از جمله عوامل فشار قبر، اسراف است که در روایتی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ضَغطَةُ القَبر للمُؤمن کَفّارَة لما کانَ منهُ منَ تَضییع النِّعم»[1]؛ فشار قبر برای مؤمن، کفاره ی نعمت هایی است که ضایع کرده است.
نکات مهم این روایت
در این روایت، چند نکته مهم وجود دارد:
۱. فشار قبر برای مومن وجود دارد
۲. فشار قبر برای مومن کفاره ی گناه خود اوست.
۳. فشار قبر، برای گناه اسراف حتما وجود دارد.
۴. هر عملی در این دنیا یک عکس العملی دارد که شامل حال انجام دهنده آن می شود؛ یعنی پس از منقطع شدن انسان از عالم دنیا، دست پخت خودش را در مقابلش خواهند گذاشت و باید بدانیم عمل ما را از جای دیگری نمی آورد چرا که «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»[2]؛ هر انسانی در گرو عمل خویش است.
پس حال که دانستیم که اسراف، فشار قبر می آورد، کمی به مطلب اسراف می پردازیم تا ماهیت و حقیقت آن روشن گردد.
اسراف، هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرایش به افراط یا تفریط را در برمیگیرد.[3] واژه اسراف و مشتقات آن جمعاً ۲۳ بار در قرآن بهکار رفته است.[4] ناگفته نماند که اسراف نشانه هایی دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد که در روایتی امام صادق علیه السلام فرمود: «لِلمُسرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: یَشتَرى ما لَیسَ لَهُ وَ یَلبِسُ ما لَیسَ لَهُ و َیَاکُلُ ما لَیسَ لَهُ»[5]. اسراف کننده سه نشانه دارد: آنچه در شأنش نیست خریدارى مى کند،
آنچه در شأنش نیست مى پوشد و آنچه در شأنش نیست مى خورد.
از این روایت فهمیده می شود که تجاوز از حد و حدود شانی هر کس، اسراف است، اسراف در خریدن، اسراف در پوشیدن، و اسراف در خوردن که هر سه ی آن، با قید «ما لَیسَ لَهُ» است، یعنی در شانش نیست، همراه بوده که می توان به عنوان یک اصل و قانون، در تمامی شئون زندگی برای خود، سرلوحه قرار داد.از این روایت فهمیده می شود که تجاوز از حد و حدود شانی هر کس، اسراف است، اسراف در خریدن، اسراف در پوشیدن، و اسراف در خوردن که هر سه ی آن، با قید «ما لَیسَ لَهُ» است، یعنی در شانش نیست، همراه بوده که می توان به عنوان یک اصل و قانون، در تمامی شئون زندگی برای خود، سرلوحه قرار داد.
عوامل و ریشه های اسراف در قرآن و روایات
باید دید، چه عواملی باعث ایجاد اسراف می شود؟. نتیجه ی عملی فهم این عوامل آن است که انسان پس از دریافتن آن عوامل، بتواند از آنها دوری گزیند تا در نهایت دچار فشار قبر نگردد.
اولین عامل اسراف: غفلت از یاد خدا
با توجّه به این معنای لغوی، این واژه در معنایی دیگر نیز به کار رفته است و آن زمانی است که مسئله ای به دلیل غفلت بر انسان پوشیده شده و از ذهن انسان می رود. از اینرو «غفلت» به سهو و لغزشی اطلاق شده است که انسان را به خاطر کمی مراقبت و هشیاری فرا میگیرد.[8]
این واژه بگونه ی دیگری نیز معنا شده است: «غفلت، غایب شدن چیزی از خاطر انسان و عدم توجّه به آن است و گاهی در مورد بیتوجهی و روگردانی از چیزی نیز استعمال شده است. پس غفلت عبارت است از نبود تذکّر و یادآوری.»[9]
با توجه به دو معنای مذکور، آنچه مربوط به بحث ما می شود، معنای دوم است؛ یعنی بی توجهی و رویگردانی از چیزی، که همان عدم تذکر و یادآوری است.
غفلت عبارت است از: «نبود تذکّر و یادآوری.»نشانههای مهم غفلت و انسان غافل
از نشانههای مهم «انسان غافل»، بیاعتنایی کردن به عوامل هشدار دهنده و بیدار کننده است.مثلاً هنگام عبور از قبرستان فکر نمیکنند که ممکن است فردا، جایگاهشان همین جا باشد، یا اگر در تشییع جنازه یکی از دوستان و آشنایان شرکت کنند، فراموش میکنند که او را هم روزی، دیگران تشییع کرده و در مراسم یاد بود او شرکت میکنند.
در نهج البلاغه آمده است که حضرت علی (علیه السلام) در تشییع جنازه مؤمنی شرکت نموده بودند، ناگهان صدای بلند خنده کسی را شنیدند، حضرت (علیه السلام) ناراحت شدند و این گفتار حکیمانه را بیان فرمودند: «گویی مرگ برای غیر ما مقرر شده و حق (تنها) بر دیگران واجب شده است، و گویی (این) مردگانی را که میبینیم (مثل) مسافرانی هستند که به زودی به سوی ما باز میگردند ... ما آنها را در قبرشان میگذاریم و میراثشان را میخوریم، گویی بعد از آنها عمر جاودان داریم.»[10]
غافلترین مردم کسی است که از دگرگونیهای دنیا پند نگیرد.[11]رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمودند: «أغفل الناس من لم یتعظ بتغیر الدنیا من حال الی حال»
دومین نشانه ی انسان غافل، ترک کردن مسجد و همنشینی با فاسدان و مفسدان است؛[12] امام حسن مجتبی (علیه السلام) میفرمایند: غفلت آن است که مسجد را ترک کنی و از انسان فاسد اطاعت نمایی.[13]
دومین عامل اسراف، تکبر
خداوند در آیه ای فرعون را مردى «اسراف گر» میخواند.[14] هم چنین از زبان بلقیس، ملکه قوم سبأ، درباره پادشاهان مى گوید: «آنان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند، آن را به فساد و تباهى مى کشند».[15]
امیرالمومنین در نهج البلاغه در مورد تکبر هشدار می دهد و می فرماید: «استعیذوا بالله من لواقع الکبر، کما تستعیذونه من طوارق الدهر. فلو رخص الله فی الکبر لاحد من عباده لرخص فیه لخاصه انبیائنه و اولیائه. و لکنه سبحانه کره الیهم التکابر، و رضی لهم التواضع».[16]
از آثار بدی که تکبر در دل ها می گذارد به خدا پناه ببرید، همان گونه که از حوادث روزگار به او پناه می برید و اگر قرار بود خداوند به یکی از بندگانش اجازه دهد کبر ورزد، به پیامبران و اولیای مخصوصش اجازه می داد، ولی تکبر را برای همه منفور شمرده و تواضع و فروتنی را برای آنان پسندیده است.
امیرمومنان مردم را از تکبر برحذر داشته و پناه بردن به خداوند را توصیه می فرماید، مانند دیگر موارد که گاهی در برخی از دعاها نیز بدان تصریح شده و می فرماید: «... اَللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ، وَ مِنْ قَلْبٍ لا یَخْشَعُ، وَ مِنْ عِلْمٍ لا یَنْفَعُ، وَ مِنْ صَلاةٍ لا تُرْفَعُ، وَ مِنْ دُعَاءٍ لا یُسْمَعُ...».
حضرت در ادامه می فرماید اگر کسی مستحق تکبر باشد، اولیای بزرگ الهی بایستی تکبر بورزند شاید بدین جهت که آنان در همه حال خدا را بنده بوده اند و لحظه ای در زندگی از وی غافل نشده اند و این گونه انسانها با این گونه صفات نیکو و نائل آمدن به مقامات بلند، مستحق تکبر و برتری جویی اند، که با این وجود اینگونه نبوده و خداوند صفت تواضع را از آنان می خواهد و آنان در همه حال بر این صفت پایبند بوده اند.
نتیجه بحث
پس دو عامل غفلت و تکبر، جزء عوامل ریشه های اسراف، شمرده شده است؛ که ناگفته پیداست که اگر کسی بخواهد جز اسراف کنندگان نباشد، باید به یاد خدا باشد و تکبر نورزد. در نتیجه دچار فشار قبر نخواهد شد.منابع:
[1] علامه مجلسى، محمدباقر؛ بحارالأنوار، بیروت- لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 هجرى قمرى، 110 جلدی، ج6، ص221.
[2] سوره مدثر، آیه 38
[3] مجمعالبیان، ج۴، ص۱۷۶؛ روحالمعانی، مج۴، ج۶، ص۱۷۴؛ التحقیق، ج۵، ص۱۱۰، «سرف».
[4] المعجمالاحصائی، ج۱، ص۴۵۴، «سرف»/ لسانالعرب، ج۹، ۱۴۹، «سرف».
[5] خصال ص ۱۲۱، ح ۱۱۳.
[6] ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص498-499.
[7] فراهیدی، خلیل احمد، کتاب العین، ج4، ص420.
[8] اصفهانی، راغب، المفردات فی الفاظ القرآن، ص609.
[9] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج3، ص317.
[10] شریف رضی، نهج البلاغه، کلمات قصار حکمت 122.
[11] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص395.
[12] دهفان بنادکی، بررسی غفلت از یاد خدا از منظر آیات و روایات و آثار و پیامدهای آن،۱۳۹۱، ص۹۵.
[13] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۱۵.
[14] مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِیًا مِنَ الْمُسْرِفِینَ؛ سوره دخان، آیه 31
[15] سوره نمل، آیه 34
[16] نهج البلاغه، خطبه 192.