مغزهاي خارق العاده
ترجمه: محمد غزنوي
مغز يک انسان بالغ حدود يکصد ميليارد نورون (سلول عصبي) دارد، هر کدام از اين نورون ها به وسيله پنج هزار سيناپس يا حتي بيشتر، با نورونهاي مجاور خود ارتباط برقرار مي کنند. مغز اين توانايي را دارد که در هر ثانيه يک ميليون ارتباط جديد برقرار کند. مغز مي تواند اطلاعات مربوط به يک قرن زندگي (البته اگر کسي اين قدر زنده بماند) را ثبت، بازيابي و اصلاح کند. مغز با استفاده از انواع حس گرها(اعم از حساس به لرزش، پرتوهاي مغناطيسي، موادشيمياي و فشار) اطلاعات محيط پيرامون ما را در چند ميلي ثانيه اولويت دهي و طبقه بندي مي کند.
مغز حدود 640عضله را هماهنگ مي کند و محتواي انرژي، توليد مثل و علائم حياتي را تحت کنترل دارد.
با اندکي فکر و آزاد کردن ذهن، به فلسفه وجود خويش پي مي بريم واز تجربيات خود و تجربيات افرادي که تا به حال نديده ايم، آموزش هاي لازم را کسب مي کنيم.
اما بعضي مغزها توانايي هاي بيشتري از ساير مغزها دارند! چرا برخي افراد باهوش تر و با استعدادتر هستند؟ آيا عاملي فيزيکي يا فيزيولوژيکي در اين اثر نقش دارد؟ اکنون ما به بررسي بعضي ازاين مغزهاي خارق العاده مي پردازيم و خواهيم ديد که چرا بعضي از مغزها فراتر از حدود توانايي هاي مغز انسان به نظر مي رسند.
يقيناً اندازه مغز تمام داستان نيست. در خانم ها و آقايان با اندازه بدني يکسان، مغز خانم ها کوچکتر است، با اين حال تفاوت چشمگيري بين مغز خانم ها و آقايان وجود ندارد. در کتاب رکوردهاي گينس، زني به نام ماريلين واس ساوانت» در بين سالهاي 1986 تا 1989 رکورد داشتن بالاترين (IQ) را به نام خود ثبت کرده است. اما مشخص شده به علت محدوديت ها و دشواري هاي زياد در تعيين نمره هوش فرد، طبقه بندي افراد بر حسب نمره هوش با محدوديت هاي زيادي همراه است. براي مثال مشخص شده نمره هوش واس ساوانت، بسته به نوع آزمون، شرايط آزمون و روز انجام آن بين 186 تا 228 متغير بوده است.
اگر اندازه مغز نمي تواند همه چيز را روشن کند، آيا فعاليت مغزي مي تواند سر نخ هايي را ارائه کند؟ در سال 2000 يک گروه تحقيقاتي به رهبري«جان دانکن» از دانشگاه کمبريج انگلستان، منطقه اي از مغز را به نام «نقطه(1)G» شناسايي کردند که به نظر مي رسد با هوش عمومي مرتبط است و در آزمون هاي (IQ) مورد ارزيابي قرار مي گيرد. تصوير برداري هاي PETنشان دادند که روش هايي که براي اندازه گيري هوش عمومي يا «هوش G» تعريف شده اند، نمي توانند بخش هاي زيادي از مغز را آن طور که انتظار مي رود در گير کنند، بلکه باعث ايجاد فعاليت در بخش هايي بسيار اختصاصي در «قشر پيشاني -جانبي»(2) مغز مي شوند. در مورد فعاليت هايي که در بخش G به خوبي اندازه گيري نمي شوند. شاخص هاي فعاليت پيچيده تر مي شوند. کاملاً مشخص نيست که اين يافته ها به چه معنا خواهد بود يا اين منطقه چه کاري انجام مي دهد، اما به نظر مي رسد کارآيي و ارتباطات مغزي و فعاليت تمرکز يافته ممکن است مهم تر از اندازه مغز باشد.
هوش ممکن است با «حافظه عملکردي»(3) نيز مرتبط باشد، اين بخش در شيار پيشاني جلويي و مياني (4) واقع شده است که منطقه اي نزديک نقطه G مغز است. اغلب امکان آموزش حافظه عملکردي با تمرين ممکن است و اين تمرين ها مي تواند(IQ) را افزايش دهند، به خصوص در مورد هوش سيا (5) که توانايي حل مسائل جديد را فراهم مي کند. با اين حال، اين روش ممکن است به جاي شناسايي ساختارهاي مغزي مرتبط با هوش، فقط نمرات بهتر در آزمون هوش را سبب شود.
اخيراً «فيليپ شاو» از مؤسسه ملي سلامت روان در بالتيمور، يک تفاوت تکاملي مرتبط با (IQ) را يافته است. گروه تحقيقاتي او، بيش از 300 فرد کودک و نوجوان بين 8 تا 18 سال را در مورد مطالعه قرار دادند و آنها را در سه گروه (IQ) متوسط (IQ > 108) و IQ بالا
(IQ > 120) و IQ فوق العاده (IQ > 120) تقسيم بندي کرده اند. با بررسي قشر مغز در اين افراد، آنها متوجه شدند که تا سن 18 سالگي هيچ تفاوتي بين اندازه قشر مغز در بين افراد سه گروه مختلف وجود ندارد. اما آنها با بررسي بيشتر قشر مغز افراد متوجه شدند که در افراد گروه IQ متوسط، ضمانت قشر مغز تا سن 8 سالگي به حداکثر خود مي رسيد و سپس شروع به نازک شدن مي کرد، اما در افراد گروه IQ فوق العاده ضمانت قشر مغز تا سن 7 سالگي نسبت به گروه IQ ميانگين نازک تر بود اما ضخيم شدن آن تا سن 11 تا 12 سالگي ادامه پيدا مي کرد و بعد از آن شروع به نازک شدن مي کرد. گروه IQ بالا در بين او دو گروه قرار مي گرفتند. شاو نتيجه گرفت که هوش يک پديده پوياست که با شکل گيري مغز در اين دوران مرتبط است.
بنابراين او در يک دوره سه ساله، که البته در طي اين دوره از لبنان خارج نشد، او بيش از 50 زبان را مطالعه کرد و در يک دوره زماني چند زبان را همزمان مطالعه مي کرد و به طور متوسط ظرف سه ماه به هر زباني مسلط مي شد. فزاح يک بار تصميم به کار در سازمان ملل گرفت که اين مساله مورد توجه بسياري از سرويس هاي جاسوسي قرار گرفت، اما ترجيح داد که زندگي آرامي داشته باشد. بنابراين، در حال حاضر به عنوان معلم زبان در برزيل مشغول کار است.
رمز اين هوش فوق العاده در يادگيري زبان هاي متفاوت چيست؟ فزاح ادعا نمي کند که فردي خارق العاده است. او مي گويد حافظه اش مثل يک دوربين عکاسي است وضمناً مطالعات خوبي نيز در زمينه يادگيري داشته است. او مي گويد: هر کسي مي تواند يک زبان خارجي را به خوبي حرف بزند، کافي است که شما هر روز 30 دقيقه به حرف زدن يک فرد بومي آن زبان گوش دهيد: 30 دقيقه بعد را به گرامر آن زبان اختصاص دهيد و پس از آن صداهايي را که شنيده ايد تکرار کنيد. اين مرحله بسيار مهم است. اخيراً او زبان کريول(6) در ناحيه کارائيب را ياد گرفت و به قدري مهارت يافته که توانست در تلويزيون محلي در يک مصاحبه شرکت کند.
مغز فزاح تاکنون توسط تصوير برداري هاي مغزي و هوش و قدرت يادگيري اش مورد بررسي دقيق قرار نگرفته است، اما مطالعات بر روي افراد داراي توانايي صحبت به چند زبان ديگر هم هيچ جواب ساده اي براي اين قابليت ارائه نکرده است. تنها چيزي که مورد توافق اکثر دانشمندان است آن است که قرار گرفتن در معرض زبان هاي متفاوت در سنين پايين يک امتياز براي کسب اين توانايي مي تواند باشد. اگر شما نتوانيد خاطره صداهاي مخصوص يک زبان را در سال اول زندگي خود در ذهنتان شکل دهيد، توانايي شناخت آنها ممکن است از بين برود و يادگيري آنها سخت شود. ضمن اينکه در معرض دستور زبان هاي مختلف قرار گرفتن تا سن 7 سالگي، توانايي بيشتري در يادگيري يک زبان به شما مي دهد. از سوي ديگر به گفته کارشناسان جمع آوري لغات و حفظ آنها به حافظه و تلاش فرد بستگي دارد.
در اوايل دهه 80 ميلادي، يک متخصص مغز و اعصاب به نام «ماريان دياموند» از دانشگاه برکلي کاليفرنيا، شروع به تحليل عکس هاي گرفته شده از بخش هاي پري فرونتال و آهيانه اي مغز انيشتين نمود. اين مناطق بخش هايي از «قشر ارتباطي»(7) بودند. او اين عکس ها را با مغز 11 فرد ديگر به عنوان شاهد مورد مقايسه قرار داد. او متوجه شد که مغز انيشتين نسبت به مغز ساير افراد داراي نسبت بالاتري از سلولهاي گليا به نورون ها بوده است. تا همين اواخر اين اعتقاد وجودداشت که سلولهاي گليا فقط وظيفه محافظت، تهيه انرژي و منابع را براي سلولهاي عصبي بر عهده دارند، اما اکنون اين سلول ها را در فرآيندهاي عصبي و انتقال پيام هم دخيل مي دانند. اندازه گيري دقيق اين نسبت به علت فرآيند حفاظتي و نگهداري که روي آن انجام شده بود مشکل بود، اما مي توان گفت که مغز انيشتين در بخش آهيانه اي چپ نسبت سلولهاي گليا را به ميزان دو برابر ميزان طبيعي داشت!
