نقدی بر رویکرد انتقادی فخر رازی و ابن تیمیه به جایگاه علمی امام جواد و عسکریین(ع)
مقدمه
عالمان امامی، انتصاب الهی اهل بیت علیهم السلام و از جمله امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم السلام و مرجعیت فراگیر علمی آنها را در کنار لزوم تمسک به ایشان، بر پایه مدارک معتبری چون حدیث متواتر ثقلین(1) امری بدیهی می دانند.(2)این محورها اگرچه هیچ گاه در نگاه کلامی جامعه اهل سنت به شکل امامی آن مطرح نبوده، دست کم شرافت برجسته و دانش دینی ایشان همواره رویکرد نمایان و بلکه قریب به اتفاق عالمان آن بوده و می باشد.
در مقابل این رویکرد از اواخر قرن ششم هجری، جایگاه علمی این سه امام علیهم السلام، مورد تردید فخر رازی در کتاب نهایة العقول قرار گرفت و به دنبال وی ابن تیمیه در دو قرن بعد، انتقاد به جایگاه علمی این سه امام را در پاسخ های خود به علامه حلی پیگری کرده و نقد جایگاه علمی امام رضاعلیه السلام را نیز بدان افزود و بدین ترتیب رویکردی که اقلیت عالمان اهل سنت را پوشش داده، سامان یافت.
بر این پایه می توان در میان عالمان اهل سنت و البته آنان که از خود رویکردی به ثبت رسانده اند، دو رویکرد متضاد را به عیان مشاهده کرد: نخست رویکرد اثباتی که رویکرد غالب در میان جامعه علمی اهل سنت به شمار آمده؛(3) و دیگری، رویکرد انتقادی که رویکرد اقلیت آنان محسوب می شود.
گفتنی است که رویکرد انتقادی به جایگاه رجالی امام رضا علیه السلام نیز از سوی ابن تیمیه،4 مقدسی،(5) سمعانی(6) و ابن حبان(7) ثبت شده است که به جهت طولانی شدن این نوشتار آن را در مقاله دیگری به بررسی و نقد می نشانیم. هم چنین رویکرد انتقادی اقلیتی دیگری به جایگاه رجالی امام عسکریعلیه السلام در رجال اهل سنت از سوی ابن جوزی،(8) سیوطی،(9) کنانی(10) و فتنی(11) در ذیل فضلیتی در مورد حضرت فاطمهعلیهم السلام که از آن امام علیه السلام، منعکس شده، با تعبیری چون «لیس بشئ»(12) از امام علیه السلام، رقم خورده و بی اعتباری رجالی آن امامعلیه السلام را، در تقابل با رویکرد غالب عالمان اهل سنت که با تعابیری چون کان «عالماً ثقة»(13)و «کان ثقة فهماً خیراً دیناً عفیفاً»،(14) از آن امام علیه السلام یاد نموده، ثبت گشته است.
شایان توجه است که فضای عمومی موضوع نوشتار پیش رو، با آن که پژوهش هایی را از سوی برخی از نویسندگان نامدار چون میرحامد حسین صاحب عبقات الأنوار(15) و استاد میلانی،(16) تجربه نموده، اما به هر دلیل پوشش مناسبی نسبت به موضوع این نوشتار در آنها یافت نمی شود؛ زیرا عبقات و نفحات که ترجمه، تلخیص و گاه تحقیق عبقات میرحامد حسین، توسط استاد سید علی میلانی است، ناظر به رویکرد انتقادی به جایگاه علمی این سه امامعلیهم السلام با تأکید بر میراث مکتوب اهل سنت نبوده و بررسی تمامی رویکردهای اثباتی که رویکرد غالب در میان اهل سنت است، نسبت به همه شؤون زندگی این امامان علیهم السلام در أنها صورت پذیرفته و به گزارش های مأثور معصومان به صورت مسند و مرسل اشاره و در مقابل رویکرد انتقادی، بهره برداری شده است. هم چنین آیت الله مرعشی به جایگاه علمی، معنوی، اجتماعی این امامان از منظر اهل سنت در جلد دوازدهم شرح احقاق الحق پرداخته(17) اما اساساً به رویکردهای انتقادی عالمان اهل سنت، اشاره ای نکرده است.
این نوشتار ناظر به رویکرد انتقادی ابن تیمیه و فخر رازی به جایگاه علمی این سه امام علیهم السلام با بهره گیری از پاره ای از گزارش های مسند در میراث مکتوب اهل سنت است، و تلاش کرده، نخست عناصر استدلالی این رویکرد انتقادی را مورد کاوش قرار دهد، و پس از ارائه دو تحلیل از عناصر استدلالی این رویکرد، با تأکید بر میراث مکتوب آنان، چالش های علمی آن را، ارائه نماید.
رویکرد انتقادی
رویکرد انتقادی به جایگاه علمی سه امام معصوم علیهم السلام، در عین آن که از منظر کمّی، کم جمعیت به نظر می رسد، به جهت جایگاه ممتاز علمی قائلان آن در جامعه اهل سنت و نیز تلاش صاحبان آن در مستندسازی رویکرد خویش، پر اهمیت می نماید.نخستین رویکرد ثبت شده، از آنِ فخررازی در قرن ششم می باشد.(18) که در قرن هشتم توسط ابن تیمیه پیگیری شده است. نگارنده در ادامه، ابتدا به نقل این دو رویکرد و ارائه عناصر استلالالی هر یک پرداخته، آنگاه جمع بندی عناصر استدلالی این دو را به همراه دو تحلیل از آن تقدیم خواهد نمود.
1ـ دیدگاه انتقادی فخر رازی (606 ق)
بر پایه بررسی های نگارنده، نخستین رویکرد انتقادی عالمانی از اهل سنت به جایگاه علمی امام جواد، هادی، عسکری علیهم السلام، از محمد بن عمر رازى، معروف به فخر رازی و ابن خطیب ری،(19) در قرن ششم هجری به ثبت رسیده است.
گرایش فقهی وی شافعی و در کلام، اشعری بوده(20) و در میان اکثریت عالمان اهل سنت از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد. سبکى(21) وی را ستوده و ابن خلکان(22) از او به یگانه عصر خود، و ابن اثیر او را پیشواى جهانى عصر خویش،(23) خوانده است.
فخر رازی به جهت تشکیک زیاد به ویژه در بیشتر اصول مسلم فلسفی به امام المشککین در میان عالمان امامی و نیز اهل سنت مشهور شده است.(24)
وی صاحب تألیف های مهم و تأثیرگذار در علومی چون فلسفه،کلام، ریاضیات، فقه، اصول، تفسیر و ادبیات، است. المحصول فی علم الأصول و مفاتیح الغیب در تفسیر از مشهورترین آثار وی هستند؛ گرچه بیشتر شهرت وی در جامعه اهل سنت، وام دار تفسیرش می باشد.
وی در مباحث کلامی، کتابی به نام نهایة العقول فی درایة الأصول دارد، که با روشی استدلالی و به گونه مفصل در بیست اصل اعتقادی نگاشته شده است؛ اگر چه این کتاب از معروفیت سایر آثار فخر رازی برخوردار نیست، اما انتساب آن به فخر رازی، قطعی است و خود در مفاتیح الغیب از آن یاد کرده(25) که گویای تقدم نگاشته شدن آن بر تفسیرش می باشد. هم چنین عالمان پس از وی همچون حاجی خلیفه در کشف الظنون،(26) زرکلی در الأعلام(27) و ایجی در المواقف،(28) نیز آن را از آثار فخر رازی برشمرده اند.
نسخه خطی این کتاب در کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی به شماره (4620،29 در کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره1456، در کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 1375، و برخی کتابخانه های دیگر(30) که نام آن ها در فهرست واره دست نوشته های ایران(31) ثبت شده، ذکر گردیده است. هم چنین این کتاب در مصر با تحقیق صلاح محمد عبدالرحمن الجمالة، در دو جلد به چاپ رسیده است.(32)
مؤلف در مقدمه کتاب، نگاشته های متقدمان و متأخران را از مطالب آن تهی خوانده و استقصای پرسش ها و پاسخ ها، استنباط ادله واقعی و برها ن های یقینی و ترتیب عجیب و تلفیق انیق آن را، سه امتیاز برجسته آن برشمرده است. وی در اصل بیستم که آن را اصل امامت نامیده، باورهای مختلف شیعه را در مباحث مختلف امامت منعکس نموده و به نقد کشانده است.
از جمله آن که در مورد سه امام جواد، هادی و عسکری علیهم السلام، با اظهار تعجب از دیدگاه امامیه به جایگاه علمی این امامان، با اشاره به زمان آنها که دوره رشد علوم و فزونی نگاشته های علمی بوده، رویکرد انتقادی خویش را بر پایه آن که از آنان دانشی هر چند اندک، بروز نیافته و خود نیز در محفلی علمی حاضر نشده و در هیچ مسأله ای با مخالفان به بحث ننشسته و هیچ تصنیف سودمندی همچون آثار شافعی و محمد بن حسن و دیگر فقیهان و متکلمان و مفسران از خویش به جای نگذارده اند، به ثبت رسانده است.(33)
او نوشته است:و العجب أنهم یزعمون فی التقی و النقی و الحسن العسکری، أنهم کانوا عالمین بجمیع المسائل الأصولیة و الفرعیة جملها و تفاصیلها، مع أنهم کانوا فی زمان کثر خوض العلماء فی أصناف العلوم وکثرت تصانیفهم و مع ذلک فلم یظهر من أحد منهم شئ من العلوم لابالقلیل و لابالکثیر، و لم یحضروا محفلاً و لاتکلموا فی شئ من المسائل مع المخالفین، و لم یظهر منهم تصنیف منتفع به، کما ظهر من الشافعی ـ رضی الله عنه ـ و محمد بن الحسن ـ رحمة الله علیه ـ و غیرهما من الفقهاء و المتکلمین و المفسرین.(34)
چنان که ملاحظه شد وی رویکرد انتقادی اش را به جایگاه علمی این سه امام علیه السلام بر عناصری استوار ساخته که می توان آنها را چنین برشمرد :
1ـ عدم بروز دانش؛
2ـ عدم بروز تصنیف؛
3ـ عدم بحث با مخالفان؛
4ـ عدم حضور، در محفل علمی.
2ـ دیدگاه انتقادی ابن تیمیه (728 ق)
2-احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه حرانی مشهور به ابن تیمیه
در فقه گرایش حنبلى داشته و در کلام بر خلاف فخررازی سلفی و اهل حدیث به شمار می آید.
او پس از فوت پدرش در دارالحدیث سکریه به تدریس پرداخت .(35) اگرچه جایگاه علمی و گرایش های وی از سوی بسیاری از عالمان اهل سنت مورد انتقاد قرار گرفته است،(36) اما از جایگاه کم نظیری در میان وهابی امروزین برخوردار است به گونه ای که می توان گفت اساس فکری آنان از اندیشه های وی نشأت می گیرد.
ذهبى او را ستوده و سبکى را به جهت سخنانش درباره ابن تیمیه، ملامت کرده است ، سبکى نیز با عذر خواهی از ذهبی، ابن تیمیه را به عظمت و جلالت قدر ستوده است.(37) نیز برخی از عالمان اهل سنت وی را عالم به علوم و فنون گوناگون(38) و کسی که تمام عمر خود را به تدریس و تألیف در رساله های مختلف نموده، ستایش کرده اند.(39)
وی نیز همچون فخررازی، تألیف های مهم و تأثیر گذاری در میان اهل سنت دارد. ابن شاکر شمار مصنفات او را تا 300 عنوان نوشته و فهرست آثار او را در فوات الوفیات ثبت کرده است.(40)
از مهم ترین و مشهورترین آثار وی در میان اهل سنت و به ویژه سلفیان وهابی، کتاب منهاج السنه است که ردیه وی بر منهاج الکرامة علامه حلی می باشد.
چنان که گفته شد رویکرد انتقادی فخررازی، دو قرن بعد توسط ابن تیمیه پی گیری شد. وی، در چند جای کتاب منهاج السنة در پاسخ به منهاج الکرامه رویکردی انتقادی به جایگاه سه امامعلیه السلام را از خویش، به ثبت رسانده است که به ترتیب شماره مجلد و صفحه تقدیم می شود.
گفتنی است مورد اول و دوم در منهاج السنة حاکی از نگاه انتقادی ابن تیمیه به اعلمیت این امامانعلیه السلام است و نیز بر خلاف فخر رازی، در مورد سوم، با عبارت بعد موسی بن جعفر،(41) رویکرد انتقادی خویش را توسعه داده و انتقاد به جایگاه علمی امام رضاعلیه السلام را نیز بدان افزوده است.
نخستین مورد آنجاست که علاوه بر آن که رجوع به فقیهان اهل سنت را از رجوع به نقل رافضیان از عسکرین نیکوتر شمرده، آن عالمان را از عسکریین، عالم تر و فتوای این دو امام علیهما السلام را بر آنان نامعتبر خوانده و حتی رجوع این دو امام علیهما السلام را به یکی از عالمانی که برمی شمارد به منظور فراگیری دانش، واجب دانسته است.
متن عبارت وی چنین است:و لایشک عاقل أن رجوع مثل مالک و ابن أبی ذئب و ابن الماجشون و اللیث بن سعد و الأوزاعی و الثوری و ابن أبی لیلى و شریک و أبی حنیفة و أبی یوسف و محمد بن الحسن و زفر و الحسن بن زیاد و اللؤلؤی و الشافعی و البویطی و المزنی و أحمد بن حنبل و أبی داود السجستانی و الأثرم و إبراهیم الحربی و البخاری و عثمان بن سعید الدارمی و أبی بکر بن خزیمة و محمد بن جریر الطبری و محمد بن نصرالمروزی و غیر هؤلاء إلى اجتهادهم و اعتبارهم ـ مثل أن یعلموا سنة النبی صلی الله علیه و آله الثابتة عنه، و یجتهدوا فی تحقیق مناط الأحکام و تنقیحها و تخریجها ـ خیر لهم من أن یتمسکوا بنقل الروافض عن العسکریین و أمثالهما؛ فإن الواحد من هؤلاء لاعلم بدین الله و رسوله من العسکریین أنفسهما، فلو أفتاه أحدهما بفتیا، کان رجوعه إلى اجتهاده أولى من رجوعه إلى فتیا أحدهما، بل ذلک هو الواجب علیه. فکیف إذا کان ذلک نقل عنهما من مثل الرافضة؟ والواجب على مثل العسکریین وأمثالهما أن یتعلموا من الواحد من هؤلاء؟(42)
هم چنین ابن تیمیه در پاسخ به عدم اعتبار قیاس ـ اگر چه خود آن را ضعیف دانسته، به برتری آن، نسبت به تقلید از غیر مجتهد یعنی عسکریین علیهما السلام، حکم نموده و اعلم و افقه بودن کسانی چون مالک، لیث، اوزاعی، ابو حنیفه، و ابن ابی لیلا و شافعی و احمد واسحاق و ابی عبید و ابی ثور را نسبت به آنان، و بداهت آن در نزد کسی که بهره ای از علم و انصاف داشته باشد، داوری نموده است.
متن عبارت وی چنین است:الثانی أن یقال: القیاس ـ ولو أنه ضعیف ـ هو خیر من تقلید من لم یبلغ فی العلم مبلغ المجتهدین، فإن کل من له علم وإنصاف، یعلم أن مثل مالک واللیث ابن سعد والأوزاعی وأبی حنیفة والثوری وابن أبی لیلى، ومثل الشافعی وأحمد وإسحاق وأبی عبید وأبی ثور أعلم وأفقه من العسکریین وأمثالهما، وأیضا فهؤلاء خیر من المنتظر الذی لایعلم ما یقول(43).
مورد سوم در سخنان ابن تیمیه آنجاست که با مقایسه امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهم السلام با سه امام بعدی، می نویسد: پس از موسی بن جعفر، چیزی از علم از آنچه در کتب مشهور است از آنها اخذ نشده است همانا احادیث آن سه نفر، در صحاح و مسانید و فتاوایشان در کتب و فتاوای سلف مانند ابن مبارک و سعید بن منصور و عبدالرزاق و ابن ابی شسبه و دیگران دیده نمی شود. و اما بعد از آنها هیچ روایتی در کتب امهات از آنها دیده نمی شود و هیچ فتوایی نیز در فتاوای سلف و نه تفسیری و نه سخنی معروف، از آنها وجود ندارد:
وأما من بعد موسى، فلم یؤخذ عنهم من العلم ما یذکر به أخبارهم فی کتب المشهورین و تواریخهم؛ فإن أولئک الثلاثة توجد أحادیثهم فی الصحاح و السنن و المسانید، و توجد فتاویهم فی الکتب المصنفة فی فتاوی السلف مثل کتب ابن المبارک و سعید بن منصور و عبد الرزاق و أبی بکر بن أبی شیبة و غیر هؤلاء، و أما من بعدهم فلیس له روایة فی الکتب الأمهات من الحدیث، و لافتاوى فی الکتب المعروفة التی نقل فیها فتاوى السلف و لا لهم تفسیر و لا غیره و لا لهم أقوال معروفة.(44)
چنان که ملاحظه می شود سه عبارت ابن تیمیه بر خلاف عبارت فخررازی از اضطراب و گونه ای تهافت تهی نیست؛ زیرا در دو عبارت نخست، عالم بودن پذیرفته شده و در عبارت سوم، که عبارت اصلی وی در این نوشتار است، اساس بهره مندی از دانش مورد انکار قرار گرفته است.
نیز شایان توجه است که عنصر عدم اجتهاد در رویکرد انتقادی ابن تیمیه، خود گونه ای از طرح دوباره مدعاست و اصطلاحاً مصادره به مطلوب است. بنابراین خود نیازمند عنصر و یا عناصری استدلالی می باشد نتیجتا بر پایه آنچه گفته شد
عناصر استدلالی دیدگاه انتقادی ابن تیمیه را می توان چنین برشمرد :
1ـ بداهت برتری علمی کسانی چون مالک و لیث در میان دانشوران؛
2ـ عدم انعکاس روایت امامان علیهم السلام در کتابی مهم؛
3ـ عدم فتوای ایشان؛
4ـ عدم تفسیر؛
5ـ عدم نقل سخنی معروف از ایشان.
1ـ2ـ تحلیل استدلال
پس از ارائه رویکرد انتقادی فخررازی و ابن تیمیه و برشمردن عناصر استدلالی هریک، پیش از پرداخت به نقد و بررسی این رویکرد، دو تحلیل که یکی ناظر به هم پوشانی عناصر استدلالی این دو است و دیگری در مورد گونه کیفی این عناصر استدلالی است که مورد بررسی قرار می گیرد.
1ـ1ـ2ـ هم پوشانی عناصر استدلالی
به نظر می رسد مورد سوم تا پنجم در عناصر استدلالی ابن تیمیه را می توان در عنصر نخست فخر رازی به عنوان عدم بروز دانش ادغام نمود؛ بنابراین، در مجموع عناصر استدلالی رویکرد انتقادی پنج مورد است که آنها را می توان در جمع بندی عناصر استدلالی رویکرد انتقادی، بر پایه آنچه از رویکرد انتقادی فخر رازی و ابن تیمیه ارائه شد، چنین برشمرد:1ـ عدم بروز دانش؛
2ـ عدم بروز تصنیف؛
3ـ عدم بحث با مخالفان؛
4ـ عدم حضور در محفلی علمی؛
5ـ بداهت برتری علمی کسانی چون مالک و لیث در میان دانشوران.
2ـ1ـ2ـ گونه کیفی استدلال
به نظر می رسد گونه کیفی این عناصر در استدلال مدل تجمیع قراین باشد؛ یعنی فخررازی و ابن تیمیه، هر یک از عناصر را به عنوان دلیلی در مقابل دلیل دیگر ندیده اند، بلکه هر یک را قرینه ای در کنار قراین دیگر ـ که در مجموع یک دلیل می شوندـ در نظر داشته اند؛ زیرا بدیهی است که عالم بودن در گرو تمامی این عناصر نمی باشد. چه بسیار عالمانی که تصنیفی از خویش به جای نگذارده و یا بحثی از آنان با مخالفان به ثبت نرسیده و حضور آنان در محفل علمی نیز گزارش نشده است، در صورتی که عالم، فقیه و گاه امام، خوانده شده اند. از جمله سدی، اسماعیل بن عبدالرحمن،(45) ابراهیم بن موسی الفزاری،(46) سفیان ثوری،(47) حسن بصری،(48) محمد بن مسلم بن عبید الله ابن شهاب الزهری،(49) أصبغ بن خلیل،(50) سعید بن أبی مریم،(51) سعید بن نَمِر،(52) سوار بن عبد الله،(53) صالح بن أحمد بن محمد،(54) أبو عاصم النبیل،(55) أبو مُسْهِر الشامی،(56) عبد الغنی بن عبد العزیز،(57) الخَلَنْجی،(58) عبد الله بن محمد بن المهاجر فوزان،(59) القَعْنَبی،(60) أحمد بن محمد بن الحجاج،(61) أبو مصعب الزُّهْری،(62) أحمد بن خالد الخلّال،(63) أحمد بن بُدیل،(64) إبراهیم بن یوسف المعروف بالماکِیانی،(65) إبراهیم بن محمود یُعرف بالقطّان،(66) که عنصر عدم تصنیف، و عدم بحث با مخالفان در شرح حال آنها دیده نمی شود.
برپایه گونه کیفی استدلال در رویکرد انتقادی مبنی بر کارکرد قرینه ای عناصر پنج گانه، تنها یک دلیل وجود دارد که بر عناصری پنج گانه استوار است و تنها نقض یک عنصر، اساس دلیل را به چالش خواهد کشاند؛ به این معنی که جز مکمل برای تجمیع قراین در راستای فراهم سازی اجزای دلیل، تأمین نخواهد بود. بنابراین نقض یکی از عناصر پنج گانه، به معنای وجود خلاف آن، پایه استدلال رویکرد فخر رازی و ابن تیمیه را، از پشتوانه علمی، تهی خواهد نمود.
2ـ2ـ نقد و بررسی
صرف نظر از جایگاه بی بدیل امامت در میان امامیه ـ که منابع معتبر امامیه گویای دانش الهی امامان معصوم علیهم السلام می باشد،(67) دانش های متنوع و فراوانی از سه امامعلیه السلام در میراث گرانسنگ شیعی انعکاس یافته است.(68) رویکرد انتقادی فوق به جایگاه علمی سه امامعلیه السلام، در درون جامعه اهل سنت، در اقلیت بوده و رویکرد اثباتی مهم و قابل توجهی در رقابت علمی با آن وجود دارد. در ادامه دلیل این رویکرد انتقادی را که مبتنی بر اجزای پنج گانه ای است به گونه مجزا در مورد هر امامعلیه السلام، در کنار نمونه ای از رویکرد همگرا با جایگاه علمی هر امام در میان عالمان اهل سنت، بررسی می نماییم:1ـ2ـ2ـ جایگاه علمی امام جواد علیه السلام در میراث مکتوب اهل سنت
رویکرد غالب در جامعه علمی اهل سنت، امام جواد علیه السلام را با اوصافی چون امام و عالم یاد نموده و در تضاد آشکاری با رویکرد اقلیتی فخررازی و ابن تیمیه، به جایگاه علمی این سه معصوم علیه السلام می باشد؛ از جمله در مورد ایشان می توان به رویکرد عالمانی چون، عمرو بن بحر جاحظ،(69) عمر بن شجاع الدین موصلی شافعی،(70) سبط إبن جوزی،(71) فضل الله بن روزبهان،(72) محمود بن وهیب،(73) فکری قاهری،(74) سید محمد عبد الغفار الهاشمی،(75) هادی حمو،(76) اشاره نمود.گزارش های زیادی در میراث مکتوب اهل سنت، در مورد جایگاه علمی امام جواد علیه السلام به چشم می خورد که بیانگر رویکرد غالب عالمان اهل سنت دربارۀ امام جواد علیه السلام است؛ همانگونه که احمد بن خلّکان،(77) یافعی،(78) ابن طولون دمشقی،(79) به وجود روایت های بسیار و مسند امام علیه السلام تصریح کرده اند. برخی از این گزارش ها را در این بخش از نظر می گذرانیم:
بر اساس گزارشی که خطیب بغدادی،(80) ابن صباغ مالکی،(81) شبلنجی،(82) یافعی(83) و عباس حسینی موسوی مکی(84) منعکس کرده اند، محمد بن زید شبیه گزارشی اخلاقی را به گونه مسند از امام جواد علیه السلام نقل می کند که آن حضرت فرمودند: «من استفاد أخا فی الله فقد استفاد بیتا فی الجنة»؛ « هر کس برادری، در راه خدا پیدا کند خانه ای در بهشت تهیه کرده است».
بر اساس گزارشی از خطیب بغدادی از محمد بن صالح از پدرش از عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام، آن حضرت از آباء کرام خود از على بن ابى طالب علیه السلام نقل کرده اند:
بعثنی النبی صلی الله علیه و آله إلى الیمن فقال لی وهو یوصینی: «یا علی، ما خاب من استخار؛ ولا ندم من استشار؛ یا علی، علیک بالدلجة؛ فإن الأرض تطوی باللیل ما لا تطوی بالنهار. یا علی، اغد بسم الله؛ فإن الله بارک لأمتی فی بکورها»؛(85)
«پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مرا به یمن فرستادند و وصیت فرمودند که: «یا على هر که از خدا خیر بخواهد نا امید نشود؛ و هر که مشورت کند پشیمان نگردد. یا على در شب مسیر کوتاه تر از روز طی می شود؛ لذا حرکتت را شبانه قرار ده. یا على ابتدای روز خود را به بسم الله شروع کن؛ چرا که خداوند صبح را برای امت من با برکت و مبارک قرار داده است».
بنابرگزارشی از خطیب بغدادی(86) از ابو نعیم از احمد بن اسحاق از ابراهیم بن نائله از جعفر بن محمد بن یزید، جعفر بن محمد می گوید: محمد بن منذر مرا پیش ابن الرضا برد و از آن امام درباره این حدیث نبوی پرسید: إن فاطمة أحصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار؟ آن حضرت فرمودند: «خاص للحسن و الحسین»؛ «حرام شدن آتش بر ذریه فاطمه ـ سلام الله علیهاـ خاص حسن و حسین علیهما السلام است».
افزون بر این، سؤالات امام جواد علیه السلام از یحیی بن اکثم و درماندگی یحیی بیانگر برتری فقهی امام علیه السلام بر علمای عصر خویش است.
ماجرا چنین است که مأمون برای اثبات جایگاه علمی امام علیه السلام به عباسیان، محفل علمی و مناظره ای بین امام علیه السلام و یحیی بن اکثم برگزار کرد و در آنجا ثابت نمود که امام با وجود کمی سن از نظر جایگاه علمی و فضل و معرفت، سرآمد دیگران است. به گونه ای که یحیی بن اکثم در جواب امام علیه السلام درمانده شد. و مامون بعد از ستایش خداوند چنین گفت: «من دخترم ام الفضل را به ازدواج او در می آورم گر چه دیگران ناراحت و دلگیر شوند».(87)
نتیجه آن که بنا بر گزارش های منعکس شده در آثار مکتوب ایشان، عنصر عدم روایت و نیز عدم حضور در محفل علمی به عنوان دو جزء از اجزای دلیل رویکرد انتقادی در راستای انکار جایگاه علمی امام جوادعلیه السلام، محقق نبوده و در نتیجه این استدلال از اتقان علمی برخوردار نمی باشد. علاوه بر این که عباراتی چون «امام»، «له قدر عظیم علماً»، در رویکرد همگرا و غالب عالمان اهل سنت، از اجتهاد، تهی نمی باشد.
2ـ2ـ2ـ جایگاه علمی امام هادی علیه السلام در میراث مکتوب اهل سنت
همانگونه که اشاره شد در مقابل رویکرد انتقادی به جایگاه علمی امام هادی علیه السلام، رویکرد اثباتی مهم و قابل توجهی به آن حضرت وجود دارد و آن امامعلیه السلام را با اوصافی چون «عالم»، «فقیه و امام» یاد کرده است. که ازآن میان می توان به رویکرد عمرو بن بحر جاحظ،88 ابن الخشاب،(89) محیی الدین بن عربی،(90) سبط بن جوزی،(91) ذهبی،(92) عبد الله بن اسعد یافعی،(93) محمد خواجه بارسای بخاری،(94) ابن صباغ مالکی،(95) ابن حجر هیتمی،(96) ابن عماد حنبلی،(97) شبلنجی(98) شریف علی فکری حسینی قاهری(99) و سید محمد عبدالغفار هاشمی(100) اشاره کرد. نیز پاره ای از عالمان اهل سنت از علم غیب آن امام علیه السلام سخن گفته و گزارش هایی در این باره منعکس نمود ه اند از جمله می توان به جریان خبر دادن حضرت به جیران از مرگ واثق و نشستن متوکل به جای او، اشاره کرد که شبلنجی و ابن صباغ آن را منعکس نموده اند.(101)گذشته از رویکرد همگرایی که رویکرد غالب در میان عالمان اهل سنت است، گزارش های زیادی از اهل سنت در میراث مکتوب ایشان در مورد جایگاه علمی امام علیه السلام به چشم می خورد، و عالمان زیادی روایت هایی ازآن حضرت را در کتب خود نقل کرده اند که تنها نمونه هایی از آن را تقدیم می نماییم:
بر پایه گزارشی که صفوری بغدادی،(102) سبط ابن جوزی،(103) و سمعانی(104) منعکس نمود ه اند و گویای جایگاه علمی امامعلیه السلامدر دانش فقه براساس میراث مکتوب اهل سنت، می باشد، متوکل، به مریضی سختی دچار شد و نذر کرد در صورت بهبودی، مبلغ زیادی صدقه دهد. بعد از بهبودی فقیهان را جمع کرد تا از مقدار صدقه، جویا شود؛ اما هیچ فقیهی قادر به جواب درستی نشد، متوکل دستور احضار امام علیه السلام را داد و پاسخ سؤال را جویا شد. حضرت مقدار زیاد را 83 دینار با استناد به آیه شریفه تعیین کردند که {خداوند شما مؤمنان را در جنگ های بسیاری یاری کرد} (105) و فرمود: «سریه ها و غزوه ها، مجموعا 83 مورد بوده است».(106)جالب آنکه متوکّل عبّاسى که خود از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار می رود، در مسائل مورد اختلافِ دانشمندان زمانش، بارها به سراغ آن حضرت رفته است.
نیز زنی در عهد متوکل ادعا کرد زینب دختر حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام است، متوکل برای رفع این مشکل از افراد حاضر در جلسه پرسید: چگونه به درستی ادعای این زن علم پیدا کنیم؟ فتح بن خاقان گفت: ابن الرضا را احضار کن تا حقیقت امر را به تو خبر دهد. متوکل امام هادی علیه السلام را خواند تا او را از حقیقت این امر آگاه کند. امام علیه السلام آن زن را تکذیب کردند و فرمودند: «خداوند گوشت فرزندان فاطمه علیهم السلام را بر درندگان حرام کرده است، او را پیش درندگان ببرید، اگر راست بگوید متعرض او نمی شوند»! آن زن تا این را شنید خود را تکذیب کرد. این گزارش را مسعودی در اخبار الزمان منعکس و در مروج الذهب اشاره ای بدان نموده است.(107)
ابن حجر عسقلانی علاوه بر آن که آن را از مروج الذهب نقل نموده، از کتاب شرف المصطفى ابوسعید نیشابوری نیز انعکاس داده و با عبارت «ثم وجدت قصتها فی شرف المصطفى صلی الله علیه و آله لأبی سعید النیسابوری، قال: ذکر محمد بن عاصم التمیمی المعروف بالخزنبل عن أحمد بن أبی طاهر عن علی بن یحیى المنجم» آغاز، و تمام ماجرا را نقل کرده است.(108)
هم چنین براساس گزارشی که خطیب بغدادی در تاریخ بغداد و ابن جوزی در تذکرة الخواص منعکس نموده اند علاوه بر آن که نشانگر وجود روایت از امام هادیعلیه السلام در منابع اهل سنت است، با گویایی روشنی که از عجز عالمان معاصر ایشان دارد، از تسلط علمی آن امامعلیه السلام در دانش تاریخ در میان عالمان معاصر خود، حکایت دارد به گونه ای که خلیفه وقت را برای حل پرسشی تاریخی به سوی امام علیه السلام می کشاند:
خطیب بغدادی از محمد بن احمد بن رزق، از محمد بن حسن بن زیاد، از حسین بن حماد، از حسین بن مروان، از محمد بن یحیی که گفت: قاضی یحیی بن اکثم (242ق) در مجلس متوکل که فقهاء زیادی شرکت داشتند، سؤال می کند: وقتی آدم علیه السلام حج انجام داد چه کسی سر او را حلق کرد؟ هنگامی که واثق ناتوانی فقهاء مجلس را دید، گفت: کسی که جواب این سؤال را بداند حاضر خواهم کرد. هنگامی که امام هادی علیه السلام را احضار کرد یحیی دوباره سؤال را پرسید. امام علیه السلام از پدرانش از رسول خداصلی الله علیه و آله نقل کرد:
«أمر جبریل أن ینزل بیاقوتة من الجنة، فهبط بها فمسح بها رأس آدم فتناثر الشعر منه، فحیث بلغ نورها صار حرماً»؛ «جبرئیل مأمور شد یاقوتی از بهشت را آورده و برسر آدم علیه السلام کشید، موهای ایشان تراشیده شد به گونه ای که نور آن یاقوت هر جا رسید آنجا حرم شد».(109)
علاوه بر آن، از جایگاه دانش طب امام هادی علیه السلام نیز در منابع اهل سنت، سخن به میان آمده است. ابن صباغ مالکی در کتاب الفصول المهمه با انعکاس جریان بیماری پوستی متوکل می نویسد:
بر اثر پدیدار شدن دمل و غدّه چرکین در بدنش، متوکل بیمار شد، به گونه ای که در شرف مرگ افتاد، مادرش نذر می کند در صورت بهبودی فرزندش مال زیادى از ثروت شخصى خود، براى امام هادى علیه السلام بفرستد. متوکل شخصی را برای طلب مداوا نزد امام هادی علیه السلام فرستاد، امام علیه السلام دستور فرمودند: «عصاره روغن گوسفند را با گلاب ترکیب و بر زخم گذارند که به اذن خدا، سودمند است». گرچه عده ای این را به باد تمسخرگرفتند، ولکن دستور طبی امام علیه السلام کارگر شد و متوکّل بهبود یافت، مادر متوکل ده هزار دینار براى امام هادىعلیه السلام فرستاد.(110)
نتیجه آنکه نمونه های یاد شده از میراث مکتوب اهل سنت، نشانگر جایگاه علمی والای امام هادی علیه السلام در این میراث بوده، و بر این اساس عناصر عدم روایت، عدم بروز دانش و عدم حضور در محفل علمی، در استدلال رویکرد انتقادی، باواگرایی میراث مکتوب اهل سنت، مواجه می باشند.
3ـ2ـ2ـ دانش امام عسکری علیه السلام در میراث مکتوب اهل سنت
صرف نظر از آن که در مقابل رویکرد انتقادی، رویکرد اثباتی قابل توجهی در رقابت علمی با آن از سوی عالمانی چون سبط بن جوزی(111) ابن عنبه،(112) ابن صبّاغ مالکی(113) عارف احمد عبدالغنی،(114) وجود دارد و امام عسکریعلیه السلام را با اوصافی چون «عالم»، «کان من الزهد و العلم علی امر عظیم»، ستوده اند. علاوه بر آن، ابن حجر در میراث اهل سنت، عده زیادی از بهره مندان دانش امام عسکری علیه السلام را بر پایه رجال امامیه بر شمرده است.علمایی همچون ابراهیم بن ابی حفص کاتب،(115) ابراهیم بن عبده نیسابوری،(116) إبراهیم بن مهزیار اهوازی،(117) احمد بن عبد الله شیعی،(118) جابر بن یزید الفارسی،(119) حسن بن موسى خشاب(120) و على بن محمد بن إبراهیم بن ابان رازی کلینی.(121) هم چنین افزون بر آن که در میراث مکتوب امامیه برپایه پرسش هایی زیادی از آن امامعلیه السلام کتاب هایی چون المسائل ابن ریان،(122)مسائل حمیری(123) و مسائل محمد بن علی بن عیسی قمی،124شکل گرفته است، استدلال این رویکرد انتقادی نیز، چالش های علمی را حتی بر پایه میراث مکتوب اهل سنت، متوجه خود ساخته است. نمونه هایی از واگرایی میراث مکتوب اهل سنت با آن بدین قرار است:
بر اساس گزارشی که جنابذی از بلاذری منعکس کرده است امام عسکری علیه السلام از پدر گرامی شان امام هادی علیه السلام به گونه مسلسل از پدران معصوم خود از نبی گرامی اسلام و ایشان نیز از جبرئیل از خداوند متعال نقل کرده که فرمود: «إنی أنا الله، لا إله إلا أنا، فمن أقرّ لی بالتوحید، دخل حصنی، و من دخل حصنی، أمن من عذابی».(125)
نیز بر اساس گزارشی که حافظ أبو نعیم،(126) سبط بن جوزی،(127) و ابن حجر عسقلانی،(128) منعکس کرده اند، قاضی ابوالحسن علی بن محمد قزوینی به طور مسند از امام حسن عسکری علیه السلام از پدران گرامی شان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: «جبرئیل گفت: إن مدمن الخمر کعابد الأوثان»؛ «دائم الخمر مانند کسی است که بت می پرستد». حافظ ابو نعیم تصریح به صحت این گزارش کرده است.(129)
علاوه بر آن، ابن صباغ مالکی، گزارش هایی در مورد علم غیب آن امام علیه السلام منعکس نموده است از جمله «خبر دادن از سن دقیق عیسی بن فتح»، «خبر دادن از فرزندش مهدی علیه السلام در آینده»،(130) و «طلب دعای محمد بن حمزه از آن حضرت برای ثرتمند شدن و خبر دادن حضرت به او که پسر عمویش از دنیا می رود و صد هزار درهم به وی ارث می رسد».(131)
نتیجه آن که وجود روایت های متعدد و مسند از آن امامعلیه السلام در میراث مکتوب اهل سنت، عنصر عدم روایت و عدم بروز دانش را در کنار عباراتی چون «امام» و «عالم» از سوی عالمانی از اهل سنت، به چالش کشانده و فقدان این دو عنصر را نتیجه داده که نتیجه قهری آن فقدان دو جزء مکمل در استدلال رویکرد انتقادی خواهد بود.
نتیجه
استدلال رویکرد انتقادی به جایگاه علمی این سه امامعلیه السلام که بر قراین پنج گانه ای استوار است، حتی بر پایه میراث مکتوب اهل سنت، در مورد هیچ یک از آنان، تمام نبوده و دست کم این میراث، نسبت به عناصری چون عدم روایت، عدم بروز دانش در مورد هر سه امام و عنصر عدم حضور در محفل علمی، در مورد دو امام نخستین، واگرایی داشته و با رویکرد اثباتی به جایگاه علمی این سه امامعلیه السلام که رویکرد غالبی در جامعه علمی اهل سنت می باشد، همگرایی روشنی دارد.پی نوشت ها :
1. صحیح مسلم، 7/122؛ مسند احمد، 3 /17؛ المستدرک علی الصحیحین، 3 /109؛ طبرانی، المعجم الکبیر، 3/63؛ فرائد السمطین، 2/144؛ سیوطی، احیا المیت، /64؛ هیثمی، مجمع الزوائد، 162؛ حلیة الأولیاء، 9 /64.
2. المعتبر، 1/ 23؛ تذکرة الفقهاء، 1/15؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، 1/7؛ الکافی، 1/294؛ الخصال، 65؛ البرهان فی تفسیر القرآن، 1/25؛ نور الثقلین، 5/605.
3. به این رویکردهای اثباتی در بحث هر یک از امامان علیهم السلام اشاره خواهد شد.
4. منهاج السنة، 2/125: «إنما روى له أبو الصلت الهروی وأمثاله نسخاً عن آبائه فیها من الأکاذیب ما نزه الله عنه الصادقین منهم».
5. معرفة التذکره،1/178و184و199و203و261و...: «فیه علی بن موسى المعروف بالرضا، کان یأتی عن آبائه بالعجائب».
6. الأنساب، 3/74: «یأتی عن آبائه بالعجائب».
7. المجروحین، 2/ 106: «علی بن موسى الرضا یروی عن أبیه العجائب؛ روى عنه أبو الصلت وغیره کأنه کان یهم ویخطأ».
8. ابن جوزی در الموضوعات (1/415) فضیلتی درباره حضرت زهراعلیهم السلام از امام عسکری نقل میکند و میگوید: «روى هذا الحدیث عن آبائه ولیس بشئ».
9. اللألىء المصنوعة، 1/361 ؛ وی پس از نقل حدیث میگوید: «موضوع، الحسن العسکری لیس بشئ».
10. تنزیه الشریعة، 1/ 410: «وفیه الحسن بن على العسکری لیس بشئ».
11. قانون الموضوعات، 249: «الحسن بن علی، صاحب العسکر، لیس بشئ».
12. همان.
13. تذکرة الخواص، 324.
14. معالم العترة النبویة للحافظ عبد العزیز بن محمود المعروف بابن الأخضر الجنابذی المتوفى سنة611 وصفه الذهبی بالإمام العالم المحدث الحافظ المعمر مفید العراق، کان ثقة فهماً خیراً دیناً عفیفاً، وکذا عن غیره. سر أعلام النبلاء، 22/31. نقله عنه العلامة الوزیر علی بن عیسى الإربلی المتوفى سنة 693 والمترجم له فی الشذرات والوافی بالوفیات وغیرهما، فی کتاب کشف الغمة فی معرفة الأئمة، 2/403.
15. عبقات الأنوار، 4/262؛ السید حامد النقوی، خلاصة عبقات الأنوار، 4/ 257 و 259.
16. دراسات فی منهاج السنة لمعرفة ابن تیمیة، مدخل لشرح منهاج الکرامة؛ السید علی الحسینی المیلانی 375 تا379 به صورت خلاصه؛ نفحات الأزهار؛ السید علی الحسینی المیلانی، 4/256.
17. شرح احقاق الحق 12/ 344تا آخر جلد 12
18. گفتنی است وی متوفای 606 قمری است؛ اما از آنجا که به گفته خویش نهایة العقول را پیش از تفسیر کبیر خویش به نگارش آورده، تاریخ تالیف نهایة العقول اواخر قرن ششم بوده است. عبارت وی در تفسیر الکبیر «لکنا بینا فی کتاب نهایة العقول»؛ گویای تقدم نگارش آن بر تفسیر وی میباشد (مفاتیح الغیب ج14ص132).
19. معجم الأدباء، 5 /462 (الإمام فخر الدین محمد بن عمر الرازی المعروف بابن خطیب الری). به خاطر نسبتش به پدرش ضیاء الدین که از خطبای بزرگ شهر ری بوده است.
20. سبکی، طبقات الشافعیة الکبرى، 8/ 81؛ الشافعی الاشعری، دیوان الإسلام، 1 /45.
21. طبقات الشافعیة الکبرى، 5 /33 ـ 40.
22. تاریخ ابن خلکان، 2/48.
23. الکامل فی التاریخ، 13/55.
24. ابن صباغ مالکی در فصول المهمة 1 /123 می گوید: معروف بین علماست که فخررازی امام مشککین است. آقا بزرگ طهرانی در الذریعة (9ق3/811) و شیخ مفید درأوائل المقالات (ص 355) و... . این نسبت را به فخررازی دادهاند.
25. مفاتیح الغیب، 14/132. عبارت وی چنین است: «لکنا بینا فی کتاب نهایة العقول...» که همچنین گویای تقدم نگارش آن بر تفسیر وی میباشد.
26. کشف الظنون، 2/1988.
27. الاعلام، زرکلی6/313.
28. المواقف، ایجی، 3/52.
29. کتابخانه بزرگ حضرت آیة الله مرعشی نجفی؛ جلد12در صفحات:182تا184، کد دستیابی کتاب:4620،
30. تهران ، ملک به شماره 1146؛ تهران دانشگاه 2129؛ مشهد، نواب 50.
31. فهرست واره دست نوشته های ایران (دنا)، 10/ 871 و 872.
32. این کتاب در سال 1991م در کلیة دارالعلوم دانشگاه قاهره مصر چاپ گردیده است.
33. نهایة العقول فی الکلام فی درایة الأصول ـ المخطوط؛ این نسخه فاقد شماره صفحه میباشد.
34. نهایة العقول، مخطوط.
35. البدایة و النهایة، ابن کثیر، 13/303
36. نک: دراسات فی منهاج السنة لمعرفة ابن تیمیة، حسینی میلانی، سید علی، 552 ـ 583.
37. نک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، موسوی بجنوردی، 3/ 171؛ 193.
38. العقود/3و7؛ الوافی 7/16؛ تاریخ ابن الوردی، /2/ 408 و 409.
39. الرد الوافر، محمد بن ابی بکر دمشقی، 218؛ اعیان العصر عن المنجد، 51.
40. فوات الوفیات، محمدبن شاکر کتبی، 1/77؛ 82.
41. همان، 2/ 124.
42. ابن تیمیه، منهاج السنة، 1/ 231.
43. همان، 2/ 89.
44. منهاج السنة، 2/124.
45. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 9/314: « الإِمَامُ، المُفَسِّرُ».
46. سیر اعلام النبلاء، 21/210: « الشَّیْخُ، الإِمَامُ، مُحَدِّثُ الکُوْفَة»
47. ابن حجر الکنانی العسقلانی، 1/32: « سفیان بن سعید الثوری الامام المشهور الفقیه العابد الحافظ الکبیر/ تعریف اهل التقدیس بمراتب الموصوفین بالتدلیس».
48. صفدی، الوافی بالوفیات، 12 /190: «الحسن بن یسار البصری الفقیه القارئ الزاهد العابد سید زمانه إمام أهل البصرة بل إمام أهل العصر».
49. «الفقیه الحافظ، أحد الأئمة الکبار، الإمام». ن.ک: جامع التحصیل فی أحکام المراسیل،1/109؛ سیر اعلام النبلاء، 9/394.
50. ابن فرضی، تاریخ علماء الاندلس، 1/150: «الفقیه المالکی. . . فقیهاً، مفتیا»؛ أحمد بن یحیى الظبی، بغیة الملتمس، 1/ 296؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، 309؛ سیر أعلام النبلاء، 13/ 202؛ الوافی بالوفیات 9/ 279؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، 1/ 458.
51. «کان فقیهاً، حافظاً، کثیر الحدیث»: ابن سعد، الطبقات الکبرى، 7/ 518؛ معرفة الرجال لابن معین، 2/ 29، رقم 33 و 40، رقم 63؛ بخاری، حاتم، التأریخ الکبیر، 3/465، رقم 1547؛ الجرح و التعدیل لابن ابی، 4/ 13، رقم 49؛ الثقات لابن حبان، 8/266؛ مزی، تهذیب الکمال، 10/ 391، رقم 2235؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنة 221 230) 172، رقم 151؛ سیر أعلام النبلاء، 10/ 327، رقم 80؛ الوافی بالوفیات، 15/ 215، رقم 297؛ البدایة و النهایة، 10/ 304؛ تهذیب التهذیب لابن الحجر العسقلانی، 4/ 17، رقم 23؛ تقریب التهذیب لابن الحجر العسقلانی، 1/ 293، رقم 142؛ سیوطی، طبقات الحفاظ، 171، رقم 374.
52. «کان فقیهاً، راویاً»: تاریخ علماء الاندلس، 1/ 291، رقم 472؛ جذوة المقتبس، 1/ 364، رقم 48؛ ترتیب المدارک، 2/156؛ بغیة الملتمس، 1/ 401، رقم 823؛ تاریخ الإسلام (سنة 261 280) 356.
53. «روى عنه: أبو داود، و الترمذی، و النسائی، و. . . و کان فقیهاً، أدیباً، شاعرا»ً: التأریخ الکبیر، 4/ 168، رقم 2356؛ الجرح و التعدیل، 4؛ 271، رقم 1174؛ الثقات لابن حبان، 8/ 302؛ تاریخ بغداد، 9/ 210، رقم 4788؛ المنتظم لابن الجوزی، 11/ 331، رقم 1477؛ اللباب، 2/ 360؛ تهذیب الکمال، 12/ 38، رقم 2638؛ سیر أعلام النبلاء، 11/ 543، رقم 160؛ العبر، 1/ 350؛ الوافی بالوفیات، 16/ 37، رقم 49؛ النجوم الزاهرة، 2/ 321؛ لسان المیزان، 3/126؛ رقم 443؛ شذرات الذهب، 2/ 108؛ الاعلام للزرکلی، 3/ 145.
54. «کان محدّثاً، فقیهاً، سخیّا، ولی القضاء بأصبهان»: الجرح و التعدیل، 4/ 394، رقم 1724؛ ذکر أخبار أصبهان، 1/ 348؛ طبقات الحنابلة، 1/ 173، رقم 232؛ المنتظم لابن الجوزی، 12/ 199، رقم 1713؛ سیر أعلام النبلاء، 12/ 529، رقم 204؛ البدایة و النهایة، 11/ 43؛ شذرات الذهب 2/ 149؛ الاعلام للزرکلی، 3/ 188.
55. «کان فقیهاً، محدّثاً، نَحویاً، لُغَویاً»: الطبقات الکبرى لابن سعد، 7/ 295؛ الجرح و التعدیل، 4/ 463، رقم 2042؛ الثقات لابن حبان، 6/ 483؛ رجال النجاشی، 1/ 451، رقم 545؛ الانساب للسمعانی، 5/ 455؛ الکامل فی التأریخ، 6/ 416؛ مختصر تاریخ دمشق، 11/ 148، رقم 86؛ تهذیب الکمال، 13/ 281، رقم 2927؛ سیر أعلام النبلاء، 9/ 480، رقم 178؛ تذکرة الحفاظ، 1/ 366، رقم 360؛ دول الإسلام، 1/ 94؛ الوافی بالوفیات، 16/ 359، رقم 391؛ مرآة الجنان، 2/ 53؛ النجوم الزاهرة، 2/ 204 و 207؛ تهذیب التهذیب، 4/ 450، رقم 783؛ تقریب التهذیب، 1/ 373، رقم 16؛ جامع الرواة، 1/ 418؛ شذرات الذهب، 2/ 28؛ الاعلام للزرکلی، 3/ 215؛ معجم المؤلفین، 5/ 27.
56. «کان فقیهاً، کثیر الحفظ»: الطبقات الکبرى لابن سعد، 7/ 473؛ التأریخ الکبیر، 6/ 73، رقم 1751؛ الجرح و التعدیل، 6/ 29، رقم 153؛ الثقات لابن حبان، 8/ 408؛ تاریخ بغداد، 11/ 72، رقم 5750؛ الانساب للسمعانی، 4/ 295؛ الکامل فی التأریخ، 6/ 420؛ تهذیب الکمال، 16/ 369، رقم 3691؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنة 211 220) 243، رقم 221؛ الوافی بالوفیات، 18/ 9، رقم 7؛ غایة النهایة، 1/ 355، رقم 1525؛ تهذیب التهذیب، 6/ 98، رقم 203؛ شذرات الذهب، 2/ 44؛ الاعلام للزرکلی 3/ 269.
57. «کان حافظاً، فقیهاً، مفتیاً»: الإکمال لابن مأکولا، 7/ 36؛ ترتیب المدارک، 3/ 86؛ الانساب للسمعانی، 4/ 189؛ تهذیب الکمال، 18/ 231، رقم 3490؛ تاریخ الإسلام (سنة 251 260) 197، رقم 316؛ الدیباج المذهّب، 2/ 43؛ تهذیب التهذیب، 6/ 367، رقم 700؛ تقریب التهذیب، 1/ 514.
58. «کان أحد الفقهاء الحنفیة، و من کبار أصحاب أحمد بن أبی دُوَاد»: تاریخ بغداد،10/ 73؛ تاریخ الإسلام (سنة 251 260 ه) 183، رقم 285؛ الوافی بالوفیات، 17/ 443، رقم 383؛ الجواهر المضیّة، 1/ 290، رقم 764.
59. «کان فقیهاً من أصحاب أحمد بن حنبل»: الجرح و التعدیل، 5/ 164؛ تاریخ بغداد، 10/ 79؛ طبقات الحنابلة، 1/ 195، رقم 261؛ المنتظم لابن الجوزی، 12/ 112، رقم 1584؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنة 251 260) 186، رقم 289.
60. الطبقات الکبرى لابن سعد، 7/ 302؛ معارف ابن قتیبة، 291؛ المعرفة و التاریخ، 3/ 653؛ الجرح و التعدیل، 5/ 181؛ الثقات لابن حبان، 8/ 353؛ فهرست ابن الندیم، 295؛ تاریخ جرجان، 376؛ الإکمال لابن مأکولا، 7/ 119؛ ترتیب المدارک، 1/ 397؛ الانساب للسمعانی، 4/ 531؛ الکامل فی التأریخ، 6/ 460؛ وفیات الاعیان، 3/ 40، رقم 326؛ تهذیب الکمال، 16/ 136؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنة 221 230) 245؛ دول الإسلام، 1/ 134؛ سیر أعلام النبلاء، 10/ 257؛ العبر 1/ 382؛ تذکرة الحفاظ، 1/ 383؛ الوافی بالوفیات، 17/ 617؛ مرآة الجنان، 2/ 81؛ البدایة و النهایة، 10/ 296؛ تهذیب التهذیب، 6/ 31؛ تقریب التهذیب، 1/ 451، رقم 628؛ طبقات الحفاظ، 168؛ شذرات الذهب، 2/ 49؛ شجرة النور الزکیة، 1/ 57.
61. «کان فقیهاً، محدّثاً، صاحَبَ أحمد بن حنبل إلى أن مات»: فهرست ابن الندیم، 335؛ تاریخ بغداد، 4/ 423، رقم 2318؛ الکامل فی التأریخ، 7/ 435؛ تاریخ الإسلام (سنة 261 280) ص 273، رقم 242؛ الوافی بالوفیات، 7/ 393، رقم 3388؛ مرآة الجنان، 2/ 189؛ البدایة و النهایة، 11/ 58؛ المنهج الأَحمد، 1/ 172، رقم 118؛ شذرات الذهب، 2/ 166؛ الاعلام، 1/ 205.
62. «الامام، فقیه اهل مدینه»: الطبقات الکبرى لابن سعد، 5/ 441؛ التأریخ الکبیر، 2/ 5، رقم 1506؛ الجرح و التعدیل، 2/ 43، رقم 16؛ الثقات لابن حبان، 8/ 21؛ الاحکام فی أُصول الاحکام، 2/ 91؛ طبقات الفقهاء للشیرازی، 149؛ تهذیب الکمال، 1/ 278؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنة 241 250) ص 153، رقم 52؛ سیر أعلام النبلاء، 11/ 436، رقم 100؛ العبر، 1/ 343؛ تذکرة الحفاظ، 2/ 60؛ میزان الاعتدال، 1/ 84، رقم 303؛ الوافی بالوفیات، 6/ 269؛ البدایة و النهایة، 10/ 358؛ الدیباج المذهّب، 1/ 140، رقم 1؛ تهذیب التهذیب، 1/ 20، رقم 21؛ تقریب التهذیب، 1/ 12، رقم 18؛ شذرات الذهب، 2/ 100.
63. الجرح و التعدیل، 2/ 49، رقم 47؛ الثقات لابن حبان، 8/ 42؛ تاریخ بغداد، 4/ 126، رقم 1804؛ طبقات الحنابلة، 1/ 42، رقم 18؛ تهذیب الکمال، 1/ 301، رقم 31؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنة 241 250) ص 40، رقم 17؛ سیر أعلام النبلاء، 11/ 531؛ طبقات الشافعیة الکبرى، 2/ 5؛ تهذیب التهذیب، 1/ 27، رقم 40؛ تقریب التهذیب، 1/ 14، رقم 34.
64. الجرح و التعدیل، 2/ 43، رقم 17؛ الثقات لابن حبان، 8/ 39؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، 1/ 186؛ تاریخ بغداد، 4/ 49، رقم 1656؛ الإکمال لابن مأکولا، 7/ 341؛ تهذیب الکمال، 1/ 270، رقم 13؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنة 251 260) ص 37، رقم 8؛ سیر أعلام النبلاء، 12/ 331، رقم 128؛ العبر، 1/ 370؛ میزان الاعتدال، 1/ 84، رقم 305؛ الوافی بالوفیات، 6/ 263، رقم 2752؛ البدایة و النهایة، 11/ 34؛ تقریب التهذیب، 1/ 11، رقم 13؛ شذرات الذهب، 2/ 137.
65. «کان فقیهاً، مفتیاً»: الجرح و التعدیل، 2/ 148، رقم 488؛ الثقات لابن حبان، 8/ 76؛ تاریخ الإسلام للذهبی (سنة 231 240) 78، رقم 48؛ سیر أعلام النبلاء، 11/ 62، رقم 25؛ العبر،1/ 337؛ تذکرة الحفاظ، 2/ 453؛ میزان الاعتدال، 1/ 76؛ الوافی بالوفیات، 6/ 172، رقم 2628؛ تهذیب التهذیب، 1/ 184، رقم 335؛ تقریب التهذیب، 1/ 47، رقم 306؛ الطبقات السنیّة، 1/ 292، رقم 110؛ شذرات الذهب، 2/ 91؛ الفوائد البهیّة، 11ـ 13.
66. «کان فقیهاً، عارفاً بالمذهب، و یقال لم یکن بعده بنیسابور للمالکیة مدرس»: الإکمال لابن مأکولا، 6/ 395؛ مختصر تاریخ دمشق، 4/ 160، رقم 160؛ تاریخ الإسلام (سنة 291 300) ص 101، رقم 106؛ سیر أعلام النبلاء، 14/ 79، رقم 38؛ تهذیب تاریخ دمشق، 2/ 298.
67. بصائر الدرجات، 1/ 9/ 55 باب 5 تا .24 بصائر الدرجات گویای علم الهی و بی بدیل اهل بیت علیهم السلام میباشد. کلینی در کتاب شریف کافی در کتاب الحجه بابهای مختلفی در شؤون و مناصب امام مطرح کردهاند و در ابوابی احادیث اهل بیت علیهم السلام را درباره علم الهی ائمه و اینکه آنان خازن علم الهی هستند آورده است. (کافی 1/ 168/ 280کتا ب الحجه)
68. کتاب موسوعة الامام الجواد علیه السلام (چاپ موسسه ولی عصر علیه السلام با اشراف آیه الله خزعلی) روایات زیادی را از آن حضرت جمع آوری کرده که خود حاکی از علم الهی و بی بدیل امام علیه السلام در نزد شیعیان میباشد. فصل چهارم این کتاب شامل چهار باب توحید، نبوت، امامت، و معاد از روایات عقیدتی امام علیه السلام است. در این کتاب روایات بسیاری در موضوعات فقه، قرآن و ادعیه، مواعظ، طب، از امام جواد علیه السلام نقل شده است. احتجاجات(مناظرات) و مکاتبههای آن حضرت نیز بخشهایی از کتاب را شامل می شوند.
دو کتاب کلمة الامام الهادی علیه السلام، و کلمه الامام الحسن العسکری علیه السلام که به کوشش آیة الله سیدحسن شیرازی (ره) تدوین شده است روایات زیادی را از آن حضرات در موضوعات مختلفی (إلهیات، مواعظ، ولائیات، اجتماعیات، عقائد، أدعیة، معارف، مناقضات، أخلاق، سیاسیات، عبادات، طب، أحکام، حکم، متفرقات) جمع آوری کرده است.
69. رسائل جاحظ، 106: «کل واحد منهم عالم زاهد ناسک».
70. عبارت وی چنین است: «و هو الامام التاسع الناطق بالسداد والمتّصف بالرشاد و العلم المستفاد... الکبیر العلم والحلم... الذی له من الروایات أعلاها، و من المناقب اجلّها و اسماها».
71. شرح إحقاق الحق، 12/ 415؛ تذکرة الخواص، 321: «کان علی منهاج أبیه فی العلم و التقی و الزهد و الجود».
72. وسیلة الخادم الی المخدوم، 235: «المقتبس من نور علومه الافراد، من الابدال و الاوتاد، أبی جعفر محمد التقی الجواد بن علی الرضا علیهماالسلام».
73. محمود بن وهیب الحنفی القراغولی، جوهرة الکلام فی مدح السادة الأعلام، 149: «محمّد الجواد هو الوارث لأبیه علماً و فضلاً و أجلّ اخوته قدراً و کمالاً».
74. احسن القصص، 4/295: «لقد احسن المأمون الیه و قربه و بالغ فی اکرامه و لم یزل مشغوفاً به لمّا ظهر له من فضل علمه و کمال عقله و ظهور برهانه مع صغر سنّه».
75. أئمة الهدى، 135: «خاف الملک المعتصم على ذهاب ملکه إلى الإمام محمد الجواد... له قدر عظیم علماً وعملاً».
76. اضواء علی الشیعه، 136: «و نبوغه فی العلم والحکمة و الادب و کمال العقل».
77. ابن خلّکان، وفیات الأعیان، 4/175: «المعروف بالجواد... وکان یروی مسنداً عن آبائه الی علی بن ابیطالب ـ رضی الله عنه... وله حکایات وأخبار کثیرة».
78. مرآةالجنان، 2/60ـ61: «و کان الجواد یروی مسنداً عن آبائه الی علی بن ابیطالب علیهم السلام».
79. الائمة الاثنا عشر، 103: «له حکایات و أخبار کثیرة وکان یروی مسنداً عن آبائه الی علی بن ابیطالب علیهم السلام».
80. تاریخ بغداد، 3/54.
81. الفصول المهمة، 254.
82. نور الأبصار، 221.
83. مرآة الجنان، 2/80.
84. نزهة الجلیس، 2/70.
85. تاریخ بغداد،3 /266.
86. تاریخ بغداد، 3 /266.
87. الفصول المهمة، 249؛ ائمه الهدی، 129؛ أخبار الدول وآثار الأول، 116؛ ینابیع المودة، 3/13؛ الإتحاف بحب الأشراف؛ 66؛ نور الأبار، 217؛ صواعق المحرقه، 123: «الحمدلله علی ما منّ به علیّ من السداد فی الأمر والتوفیق فی الرأی. وأقبل علی أبیجعفر وقا: إنّی مزوّجک ابنتی أم الفضل وان رغم أنوف قوم.
88. رسائل جاحظ، 106: «کل واحد منهم عالم زاهد ناسک».
89. شرح إحقاق الحق، 12/445؛ ابن خشاب عبدالله بن احمد، الفصول المهمة، 259: «وأما ألقابه فالهادی... والفقیه والأمین».
90. شرح إحقاق الحق، 29/48؛ وسیلة الخادم لفضل الله بن روز بهان، 297: «أصل المعارف ومنبت العلم».
91. تذکرة الخواص، 322.
92. تاریخ الإسلام، 218: «وکان فقیهاً اماماً متعبداً».
93. مرآة الجنان وعبرة الیقظان: 2/119: «وکان متعبداً فقیهاً اماماً».
94. ینابیع المودة2/463:«وکان أبو الحسن علی الهادی عابداً فقیهاً إماماً».
95. فصول المهمه، 265: «ابنه أبو الحسن علی بن محمد... لاجتماع خصال الإمامة فیه، و لتکامل فضله وعلمه».
96. الصواعق المحرقة، 312: «وکان وارث أبیه علماً وسخاءاً».
97. ابن عماد، شذرات الذهب، 2/272: «المعروف بالهادی، کان فقیهاً اماماً متعبداً».
98. نور الأبصار، 149: «کان أبو الحسن العسکری وارث أبیه علماً وسخاءاً».
99. «کان ابوالحسن العسکری وارث ابیه علماً و منحاً، وکان فقیهاً فصیحاً جمیلاً مهیباً».
100. ائمه الهدی،136؛ شرح احقاق الحق، 12/ 445: «فلما زاعت شهرته [أی الهادی علیه السلام] استدعاه الملک المتوکل... بماله من لم کثیر، وعمل صالح وسداد رأی، وقول حق».
101. الفصول المهمة، 261؛ نور الأبصار، 153.
102. نزهة المجالس، 1/226.
103. تذکرة الخواص، 374.
104. الأنساب، 4/196.
105. توبه/ 25.
106. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 12/ 56 و57.
107. مروج الذهب ومعادن الجوهر، 4/86.
108. ابن حجر، لسان المیزان، 2 /513: قال المتوکل لجلسائه بعد أن أحضرت إلیه: کیف لنا ان نعلم صحة أمر هذه؟ فقال له الفتح بن خاقا: أحضر ابن الرضا، یخبرک حقیقة أمرها. فحضر فرحب به وسأله. فقال: «المحنة فی ذلک قریبة؛ ان الله حرم لحم جمیع ولد فاطمة علىالسباع، فألقها للسباع؛ فان کانت صادقة، لم تتعرض لها، وان کانت کاذبة أکلتها». فعرض ذلک علیها، فأکذبت نفسها. فأدیرت على جمل فی طرقات سر من رأى، ینادى علیها بأنها زینب الکذابة؛ ولیس بینها وبین رسول الله صلی الله علیه و آله رحم ماسة. فلما کان بعد أیام قال علی بن الجهم: یا أمیرالمؤمنین! لو جرب قوله فی نفسه لعرفنا حقیقته؛ فجربه، وألقاه فی مکان فیه السباع مطلقة؛ فلم تتعرض له. فقال المتوکل: والله لئن ذکرتم هذا لأحد من الناس لأضربن أعناقکم.
109. تاریخ بغداد، 12/ 56. تذکره الخواص، 322.
10. الفصول المهمة، 277ـ 278؛ ترجمه ارشاد، 2/ 290ـ 291.
111. تذکرة الخواص، 324: «وکان عالماً ثقة».
112. عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب علیهم السلام، 228: «اْلاِمامُ الْهُمامُ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ الْعَسْکَرِیُّ وَکانَ مِنَ الزُّهْدِ وَالْعِلْمِ عَلَی اَمْرٍ عَظِیِم».
113. الفصول المهمة، 279: «فلا یشک فی امامته أحد... فارس العلوم الّذی لایجاری».
114. بطرس بستانی مارونی لبنانی، دائرة المعارف، 7/ 45: «کان من الزهد والعلم علی أمر عظیم».
115. ابن حجر، لسان المیزان 1/49.
116. همان، 1/79
117.همان، 1/115.
118. همان، 1/209.
119. همان، 2/89.
120. همان، 2/258.
121. همان، 4/258.
122. نجاشی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة، 370.
123. همان، 220.
124. همان، 371.
125. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، 22/31.
126.حلیة الأولیاء، 3/203
127. تذکرة خواص الأُمّة، 362
128.لسان المیزان، 1/209.
29. حلیة الأولیاء، 3/203: : «هذا حدیث صحیح ثابت، روته العترة الطیبة».
130. الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، 2/ 1087.
131. همان، 2/ 285.
فهرست منابع
ابن شعبة حرانی، أبو محمد الحسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، تصحیح وتعلیق علی أکبر غفاری، چاپ دوم، 1363ش /1404 ق.
ابن خَلِّکان، شمس الدین أحمد بن محمد، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، تحقیق دکتر إحسان عباس، بیروت.
ابن أبی أصیبعة، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، تحقیق دکتر نزار رضا، بیروت، دار مکتبة الحیاة.
ابن الوردی، زین الدین عمر بن مظفر، تاریخ ابن الوردی، لبنان، بیروت، دارالکتب علمیة، 1417ق /1996م.
ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، بیروت، مکتبة المعارف.
ابن قتیبة، أبو محمد عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق دکتر ثروت عکاشة، قاهره، دار المعارف.
ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی و کامل محمد الخراط، چاپ اول، لبنان، موسسة الرسالة، 1417ق.
ابن حجر العسقلانی، أحمد بن علی، تقریب التهذیب، تحقیق محمد عوامة، چاپ اول، سوریه، دار الرشید، 1406ق/ 1986م.
ــــــــــــــــــــــ ، لسان المیزان، تحقیق دائرة المعرف النظامیة هند، چاپ سوم، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1406ق/ 1986م.
ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفة الأئمّة، تحقیق سامی الغریری، قم، دار الحدیث، 1379ش.
ابن خشاب بغدادی، عبدالله بن محمد، تاریخ موالید الأئمة علیه السلام ووفیاتهم، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت علیهم السلام.
ابن الجوزی، عبد الرحمن بن علی (597ق)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، چاپ اول، بیروت، دار صادر، 1358.
ــــــــــــــــــــــ ، الموضوعات، تحقیق توفیق حمدان، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ق/1995م.
ابن أبی حاتم رازی تمیمی، عبد الرحمن محمد بن إدریس (م 327ق)، الجرح والتعدیل، چاپ اول، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1271/1952م.
ابن تیمیة حرانی، احمد بن عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة، تحقیق د. محمد رشاد سالم، چاپ اول، مؤسسة قرطبة،1406ق.
ابن طلحة شافعی، کمال الدین محمد، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، تحقیق ماجد أحمد العطیة.
ابن أخضر جنابذی، أبو محمّد عبد العزیز بن محمود، معالم العترة النبویة ومعارف أهل البیت الفاطمیة.
ابن اثیر، أبو الحسن علی بن أبی الکرم الشیبانی، اللباب فی تهذیب الأنساب، دار الکتب العلمیة، بیروت.
ـــــــــــــــــــــ ، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبد الله قاضی، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ق.
ابن حبان، محمد بن حیان، المجروحین من المحدثین والضعفاء والمتروکین، تحقیق محمود إبراهیم زاید، چاپ اول، حلب، دار الوعی 1396ق.
ابن عنبة، أحمد بن علی، عمدة الطالب فی أنساب آل أبى طالب، تصحیح: محمد حسن آل طالقانی، چاپ دوم، نجف اشرف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1380ق /1960م.
ابن أبی یعلى، محمد بن أبی یعلى أبو الحسین، طبقات الحنابلة، تحقیق محمد حامد الفقی، بیروت، دار المعرفة.
ابن منظور، محمد بن مکرم الأفریقی المصری، مختصر تاریخ دمشق.
ابن معین، یحیى، معرفة الرجال، تحقیق محمدکامل القصار.
ابن جزری، محمد بن محمد بن یوسف، غایة النهایة فی طبقات القراء، تحقیق شمس الدین أبو الخیر.
ابن أبی الوفاء، عبد القادر محمد بن أبی الوفاء، الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة، میر محمد کتب خانه ـ کراتشی.
ابن ماکولا، علی بن هبة الله، الإکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف والمختلف فی الأسماء، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1411ق.
ابن فرحون، إبراهیم بن علی یعمری مالکی، الدیباج المذهب فی معرفة أعیان علماء المذهب، بیروت، دار الکتب العلمیة.
ابن خیاط، خلیفة بن خیاط أبو عمر لیثی عصفری، الطبقات، تحقیق سهیل، دار الفکر.
ابن ندیم، محمد بن إسحاق أبو الفرج، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، بیروت، دار المعرفة، 1398 ق/ 1978م.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله بصری زهری، الطبقات الکبرى، تحقیق إحسان عباس،چاپ اول، بیروت،دار صادر، 1968م.
ابن فرضی، عبد الله بن محمد بن یوسف بن نصر الأزدی، تاریخ علماء الأندلس، تصحیح السید عزت العطار الحسینی، قاهره، مکتبة الخانجی.
أتابکی، یوسف بن تغری بردى، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة، مصر، وزارة الثقافة والإرشاد القومی.
أبو نعیم، أحمد بن عبدالله الإصبهانی، ذکر أخبار إصبهان، سال چاپ : 1934 م، چاپخانه : بریل ـ لیدن المحروسة.
أبو نعیم، أحمد بن عبد الله الأصبهانی، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، چاپ چهارم، بیروت ، دار الکتاب العربی، 1405ق.
أردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات، مکتبة المحمدی.
أحمد بن حنبل، أبو عبدالله الشیبانی، مسند الإمام أحمد بن حنبل، مصر، ژمؤسسة قرطبة.
ایجی، عبد الرحمن بن أحمد، المواقف، تحقیق عبد الرحمن عمیرة، چاپ اول، بیروت، دار الجیل، 1417ق.
اربلی، علی بن أبی الفتح، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، بیروت، دار الأضواء، 1405ق/ 1985م.
آمدی، الإحکام فی أصول الأحکام، تحقیق شیخ عبد الرزاق عفیفی.
أبو حفص، عمر بن أحمد الواعظ، تاریخ أسماء الثقات، تحقیق صبحی السامرائی چاپ اول، کویت، دار السلفیة، 1404ق/ 1984م.
بخاری، محمد بن إسماعیل، تاریخ الکبیر، تحقیق سید هاشم ندوی، دار الفکر.
ترمانینی، عبدالسلام، احداث التاریخ الاسلامی بترتیب السنین، دمشق، دارطلاس، ۱۴۱۴ـ ۱۴۰۸ق.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک على الصحیحین، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیة 1411ق/1990م.
حموی، یاقوت بن عبد الله، معجم البلدان، بیروت، دار الفکر.
ــــــــــــــــــــ ، معجم الأدباء أو إرشاد الأریب إلى معرفة الأدیب، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیة 1411ق/ 1991م.
حسینی میلانی، سید علی، دراسات فی منهاج السنة المعرفة ابن تیمیة عقیدة وعلما وعدالة، چاپ اول، 1419ق.
ــــــــــــــــــــ ، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، چاپ اول، 1414ق.
حسینی موسوی، سید عباس مکی، نزهة الجلیس ومنیة الأدیب الأنیس، چاپ اول، قم، مکتبة حیدریة، 1417ق/1375ش .
حضرمی شافعی مکی، شهاب الدین احمد، وسیلة المآل فی عد مناقب الال، کتاب خطی، آستان قدس رضوی، تاریخ کتابت:١٢٨٠ق، شماره اختصاصی ١٢٣٦٥.
حاجی خلیفة، مصطفى بن عبدالله قسطنطینی رومی حنفی، کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، بیروت، دار الکتب علمیة، 1413ق/ 1992م.
حلی، نجم الدین أبی القاسم جعفر بن الحسن، المعتبر فی الشرح المختصر، تحقیق وتصحیح جمعی از فضلا با اشراف
ناصر مکارم شیرازی، قم، سید الشهداء، 1364ش.
حلی، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر، تذکرة الفقهاء، مکتبه مرتضویه.
حسینی بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه بعثت.
ویزی، علی بن جمعة العروسی، نور الثقلین، تصحیح وتعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، 1412ق/1370ش.
خطیب بغدادی، أحمد بن علی أبو بکر، تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب علمیة.
خنجی اصفهانی، فضل الله بن روزبهان، وسیله الخادم الی المخدوم، تصحیح رسول جعفریان، قم، کتابخانه عمومی حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفى، 1372ش.
جاحظ، عمرو بن بحر، رسائل الجاحظ: الرسائل الکلامیه ـ کشاف آثارالجاحظ، بیروت، مکتبه الهلال، نشر۱۳۷۴/۱۹۹۵م
جرجانی، حمزة بن یوسف أبو القاسم، تاریخ جرجان، تحقیق د. محمد عبد المعید خان، چاپ سوم، بیروت، عالم الکتب، 1401ق/ 1981م.
جوینی، ابراهیم، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمه من ذریتهم علیهم السلام، تحقیق محمد باقر محمودی، چاپ، ایران، دار الحبیب، 1428ق.
دمشقی، محمد بن أبی بکر، الرد الوافر، تحقیق زهیر الشاویش، چاپ اول، بیروت، مکتب الإسلامی، 1393ق.
درایتی، مصطفی، فهرست واره دست نوشته های ایران(دنا)، تهران،کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1389ش.
ذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، چاپ اول، بیروت، دار الکتاب عربی، 1407ق/1987م.
ــــــــــــــــــــــ ، سیر أعلام النبلاء چاپ نهم، 1413ق.
زرکلی دمشقی، خیر الدین بن محمود، الأعلام، چاپ پنجم، دار العلم للملایین، 2002 م.
زبیدی، محمد مرتضى الحسینی، تاج العروس من جواهر القاموس، دار الهدایة.
سبکی، تاج الدین بن علی، طبقات الشافعیة الکبرى، تحقیق محمود محمد الطناحی، عبد الفتاح محمد الحلو، چاپ دوم، 1413ق.
سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر، الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق سعید المندوب، لبنان، دار الفکر، 1416ق/ 1996م.
ـــــــــــــــــــــ ، اللألىء المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة، تحقیق أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عویضة، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیة ، 1417 ق/1996م.
ـــــــــــــــــــــــ ، طبقات الحفاظ، چاچ اول، بیروت، دار الکتب العلمیة ، 1403ق.
سعدی خزرجی، أحمد بن القاسم، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، تحقیق دکتور نزار رضا، بیروت، دار مکتبة الحیاة.
سمعانی، ابی سعد عبد الکریم بن محمد، الانساب، تقدیم وتعلیق عبد الله عمر البارودی، چاپ اول، بیروت، دار الجنان، 1408ق/1988م.
شبراوى شافعی، عبد الله بن محمد، الإتحاف بحب الأشراف، مصطفى بابلى حلبی، چاپ اول، مصر، 1385ق.
شبلنجی، سید مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، مصر، ۱۳۰۸ق/۱۸۳۶م.
شیبانی، أبو الحسن علی بن أبی الکرم، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبد الله القاضی، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب
العلمیة، 1415ق.
شیرازی أبو إسحاق، إبراهیم بن علی بن یوسف، طبقات الفقهاء، تحقیق خلیل المیس بیروت، دار القلم.
صفوری، عبد الرحمن بن عبد السلام، نزهة المجالس ومنتخب النفائس، تحقیق عبد الرحیم ماردینی، بیروت، دار المحبة، 2001/ 2002م.
شیرازی، سید حسن،کلمة الإمام الحسن العسکری، 1421ق/ 2000م.
صفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفى، بیروت، دار إحیاء التراث، 1420ق/ 2000م.
صیادی رفاعی، سید محمد أبی الهدى، الجوهر الشفاف فی طبقات السادة الاشراف، سوریه، 1997م.
ضبی أبو جعفر، أحمد بن یحیى بن أحمد بن عمیرة، بغیة الملتمس فی تاریخ رجال أهل الأندلس، قاهره، دار الکاتب العربی، 1967م.
صدوق، أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، الخصال، تصحیح وتعلیق علی أکبر غفاری، موسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، 1403ق/ 1362ش.
طبرسی، أبی منصور أحمد بن علی، الإحتجاج، تحقیق سید محمد باقر خرسان، نجف، دار النعمان 1386ق/1966م.
طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی بن عبدالمجید السلفی، چاپ دوم، موصل، مکتبة الزهراء 1404ق/1983م.
طهرانی، آقا بزرگ، الذریعة إلى تصانیف الشیعة، چاپ سوم، بیروت، دار الأضواء، 1403ق/ 1983م.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، دار الکتب العلمیة.
عکری حنبلی، عبد الحی بن أحمد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، تحقیق عبد القادر الأرنؤوط،محمودالأرناؤوط، چاپ اول، دمشق، دار بن کثیر، 1406ق.
عبدالغنی، عارف احمد، الجوهر الشفاف فی انساب الساده الاشراف، دمشق، دار کنان، ۱۳۷۶ق/۱۹۹۷م.
علائی، أبو سعید بن خلیل، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل، حمدی عبد المجید السلفی، چاپ دوم، عالم الکتب، 1407ق/ 1986م.
فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، چاپ اول، دار الکتب العلمیة، بیروت،1421ق.
فتنی، محمد طاهر بن علی الهندی، قانون الموضوعات و الضعفاء، قاهره، مکتبه قیمه.
فسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، تحقیق خلیل منصور، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1419ق/ 1999م.
قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربى، تحقیق سید علی جمال اشرف الحسینی، چاپ اول، 1416 ق.
قرمانی، أحمد بن یوسف، أخبار الدول و آثار الأول فی التاریخ، تحقیق فهمی سعد ـ أحمد حطیط، چاپ اول، عالم الکتب، 1412ق/1992م.
قزوینی، سید الحسینی، موسوعة الإمام الجواد، تحقیق و إشراف أبوالقاسم خزعلی، چاپ اول، قم، موسسه ولی عصر، 1419ق.
قراغولی، محمود بن وهیب، جوهرة الکلام فی مدح السادة الأعلام، بغداد، 1329ق .
کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن إسحاق، أصول من الکافی، تحقیق علی أکبر غفاری، چاپ سوم، تهران، دار الکتب
اسلامیه، 1388ق.
کتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفیات، تحقیق علی محمد بن یعوض الله/عادل أحمد عبد الموجود، چاپ اول، بیروت،
درالکتب علمیه، 2000م.
کنانی، أبو الحسن علی بن محمد، تنزیه الشریعة المرفوعة عن الأخبار الشنیعة الموضوعة، تحقیق عبد الوهاب عبد اللطیف، عبد الله محمد الصدیق الغماری، چاپ اول، بیروت، دار الکتب علمیة، 1399ق.
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب ومعادن الجوهر، قم، هجرت، 1404ق/ 1363 ش/1984 م.
مزی، یوسف بن الزکی، تهذیب الکمال، تحقیق د. بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة ، 1400ق/ 1980م.
مقری تلمسانی، أحمد بن محمد، نفخ الطیب من غصن الأندلس الرطیب، تحقیق د. إحسان عباس، بیروت، دار صادر، 1388ق.
مرعشی، سید شهاب الدین، شرح إحقاق الحق، تصحیح سید إبراهیم میانجی، قم، کتابخانه آیة الله العظمى مرعشی نجفی.
مقدسی، محمد بن أحمد، العقود الدریة من مناقب شیخ الإسلام أحمد بن تیمیة، تحقیق محمد حامد الفقی، بیروت، دار الکاتب العربی.
مقدسی، أبو الفضل محمد بن طاهر المعروف بابن القیسرانی، معرفه التذکرة فی الأحادیث الموضوعة، تحقیق شیخ عماد الدین أحمد حیدر، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، 1406ق/1985م.
مجلسی، محمد تقی، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، تحقیق سید حسین موسوی کرمانی و شیخ علی پناه اشتهاردی، بنیاد فرهنک اسلامی حاج محمد حسین کوشانپور.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری، أوائل المقالات، تحقیق شیخ إبراهیم انصاری، چاپ دوم، بیروت، دار المفید1414ق/ 1993م.
موسوی بجنوردی، محمد باقر، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، تهران، 1374ش.
نقوی سید حامد، خلاصة عبقات الأنوار، تهران، مؤسسه بعثت.
نیشابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
نجاشی، أحمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة، تحقیق سید موسى شبیری زنجانی، نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین.
هیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، قاهره،دار الریان.
هندی، محمد بن مبین، وسیلة النجاة، چاپ گلشن فیض لکهنو.
یعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.
یافعی، أبو محمد عبد الله بن أسعد، مرآة الجنان وعبرة الیقظان، القاهرة، دار الکتاب اسلامی، 1413ق/1993م.
یحصبی اندلسی، عیاض بن موسى، ترتیب المدارک وتقریب المسالک لمعرفة أعلام مذهب مالک، تحقیق محمد سالم هاشم، چاپ اول، بیروت، دار الکتب علمیة 1418ق/ 1998م. نقدی بر رویکرد انتقادی فخر رازی و ابن تیمیه به جایگاه علمی امام جواد و عسکریین(ع)
منبع: مرکز مطالعات شیعه