع بود. برای نمونه، او به پژوهشی وسیع درباره عرفان اسماعیلیه پرداخت که از نظر ماسینیون دلالت بر شیعه گری افراطی کربن می کرد. همچنین، کربن به پژوهشی گسترده درباره شخصیت و اندیشه سهرورودی پرداخت. وی در صدد اجرای طرح ترجمه آثار سهروردی به عنوان «مجدد حکمت اشراق حکمای ایران باستان» برآمد، اما ماسینیون دل نگران این بود که مبادا کربن سهروردی و فلسفه اشراق وی را بیش از اندازه مزدایی و متأثر از سنت زرتشتی جلوه دهد.
در سال تحصیلی ۱۹۲۳- ۱۹۲۴ اتین ژیلسون تدریس بی نظیر خود را در بخش علوم دینی مدرسه کاربردی مطالعات عالی آغاز کرد. سلسله درسهای این متخصص فلسفه قرون وسطی (فلسفه به اصطلاح مسیحی) بر کربن اثر ژرفی گذاشت. همچنین، به واسطه ژیلسون بود که کربن جوان با آرا و اندیشه های دونس اسکوترسه عارف بزرگ مسیحی آشنا شد. کربن در آن دوره از زندگی دانشجویی اش، برخلاف رأى امیل بریه، و تحت تأثیر ژیلسون، امکان وجود فلسفهای تحت عنوان فلسفه مسیحی را پذیرفت و به این تلقی دست یافت که داده های کتب مقدس می توانند زمینه تفکر و تحقیق فلسفی باشند.
ماسینیون از آخرین سفرش به ایران، کتابی با چاپ سنگی از سهروردی، به نام حکمت الاشراق برای کربن به ارمغان آورد. این کتاب بر کربن تأثیری ژرف گذاشت. از آن پس، بخش وسیعی از حیات علمی و تألیفات کربن به شرح و تفسیر زندگی، آثار و اندیشه های سهروردی و معرفی وی به جهانیان اختصاص یافت.
کربن احساس می کرد که میان نحوۀ تفکر خودش و فلسفه سهروردی نوعی قرابت و همسویی وجود دارد. وی از آن پس تا آخر عمرش احساس می کرد که با شیخ اشراق همدل و همراه است. کربن خود در این باره چنین می گوید:
او ماسینیون، در آخرین سفر خود به ایران، کتابی با چاپ سنگی از سهروردی به ارمغان آورده بود. اسم اثر حکمت اشراق بود و با تفاسیر ضمیمه، یک جلد کتاب بزرگ پانصد صفحه ای می شد. به من گفت: «بگیرید، فکر می کنم این کتاب چیزی برای شما دارد.» آن چیزی که ماسینیون می گفت عبارت بود از: همدمی و همراهی با شیخ الاشراق در تمام زندگی ام سهروردی طی سالهای متمادی، راهنما و همسفر برادروار من بود.؟ چرا کربن با سهروردی و فلسفه اشراق نوعی همدلی و همسویی احساس کرد که تا اخر عمرش باقی ماند؟ پاسخ به این پرسش در لابه لای سخنان خود کربن نهفته است:
من همیشه یک افلاطونی (به معنای عام) بودم؛ یعنی فکر می کنم افلاطونی به دنیا آمده ام، همان گونه که بعضی ملحد یا مادی باور و غیره متولد می شوند. به راز کشف نشدنی گزینشهای ازلی نمی توان پی برد. من که یک افلاطونی جوان بودم، شور دل خود را با آتش «امام افلاطونیان ایران زمین» [یعنی سهروردی] شعله ور ساختم و دائما همراه او شدم. از ورای نوشته ها و ترجمه هایم، حضور او . مشهود است من شیخ الاشراق جوان را از دیرباز قهرمان نمونه فلسفه میدانستم و با بهره جستن از الگوی او، کوشیدم تمامی فرهنگ معنوی ایران را بفهمم و همه ابعاد در حال تکوین آن را ترسیم کنم به تعبیر دیگر، گرین نمونه مسیحی عاشق و دست پرورده حقیقی گرایش های عمیقا دینی در سنت تفکر مسیحی است. اینکه کربن خود را افلاطونی میخواند حکایتگر گرایش های عمیق باطنی و اشراقی اوست که ریشه در اندیشه