همین ­قدری که هستم

قرار است یک هفته قبل از آغاز محرم، آرام آرام برای برگزاری مراسم مدرسه آماده شویم. کاری که بیش­تر از همه برایش فکر کرده ­ایم، ­آماده ­سازی مدرسه است. می­ خواهیم پرچم ­های مشکی و سبز بگیریم؛ پرچم ­هایی که...
سه‌شنبه، 20 فروردين 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
همین ­قدری که هستم
قرار است یک هفته قبل از آغاز محرم، آرام آرام برای برگزاری مراسم مدرسه آماده شویم. کاری که بیش­تر از همه برایش فکر کرده ­ایم، ­آماده ­سازی مدرسه است. می­ خواهیم پرچم ­های مشکی و سبز بگیریم؛ پرچم ­هایی که نام امام­ حسین(ع)، حضرت زینب(س) و حضرت ابوالفضل(ع) روی آن ­ها درخشان دوخته ­شده­ است. پارچه­ های مشکی بزرگ که دو طرف­شان را جمع کنیم و هلالی­ شکل از سقف آویزان­شان کنیم. پرچم­ های کوچک مثلثی با میله­ های چوبی که سردر هر کلاس نصب کنیم.

همه را نوشته ­ایم و می­ خواهیم در جلسه­ ی تقسیم وظایف ارائه بدهیم. قرار است من به عنوان نماینده­ ی گروه تفکر در جلسه شرکت کنم.

***

آقای حمزه، مربی پرورشی­ مان، بعد از این­که با تک ­تک­مان دست می ­دهد، می­ نشیند. می­ گوید: «اول از همه از شما که علاقه به خرج دارید و می­ خواهید در برگزاری مراسم محرم کاری انجام بدید، ممنونم. اجرتون با صاحبش باشد، ان­ شاءالله.»

برگه ­ای را از کیفش بیرون می ­آورد و می­ گوید: «از اونجایی که می­ خوایم در مدرسه مراسم شایسته ­ای برگزار کنیم، فکر کردیم از همین اول کارها رو بین گروه ­ها تقسیم کنیم. به این ترتیب هر گروه وظایف خودش رو می ­دونه. کاری از قلم نمی­ افته و جایی دوباره­ کاری نمی­شه.»

آقای حمزه بلند می ­شود و ماژیک را برمی ­دارد. قلبم تند می­ زند.

می ­نویسد: «گروه رشد: آماده­ سازی فضای مدرسه و ایستگاه نذری.

 گروه تفکر: برنا­مه ­هایی برای آشنایی بیش­تر دانش ­آموزان با ماه محرم.

گروه...»

وارفته ­ام. کار آقای حمزه که تمام می­ شود، دست بلند می­ کنم.

-«بفرمایید.»

-«لطفا آماده­ سازی فضای مدرسه رو به ما بسپرید.»

-«نه!»

نماینده ­ی گروه رشد اعتراض می­ کند. می­ گویم: «ما برای سیاه­ پوش­ کردن مدرسه برنامه­ ی اساسی داریم.»

-«آقا نه!»

آقای حمزه صدایش را صاف می­ کند: «لطفا به من گوش بدید. ممکنه هرکدوم از شما برنامه­ ای تو ذهنتون داشتید که در تقسیم ­بندی کارها به گروه دیگری واگذار شده. لطفا ایده­ هاتون رو با اون دوستان در­میان بگذارین. هرچه فکرهای بیش­تری داشته باشیم، احتمال این­که برنامه ­های شایسته ­تری اجرا کنیم بیش­تره. لطفا نگران این هم نباشین که خودتون فکرتون رو عملی نمی­ کنین چون در نهایت، مراسم ماه محرم مدرسه، ثمره­ ی کار همه­ ی شماست.»

***
زنگ تفریح، بچه­ ها توی کلاس منتظر نشسته­ اند.

-«خوب چی شد؟»

دستم را جلو می ­برم و کاغذم را نشان می­ دهم: «کاری که به ما دادن.»

حامد اخم می­ کند: «یعنی چی؟»

علی می­ پرسد: «پس فکرامون چی می­شه؟»

نیما نگاهم می­ کند: «هیچی نگفتی؟ می­ خواستیم برای عزاداری آقا امام­ حسین(ع) یک کار خوب بکنیم!»

چند نفس عمیق می ­کشم و تمام جلسه را توضیح می ­دهم. حامد می­ گوید: «خوب اصرار می­ کردی!»

می­ گویم: «فایده­ ای نداره!»

نوشته­ های­مان را نشان می­ دهد: «این همه فکر کرده­ بودیم، یعنی هیچی؟»

شروع می­ کنم به راه رفتن: «ایده­ هامون رو به گروه رشد می ­گیم. چه فرقی می­ کنه کی چه کاری رو انجام بده؟ مهم اینه که هرکاری خوب انجام بشه!»

علی بلافاصله می­ گوید: «شاید انقدرها مهم نباشه چه کاری رو انجام می ­دیم، مهم­ اینه که با جون و دل انجامش بدیم.»

حامد شانه­ هایش را بالا می ­اندازد: «اما من هیچ ایده ­ای برای چیزی که گفتن ندارم!»

زنگ می ­خورد. قرارمان می ­شود زنگ تفریح بعد.

 
***
زیر درخت سرو گوشه­ ی حیاط جمع می­ شویم. می ­گویم: «کسی پیشنهادی داره؟»

نگاه بچه­ ها درست مثل موقعی است که درس نخوانده­ اند و معلم داوطلب می­ خواهد. نیما می ­گوید: «من.»

اضافه می­ کند: «البته سوال دارم!»

صدایش را صاف می­ کند: «وقتی به کاری که بهمون سپردن فکر می ­کنین چه چیزهایی توی ذهنتون می­اد؟»

حامد می­ گوید: «از خودم می ­پرسم در نهایت می ­تونیم از پسش بر بیاییم؟»

علی جلوتر می ­آید: «به این فکر می­ کنم، چه کارهای تازه ­ای می ­تونیم انجام بدیم که تا حالا در مدرسه انجام نشده.»

نیما ادامه ­می ­دهد: «چه کارهایی برای شناخت بهتر ماه محرم و بهره­ مندی بیش­تر از این ماه...»

علی روی برگه ­اش چیزی می­ نویسد. حامد سرک می­ کشد. نیما به دورها خیره می­ شود. می­ گویم: «خوب اگر ایده­ای دارین بگین.»

علی می­ گوید: «می­ تونیم هر روز بخشی از ترجمه­ ی زیارت عاشورا را بخونیم.»

می­ پرسم: «کِی؟»

-«هرروز پیش از قرائت زیارت عاشورای صبحگاه.»

حامد می­گوید: «می­ تونیم از یاران امام­ حسین(ع) بگیم. حتی می ­تونیم لباسی مثل لباس اون­ زمان بپوشیم و در نقش خود اون فرد، او را معرفی کنیم. از زندگی­ اش، چطور پیوستنش به امام­ حسین(ع) در کربلا تعریف کنیم.»

علی سرخ می ­شود: «ما حتی راجع به امام­ حسین(ع) و خانواده­ ی ایشان مطالعه نکرده ­ایم. می­ تونیم بگردیم، بخونیم و برای بچه­ ها راجع به ایشون بگیم.»

نیما یکی از آن پرچم­ های مثلثی را می­ کشد: «قسمت­ های کوتاهی از وقایع کربلا را روی پرچم ­های مقوایی بنویسیم و در دید بچه­ ها نصب کنیم.»

حامد می ­گوید: «اعمال ماه محرم را از مفاتیح ­الجنان بخونیم و بعضی از اون­ ها را دسته ­جمعی در مدرسه انجام بدیم.»

علی زمزمه می­ کند: «بنویسیم.»

-«چی؟»

-«برای آقا امام­ حسین(ع) بنویسیم. از بچه­ ها هم بخواهیم برای ایشان بنویسند.»

نیما چند نامه ­ی بالدار می­ کشد: «یک صندوق زیبا درست می ­کنیم تا حرف­ های­شان را آن­جا بگذارند.»

از جا بلند می­ شوم: «حتی می­ تونیم به دوستان نزدیک بسپاریم، اولین کسی که به زیارت آقا می­رود نامه ­ها را با خودش ببرد.»

صدای ممتد زنگ بلند می ­شود. من، حرف­ ها را تندتند می ­نویسم؛ برای این­که فکرهای­مان یادمان بماند. از دفتر اعلام می­ کنند: «سریع در کلاس­ها حاضر بشین. سریع­تر.»

می­ دویم. علی نفس نفس می ­زند: «تو دسته­ ی امام ­حسین(ع) ممکنه زنجیرزن باشی، ممکنه پرچم­دار. شاید بتونی سقا یا نوحه­ خوان باشی. شایدم همون بچه ­ای باشی که پابرهنه آخر دسته سینه می­زنه. مهم اینه که اگر هستی، قد خودت مردونه باشی!»

نویسنده: مریم کرمی


 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
play_arrow
خیابانی: آقای بیرانوند! من بخواهم از نام بردن تو معروف بشوم؟ خاک بر سر من!
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
play_arrow
توضیحات وزیر رفاه در خصوص عدم پرداخت یارانه
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
play_arrow
حمله پهپادی حزب‌ الله به ساختمانی در نهاریا
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
play_arrow
مراسم تشییع شهید امنیت وحید اکبریان در گرگان
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
play_arrow
به رگبار بستن اتوبوس توسط اشرار در محور زاهدان به چابهار
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
play_arrow
دبیرکل حزب‌الله: هزینۀ حمله به بیروت هدف قراردادن تل‌آویو است
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
play_arrow
گروسی: فردو جای خطرناکی نیست
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
play_arrow
گروسی: گفتگوها با ایران بسیار سازنده بود و باید ادامه پیدا کند
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
play_arrow
گروسی: در پارچین و طالقان سایت‌های هسته‌ای نیست
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
play_arrow
گروسی: ایران توقف افزایش ذخایر ۶۰ درصد را پذیرفته است
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
play_arrow
سورپرایز سردار آزمون برای تولد امیر قلعه‌نویی
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
play_arrow
رهبر انقلاب: حوزه‌ علمیه باید در مورد نحوه حکمرانی و پدیده‌های جدید نظر بدهد
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا
play_arrow
حملات خمپاره‌ای سرایاالقدس علیه مواضع دشمن در جبالیا