سهم علمای عتبات در انقلاب مشروطیت (2)

پايان استبداد صغير براي مشروطيت ايران آغاز رهايي و ترقي نبود؛ چرا كه نطقه بلايي عظيم براي كشورمان در اين زمان بسته شد. چنان كه گفته شد، نيروهاي محمد‌علي شاه براي كشستن مقاومت تبريز، آن شهر را محاصره كرده، آب و غذا را بر اين شهر بستند. همين مسأله بهانه‌اي شد تا كنسولهاي روس و انگليس براي نجات اتباعشان به تكاپو افتادندو سرانجام به اين بهانه عده‌اي از نيروهاي نظامي روس در هشتم ربيع‌الثاني 1327 پس از ورود به خاك كشورمان، در تبريز مستقر شدند. 38
يکشنبه، 12 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سهم علمای عتبات در انقلاب مشروطیت (2)
سهم علمای عتبات در انقلاب مشروطیت (2)
سهم علمای عتبات در انقلاب مشروطیت (2)

نویسنده : عبدالمهدی رجائی




واكنش علما به دخالت نظامي بيگانگان

پايان استبداد صغير براي مشروطيت ايران آغاز رهايي و ترقي نبود؛ چرا كه نطقه بلايي عظيم براي كشورمان در اين زمان بسته شد. چنان كه گفته شد، نيروهاي محمد‌علي شاه براي كشستن مقاومت تبريز، آن شهر را محاصره كرده، آب و غذا را بر اين شهر بستند. همين مسأله بهانه‌اي شد تا كنسولهاي روس و انگليس براي نجات اتباعشان به تكاپو افتادندو سرانجام به اين بهانه عده‌اي از نيروهاي نظامي روس در هشتم ربيع‌الثاني 1327 پس از ورود به خاك كشورمان، در تبريز مستقر شدند. 38 آنان گرچه در ابتدا با ادعاي رسانيدن آب و غذا به اتباع خارجي، وارد كشور شده بودند، اما پس از مدتي هر بار بهانه‌اي مي‌جستند و از جمله امنيت را بهانه قرار مي‌دادند تا در كشور ما باقي بمانند و اين چنين تا سالها نيمه شمالي كشور را در تسخير خود داشتند. 39 از سويي، دولت بريتانيا نيز كه به موجب امضاي پيمان 1907 م با روسيه تزاري، عملاً كشور ما را ميان خود و روسيه تقسيم كرده بود، سربازانش را به بهانه عدم امنيت به جنوب ايران گسيل داشت.
نخستين واكنشن علماي عتبات به حضور بيگانگان، قبل از سقوط تهران اتفاق افتاد. علماي عتبات تصميم گرفتند به همراه سپاه عظيمي از طلاب و عشاير آن ديار، راهي ايران شوند. طلايه‌ سپاه به كاظمين وارد شده بود كه خبر سقوط محمد‌علي شاه به آنان رسيد. علما كه مي‌پنداشتند با عزل محمد‌علي شاه پاي روسيه نيز از كشور قطع خواهد شد، دوباره به عتبات بازگشتند. اما روطها اهداف ديگري در سر داشتند.
حقيقت آن است كه حضور نظامي و رو به گسترش روس، همچون خاري در چشم مشروطيت ايران بود و آنان در ايام اين حضور ننگينشان، بر دل و جان ملت ايران، خصوصاً در صفحات شمالي، خاطره تلخي از خون دل خوردن و صبر كردن بر جاي نهادند. دولت و ملت ايران نمي‌توانستند با نيروي بيگانه به مقابله نظامي بپردازند؛ زيرا هر نوع درگيري نظامي به تصرف ايالات شمالي كشورمان و منضم شدن آن به خاك تزارها مي‌انجاميد. بنابراين آيات نجف، بهترين راه را در تحريك و به كمك طلبيدن وجدان و افكار عمومي جهاني مي‌دانستند.
آيت‌الله خراساني در نامه‌اي به «طرفداران حقوق بشريت و آزادي پروران عدالت پرست» يادآور شد كه گمان مي‌كرديم وقتي دولتي قوي پنجه، ملتي ضعيف را پايمال كنند. «حكومتهاي متمدنه دنيا با او طرفيت و دفعش خواهند نمود»، اما دولت روس كه توسط لياخوف مجلس ما را به توپ بست، «اولاً به اسم فتح باب ارزاق براي تبريز ـ در صورتي كه قبل از آن مفتوح شده بود ـ و بهانه حفظ قنسولات ـ در حالتي كه كاملاً محفوظ بود ـ قوه نظامي خود را به تبريز وارد [كرد]... [اما] چون خود رادر هر تجاوز و مداخله بلامانع و دولت انگليس را هم مساعد خود دديد، به قزوين و جاهاي ديگر هم، به اسم حفظ تجارت ـ با اينكه پيوسته محفوظ بوده و هست ـ عساكر خود را سوق داده [است]... ملت تازه بيدار ايران، تا جان در بدن دارد، به رقيت اجانب تمكين نخواهد كرد و مقام رياست روحانيه اسلاميه هم در دفاع از حوزه مسلمين به هر اقدامي حاضر خواهد بود»؛ و لذا از تمام «عدالت پروران» عالم مي‌خواهند «بيش از اين سكونت و اغماض درباره ملت مظلومه ايران» روا ندارند. 40
يك ماه بعد، علماي عتبات راه ديگري را نيز در پيش گرفتند. آنان طي تلگرافي به امپراتور روس و برشمردن مفاسد حضور سپاه روس در ايران، از قبيل «پيوسته به مداخلات غير قانوني و مزاحمات استقلال شكنانه و جري ساختن مفسدين و پناه دادن به ياغيان مملكت و برخلاف قوانين مسلمه عالم و حقوق بين‌المللي تذكره تبعيت و حمايت به دست آنها دادن،‌الي غير ذالك»، از تزار روس درخواست كردند سپاه خود را از ايران خارج سازد تا «رياست روحانيه اسلاميه و قاطبه مسلمين را از تكاليف دينيه ... آسوده و دولت فخيمه انگليس را هم از اين مداخلاتي كه محض هم عنان شدن با دولت بهيه درصدد برآمده، بالطبع منصرف خواهند فرمود.» 41
علاوه بر اين، علماي عتبات، هيأتي را نيز به سرپرستي فرزند آيت‌الله خراساني، نزد كنسول انگليس در بغداد فرستادند و او را براي اعمال نفوذ از جانب دولت انگليس براي عقب راندن روسها تشويق و تحريك نمودند. 42
حركتهاي آخوند خراساني، تنها عليه روس نبود بلكه ايشان پس از تجاوز سربازان انگليسي به خاك ايران، نامه‌اي نيز با مضمون زير در خطاب به دولت بريتانيا نوشت: «هرگز گمان بود از دولت [بريتانيا] ... مسلك قديم قويم خود را از دست داده، در محو آزادي و استقلال ايران با دولت روس همدست شوند.» وي از دولت انگليس خواستار شد: «اگر مساعدت و اداء حق جوار را نمي‌فرمايند. لااقل ملت ايران را از مقاصد مليه خود عايق و شاغل نباشند و دولت بهيه روس را از اين اقدامت و مداخلات ناحق ... منصرف نمايند.» 43
بالاخره وقتي معلوم شد روسها به جاي تخليه كشور، هر روز بيش از پيش بر حوزه تصرفات خود مي‌افزايند و اين گمان مي‌رفت كه ايالات شمالي نيز مانند نواحي قفقاز ضميمه خاك دشمن شود، علماي عتبات به رهبري آخوندخراساني دوباره تصميم گرفتند راهي ايران شوند. آخوند، با عزمي مردانه به شهرهاي مختلف ايران تلگراف كرد: «گويا موقع آن رسيده باشد كه عاقبت استيلاء روس و كنيسه شدن مساجد و پايمال شدن روضه منوره امام ثامن (ع) و ذهاب بيضه اسلام را همگي نصب‌العين خود فرموده، كلمه واحده شهادت در راه دين را بر چنين زندگاني ترجيح داده، عملاً به تمام عالم بفهمانيم كه تا يك تن زنده است، به اسارت در چنگال روس تن در نخواهد داد.» 34 او به همراه جمعيت بزرگي از علما و مردم عتبات، براي اعزام به سوي ايران آماده شد، اما در شبي كه قرار بود فرداي آن روز عازم ايران شوند، در بيستم ذي‌حجه 1329 ق دار فاني را وداع گفت و با فوت آن عالم گرانقدر، نهضت حركت از عتبات به ايران براي بيرون راندن اجانب روس نيز از تكاپو افتاد.

علماي عتبات و مشكلات پس از فتح تهران

پس از فتح تهران، مهمترين نكته‌اي كه علماي عتبات بر آن انگشت مي‌نهادند، حفظ امنيت بود. آيات خراساني و بهبهاني، پس از فتح تهران بلافاصله خطاب به ملت اعلام كردند: «بر عموم لازم و واجب است كه ممالك را از هرج و مرج، امن و منظم داشته، نگذارند مفسدين اخلال آسايش نمايند.» 45 و ماه بعد خطاب به مجاهدين اين چنين حكم كردند: «از قوانين سرموئي تخلف نكنند. ابداً متعرض احدي نشوند»؛ و نيز خواستار شدند كه «كميته‌هايا مجاهدين» منحل شده و زير نظر وزارت جنگ قرار گيرند. 46
حفظ آرامش و امنيت در آن ايام از ضرورت و اهميت زيادي برخوردار بود؛ زيرا دولتين روس و انگليس، عدم امنيت را براي حضور در خاك كشورمان بهانه مي‌كردند. علماي عتبات همچنين به صولت‌ الدوله ـ رئيس ايل قشقايي ـ تلگراف كرده و از او خواستند «بلاد و طرق آنجا را تأمين فرمايند.» 47 و نيز از هر كدام از خوانين ايل شاهسون به طور جداگانه خواستند كه از طغيان و خودسري دست بردانردو و «تمكين از اولياي دولت و اهتمام در استحكام اساس مشروطيت و انتظامات مملكت و قطع بهانه اجانب را از وظايف مسلماني خود بشناسند.» 48 علاوه بر اين، آنها در نامه‌اي بسيار مهمتر به سردار معزز ـ حكمران بجنورد و رئيس ايل شادلو ـ نوشتند: «بايد تمام امرا و رؤسا و سرداران مملكت، به وسيله مخابرات و مكاتبات، اگر ممكن شود به اجتماع در يك نقطه در حفظ اساس ديانت و استقلال مملكت با همديگر متحد و هم عهد و هم قسم شوند و هر كدام امنيت و انتظام نقطه قلمرو و اقتدار خود را تعهد كنند [تا] بهانه ناامني و اغتشاش را كه دست‌آويز اجانب شده، با لمره از ميان بردارند.» 49
اين كه علماي اعلام، وظيفه يك ارتش ملي را به دوش ايلات و عشاير مي‌نهادند، جاي تعجب نيست؛ چرا كه در آن روزها اصولاً مملكت ما قشوني نداشت تا بتواند از تعديها و ناامنيها جلوگيري كند. در مشروطه نخست نيز علماي عتبات از رؤساي عشاير خواسته بودند كه نفاق و اختلاف را كنار گذاشته، «تعليم و تعلم قوانين حرب را به طرز جديد فريضه ذمه خود داريد.» 50
وجود خرابي و اختلاف تنها به ايلات و عشاير منحصر نبود بلكه متأسفانه اندكي پس از فتح تهران، نيروهاي سياسي نيز به جبهه‌بندي و اختلاف روي آوردند، چنانكه هر كس در فكر منابع شخصي و جناحي خويش بود. اما علماي عتبات با اهتمام خاصي كه به اوضاع ايران داشتند، وقتي كه به تبع بالا گرفتن اختلافات سياسي، سپهدار اعظم از نخست‌وزيري و سردار اسعد از وزارت داخله استعفا دادند، به عضدالملك ـ نايب‌السلطنه ـ تلگرافي با اين مضمون ارسال كردند: «استعفاي جنابان مستطابان سپهدار اعظم و سردار اسعد، كه موجب تزلزل مملكت است، غير مقبول و قيام ايشان به وظايف حفظ ممكلت حكماً لازم [است].» 51 همچنين علماي مذكور حكم دادند كه هركس در راستاي بر هم زدن امنيت اقدام كند، محارب با پيامبر (ص) تلقي خواهد شد: «در اين موقع خطرناك كه دشمنان دين اسلام اغتشاشات داخله مملكت را بهانه نموده از جنوب و شمال به محو استقلال ايران و هدم اساس مسلماني حمله‌ور شدند... و ابقاي اين اغتشاشات علاوه بر تمام مفاسد دينيه و دنيويه آن، چون موجب استيلاي كفر و ذهاب تنفيذ اسلام است، لهذا محاربه و معانده صاحب شريعت مطهره ... است.» 52
علماي عتبات پس از نايب‌السلطنه شدن ناصرالملك سعي كردند با حمايت و برجسته نمودن او، نوعي ستون وحدت ميان جناحهاي سياسي ايجاد كنند؛ چنان كه پس از ورود وي به كشور، به او تلگراف كرده و «بشارت تشريف‌فرمايي» او را «موجب تبديل يأس كلي به كمال اميدواري» خوانده و برايش آرزو كردند در «اصلاحات اساسيه و رفع پيچيدگي‌ كارهايي كه از كثرت اختلافات و نمايش اغراض شخصي» ايجاد شده است، موفق گردد. 53
آنان در نامه‌اي به اتحاديه علماي اصفهان، از نايب‌السلطنه، توأم با تمجيد ياد كردند: «در اين موقع كه نعمت اليه (عز اسمه) بر ايران به وجود مسعود والاحضرت اقدس آقاي نايب‌السلطنه (دامت شوكته) مي‌باشد... .» 54
پس از ورود نايب‌السلطنه و برقراري كابينه‌اي موافق رأي اكثريت مجلس، تا مدتي فضاي سياسي كشور كم و بيش از آرامش برخوردار بود. اما با وقوع تزلزل در كابينه، دوباره همه چيز به هم ريخت و مخالفتها و دسته‌بنديها در مجلس دوم نيز همچنان تداوم يافت، تا اينكه علماي عتبات به ناچار هشدار دادند: «البته بر هر عاقلي ظاهر و هويدا است كه منشاء تما خرابيها و بلاهاي وارده به ايران ... همان نفاق و شقاق و خصومات و اختلافات داخلي و جنگهاي خانگي است... بدين جهت اين خادمان شريعت مطهره ... اين حكم الهي (عز اسمه) را به توسط آقايان علماءِ اعلامِ بلادِ محروسه، به عموم برادران ديني خودمان ابلاغ مي‌داريم. امروز ترك خصومات و اختلافات و جنگهاي خانگي و تمام اهتمام در امنيتكامله در تمام نقاط مملكت، متوقف عليه حفظ اسلام [بوده] و بر هر مسلماني از اهم فرايض اسلاميه است.» 55
علماي عتبات براي جلوگيري از تشتت و مقابله ميان نهادهاي سياسي (مجلس و كابينه) بر دو موضوع ديگر نيز انگشت نهادند:‌1ـ تشكيل هيأت علماي نظار در مجلس 2ـ تشكيل مجلس سنا . البته هر دو نهاد مذكور، از پيش در قانون اساسي پيش‌بيني شده بودند. روزنامه مجلس، در خصوص لزوم تشكيل مجلس سنا نوشت: «مدت دو سال قوه مقننه و مجريه دائماً با هم در مجادله بودند و قوه‌اي نبود كه واسطه ميان اين دو گرديده ... لهذا امروز تأسيس مجلس سنا ... كمال وجوب و لزوم را دارد.» 56
دو نفر از علماي عتبات، در تلگراف تبريكشان به مناسبت افتتاح مجلس دوم، اعلام كردند كه مترصددريافت بشرات افتتاح مجلس سنا ـ «كه جزء متمم و تالي ملجس شورا است» ـ نيز هستند و همچنين درباره «هيأت مجتهدين عظام» در حال تحقيق مي‌باشند. 57
علماي عتبات، سرانجام فهرست بيست نفره خود را براي انتخاب پنج نفر عضو هيأت نظار، در تاريخ سوم جمادي‌ الاول 1328 به مجلس اعلام كردند. 58 لازم به ذكر است، هيأت پنج نفره مذكور، به دلايل زيادي، از جمله به خاطر بي‌رغبتي يكي از جناجهاي مجلس و نيز استعفاي برخي علماي انتخاب شده، هرگز تشكيل نگرديد. 59
با نزديك شدن انتخابات دوره سوم مجلس، آيات نجف، با ملاحظات منازعات و جنجالهاي مجلس قبلي، به ملت هشدار مي‌دادند در انتخاب وكلا دقت كافي به عمل آورند.

حمله محمد‌علي شاه و نظر علماي عتبات

در اوج آشفتگي‌هاي داخلي و فشار خارجي، محمد‌علي ميرزاي مخلوع، به همراهي برادرانش، حمله‌اي نظامي و سختي را به پايتخت آغاز كرد. بيم آن بود كه دشمنان ملت غلبه يابند، اما حكم عتبات تند و صريح بود: «براي برانداختن سلطنت قديمي ايران و محو آثار اسلام، محمد‌علي ميرزا به ايران فرستاده شده است. در اين موقع خطرناك كه در حقيقت مقابله كفر با اسلام است، اگر خداي نخواسته تعللي شود، كفر در ايران هويدا وآثار سنيه اسلاميه به كلي مخروبه خواهد شد.» علماي عتبات در ادامه حكمشان، مقابله با محمدعلي ميرزا و اعوان او را بر آحاد مردم واجب اعلام كردند. 60 و مشروطيت ايران اين بار نيز به واسطه تيزهوشي عتبات و جنبش مردم از سقوط حتمي نجات يافت.

واكنش علماي عتبات نسبت به كجروي‌ها و انحرافات

نظر به آن كه انقلاب مشروطه اولين تجربه‌ ملي مردم ايران در رها شدن از قيود حاكميت استبدادي پادشاهان بود. سوء استفاده برخي افراد و گروهها از مفهوم آزادي موجب شد به لحاظ فرهنگي و اخلاقي، نوعي افسارگسيختگي در جامعه رخ دهد و به واسطه سوء مديريت و آشفتگي‌هاي اداراتِ تازه تأسيس يافته، مشكلات عديده‌اي دامنگير مردم شود. مجتهدان عتبات، به ويژه آيت‌الله خراساني‌، كه خود را موجد مشروطيت مي‌پنداشتند، نمي‌توانستند نظاره‌گر سوء استفاده از فضاي به وجود آمده باشند. آخوندخراساني يك بار نسبت به پرده‌دري روزنامه‌ها به ناصرالملك شكايت كرده، خواستار برخورد با آنها شد: «در بعضي جرايد معتبره مملكت، به جاي آن كه قوانين موضوعه براي منع از ارتكاب منكرات اسلاميه را اشاعه و اين اساس سعادت را استوار نمايند، افتتاح قمارخانه‌ها و بيع و شراي و ماليات بستن بر مسكرات و نحو ذلك را اعلام [مي‌كنند]... لهذا لازم است به دفع اين مفاسد مبادرت [گردد]...» 61 اين نامه در مجلس خوانده شد و موجب تحريك نمايندگان مردم و استيضاح آنان از وزير داخله گرديد و چند روز بعد، اعلاني با مضمون زير به وسيله نظميه تهران منتشر گرديد: «قمار و شرب مسكرات و خريد و فروش لاتاري علناً ممنوع و مرتكبين به مجازات قانوني جداً محكوم خواهند شد.» 62
نظر به همه جانبه بودن فساد، آخوند خراساني چند ماه بعد نامه مفصل ديگري براي نايب‌السلطنه ارسال كرد و در آن خاطرنشان ساخت كه مشروطيت با هدف «حفظ دين و احياي وطين اسلامي» صورت گرفته است، نه به خاطر آن كه «به جاي اشخاص آن اداره استبداديه ... يك اداره استبداديه ديگري از مواد فاسده مملكت به اسم مشروطيت» ايجاد شود و «به جاي تشكيل قواي حربيه نظاميه، كه اهم تكاليف فوريه و مايه نجات مملكت از مهالك و قطع تشبثات اجانب است، به تكثير ادارات مضره و توسيع دواير مفسده و صرف ماليه مملكت در اين ماصرف بپردازند.» آيت‌ا لله خراساني به وضع مالياتهاي تازه معترض بود؛ چرا كه اين تحميلات «طبقات ملت را به ضديت با اساس مشروطيت» مي‌كشاند. وي در اين نامه مفصل، مستفرنگان (دلباختگان فرنگ) را اين چنين تهديد كرد: «عشاق آزادي پاريس، قبل از آن كه تكليف الهي (عز اسمه) درباره آنها طور ديگر اقتضا كند، به سمت معشوق خود رهسپار و خود و ملتي را آسوده [كنند].» آخوند خراساني سپس از نايب‌السلطنه تقاضا كرد قوانين مملكتي را با نظارت هيأت مجتهدين ترتيب داده و مجلس سنا را تشكيل دهند. 63 اما از آنجا كه اوضاع كشور سامان درستي نداشت، كابينه‌ها و حكام هر چند ماه يكبار عوض مي‌شدند و دعواي ميان فرق و احزاب به شدت ادامه داشت. از نايب‌السلطنه نيز هيچ كاري ساخته نبود، جز آنكه بگويد: «در هر موقع عمل بر مواعظ حسنه و نيات مستحسنه آن وجود شريف به عموم ملت فرض و متحتم است» و بيفزايد كه «اجراي مدلول تلگراف» را به سازمانها و نهادههاي مربوطه گوشزد كرده‌ام. 64
سال بعد نيز آخوند خراساني نامه گله‌آميزي به نايب‌السلطنه نوشت: «تمام مجاهدات و زحمات چند ساله [كه] در استحكام اساس مشروطيت تحمل شد، براي حفظ استقرار مملكت اسلامي و ترويج شريعت [بود]... ليكن به واسطه سوء استعمال و داخل شدن اشخاص مفسد در امور مملكت و اعمال اغراض مانده، تاكنون نتيجه بدي داده، موجبات تنفر عموم را فراهم و مشروطيت را بدنام و تا به حال مكرر كتباً و تلگرافاً جميع اين مفاسد را خاطر نشان اولياي دولت و وكلاي ملت نموده‌اند، همه را به مسامحه گذرانيده، در مقام اصلاح مفاسد و تدارك مافات بر نيامديد... عاقبت وخيم خواهد بود.» 65

پايان كلام

در اين مقاله گوشه‌اي از فعاليتها و مجاهدات علماي عتبات ـ‌خصوصاً آخوند خراساني ـ در انقلاب مشروطيت به تصوير كشيده شد. در زمان استبداد صغير، مدير روزنامه حبل‌المتين كلكته نيز براي رفع اين شبهه كه روحانيت شيعه مخالف پيشرفت و ترقي است، مجموعه‌اي از فتاوا، احكام و نامه‌هاي علماي عتبات را در مقاله‌اي گردآورد كه براساس آن تا زمان 1326 ق از سوي آنان حدود سي نوشته صادر شده بوده است. 66 توجه به اين فتاوا، نشان مي‌دهد كه اگر بازيگران عرصه سياست آن روز، كمي بيشتر به نظرات و راه روشن علماي عتبات توجه مي‌كردند و به مجاهدات آنان ارج بيشتري مي‌نهادند، بي‌ترديد انقلاب مشروطيت به بسياري از بلاياي داخلي و خارجي مهلك گرفتار نمي‌شد.
چنانكه در آغاز اين نوشتار نيز گفته شد، در ميان پژوهش‌هاي مربوط به مشروطيت به نقش علماي عتبات در اين تحولات بسيار كم پرداخته شده است. از اين رو، مسلماً جمع‌آوري مجموعه كامل سخنان، فتاوا و نامه‌هاي اين علما، بسيار مثمر ثمر و راهگشا خواهد بود و مسلماً به صورت متني متقن و آيينه‌اي روشن از تاريخ مشروطيت ايران درخواهد آمد.

پي نوشت :

38. روزنامه انجمن تبريز، سال سوم، ش 45، 26 ربيع‌الاخر 1327.
39. اين حضور ناميمون تا جنگ جهاني اول و وقوع انقلاب بلشويكي در روسيه ادامه داشت.
40. روزنامه مجلس، سال چهارم، ش 33، 24 ذي‌قعده 1328.
41. همان، ش 44، 24 ذي‌حجه 1328.
42. عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران، تهران، اميركبير، چاپ دوم، 1359، ص 117.
43. آقا نجفي قوچاني، همان، ص 88.
44. همان،‌ص 126.
45. روزنامه مجلس، سال سوم، ش 6، 16 رجب 1327.
46. روزنامه حبل‌المتين، سال هفدهم، ش 18، 24 شوال 1327.
47. روزنامه حبل‌المتين سال هفدهم، ش 42، 6 جمادي‌الاول 1328.
48. روزنامه تدوين، مدير: فخر‌الاسلام، تهران، سال سوم، ش 20، 23 ذي‌قعده 1327.
49. روزنامه مجلس، سال چهارم، ش 110، 4 رجب 1329.
50. همان، سال شانزدهم،‌ش 14، 23 رمضان 1326.
51. روزنامه مجلس، سال سوم، ش 113، 4 جمادي‌الاول 1328.
52. روزنامه زاينده‌رود، مدير: معين‌الاسلام، اصفهان، سال دوم، ش 40، 21 ذي‌قعده 1328.
53. روزنامه مجلس، سال چهارم، ش 75، 5 ربيع‌الثاني 1329.
54. همان،‌ ش 115، 9 رجب 1329.
55. همان،‌سال پنجم، ش 88، 12 جمادي‌‌الاول 1330 (اين تلگراف امضاي آخوند خراساني را ندارد؛ چرا كه پس از مرگ او صادر شد ه است).
56. همان، سال سوم، ش 23، 26 شعبان 1327.
57. همان،‌ ش 53، 12 ذي حجه 1327.
58. همان، ش 38، 11 رجب 1328.
59. درباره سرگذشت اين هيأت ر. ك: محسن بهشتي سرشت، همان، ص 9ـ 234.
60. روزنامه زاينده‌رود، سال سوم، ش 28، 22 شعبان 1329، روزنامه مجلس سال چهارم، ش 138، 12 شعبان 1329.
61. روزنامه مجلس، سال سوم، ش 63، 6 محرم 1328.
62. روزنامه ايران نو، مدير: ابوالضياء، تهران، سال اول، ش 116، 13 محرم 1328.
63. روزنامه مجلس، سال سوم، ش 140، 16 رجب 1328، قوچاني، ص 75.
64. آقا نجفي قوچاني، همان، ص 78.
65. روزنامه مجلس، سال پنجم، ش 37، 28 شوال 1329.
66. روزنامه حبل‌المتين، سال شانزدهم ش 14، 23 رمضان 1326.

منبع: «زمانه» ماهنامه انديشه و تاريخ سياسي ايران معاصر ، سال چهارم، شماره 35، مرداد 1384




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط