بنیاد افکار نیچه.
چکیده
نیچه، فیلسوف طرفدار سرمایه دار و قدرت است او مى گوید: ارزشهاى اخلاقى واقعیت ندارد؛ چرا که به عنوان نمونه، آزادى، عدالت و برابرى، واژه هایى هستند که ضعفا آنها را ساخته اند، تا جلو سلطه زورمندان را بگیرند.
تعداد کلمات: 1282/ تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه.
نیچه مى گوید: من باید هدفم این باشد که بتوانم هرچه بهتر خود را متمتع کنم و بیشتر از دنیا بهره ببرم؛ هرچه که مرا در رسیدن به این مقصد کمک کند، خوب و اخلاق است. این همان فکرى است که معاویه داشت و همیشه این حرف را مىزد: ما در نعمتهاى دنیا غلت زدیم. بنیاد فکر نیچه این است که شخص باید هرچه بیشتر توانا شود و زندگانى اش پر حدّت و خوشتر و «من» یعنى نفسش شکفته تر و نیرومندتر و از تمایلات و تقاضاى نفس برخوردارتر باشد. هم فال و هم تماشا! تا به حال دیگران مىگفتند اگر این کارها را انجام دهید ضد اخلاق است، ولى او مىگوید: نه، این کارهایى را که مطابق هواى نفستان است انجام دهید و اخلاق هم همینهاست؛ اصلًا کار خوب هم همین است!. بعضى مىگویند بهتر آن بود که به دنیا نیاییم. شاید چنین باشد، نمى دانم. اما مى دانم که خوب یا بد به دنیا آمده ام و باید از دنیا متمتع شوم و هرچه بیشتر، بهتر. مىگوید: من باید هدفم این باشد که بتوانم هرچه بهتر خود را متمتع کنم و بیشتر از دنیا بهره ببرم؛ هرچه که مرا در رسیدن به این مقصد کمک کند، خوب و اخلاق است. این همان فکرى است که معاویه داشت و همیشه این حرف را مىزد: ما در نعمتهاى دنیا غلت زدیم. آنچه براى این مقصود مساعد است اگرچه قساوت و بیرحمى و مکر و فریب و جنگ و جدال باشد خوب است و آنچه مزاحم و مخالف این غرض است اگرچه راستى، مهربانى، فضیلت و تقوا باشد بد است ... این سخن باطل است که مردم و قبایل و ملل در حقوق یکسانند و این عقیده با پیشرفت عالم انسانیت منافى است. مىگوید: تساوى حقوق همه انسانها غلط است، زیرا سبب مىشود ضعیفها را در حد قویها نگه داریم و دیگر قویهاى بیچاره! هم پیش نروند؛ بگذار ضعیفها پایمال بشوند تا میدان براى قوى باز شود؛ وقتى میدان براى قوى باز شد «انسان برتر» به وجود مى آید.(مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (انسان کامل)، 1377ش، ج23، صص 254-255).
نیچه- که یک آدم ضد خدا و ضد دین است- معتقد است که دین را ضعفا اختراع کرده اند!!.
در یونان قدیم گروهى بودند که اینها را «سوفسطائیان» مىگویند. اینها در کمال صراحت این مطلب را بیان کرده اند که اصلًا حق یعنى زور؛ هرجا که زور و قدرت هست، حق هم هست؛ حق همان قدرت است و ضعف مساوى است با بىحقى و ناحقى. براى آنها اساساً عدالت و ظلم معنى و مفهوم ندارد و لهذا مىگویند: حق زور؛ یعنى حقِ ناشى از زور، به این معنا که هر حقى ناشى از زور است. اینها معتقدند که انسان تمام تلاشش باید براى کسب زور و قوّت و قدرت باشد و بس، و انسان هیچ قید و حدى هم نباید براى قدرت خود قائل شود. این مکتب را در یکى دو قرن اخیر نیچه فیلسوف معروف آلمانى احیا و دنبال کرد و در کمال صراحت این مکتب را بیان کرد. از نظر اینها،نیچه- که خودش یک آدم ضد خدا و ضد دین است- معتقد است که دین را ضعفا اختراع کرده اند، درست برعکس نظریه کارل مارکس که مىگوید: دین را اقویا اختراع کرده اند براى اینکه ضعفا را اسیر خودشان نگه دارند. اینکه مىگویند: راستى خوب است، درستى خوب است، امانتدارى خوب است، احسان خوب است، نیکى خوب است، همه حرفهاى مفت و چرند است. اینکه «هرکه ضعیف بود، زیر بازویش را بگیر» یعنى چه؟ یک لگد هم به او بزن. او گناهى از این بالاتر ندارد که ضعیف است. حال که ضعیف است، تو هم سنگى روى سرش بینداز. نیچه- که خودش یک آدم ضد خدا و ضد دین است- معتقد است که دین را ضعفا اختراع کرده اند، درست برعکس نظریه کارل مارکس که مىگوید: دین را اقویا اختراع کرده اند براى اینکه ضعفا را اسیر خودشان نگه دارند. نیچه مىگوید: دین را ضعفا اختراع کرده اند براى اینکه قدرت اقویا را محدود کنند، و خیانتى که- به عقیده او- دین به بشر کرده است این است که مفاهیمى همچون بخشش، جود، رحم، مروّت، انسانیت، خوبى، عدالت و امثال اینها را بین مردم پخش کرده و بعد اقویا گول خورده اند و به خاطر عدالت و جود و مروّت و انسانیت مجبور شده اند کمى از قدرت خود بکاهند.( همان، صص 168-169).
بیشتر بخوانید: نیچه به مسیح ع حمله می کند!!
نیچه به عیساى مسیح حمله مى کند!!.
نیچه اعتقاد داشت فکر خدا و زندگى اخروى را باید کنار گذاشت ... باید رأفت و رقّت قلب را دور انداخت. رأفت از عجز است، فروتنى و فرمانبردارى از فرومایگى است، حلم و حوصله و عفو و اغماض از بى همتى و سستى است. نیچه معتقد است که اخلاق مسیحى اخلاق بندگى است و اخلاق خواجگى را تباه کرده است، و گفت و گوى برادرى و برابرى و صلح و رعایت حقوق زنان و رنجبران و امثال این سخنان که امروز در دنیا شایع شده از آن منشأ است و خدعه و تزویر و فریب است و مایه فقر و ضعف و انحطاط مىباشد و باید این اصول را خراب کرد و اصول زندگى خواجگى باید اختیار نمود. اصول زندگى خواجگى کدام است؟ فکر خدا و زندگى اخروى را باید کنار گذاشت ... باید رأفت و رقّت قلب را دور انداخت. رأفت از عجز است، فروتنى و فرمانبردارى از فرومایگى است، حلم و حوصله و عفو و اغماض از بى همتى و سستى است. مردانگى باید اختیار کرد. بشر باید به مرحله مرد برتر برسد. مرد برتر آن است که از نیک و بد برتر باشد، عزم و اراده داشته باشد.( فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، 1344ش، ج3، صص 201-202 با اندکی تلخیص).
مشکل اخلاق!!.
نیچه، فیلسوف طرفدار سرمایه دار و قدرت مىگوید: ارزشهاى اخلاقى واقعیت ندارد؛ چرا که به عنوان نمونه، آزادى، عدالت و برابرى، واژه هایى هستند که ضعفا آنها را ساخته اند، تا جلو سلطه زورمندان را بگیرند. مارکس، فیلسوف انقلاب ضدّ سرمایه دارى مىگوید: عکس گفته فوق درست است؛ چرا که زهد، صبر و فروتنى واژه هایى هستند که زورمندان آنها را ساخته اند تا بر ضعیفان مسلط گردند. معناى سخنان این دو شخص آن است که از دیدگاه آنها به اعتقاد ما منبع ارزشها، منفعت است؛ لکن منفعتى که از طبیعت انسان، بدان لحاظ که یک انسان است، سرچشمه گرفته باشد، نه بدان لحاظ که یک قشر از اقشار و یا یک گروه از گروه هاى جامعه است. تردیدى نیست که این منفعت با انسانیت و نمونه هاى عالى اخلاق سازگارى دارد و حتّى عین انسانیت است و به همین دلیل، ارزشهاى انسانى نام گرفته، نه ارزشهاى طبقاتى.ارزشهاى اخلاقى جز خواسته ها و منافع شخصى، منبع دیگرى ندارد و مادام که خواسته با انسانیت و نمونه هاى عالى سازگارى ندارد، واژه هاى ارزشهاى اخلاقى جز فریب و نفاق، بیانگر چیزى نمىباشد. به اعتقاد ما منبع ارزشها، منفعت است؛ لکن منفعتى که از طبیعت انسان، بدان لحاظ که یک انسان است، سرچشمه گرفته باشد، نه بدان لحاظ که یک قشر از اقشار و یا یک گروه از گروه هاى جامعه است. تردیدى نیست که این منفعت با انسانیت و نمونه هاى عالى اخلاق سازگارى دارد و حتّى عین انسانیت است و به همین دلیل، ارزشهاى انسانى نام گرفته، نه ارزشهاى طبقاتى. براین اساس، ارزشهاى اخلاقى، واقعیت پایدار دارد؛ چراکه خود انسان واقعیت پایدار دارد. البتّه سخن فوق این واقعیت را نفى نمىکند که افرادى نیز هستند که از این ارزشها سوء استفاده، و آنها را بر حسب منافع و خواسته هاى خود تحریف مىکنند وگرنه، تقسیم مردم به دو دسته درست نبود: دستهاى که طرفدار حقند و دسته اى که طرفدار باطلند و سخنان را جابه جا مىکنند، و نیز دستهاى اخلاصمند و دستهاى منافق که زیر پوشش شعار صالحان پنهان مىشوند.( مغنیه، محمد جواد، دانش، ترجمه تفسیر کاشف، 1386ش، ج3، صص 129-130).
نیچه از حکماى بزرگ آلمان درباره حقوق زن و مرد و ازدواج چه می گوید؟!.
نیچه از حکماى بزرگ آلمان درباره حقوق زن و مرد مىگوید: عشق و عاشقى و معشوقى کارى است لغو، و نباید مبناى ازدواج باشد. ازدواج باید میان نیرومندان واقع شود تا فرزندان نیرومند برآورند و مردان برتر ظهور کنند، برابرى زن با مرد و لزوم رعایت حقوق او نیز از سخنان باطل است. اصل، مرد است، مرد باید جنگاور بوده، زن نیز وسیله اى براى تفنن و تفریح آنان باشد و فرزند بیاورد.نیچه از حکماى بزرگ آلمان درباره حقوق زن و مرد مىگوید: عشق و عاشقى و معشوقى کارى است لغو، و نباید مبناى ازدواج باشد. ازدواج باید میان نیرومندان واقع شود تا فرزندان نیرومند برآورند و مردان برتر ظهور کنند، برابرى زن با مرد و لزوم رعایت حقوق او نیز از سخنان باطل است. اصل، مرد است، مرد باید جنگاور بوده، زن نیز وسیله اى براى تفنن و تفریح آنان باشد و فرزند بیاورد. این تفکرات نیچه هنوز در اروپا براى بهره کشى از زنان وجود دارد. حال، این تفکر را با الگوى خانواده اسلامى و ارتباط بین على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام مقایسه کنید و ببینید کدامیک به انسانیت انسان نزدیکتر است؟!.( نوری زاد، صمد، نگرشی بر اعجاز های پزشکی قرآن، 1383ش، ص 212).
منابع:
1- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم،1377ش.
2- فروغی، محمد علی، سیر حکمت در اروپا، ایران، تهران، انتشارات زوار، 1344ش.
3- مغنیه، محمد جواد، دانش، ترجمه تفسیر کاشف، ایران، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم،1386ش.
4- نوری زاد، صمد، نگرشی بر اعجاز های پزشکی قرآن، ایران، قم، انتشارات آیت عشق، چاپ اول، 1383ش.