های آگوستینی و عرفان مسیحی در مغرب زمین دارد. به تعبیر دیگر، از همان نخستین مراحل فکری و تربیتی کربن، نوعی گرایش به جمع میان تفکرات نظری و متافیزیکی از یکسو، و تمایلات باطنی، اشراقی و عرفانی از سوی دیگر، دیده میشود. ناگفته نماند که این گرایش، در فردید و از همان نخستین مقاله وی درباره برگسن نیز مشاهده میشود. کربن خود اظهار می دارد که درباره نسبت میان عرفان و فلسفه گاه با ماسینیون به گفتگو می نشسته است. به هر تقدیر، کربن به محض آشنایی اش با شیخ اشراق، وی را اسوۂ نظری خویش و «قهرمان نمونه فلسفه» تلقی کرد، چرا که در تفکر این فیلسوف افلاطونی ایرانی تلاشی به منظور جمع میان تفکرات نظری و گرایش های شدید باطنی دیده میشود. از نظر کربن، در معرفت شناسی اشراقی میان دو گونه معرفت حصولی و معرفت حضوری تمایز قائل می شوند. از نظر اشراقیون، آن گونه که کربن اظهار می دارد از سویی، علم صوری وجود دارد که همان شناخت مرسوم و جاری است و از طریق نمایاندن و تجسم یا صورت در روح و جان عینیت می یابد و از سویی دیگر، یک شناخت و علم حضوری هست که به تجسم و صورت متوسل نمی شود و بنای آن حضور بدون واسطه است؛ یعنی خود عمل حضور روح و جان موجب حضور چیزها می شود و همچنین عامل حاضرشدن روح برای خود و برای حضور اشیاست. چنین معرفتی را اشراقیون «علم اشراقی» میدانند که هم طلوع هستی بر روح و هم صبحگاه روح بر چیزهاست.
ادامه دارد..
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
کربن آشنایی خود با عالم تشیع را نیز مدیون ماسینیون می داند، لیکن فهم او از تشیع تا حدود زیادی از فهم ماسینیون فاصله گرفت. کربن به آن دسته از متون عالم تشیع توجه داشت که ماسینیون اساسا از آنها بی اطلاع بود. برای نمونه، او به پژوهشی وسیع درباره عرفان اسماعیلیه پرداخت که از نظر ماسینیون دلالت بر شیعه گری افراطی کربن می کرد. همچنین، کربن به پژوهشی گسترده درباره شخصیت و اندیشه سهرورودی پرداخت. وی در صدد اجرای طرح ترجمه آثار سهروردی به عنوان «مجدد حکمت اشراق حکمای ایران باستان» برآمد، اما ماسینیون دل نگران این بود که مبادا کربن سهروردی و فلسفه اشراق وی را بیش از اندازه مزدایی و متأثر از سنت زرتشتی جلوه دهد.
در سال تحصیلی ۱۹۲۳- ۱۹۲۴ اتین ژیلسون تدریس بی نظیر خود را در بخش علوم دینی مدرسه کاربردی مطالعات عالی آغاز کرد. سلسله درسهای این متخصص فلسفه قرون وسطی (فلسفه به اصطلاح مسیحی) بر کربن اثر ژرفی گذاشت. همچنین، به واسطه ژیلسون بود که کربن جوان با آرا و اندیشه های دونس اسکوترسه عارف بزرگ مسیحی آشنا شد. کربن در آن دوره از زندگی دانشجویی اش، برخلاف رأى امیل بریه، و تحت تأثیر ژیلسون، امکان وجود فلسفهای تحت عنوان فلسفه مسیحی را پذیرفت و به این تلقی دست یافت که داده های کتب مقدس می توانند زمینه تفکر و تحقیق فلسفی باشند.
ماسینیون از آخرین سفرش به ایران، کتابی با چاپ سنگی از سهروردی، به نام حکمت الاشراق برای کربن به ارمغان آورد. این کتاب بر کربن تأثیری ژرف گذاشت. از آن پس، بخش وسیعی از حیات علمی و تألیفات کربن به شرح و تفسیر زندگی، آثار و اندیشه های سهروردی و معرفی وی به جهانیان اختصاص یافت.
کربن احساس می کرد که میان نحوۀ تفکر خودش و فلسفه سهروردی نوعی قرابت و همسویی وجود دارد. وی از آن پس تا آخر عمرش احساس می کرد که با شیخ اشراق همدل و همراه است. کربن خود در این باره چنین می گوید:
او ماسینیون، در آخرین سفر خود به ایران، کتابی با چاپ سنگی از سهروردی به ارمغان آورده بود. اسم اثر حکمت اشراق بود و با تفاسیر ضمیمه، یک جلد کتاب بزرگ پانصد صفحه ای می شد. به من گفت: «بگیرید، فکر می کنم این کتاب چیزی برای شما دارد.» آن چیزی که ماسینیون می گفت عبارت بود از: همدمی و همراهی با شیخ الاشراق در تمام زندگی ام سهروردی طی سالهای متمادی، راهنما و همسفر برادروار من بود.؟ چرا کربن با سهروردی و فلسفه اشراق نوعی همدلی و همسویی احساس کرد که تا اخر عمرش باقی ماند؟ پاسخ به این پرسش در لابه لای سخنان خود کربن نهفته است:
من همیشه یک افلاطونی (به معنای عام) بودم؛ یعنی فکر می کنم افلاطونی به دنیا آمده ام، همان گونه که بعضی ملحد یا مادی باور و غیره متولد می شوند. به راز کشف نشدنی گزینشهای ازلی نمی توان پی برد. من که یک افلاطونی جوان بودم، شور دل خود را با آتش «امام افلاطونیان ایران زمین» [یعنی سهروردی] شعله ور ساختم و دائما همراه او شدم. از ورای نوشته ها و ترجمه هایم، حضور او . مشهود است من شیخ الاشراق جوان را از دیرباز قهرمان نمونه فلسفه میدانستم و با بهره جستن از الگوی او، کوشیدم تمامی فرهنگ معنوی ایران را بفهمم و همه ابعاد در حال تکوین آن را ترسیم کنم به تعبیر دیگر، گرین نمونه مسیحی عاشق و دست پرورده حقیقی گرایش های عمیقا دینی در سنت تفکر مسیحی است. اینکه کربن خود را افلاطونی میخواند حکایتگر گرایش های عمیق باطنی و اشراقی اوست که ریشه در اندیشه های آگوستینی و عرفان مسیحی در مغرب زمین دارد. به تعبیر دیگر، از همان نخستین مراحل فکری و تربیتی کربن، نوعی گرایش به جمع میان تفکرات نظری و متافیزیکی از یکسو، و تمایلات باطنی، اشراقی و عرفانی از سوی دیگر، دیده میشود. ناگفته نماند که این گرایش، در فردید و از همان نخستین مقاله وی درباره برگسن نیز مشاهده میشود. کربن خود اظهار می دارد که درباره نسبت میان عرفان و فلسفه گاه با ماسینیون به گفتگو می نشسته است. به هر تقدیر، کربن به محض آشنایی اش با شیخ اشراق، وی را اسوۂ نظری خویش و «قهرمان نمونه فلسفه» تلقی کرد، چرا که در تفکر این فیلسوف افلاطونی ایرانی تلاشی به منظور جمع میان تفکرات نظری و گرایش های شدید باطنی دیده میشود. از نظر کربن، در معرفت شناسی اشراقی میان دو گونه معرفت حصولی و معرفت حضوری تمایز قائل می شوند. از نظر اشراقیون، آن گونه که کربن اظهار می دارد از سویی، علم صوری وجود دارد که همان شناخت مرسوم و جاری است و از طریق نمایاندن و تجسم یا صورت در روح و جان عینیت می یابد و از سویی دیگر، یک شناخت و علم حضوری هست که به تجسم و صورت متوسل نمی شود و بنای آن حضور بدون واسطه است؛ یعنی خود عمل حضور روح و جان موجب حضور چیزها می شود و همچنین عامل حاضرشدن روح برای خود و برای حضور اشیاست. چنین معرفتی را اشراقیون «علم اشراقی» میدانند که هم طلوع هستی بر روح و هم صبحگاه روح بر چیزهاست.
ادامه دارد..
منبع:
هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
بیشتر بخوانید :
هرمنویتیک وجودی و هستی شناختی هایدگر
اومانیسم سارتر در نگاه هایدگر
از هایدگر تا بورکهارت