دياموند يافته هاي خود را با يافته هاي به دست آمده از بررسي مغزيک رياضي دان که در بخش آهيانه اي چپ دچار آسيب شده بود و در اثر آن قادر به نوشتن يا کشيدن فرمول ها نبود بررسي کرد. بايد تاکيد کرد که اين ناحيه در تجسم فضايي نقش دارد، البته ادعا مي شود که انيشتين دچار ديس لگزيا (8) (يک اختلال عصبي که فرد علي رغم ديدن کلمات به صورت صحيح و تشخيص آنها قادر نيست کلمات را به درستي بخواند يا بنويسد) بوده است. قابل توجه است که آسيب به اين منطقه مي تواند باعث ديس لگزيا شود، بنابراين، اين ناتواني در انيشتين نسبت به توانايي هاي ديگرش ، ممکن است مربوط به همين نسبت دو برابر از سلول هاي گليا به نورون در اين منطقه از مغز وي باشد.
درسال هاي مياني دهه 1990، مطالعه ديگري بر روي بافت قشر پري فرونتال مغز انيشتين انجام شد، منطقه اي که مربوط به عملکرد حافظه، طراحي وتنظيم عمليات هوشمندانه مي باشد. «بريت آندرسن» از دانشگاه آلاباما، بيرلنگام، گزارش داد که تعداد و اندازه نورون هاي اين بخش به صورت طبيعي است اما قشر آن از حد متوسط نازکتر است (قطر آن 2/1 ميلي متر بود در حالي که در پنج مغز ديگر به عنوان شاهد اين مقدار 2/6 ميلي متر بود). اين اندازه گيري نشان داد که نورون هاي مغز انيشتين، بيش از حد عادي در اين منطقه فشرده بوده اند. آندرسن نتيجه گرفت که اين تراکم بالا باعث شده که سرعت برقراري ارتباط بين نورون ها بالا رود.
در سال 1998، ويتلسون بار ديگر مغز انيشتين را مورد بررسي قرار داد. البته اين بار از روي عکس هاي گرفته شده، يک حالت غير معمول را در لوب آهيانه مشاهده کرد. اين قسمت از مغز انيشتين، 15 درصد عريض تر از حالت معمول بود. ويتلسون نتيجه گرفت که اين حالت قابليت ادراک بيشتر اشکال فضايي را به انيشتين داده بود. به علاوه، دو شيار بزرگ در اين ناحيه به هم متصل شده و يک شيار عميق تر را ايجاد کرده بودند که اين حالت نيز باعث يکپارچگي بيشتر بخش هاي اين منطقه مي شده است. اين را هم بايد اضافه کرد که در حالي که لوب هاي آهيانه اي مغز ديگران نامتقارن است،اين بخش در مغز انيشتين متقارن است، تمام اين شواهد نشان مي دهد که مغز انيشتين در نواحي کليدي مغز که مربوط به مهارت نتيجه گيري و تجسم فضايي است داراي الگوي خاصي بوده است.
اما در مورد دانشمندان ديگر چطور؟ «مانوئل کاسانووا» از دانشگاه لوئيس ويل ، کنتاکي، بر روي بافت مغز سه دانشمند صاحب نام، پس از مرگ آنها، مطالعه کرد و نتايج جالبي در مورد چينش نوورن هاي بخش کورتکس آنها به دست آورد. کوچکترين قطعه پردازش گر نورون هاي قشر مغز را minicolumn مي گويند. اين بخش ها شامل مجموعه اي از سلولهاست که به صورت عمودي روي هم قرار گرفته اند و به نظر مي رسد که به صورت گروهي کار مي کنند. در مورد اين دانشمندان اين minicolumn از حد عادي کوچکتر بودند و فضاي کمتري بين آنها بود. اين بدان معناست که به ازاي يک حجم معين از قشر مغز تعداد بيشتر واحد پردازش در مغز آنها قرار داشته است. مدل هاي کامپيوتري نشان مي دهند که واحدهاي پردازشي کوچکتر ممکن است باعث دريافت بهتر پيام ها و دقت بيشتر شود. همچنين کاسانووا مي گويد که minicolumn هاي کوچک در افراد مبتلا به اوتيسم و سندرم Asperger نيز ديده مي شود.
