![افول و ظهور دین افول و ظهور دین](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/0398.jpg)
همه این افکارتوسط دانشمندانی نوشته شده اند که کمک شایانی به نظریه روابط بین الملل کرده اند. این نویسندگان، اندیشمندان برجسته ای هستند که دین را در حوزه آکادمیک سیاست بین الملل به شیوه ای خود آگاهانه به لحاظ روش شناسی وارد کرده اند. رویهمرفته، مقالات آنها فهرست کاملی از انتخاب ها را برای خوانندگان فراهم می کند تا براساس آن، رویکردهایشان را برای گنجاندن دین در نظریه روابط بین الملل به عنوان "جریان اصلی طراحی کنند.
در حوزه سیاست، این افکارشامل استقلال متقابل نهادهای دینی و سازمان های سیاسی در حوزه اقتدار می شود. در نظمهای سیاسی مبتنی بر این جدایی، حکومت به آزادی دین احترام می گذارد و از دخالت در امور دینی چه جانبدارانه و چه غیرجانبدارانه خودداری می کند، در حالی که نهادهای مذهبی از امتیازهایی ویژه مبنی بر مدیریت اداره عمومی یا نفوذ سیاسی منع می شوند. جدایی که به معنی سطح پایین "دخالت حکومت در دین" می باشد، مفهومی است که جاناتان فاکس بر اساس آن روابط بین دین و دولت را در سراسر جهان طبقه بندی می کند. فاکس می گوید ایالات متحده امریکا نمونه بارز و عالی جدایی دین و دولت است، همان طور که نخستین لایحه اصلاحی قانون اساسی آمریکا نشان می دهد، حکومت کمترین دخالت را در حوزه دین دارد و از یک مذهب در مقابل مذهب دیگر جانبداری نمی کند. به طور کلی، در لیبرال دموکراسی ها دخالت حکومت در پایین ترین حد و جدایی دو حوزه دین و دولت در بالاترین حد است، گرچه این پدیده در میان دولت ها متفاوت است. برخی از لیبرال دموکراسی ها مانند بریتانیا، دانمارک، فنلاند، نروژ، لهستان و اخیرا سوئد یک نهاد مذهبی واحد را به صورت رسمی اعلام کرده اند، برخی دیگر مانند آلمان و اسرائیل از یک یا چند نهاد مذهبی حمایت قدرتمندی به عمل می آورند. اما نظام سیاسی این دولت ها در مقایسه با کشورهای غیردموکراتیک تا اندازه زیادی مبتنی بر جدایی دو حوزه است. این جدایی همچنین در جهان اسلام، البته در مقیاسی کوچکتر دیده می شود. دولت های دارای اکثریت مسلمان از جمله مالی، سنگال و اندونزی در حال حاضر توسط خانه آزدای به عنوان کشورهای "آزاد" طبقه بندی شده اند، دولت هایی که از نوعی نظام لیبرال دموکراسی و جدایی عمده بین دین و دولت برخورداند. در وهله دوم استدلال می کنیم که سکولاریزاسیون- نه به معنای سستی اعتقاد مذهبی مردم، بلکه به معنی کاهش نفوذ دین در سیاست در طول سه قرن بعدی، نخست در اروپا و سپس در سراسر جهان گسترش یافت.دولت مالی و سنگال خصوصا به لحاظ متغییر "دخالت حکومت در دین" در سطح بسیار پایینی قرار دارند. در دهه گذشته، سازمان های مذهبی در ترکیه استقلال بیشتری از دولت کسب کرده اند، گرچه این رابطه هنوز به طور محافظه کارانه ای تحت نظارت دقیق ارتش است. همچنین در کشورهای دیگر مانند مصر، مالزی و اردن گروه های اسلامی از سیاست "جدایی" حمایت می کنند.
بازگشت دین به سیاست جهانی، با خشونت همراه بوده است و از آنجا که نظریه روابط بین الملل مانند حوزه روابط بین الملل از همان آغاز در قرن هفدهم سکولار بوده، چیزی برای گفتن درباره این بازگشت ندارد. سکولاریسم در طول سه قرن کاملا خوب عمل کرد، دوره ای که طی آن، سیاست جهانی به شیوه ترقی خواهانه ای سکولار تر شد و در اواخر دهه ۱۹۶۰ به اوج خود رسید. در سال ۱۹۶۸ جامعه شناس بزرگ، پیتر برگر در گفتگو با مجله نیویورک تایمز خطاب به روشنفکران در سراسر غرب گفت: "در قرن بیست و یکم، افراد مذهبی که احتمالا در گروه هایی کوچک ظاهر می شوند، گرد هم می آیند تا در مقابل فرهنگ سکولاریستی جهان گستر مقاومت کنند.
اما این رویه، دیگر موثر نخواهد بود. امروزه، نفوذ سیاسی دین در هر منطقه جهان و بطور واقعی در داخل هر سنت مذهبی افزایش یافته است و بر جنبش های دموکراتیک، تروریسم، توافقات صلح، جنگهای داخلی، ابتکارات آشتی جویانه"، برنامه های توسعه اقتصادی، تحول رژیم های داخلی و قوانین ارتقاء دهنده اهداف فرهنگی، تاثیر می گذارد. بنابراین، برگر در یک اقدام متواضعانه علمی غیرمعمول از موضع قبلی اش در سال ۱۹۹۹ عقب نشینی کرد و گفت، "جهان همانند گذشته، به طور قهرآمیزی، مذهبی خواهد بود. اگر قرار است نظریه روابط بین الملل یا سیاست مقایسه ای، دین را در بر گیرد، باید ماهیت سکولار خود را کنار گذاشته و مفاهیمی را توسعه دهد که بازیگران مذهبی و اهداف مذهبی را به گونه ای دقیق (مذهبی) توصیف و نظریه پردازی کنند.
در وهله نخست، توضیح می دهیم که چگونه روابط بین الملل با سکولاریزاسیون مجموعه ای از حوادث تاریخی شکل گرفته است. گذار از اروپای قرون وسطی به نظام نوین دولت های ملی که در دوره صلح وستفالیا در سال ۱۶۸۴ شکل گرفت و چگونه ماهیت سکولار این تحولات به سنت های فکری روابط بین الملل راه یافت. سپس، در وهله دوم استدلال می کنیم که سکولاریزاسیون- نه به معنای سستی اعتقاد مذهبی مردم، بلکه به معنی کاهش نفوذ دین در سیاست در طول سه قرن بعدی، نخست در اروپا و سپس در سراسر جهان گسترش یافت. اما، سرانجام جهان شاهد بازگشت جدی دین است به گونه ای که در طول چهار دهه گذشته، تاثیر دین بر سیاست افزایش یافته و ماهیت سکولار سیاست جهانی و همچنین نظریه روابط بین الملل شدیدا به چالش کشیده شده است. در وهله سوم، این بازگشت نشان داده می شود. سرانجام، در وهله چهارم این موضوع را بررسی می کنیم که اگر قرار است فرضیه های نظریه روابط بین الملل، سیاست جهانی را با توجه به فراگیر شدن مجدد دین، توصیف و تبیین کنند، چگونه این فرضیه ها باید بازنگری شوند.
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