انجام وظايف روزمره

هيچ منظره اي دلگرم کننده تر از اين نيست،که شاهد تلاش و جنب و جوش فرزندان مان،براي انجام کارهاي خانه و وظايف روزمره شان باشيم.ما از اين که مي بينيم،بچّه ها سرشار از حس مسئوليت و تعلق خاطرند،به خود مي باليم و احساس غرور مي کنيم.ضمن آن که،شاهد انجام کار و پيشرفت امور هستيم،مشاهده مي کنيم که از اسباب و وسايل خانه نيز به خوبي مراقبت و نگهداري مي شود.به راستي،اين چنين وضعيتي در خانه چقدر خوب و شادي بخش است.
شنبه، 11 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انجام وظايف روزمره
انجام وظايف روزمره
انجام وظايف روزمره

نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی

هيچ منظره اي دلگرم کننده تر از اين نيست،که شاهد تلاش و جنب و جوش فرزندان مان،براي انجام کارهاي خانه و وظايف روزمره شان باشيم.ما از اين که مي بينيم،بچّه ها سرشار از حس مسئوليت و تعلق خاطرند،به خود مي باليم و احساس غرور مي کنيم.ضمن آن که،شاهد انجام کار و پيشرفت امور هستيم،مشاهده مي کنيم که از اسباب و وسايل خانه نيز به خوبي مراقبت و نگهداري مي شود.به راستي،اين چنين وضعيتي در خانه چقدر خوب و شادي بخش است.
توجّه داشته باشيد،که مسائل گفته شده در بالا،به هيچ عنوان خيالي و غيرعملي نيستند.اغلب اوقات،والدين و فرزندان از انجام وظايف و کارهاي روزمره،به يک ميزان ترس و واهمه دارند.حقيقت اين است،که ما با کمي ترس و نگراني مي پرسيم:«چه کسي مي خواهد ظرف ها را بشويد؟»ولي هيچ دستي با اشتياق و هيجان بالا نمي رود،و داوطلب نمي شود.و يا زماني که مي گوييم:«خب،امروز،چه کسي مي خواهد گاراژ را تميز کند؟باز هم هيچ پايي با خوشحالي و رغبت به طرف جارو و شلنگ آب نمي رود.
اما اگر کنترل و رسيدگي ما به امور درست باشد،درآن صورت مي توانيم،سختي و زحمت را،ازانجام امور و وظايف روزمره حذف نماييم، و اين کار بايد از زماني آغاز شود که فرزندان ما هنوز کوچک و خردسال هستند.زيرا زماني که آنها کوچک هستند،انجام هرکاري با والدين، برايشان لذّت بخش است.
ما به آنها مي گوييم:«اين کار را بکن»؛به جاي آن که بگوييم:«کمک کن.»زيرا بايد توجّه داشت،آن چه که آنها انجام مي دهند،به معناي واقعي کمک نيست.بچّه ها تنها دوست دارند که به هرشکلي از ما الگوبرداري کنند.آنها مي خواهند،همان طور که مادر ظرف ها را مي شويد،کنار او بايستند،و آب را به اطراف بپاشند و همه جا را خيس کنند،و يا هم چنين دوست دارند وقتي که پدر چمن ها را کوتاه مي کند،چمن چين کوچک خود را بردارند و روي چمن ها بکشند.
زماني که برف مي آيد،نزد خود احساس مي کنند،مي توانند در پارو کردن پياده رو به«ما کمک کنند»،بنابراين اگر براي آنها پارو پلاستيکي نخريم،مثل ابر بهاري گريه مي کنند.(البتّه بايد گفت،وقتي به دوازده سالگي مي رسند، ديگر نمي خواهند و دوست ندارند،اين کار را بکنند،و اين بسيار بد است.)

