چرا او را نمی­ کشید که چشم من بترسد؟

دو درویش گرسنه در دهکده ­ای ویران گرفتار دزدها شدند. دزدها به امید این­که این دو درویش از محل دفن گنجینه ­ای با ارزش مطلع هستند، تصمیم گرفتند یکی از آن­ها را به شدت تحت آزار و شکنجه قرار دهند و دیگری را به درخت ببندند تا شاهد زجر کشیدن دوستش باشد و محل دفن گنج را بگوید. چنین کردند.
شنبه، 17 فروردين 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
چرا او را نمی­ کشید که چشم من بترسد؟
دو درویش گرسنه در دهکده ­ای ویران گرفتار دزدها شدند. دزدها به امید این­که این دو درویش از محل دفن گنجینه ­ای با ارزش مطلع هستند، تصمیم گرفتند یکی از آن­ها را به شدت تحت آزار و شکنجه قرار دهند و دیگری را به  درخت ببندند تا شاهد زجر کشیدن دوستش باشد و محل دفن گنج را بگوید. چنین کردند. یکی را به درخت بستند و دیگری را با ذلت و خواری به خاک انداختند و زیر مشت و لگد گرفتند. درویش بیچاره همین­طور که روی خاک می­ غلتید با زاری گفت: «چرا من را با چنین زجر و شکنجه­ ای می­ کشید؟ شما از آزار دادن من چه نفعی می ­برید؟»

گفتند: «تو را زجر می ­دهیم تا دوست تو که به درخت بسته شده و شاهد شکنجه شدن تو است چشمش بترسد و محل دفن گنج را بگوید.»

درویش کتک خورده نالان و زار گفت: «ما دو تهیدست، درویش و بینواییم. ما را به گنج و گنجینه چه­ کار؟»

گفتند: «ما هم این را می ­دانیم؛ ولی اگر تو زیر آزار و شکنجه­ ی ما کشته شوی، دوست تهیدست تو چشمش خواهد ترسید و حتما محل دفن گنج را خواهد گفت.»
مرد که دیگر جان و رمقی برایش باقی نمانده بود با زاری گفت: «چرا او را به رنج و شکنجه نمی­ کشید که چشم من بترسد؟»

کاربرد: این مثل هنگامی استفاده می ­شود که دو نفر در موقعیتی برابر و مشترک قرار داشته باشند؛ ولی در شرایطی خاص یکی از آن دو مجبور به از دست دادن موقعیت یا منافع خود باشد. در آن صورت هر کدام نهایت تلاش خود را برای حفظ وضعیت خود خواهند کرد؛ حتی اگر منجر به نابودی موقعیت یا مقام دیگری شود.

مشابه: مرگ خوب است برای همسایه.

 
نویسنده: مصطفی رحماندوست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.