افزايش سن منجر به تغييرات غير قابل مهار مغز انسان مي شود. از جمله اين تغييرات مي توان به کاهش توان خونرساني به بافت مغز و افت مقدار ميلين (ماده چربي که فيبرهاي عصبي را احاطه مي کند) اشاره کرد. حجم مغز به آرامي کم و شيارهاي آن عريض مي شوند و به تدريج حفراتي به نام بطن (9) در آن تشکيل مي شوند. افزايش سن به تدريج باعث کاهش سرعت انتقال پيام و برقراري ارتباطات بين نواحي مختلف مغز مي شود. اين رويدادها، بروز مشکلات مربوط به حافظه در سالمندان را توضيح مي دهد. براساس نظرات روان شناسان، روند افت حافظه درانسان از دهه 20 يا 30 سالگي شروع مي شود. تجربه و دانش عمومي اين فرآيند را تا 50 يا 60 سالگي به تأخير مي اندازد.
بعضي از پژوهشگران بر اين اعتقادند که بروز فراموشي در سالمندي يک فرآيند غير قابل اجتناب است. اين عقيده به وسيله يافته هاي جديد درباره مغز سالمنداني که کاملاًسالم بودند دچار چالش شد. براي داشتن زندگي همراه با سلامت روان، هيچ نسخه يا روش متداولي وجود ندارد، برخي از عوامل خطر ساز به صورت ارثي منتقل مي شوند و بعضي هم به صورت غير قابل پيشگيري در طول زندگي به وجود مي آيند. البته فشارخون، چاقي و مشکلات قلبي مي توانند خطر بروز سکته و فراموشي را بالا ببرند. در حالي که در مقابل آنها ورزش و فعاليت ذهني اين خطر را کم مي کند. اما اين که مغز سالمندان نيز بتواند تا پايان عمر بطور قوي کار کند غير قابل انکار است.
بيشتر ورزشها نيازمند حرکات جسمي تعادلي هستند و قطعاً بر مغز اثر مي گذارند. در بخش تحريک شونده کورتکس که سيگنال هاي تمام بدن را رصد مي کند و بخش محرکه همسايه آن که حرکات بدن را کنترل مي کنند بخش هايي با استمرار حرکات ورزشي توسعه مي يابند.
هماهنگي مطلوب واکنش و حس باصره نيز مربوط به بخش خاصي از مغز است. آزمايش هاي انجام شده با استفاده از منشورهايي که با تغيير مکان چپ به راست يا بالا به پايين تصاوير ارتباط دست و ديده (قوه واکنش با تحليل يافته هاي بصري)را در وضعيت هاي مختلف قابل بررسي مي سازند، سرعت هاي متفاوتي را براي افراد به ثبت رساند. در واقع افراد با واکنش سريعتر داراي فعاليت بيشتري در بخش ديواره جانبي کورتکس به نام PEG بودند.
مغز برخي افراد، استقامت ورزشي بيشتري را ممکن مي سازد. به نظر مي رسد که خستگي ناشي از فعاليت ورزشي نه در ماهيچه ها که در مغز و با سيگنالينگ مولکولي interleukin-6 ايجاد مي شود. شايد اين سيگنال در برخي مغزها ضعيفتر است و ناديده گرفته مي شود.
از سوي ديگر، برخي افراد حس چشايي قوي تري دارند، که ناشي از داشتن سلول هاي چشايي فراتر ازحد عادي است. برخي بالغين از دقت شنوايي بيشتري برخوردارند و گاه فرکانس هاي بالاتر از 20 کيلوهرتز را مي شنوند که در ديگر افراد عادي در حدود 8 کيلوهرتز است. در واقع قدرت فراتر حواس مربوط به ساختار مغز نيست. در واقع کورتکس حسگر تمام داده هاي حسي را پردازش مي کند. قابليت ويژه از نوع اطلاعات دريافتي ناشي مي شود.
البته به نظر مي سد که مغز از يک نظر امکان ارتقاي حواس را داشته باشد. اين شرايط synaesthesia گويند. در اين شرايط اطلاعات از حواس گوناگون ترکيب و در نهايت آناليز مي گردند. اين افراد گاه با شنيدن برخي اصوات، کلمات و اعداد رنگ هاي ويژه اي را ادراک مي کنند؛ يا با لمس کردن اصوات خاصي را مي شنوند و يا با چشيدن اشکالي را متصور مي شوند. يک توجيه اين وضعيت ارتباط بين بخش هاي مختلف تحليل حواس در مغز است. نهايتاً در هر 23 نفر يک نفر اين وضعيت را دارند.البته به علت توارث ژنتيکي اين رويداد در يک خانواده مي تواند موارد بيشتري داشته باشد. البته تجربيات روزانه ما در درک حواس ترکيبي مانند درک مزه هاي تند يا صداهاي ملايم نشان دهنده وجود نسبي اين قابليت درهمه انسان ها است.
منبع: نشريه اطلاعات علمي شماره357
/س
مغز حدود 640عضله را هماهنگ مي کند و محتواي انرژي، توليد مثل و علائم حياتي را تحت کنترل دارد.
با اندکي فکر و آزاد کردن ذهن، به فلسفه وجود خويش پي مي بريم واز تجربيات خود و تجربيات افرادي که تا به حال نديده ايم، آموزش هاي لازم را کسب مي کنيم.
اما بعضي مغزها توانايي هاي بيشتري از ساير مغزها دارند! چرا برخي افراد باهوش تر و با استعدادتر هستند؟ آيا عاملي فيزيکي يا فيزيولوژيکي در اين اثر نقش دارد؟ اکنون ما به بررسي بعضي ازاين مغزهاي خارق العاده مي پردازيم و خواهيم ديد که چرا بعضي از مغزها فراتر از حدود توانايي هاي مغز انسان به نظر مي رسند.
ضريب هوشي بالا
يقيناً اندازه مغز تمام داستان نيست. در خانم ها و آقايان با اندازه بدني يکسان، مغز خانم ها کوچکتر است، با اين حال تفاوت چشمگيري بين مغز خانم ها و آقايان وجود ندارد. در کتاب رکوردهاي گينس، زني به نام ماريلين واس ساوانت» در بين سالهاي 1986 تا 1989 رکورد داشتن بالاترين (IQ) را به نام خود ثبت کرده است. اما مشخص شده به علت محدوديت ها و دشواري هاي زياد در تعيين نمره هوش فرد، طبقه بندي افراد بر حسب نمره هوش با محدوديت هاي زيادي همراه است. براي مثال مشخص شده نمره هوش واس ساوانت، بسته به نوع آزمون، شرايط آزمون و روز انجام آن بين 186 تا 228 متغير بوده است.
اگر اندازه مغز نمي تواند همه چيز را روشن کند، آيا فعاليت مغزي مي تواند سر نخ هايي را ارائه کند؟ در سال 2000 يک گروه تحقيقاتي به رهبري«جان دانکن» از دانشگاه کمبريج انگلستان، منطقه اي از مغز را به نام «نقطه(1)G» شناسايي کردند که به نظر مي رسد با هوش عمومي مرتبط است و در آزمون هاي (IQ) مورد ارزيابي قرار مي گيرد. تصوير برداري هاي PETنشان دادند که روش هايي که براي اندازه گيري هوش عمومي يا «هوش G» تعريف شده اند، نمي توانند بخش هاي زيادي از مغز را آن طور که انتظار مي رود در گير کنند، بلکه باعث ايجاد فعاليت در بخش هايي بسيار اختصاصي در «قشر پيشاني -جانبي»(2) مغز مي شوند. در مورد فعاليت هايي که در بخش G به خوبي اندازه گيري نمي شوند. شاخص هاي فعاليت پيچيده تر مي شوند. کاملاً مشخص نيست که اين يافته ها به چه معنا خواهد بود يا اين منطقه چه کاري انجام مي دهد، اما به نظر مي رسد کارآيي و ارتباطات مغزي و فعاليت تمرکز يافته ممکن است مهم تر از اندازه مغز باشد.
هوش ممکن است با «حافظه عملکردي»(3) نيز مرتبط باشد، اين بخش در شيار پيشاني جلويي و مياني (4) واقع شده است که منطقه اي نزديک نقطه G مغز است. اغلب امکان آموزش حافظه عملکردي با تمرين ممکن است و اين تمرين ها مي تواند(IQ) را افزايش دهند، به خصوص در مورد هوش سيا (5) که توانايي حل مسائل جديد را فراهم مي کند. با اين حال، اين روش ممکن است به جاي شناسايي ساختارهاي مغزي مرتبط با هوش، فقط نمرات بهتر در آزمون هوش را سبب شود.
اخيراً «فيليپ شاو» از مؤسسه ملي سلامت روان در بالتيمور، يک تفاوت تکاملي مرتبط با (IQ) را يافته است. گروه تحقيقاتي او، بيش از 300 فرد کودک و نوجوان بين 8 تا 18 سال را در مورد مطالعه قرار دادند و آنها را در سه گروه (IQ) متوسط (IQ > 108) و IQ بالا
(IQ > 120) و IQ فوق العاده (IQ > 120) تقسيم بندي کرده اند. با بررسي قشر مغز در اين افراد، آنها متوجه شدند که تا سن 18 سالگي هيچ تفاوتي بين اندازه قشر مغز در بين افراد سه گروه مختلف وجود ندارد. اما آنها با بررسي بيشتر قشر مغز افراد متوجه شدند که در افراد گروه IQ متوسط، ضمانت قشر مغز تا سن 8 سالگي به حداکثر خود مي رسيد و سپس شروع به نازک شدن مي کرد، اما در افراد گروه IQ فوق العاده ضمانت قشر مغز تا سن 7 سالگي نسبت به گروه IQ ميانگين نازک تر بود اما ضخيم شدن آن تا سن 11 تا 12 سالگي ادامه پيدا مي کرد و بعد از آن شروع به نازک شدن مي کرد. گروه IQ بالا در بين او دو گروه قرار مي گرفتند. شاو نتيجه گرفت که هوش يک پديده پوياست که با شکل گيري مغز در اين دوران مرتبط است.
توانايي ذاتي يادگيري زبان
بنابراين او در يک دوره سه ساله، که البته در طي اين دوره از لبنان خارج نشد، او بيش از 50 زبان را مطالعه کرد و در يک دوره زماني چند زبان را همزمان مطالعه مي کرد و به طور متوسط ظرف سه ماه به هر زباني مسلط مي شد. فزاح يک بار تصميم به کار در سازمان ملل گرفت که اين مساله مورد توجه بسياري از سرويس هاي جاسوسي قرار گرفت، اما ترجيح داد که زندگي آرامي داشته باشد. بنابراين، در حال حاضر به عنوان معلم زبان در برزيل مشغول کار است.
رمز اين هوش فوق العاده در يادگيري زبان هاي متفاوت چيست؟ فزاح ادعا نمي کند که فردي خارق العاده است. او مي گويد حافظه اش مثل يک دوربين عکاسي است وضمناً مطالعات خوبي نيز در زمينه يادگيري داشته است. او مي گويد: هر کسي مي تواند يک زبان خارجي را به خوبي حرف بزند، کافي است که شما هر روز 30 دقيقه به حرف زدن يک فرد بومي آن زبان گوش دهيد: 30 دقيقه بعد را به گرامر آن زبان اختصاص دهيد و پس از آن صداهايي را که شنيده ايد تکرار کنيد. اين مرحله بسيار مهم است. اخيراً او زبان کريول(6) در ناحيه کارائيب را ياد گرفت و به قدري مهارت يافته که توانست در تلويزيون محلي در يک مصاحبه شرکت کند.
مغز فزاح تاکنون توسط تصوير برداري هاي مغزي و هوش و قدرت يادگيري اش مورد بررسي دقيق قرار نگرفته است، اما مطالعات بر روي افراد داراي توانايي صحبت به چند زبان ديگر هم هيچ جواب ساده اي براي اين قابليت ارائه نکرده است. تنها چيزي که مورد توافق اکثر دانشمندان است آن است که قرار گرفتن در معرض زبان هاي متفاوت در سنين پايين يک امتياز براي کسب اين توانايي مي تواند باشد. اگر شما نتوانيد خاطره صداهاي مخصوص يک زبان را در سال اول زندگي خود در ذهنتان شکل دهيد، توانايي شناخت آنها ممکن است از بين برود و يادگيري آنها سخت شود. ضمن اينکه در معرض دستور زبان هاي مختلف قرار گرفتن تا سن 7 سالگي، توانايي بيشتري در يادگيري يک زبان به شما مي دهد. از سوي ديگر به گفته کارشناسان جمع آوري لغات و حفظ آنها به حافظه و تلاش فرد بستگي دارد.
هوش علمي
در اوايل دهه 80 ميلادي، يک متخصص مغز و اعصاب به نام «ماريان دياموند» از دانشگاه برکلي کاليفرنيا، شروع به تحليل عکس هاي گرفته شده از بخش هاي پري فرونتال و آهيانه اي مغز انيشتين نمود. اين مناطق بخش هايي از «قشر ارتباطي»(7) بودند. او اين عکس ها را با مغز 11 فرد ديگر به عنوان شاهد مورد مقايسه قرار داد. او متوجه شد که مغز انيشتين نسبت به مغز ساير افراد داراي نسبت بالاتري از سلولهاي گليا به نورون ها بوده است. تا همين اواخر اين اعتقاد وجودداشت که سلولهاي گليا فقط وظيفه محافظت، تهيه انرژي و منابع را براي سلولهاي عصبي بر عهده دارند، اما اکنون اين سلول ها را در فرآيندهاي عصبي و انتقال پيام هم دخيل مي دانند. اندازه گيري دقيق اين نسبت به علت فرآيند حفاظتي و نگهداري که روي آن انجام شده بود مشکل بود، اما مي توان گفت که مغز انيشتين در بخش آهيانه اي چپ نسبت سلولهاي گليا را به ميزان دو برابر ميزان طبيعي داشت!
دياموند يافته هاي خود را با يافته هاي به دست آمده از بررسي مغزيک رياضي دان که در بخش آهيانه اي چپ دچار آسيب شده بود و در اثر آن قادر به نوشتن يا کشيدن فرمول ها نبود بررسي کرد. بايد تاکيد کرد که اين ناحيه در تجسم فضايي نقش دارد، البته ادعا مي شود که انيشتين دچار ديس لگزيا (8) (يک اختلال عصبي که فرد علي رغم ديدن کلمات به صورت صحيح و تشخيص آنها قادر نيست کلمات را به درستي بخواند يا بنويسد) بوده است. قابل توجه است که آسيب به اين منطقه مي تواند باعث ديس لگزيا شود، بنابراين، اين ناتواني در انيشتين نسبت به توانايي هاي ديگرش ، ممکن است مربوط به همين نسبت دو برابر از سلول هاي گليا به نورون در اين منطقه از مغز وي باشد.
درسال هاي مياني دهه 1990، مطالعه ديگري بر روي بافت قشر پري فرونتال مغز انيشتين انجام شد، منطقه اي که مربوط به عملکرد حافظه، طراحي وتنظيم عمليات هوشمندانه مي باشد. «بريت آندرسن» از دانشگاه آلاباما، بيرلنگام، گزارش داد که تعداد و اندازه نورون هاي اين بخش به صورت طبيعي است اما قشر آن از حد متوسط نازکتر است (قطر آن 2/1 ميلي متر بود در حالي که در پنج مغز ديگر به عنوان شاهد اين مقدار 2/6 ميلي متر بود). اين اندازه گيري نشان داد که نورون هاي مغز انيشتين، بيش از حد عادي در اين منطقه فشرده بوده اند. آندرسن نتيجه گرفت که اين تراکم بالا باعث شده که سرعت برقراري ارتباط بين نورون ها بالا رود.
در سال 1998، ويتلسون بار ديگر مغز انيشتين را مورد بررسي قرار داد. البته اين بار از روي عکس هاي گرفته شده، يک حالت غير معمول را در لوب آهيانه مشاهده کرد. اين قسمت از مغز انيشتين، 15 درصد عريض تر از حالت معمول بود. ويتلسون نتيجه گرفت که اين حالت قابليت ادراک بيشتر اشکال فضايي را به انيشتين داده بود. به علاوه، دو شيار بزرگ در اين ناحيه به هم متصل شده و يک شيار عميق تر را ايجاد کرده بودند که اين حالت نيز باعث يکپارچگي بيشتر بخش هاي اين منطقه مي شده است. اين را هم بايد اضافه کرد که در حالي که لوب هاي آهيانه اي مغز ديگران نامتقارن است،اين بخش در مغز انيشتين متقارن است، تمام اين شواهد نشان مي دهد که مغز انيشتين در نواحي کليدي مغز که مربوط به مهارت نتيجه گيري و تجسم فضايي است داراي الگوي خاصي بوده است.
اما در مورد دانشمندان ديگر چطور؟ «مانوئل کاسانووا» از دانشگاه لوئيس ويل ، کنتاکي، بر روي بافت مغز سه دانشمند صاحب نام، پس از مرگ آنها، مطالعه کرد و نتايج جالبي در مورد چينش نوورن هاي بخش کورتکس آنها به دست آورد. کوچکترين قطعه پردازش گر نورون هاي قشر مغز را minicolumn مي گويند. اين بخش ها شامل مجموعه اي از سلولهاست که به صورت عمودي روي هم قرار گرفته اند و به نظر مي رسد که به صورت گروهي کار مي کنند. در مورد اين دانشمندان اين minicolumn از حد عادي کوچکتر بودند و فضاي کمتري بين آنها بود. اين بدان معناست که به ازاي يک حجم معين از قشر مغز تعداد بيشتر واحد پردازش در مغز آنها قرار داشته است. مدل هاي کامپيوتري نشان مي دهند که واحدهاي پردازشي کوچکتر ممکن است باعث دريافت بهتر پيام ها و دقت بيشتر شود. همچنين کاسانووا مي گويد که minicolumn هاي کوچک در افراد مبتلا به اوتيسم و سندرم Asperger نيز ديده مي شود.
افرادي که عمر طولاني دارند
افزايش سن منجر به تغييرات غير قابل مهار مغز انسان مي شود. از جمله اين تغييرات مي توان به کاهش توان خونرساني به بافت مغز و افت مقدار ميلين (ماده چربي که فيبرهاي عصبي را احاطه مي کند) اشاره کرد. حجم مغز به آرامي کم و شيارهاي آن عريض مي شوند و به تدريج حفراتي به نام بطن (9) در آن تشکيل مي شوند. افزايش سن به تدريج باعث کاهش سرعت انتقال پيام و برقراري ارتباطات بين نواحي مختلف مغز مي شود. اين رويدادها، بروز مشکلات مربوط به حافظه در سالمندان را توضيح مي دهد. براساس نظرات روان شناسان، روند افت حافظه درانسان از دهه 20 يا 30 سالگي شروع مي شود. تجربه و دانش عمومي اين فرآيند را تا 50 يا 60 سالگي به تأخير مي اندازد.
بعضي از پژوهشگران بر اين اعتقادند که بروز فراموشي در سالمندي يک فرآيند غير قابل اجتناب است. اين عقيده به وسيله يافته هاي جديد درباره مغز سالمنداني که کاملاًسالم بودند دچار چالش شد. براي داشتن زندگي همراه با سلامت روان، هيچ نسخه يا روش متداولي وجود ندارد، برخي از عوامل خطر ساز به صورت ارثي منتقل مي شوند و بعضي هم به صورت غير قابل پيشگيري در طول زندگي به وجود مي آيند. البته فشارخون، چاقي و مشکلات قلبي مي توانند خطر بروز سکته و فراموشي را بالا ببرند. در حالي که در مقابل آنها ورزش و فعاليت ذهني اين خطر را کم مي کند. اما اين که مغز سالمندان نيز بتواند تا پايان عمر بطور قوي کار کند غير قابل انکار است.
استعدادهاي خارق العاده
مغز ورزشکاران
بيشتر ورزشها نيازمند حرکات جسمي تعادلي هستند و قطعاً بر مغز اثر مي گذارند. در بخش تحريک شونده کورتکس که سيگنال هاي تمام بدن را رصد مي کند و بخش محرکه همسايه آن که حرکات بدن را کنترل مي کنند بخش هايي با استمرار حرکات ورزشي توسعه مي يابند.
هماهنگي مطلوب واکنش و حس باصره نيز مربوط به بخش خاصي از مغز است. آزمايش هاي انجام شده با استفاده از منشورهايي که با تغيير مکان چپ به راست يا بالا به پايين تصاوير ارتباط دست و ديده (قوه واکنش با تحليل يافته هاي بصري)را در وضعيت هاي مختلف قابل بررسي مي سازند، سرعت هاي متفاوتي را براي افراد به ثبت رساند. در واقع افراد با واکنش سريعتر داراي فعاليت بيشتري در بخش ديواره جانبي کورتکس به نام PEG بودند.
مغز برخي افراد، استقامت ورزشي بيشتري را ممکن مي سازد. به نظر مي رسد که خستگي ناشي از فعاليت ورزشي نه در ماهيچه ها که در مغز و با سيگنالينگ مولکولي interleukin-6 ايجاد مي شود. شايد اين سيگنال در برخي مغزها ضعيفتر است و ناديده گرفته مي شود.
کارشناسان حافظه
حواس فوق العاده
از سوي ديگر، برخي افراد حس چشايي قوي تري دارند، که ناشي از داشتن سلول هاي چشايي فراتر ازحد عادي است. برخي بالغين از دقت شنوايي بيشتري برخوردارند و گاه فرکانس هاي بالاتر از 20 کيلوهرتز را مي شنوند که در ديگر افراد عادي در حدود 8 کيلوهرتز است. در واقع قدرت فراتر حواس مربوط به ساختار مغز نيست. در واقع کورتکس حسگر تمام داده هاي حسي را پردازش مي کند. قابليت ويژه از نوع اطلاعات دريافتي ناشي مي شود.
البته به نظر مي سد که مغز از يک نظر امکان ارتقاي حواس را داشته باشد. اين شرايط synaesthesia گويند. در اين شرايط اطلاعات از حواس گوناگون ترکيب و در نهايت آناليز مي گردند. اين افراد گاه با شنيدن برخي اصوات، کلمات و اعداد رنگ هاي ويژه اي را ادراک مي کنند؛ يا با لمس کردن اصوات خاصي را مي شنوند و يا با چشيدن اشکالي را متصور مي شوند. يک توجيه اين وضعيت ارتباط بين بخش هاي مختلف تحليل حواس در مغز است. نهايتاً در هر 23 نفر يک نفر اين وضعيت را دارند.البته به علت توارث ژنتيکي اين رويداد در يک خانواده مي تواند موارد بيشتري داشته باشد. البته تجربيات روزانه ما در درک حواس ترکيبي مانند درک مزه هاي تند يا صداهاي ملايم نشان دهنده وجود نسبي اين قابليت درهمه انسان ها است.
پي نوشت :
1)G spot
2)lateral frontal cortex
3)workinf memory
4)Middle and inferior frontal gyrus
5)fluid intelligence
6)creole
7)assoiation
8)dyslexia
9)ventricle
منبع: نشريه اطلاعات علمي شماره357
/س