راز القاء اندک اندک

توجّه نماييد،شايد به نظر خبرخوبي نباشد،امّا راز القاء اندک اندک، اين است که به فرزندان خود،طرز تلقي خوب و درستي درباره ي وظايف و امور روزمره را ارائه دهيم،به اين معنا که،هنگام انجام وظايف روزمره،تفريح و سرگرمي را نيز چاشني کارکنيم.اگر از نظر شخص ما،انجام اين امور،کاري سخت و طاقت فرسا باشد،بنابراين فرزندان کوچک ما نيز با خود فکر خواهند کرد:«اگر انجام امور و وظايف روزانه،اين قدر سخت است،پس اصلاً روي من حساب نکنيد.»آنها را وادار کنيد،که هر کاري را در خانه و اطرف آن انجام دهند،تا براي دوازده تا چهارده سال آينده،افرادي فعّال و کارآمد شوند.
بنابراين،در طي دوران خردسالي و کودکي،بايد به طور مداوم و پيوسته،اين نظريه را به آنها القاء نماييم،که کار،نوعي تفريح و سرگرمي است.والدين هوشيار و آينده نگر،چنين جملاتي را به فرزندشان مي گويند:
*«مي داني،من هميشه دوست دارم،که کارهاي خانه را انجام بدهم.آخر کار،براي من نوعي تفريح و سرگرمي است.»
*«خداي من،هميشه از کار کردن با تو لذّت مي برم.»
*«مطمئنم،هر دوي ما از انجام اين کار لذّت مي بريم.»
هنگامي که کودکان به سني مي رسند که،توانايي پذيرش مسئوليت دارند-در مقطع پيش دبستاني يا کلاس اوّل ابتدايي-بايد انجام بعضي از امور ابتدايي و ساده ي منزل را به آنها محوّل کنيم،مانند مرتب کردن به هم ريختگي هايي که خود انجام داده اند،کمک در تميز نمودن اتاق شان،و مرتب کردن تخت خواب شان.(البتّه،نه به مرتبي استانداردهاي تخت هاي بيمارستاني.)
زماني که آنها به کلاس سوّم دبستان مي روند،و هم چنين در طي تعطيلات تابستاني مدارس،بايد به طور دوره اي براي شستن ظرف ها،گردگيري اتاق ها،جارو کردن گاراژ،بردن زباله،و پاک کردن يخچال آمادگي پيدا کنند.درضمن در پاک کردن شيشه هاي کثيف خودرو چه از بيرون و از داخل کمک کنند.
اگرچه،همواره در اين ميان،يک دوره تعليق و سکون وجود دارد،زيرا بچّه ها ذهني بسيار هوشيار دارند،و به دنبال عذر و بهانه اي مي گردند تا از زير بار انجام وظايف خود،شانه خالي نمايند،و يا بر سر اين که چه کسي،چه کاري را بايد انجام دهد،بحث مي کنند،و يا از زمان و وقت انجام کارخود شکايت مي کنند.
والدين پيرو فلسفه ي عشق و منطق،هميشه درباره ي وظايف روزمره يا کودکان خود صحبت مي کنند.
براي اين کار،آنها فهرستي از وظايف و امور روزمره را تهيّه مي کنند،بعد در آشپزخانه در محلّي مشخص مي چسبانند،سپس از فرزندان شان مي خواهند،ابتدا فهرست را با دقّت بخوانند و بعد تصميم بگيرند،که مايلند کدام وظيفه را تقبل نمايند. بعد از يکي دو روز،تمام اعضاي خانواده دور هم جمع مي شوند،و کارها را بين خود تقسيم مي کنند.به جاي تصميم گيري والدين،مبني بر اين که چه کسي چه کاري را انجام دهد،آنها اين اجازه را به بچّه ها مي دهند تا خود،کار مورد علاقه شان را به دلخواه انتخاب و انجام دهند.حال اگر به هردليلي اين تقسيم کار،عادلانه صورت نگيرد،کودکي که حق و حقوق او رعايت نشده است،مخالفت خود را از اين بي عدالتي ابراز و درخواست مذاکره و گفتگوي دوباره با والدين را مي کند.
بچّه هاي من (فاستر)براي گفتگو درباره ي امور و وظايف روزمره دور هم جمع شدند.به نظر مي رسيد قرار و نحوه ي انجام کار بين جري پانزده ساله و ملينداي يازده ساله،بسيار غيرعادلانه بود.وظايف محوله ي جري و مليندا به اين شرح بودند:غذا دادن به پرندگان و شستن ظرف ها.چون غذاي پرندگان در زيرزمين بود،و مليندا نيز از تاريکي مي ترسيد،بنابراين شستن هر روزه ي ظرف ها و وحشت زيرزمين ترجيح داد.شستن ظرف ها وقت زيادي نمي گرفت،امّا براي ملينداي يازده ساله،کار هر روزه ي سختي بود،بنابراين از نظر او،تقسيم کارعادلانه نبود.با وجود اين،مدّت زمان زيادي طول کشيد تا او بر ترسش از تاريکي فائق آمد،و بعد درخواست مذاکره و گفتگويي دوباره را داد.مشاهده مي کنيد،زماني که به بچّه ها آزادي عمل و کنترل مي دهيم،آنها مي توانند مشکلات انجام کارها و وظايف را بين خود،حلّ و فصل کنند.
مسئله ي ديگر،اين است که طبق برنامه ي زماني خود،کارها و وظايف را ارائه دهيد.والدين هوشيار، با عبارات و جملاتي نظير :«تا دفعه ي بعد که بخوري.»يا«تا دفعه ي بعدي که تو را به مسابقات و تفريحات،مورد علاقه ات ببرم.(مثل شنا)»يک چارچوب زماني را بر پايه ي مسائل و امور مربوط به کودک،قرار مي دهند.اين بهترين روش ،براي درک کودک از قوانين مهمّ و اساسي است.
اگر با مقاومت بچّه ها،در مقابل انجام کار و وظايف مواجه شديد،شايد گفتگويي از اين دست براي شما چاره ساز باشد:
پدر:«به نظر تو عاقلانه است که من قبول کنم،تو تا پايان روز،بالاخره ظرف ها را مي شويي؟»
کودک:«بله.فکر مي کنم تا آن موقع مي توانم تمام ظرف ها را بشويم.»
پدر:«بسيارخب،اين خيلي عاليه،حالا بگذار يک سؤالي از تو بپرسم:براي تو پايان روز چه وقتي است؟»
کودک:«وقتي که مي خواهم بخوابم.ساعت 9:30»
پدر:«نکته ي جالبي است.امّا بگو ببينم،پايان روز دقيقاً چه وقتي است»
کودک:«خب،نيمه شب؟»
پدر:«درست است.موضوع اين است که اگر تو نتواني کارت را امروز انجام بدهي،به اين معنا است که فردا بايد انجام بدهي.خب،حالا بگو فردا از کي شروع مي شود؟»
کودک:«از ساعت 12:01 شب.»
پدر:«بفرما،حالا متوجّه شدي.پس ساعت 12:01،ديگر امروز نيست،و من هم دوست دارم کار امروز همين امروز انجام شود.پس حالا نتيجه مي گيريم،که تو چه وقت بايد کارت را انجام بدهي؟»
کودک:«منظور شما اين است که اگر من کارم را انجام ندهم،شما
مي خواهيد ساعت 12:01مرا از خواب بيدارکنيد، تا کار کنم؟»
پدر:«آهان حالا فهميدي عزيزم.»
کودک:«ولي شما اين کار را نمي کنيد!»
پدر:«خب،خيلي جالب و هيجان انگيز است.ما هر طوري هست،بالاخره يک راه حلّي پيدا مي کنيم، درست است؟»
يک دسته از والدين،در انجام کارها با مقاومت سرسختانه ي بچّه ها روبه رو مي شوند،و زماني که کاري از فرزندشان درخواست مي کنند،تنها اين عبارات را بکار مي برند:«اِه،راستي!»اين دسته از والدين،به همين عبارت«اِه،راستي» معروف اند و ناميده مي شوند.اين منظره ي ساده را در ذهن خود تصوّر کنيد،که کودکي با خيال راحت،پشت ميز تحريرش نشسته است،و والدين«اِه،راستي»خود را نگاه مي کند که سخت درگير يادآوري امور و کارهاي روزمره هستند.اين والدين بايد همه ي کارها و امور خانه را که انجام نشده اند،با ياد بياورند و انجام دهند.
-کارها و اموري که حتّي انجام شان به شخص خاصّي نيز محوّل نشده اند.به اين معني که هيچ کدام از افراد خانواده،وظيفه ي تعيين شده اي ندارند،و اين والدين هستند که درنهايت،بايد خود تمامي کارها و وظايف را به عهده گيرند و انجام دهند.
والدين«اِه،راستي»عباراتي اين چنيني را مي گويند:«اِه،راستي،مي تواني آشغال هاي تو حياط را جمع کني؟»يا«اِه راستي،مي تواني بخاري ماشين را تميز کني؟»و چون بچّه ها هيچ گاه وظيفه اي ندارند،والدين نيز براي انجام امور تنها به طور ضمني به عبارت «اِه راستي»اکتفا مي کنند،و بعد نيز خود کار را انجام مي دهند.
وقتي من(فاستر)جوان بودم،مادرم نيز با من همين گونه برخورد مي کرد،و من هم با خيال راحت،در اتاق گرم و نرم خودم مي نشستم،و کتاب مي خواندم و مطالعه مي کردم.
منبع: کتاب تربيت با عشق و منطق




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط