مفهوم شناسی اعراف
الف: مفهوم لغوی:
«عرِف یَعرِفُ عرفانا و معرفة معرفة الشئ. » به معنای اطلاع و آگاهی بر چیزی و علم به خصوصیات و آثار آن شئ است.از مشتقات این ماده کلمات مفرد «عُرْف» و «العُرْفَة» می باشند که به صورت های «عُرَف» و «أَعْرَاف» جمع بسته می شوند.(1) وقتی در معانی و مصادیق گوناگون (عُرف) و مترادفات آن دقت و توجه می کنیم می یابیم که چهار معنا و مفهوم کلی برای این کلمه وجود دارد،
1. مکان بلند و مرتفع: یکی از معانی اعراف مکان بلند است .«معارف زمین و اعراف آن مکان هایی هستند که از بقیه قسمت های زمین متمایز هستند و ویژگیها و آثار آنها شناخته شده است در برابر قسمت های که ناشناخته و غیر متمایز اند؛ آنچه بلندی دارد و شناخته شده است.»(2)
خود این معنا (مکان مرتفع و بلند) شامل مصادیق متعددی می باشد که عبارت اند از:
الف: عرف الفرس و الدیک؛ یال اسپ و تاج خروس. بیشتر کتب لغت و تفسیر معنای اصلی «عرف» را همین می دانند. بنا بر این مصادیق دیگر عرف از قبیل اعراف در سوره مبارکه اعراف، را استعاره از این معنا می دانند؛ قدر جامع و مشترک همه این معانی همان مکان مرتفع است.(3)
ب: الرمل المرتفع: ما ارتفع من رمل او مکان و... تپه شنی مرتفع، مکان مرتفع.(4)
علت نامگذاری مکان بلند به عرف:
از بیان گذشته بخوبی معلوم می شود که چون زمینی که بلندتر از سایر زمین ها است و همین طور چیزی که بلندتر از سایر چیزها است به راحتی با ویژگیها و آثارش شناخته می شود و اگر کسی در آن مکان بلند ایستاده باشد نسبت به بایین تر ازخود عارف می شود و می شناسد. «قال السدی : سمی أعرافاً لأن أصحابه یعرفون الناس. »
2. معروف و پسندیده و نیک: یکی دیگر از معنای اعراف و عرف، نیک و پسندیده است. صاحب کتاب تاج العروس می نویسد: «الْمَعْرُوفُ: اسمٌ لکلّ فعل یُعْرَفُ بالعقل أو الشّرع حسنه، و الْمُنْکَرُ: ما ینکر بهما. قال تعالی:الف: یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ«آل عمران/ 104» ب: «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ. » (اعراف (7) /199)
علت نامگذاری امور پسندیده به عرف یا معروف:
چون معروف در اصل یعنی اینکه در حقیقت و در متن واقع معروف باشد به طوری که عقل سلیم آن را بپذیرد و به راحتی آن را تشخیص دهد و به آن اعتراف نماید. سپس شرع هم موافق عقل و حق به آن امر می کند. همان طور که منکر عبارت است از آنچه که عقل سلیم آن را نکار می کند و نمی پذیرد و مخالف حق و شریعت است. «فَالْمَعْرُوفُ یشمل کلّ ما یؤمر به فی الشرع واجبا أو مندوبا، و ما یرشد الیه العقل السالم. کما أن المنکر یشمل کلّ ما ینهى عنه الشرع حراما أو مکروها، و ما ینهى عنه العقل السالم و الفطرة الزکیّة. و على هذا یستعمل المعروف فی جمیع موارد الخیر و الصلاح و الفلاح و المستحسن و الفریضة و الجمیل. » (5) پس معروف هر چیزی است که به آن در شرع امر شده است (چه واجب و چه مستحب) و عقل سلیم به آن ارشاد می کند. همان طور که منکر شامل هر چیزی است که شرع از آن نهی می کند (چه مکروه و چه حرام) و عقل سالم و فطرت پاک هم از آن نهی می کند، بنا بر این «معروف» در همه موارد خیر و صلاح و فلاح و مستحسن و فریضه و... به کار می رود.
3. رئیس قوم:
یکی دیگر از مشتقات ماده عرف «عریف» یا «عارف» به معنای رئیس قوم و و حکم فرما است، جمع آن «عرفاء» به معنای «رؤساء» است.
فراهیدی در تعریف «عریف» می گوید: «القیم بأمور قوم عرف علیهم سمی به لانه عرف بذالک الاسم. » سرپرست و متولی امور قومی که برای آنها شناخته شده است. و به این دلیل به او عریف گفته می شود که با آن اسم شناخته شده است.
از اینجا پاسخ این پرسش که چرا به رؤساء، عرفاء گفته می شود هم معلوم می شود و آن این که چون رؤسای قبایل به آن اسم شناخته می شوند، و یا اینکه چون آنها افراد قبیله را کاملا می شناسند به آنها عریف گفته می شود. در روایت هم آمده: «حملة القرآن عرفاء اهل الجنة. » (6)
از مطالب مذکور می توان نتیجه گرفت که «عرف» اسمی است برای هر چیزی که خصوصیتی داشته باشد و به واسطه آن خصوصیت از دیگر چیزها متمایز شود و به واسطه آن تمایز شناخت شود مانند خصوصیت بلندی، ریاست و... به عبارت دیگر در تمام مصادیق فوق غیر از معنایی که متبادر به ذهن می شود مفهوم اصلی ماده «عرف» که همان آگاهی و اطلاع و شناخته شدن و علم به خصوصیات و اجزاء و آثار شئ است، نهفته می باشد.
4. پی در پی و پشت سر هم آمدن:
یکی دیگر از معانی «عرف» پشت سر هم آمدن است. در قرآن کریم ذکر شده است: «وَ الْمُرْسَلاَتِ عُرْفاً. » (المرسلات (77) /1) سوگند به فرشتگانی که پی در پی فرستاده میشوند. (7)
ب: مفهوم اعراف در اصطلاح مفسران
1. مفسران شیعه:
اعراف یک مقامی عالی و مکانتی علیا برای انسان است. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان مینویسد: «اعراف یکی از مقامات عالیه انسانی است که خداوند آنها را به حجابی که حائل بین بهشت وجهنم است مثال زده است و این حجاب دارای اعراف و بلندهایی است و بر آن بلندیها رجالی هستند که مشرف با اهل دوزخ و بهشت میباشند. » (8) صاحب تفسیر تسنیم هم می نویسد: «اعراف دیوار بلندی است میان بهشت و دوزخ که از آن تعبیر به سور، مقام، کوه و کنگره میشود، ولی همه این تعابیر میتواند از باب تشبیه معقول به محسوس باشد. » (9) پس از نظر ایشان هم مثل علامه اعراف، مکان نیست بلکه مکانت و منزلتی خاص برای افراد خاص است؛ چنانکه ایشان در ادامه می نویسد: « اعراف یکی از مقامات عالی انسانیّت است که خداوند آن را به حجابی حایل میان بهشت و دوزخ مثال زده. »
2. مفسران اهل سنت:
اکثر مفسران اهل سنت اعراف را مکان خاصی که حائل بین بهشت و جهنم است می دانند. آلوسی می نویسد: «و هو السور المضروب بینهما جمع عرف مستعار من عرف الدابة و الدیک. » و بعد از آن که دو دیدگاه (مکان و مکانت بودن اعراف) را بیان کرده می نویسد: «و الحق انه مکان.» (10) حق آن است که اعراف مکان است.
بعضی دیگر از مفسران در مورد اعراف بیان کردند «و بینهما حجاب وعلی الاعراف رجال» الف و لام عوض از مضاف الیه است. تقدیرش «علی اعراف الحجاب رجال» یعنی میان بهشتیان و جهنمیان حجابی است و بر بلندیهای آن حجاب مردانی هستند. بعضی اعراف را فاصله میان بهشت و جهنم میدانند و کوهستانی میان بهشت و جهنم میدانند و یا تلی بین بهشت و جهنم که عده ای از گناهکاران بر آن تل مینشینند «ان الاعراف تل بین الجنة و النار.»
بعضی از مفسران، اعراف را صراط میان بهشت و جهنم نامیدهاند و بعضی دیگر اعراف را مکان مادی نمیدانند بلکه مثل مفسران شیعه مکانت میدانند و مراد «علی معرفة اهل الجنة و النار رجال» است. بعضی دیگر می نویسند: «العرف: ما ارتفع من الشئ أی اعلی موضع منه لأنه اشرف و اعرف مما انخفض منه.» (11) اعراف شئ مرتفع یا بلند ترین موضع هر چیزی است چرا که قسمت های بلند هر چیزی از قسمت های پایین آن شناخته شده تر است.
نتیجه ای که میتوان از بیانات معظم مفسران شیعه و بعضی از مفسران اهل سنت گرفت این است که اعراف از مقامات عالیه انسانی است و یک مکانت و مرتبه خیلی بزرگ برای انسان است. فخررازی و بعضی دیگر از مفسران، اعراف را مکانی مانند دیوار میدانند. علامه در مورد اعراف مینویسد: اعراف یکی از مقامات عالیه انسانی است و در حقیقت مکانت است نه مکان خاصی که در جایی قرار گرفته باشد اما فخررازی در تفسیر مفاتیح الغیب و تفسیر کبیر مینویسد اعراف دیواری است که بین جهنمیان و بهشتیان زده شده است و این دو گروه را از هم جدا کرده است. نتیجه این که وجود داشتن اعراف و حائل شدن بین دو گروه جهنمیان و بهشتیان را فریقین قبول دارند. اما در مورد چیستی این حائل یا مانع اختلاف نظر دارند.
منابع
(1) مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج9، ص97.
(2) ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص311.
(3) راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص560-561.
(4) جوهری، اسماعیل، الصحاح، ج4، ص1401.
(5) ابن منظور، محمد بن مکرم، همان، ج9، ص237.
(6) طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج5، ص97.
(7) ازهری، محمد، معجم تهذیب اللغه، ج3، ص2404.
(8) طباطبائی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 8، ص132.
(9) جوادی آملی، عبد الله، تفسیر تسنیم، ج28، ص596.
(10) آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج4، ص363.
(11) بیضاوی، ناصر الدین، أنوار التنزیل و اسرار التاویل، ج3، ص14.