مروری بر زندگانی امام حسن(ع)

در این مطلب زندگانی امام حسن مجتبی (ع) را مرور می کنیم.
يکشنبه، 14 مهر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مروری بر زندگانی امام حسن(ع)
« إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ * إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَْبْتَرْ » نخستین مظهر و نشانه‌ی کوثر که بر دامان پاک فاطمه‌ی اطهر (سلام الله علیها) پا به عرصه‌ی گیتی نهاد امام حسن علیه‌السلام بود. نشانه‌ای از تجلّی مقدس‌ترین پدیده‌ای که از خجسته‌ترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ، علی مرتضی علیه‌السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گردید. همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامت به ظهور پیوست ومعجزه‌ی بزرگ «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیان، بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغیانِ، یَخْرُجُ مِنْهُمَا الْلُؤْلُوُء وَالْمَرْجانُ».1 را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمه‌ی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوه‌ای برافلاکیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهَجی علوی، زُهره‌ای زهرایی که عصای فرعون کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زنده‌ی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توأم با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوی جهان جهت یافت و با همه‌ی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالت بخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه؛ در جوار جده‌ی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه‌السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما‌السلام آرمیده است.2


تولد و کودکی

فرزند گرامی رسول اللّه‌ و نخستین نوه‌ی او در مقدس‌ترین ماه‌های سال قمری یعنی پانزدهم3 رمضان سال سوّم هجرت چشم به جهان گشود. امام حسن علیه‌السلام کریم الوجه بود و زیبا روى. از جهت منظر، پیکر اخلاق و بزرگوارى به رسول اکرم صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم شبیه‌تر از او نبود. شیخ مفید در ارشاد ج 2، ص 5 مى‌نویسد :«کان الحسن اشبه النّاس برسول اللّه خلقاً و هیئةً و هدیاً و سؤدداً».

امام مجتبی علیه‌السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه‌ی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نازل می‌شد، می‌شنید و همه را حفظ می‌کرد و وقتی به خانه می‌رفت برای مادرش می‌خواند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را برای حضرت علی علیه‌السلام نقل می‌کرد و علی علیه‌السلام به شگفتی می‌پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیّه می‌فرمود: از حسن علیه‌السلام شنیده‌ام.4

«روزی علی علیه‌السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می‌کند.

امام حسن علیه‌السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند؛ ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت بزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می‌دارد.»5


درس اخلاق

از امام مجتبی علیه‌السلام خواستند که سخنی و مطلبی درباره‌ی اخلاق نیکوی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بگوید. او فرمود:

هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌بُرد حاجتش رد نمی‌شد و هرچه در توان داشت برای رفع نیاز مردم به کار می‌برد و شنیدم پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می‌کند.6

امام حسن علیه‌السلام از منظر رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله

حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه‌السلام را بین مسلمانان تبلیغ می‌کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‌ی حقیقی که به وی داشت همه‌جا سخن می‌گفت.

آنچه از زبان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در مورد حضرت مجتبی علیه‌السلام بیان شده است چنین است: «هر کس می‌خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه‌السلام نگاه کند».7

«حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‌ام».8

روزی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله به منبر رفت و امام حسن علیه‌السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه‌السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد».9

یکی از یاران رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌گوید: پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را دیدم که امام حسن علیه‌السلام را بر دوش می‌کشید و می‌فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار».10

روزی پیامبر معظم اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله امام حسین علیه‌السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شده‌ای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است».11

شبی پیغمبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نماز عشاء می‌خواند و سجده‌ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم که پیاده‌اش کنم.12

انس بن مالک نقل می‌کند که: رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره‌ی امام حسن علیه‌السلام به من فرمود:

ای انس! حسن فرزند و میوه‌ی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است.13

رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره‌ی امام حسن علیه‌السلام فرمود: حسن فرزند و میوه‌ی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) با بینش جهانی و پیش بینی وسیعی که داشت، در‌شأن امام حسن (علیه‌السلام) فرمود: «لو کان العقل رجلا لکان الحسن; (فرائد السمطین، ج‌2، ص‌68) اگر عقل، خود را به صورت مردی نشان دهد، آن مرد، حسن (علیه‌السلام) است.»

زینب دختر ابو رافع می‌گوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود: «شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه‌السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه‌السلام بخشیدم».14


اسوه‌ی بزرگواری

امام حسن علیه‌السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می‌داشت و شیوه‌ی برخوردش با عموم مردم ـ حتی دشمنان ـ چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می‌کرد.

مورخین نوشته‌اند «روزی امام مجتبی علیه‌السلام سواره از راهی می‌گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش‌هایش تمام شد، امام علیه‌السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می‌کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد.
اگر گرسنه‌ای سیرت می‌کنیم، اگر برهنه‌ای می‌پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‌نیازت می‌کنیم، اگر از جایی رانده شده‌ای پناهت می‌دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‌کنیم، هم‌اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این‌جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی که این همه دل‌جویی و محبّت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:

«شهادت می‌دهم که تو خلیفه‌ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‌داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا می‌دانم.»

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه‌السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود.15

« مردى نزد امام حسن علیه‌السلام اظهار فقر و پریشانى کرد و در این باره شعرى سرود. امام حسن علیه‌السلام خزانه‌دار خویش را طلبید و فرمود: چه مقدار مال نزد تو است؟

گفت: دوازده هزار درهم. فرمود: آن را به این مرد فقیر بده و من از او خجالت مى‌کشم. خازن گفت: دیگر چیزى از براى نفقه باقى نماند! فرمود: آن را به فقیر بده و حُسنِ ظن به خدا داشته باش؛ خدا جبران مى‌کند. آن مال را به آن مرد داد و حضرت او را طلبید و از او عذر خواهى نمود و فرمود: ما حقّ تو را ندادیم. و لکن به قدر آنچه بود، دادیم. و حضرت شعرهایى را در پاسخ سروده‌هاى مرد فرمود.» (منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج 1، ص 272 با (تلخیص)، جاویدان)


اسوه‌ی ایثار گری

یکی دیگر از صفات برجسته‌ی امام مجتبی علیه‌السلام انفاق و بخشش بی‌سابقه‌ی اوست.

تاریخ نگاران نوشته‌اند: امام حسن علیه‌السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‌اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد.16

امام حسن علیه‌السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دل‌های دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست خالی برگردد. در همین مورد نقل کرده‌اند: مردی به حضور امام حسن علیه‌السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه‌السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه‌ی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمّالی را صدا زد که پول‌هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه‌السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده.17


حلم و بزرگواری

در روایت آمده: کنیزی شاخه گلی را به امام حسن (علیه‌السلام) اهدا نمود، آن حضرت او را آزاد کرد، انس بن مالک به آن حضرت عرض کرد: «آیا شما برای یک شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟» امام حسن (علیه‌السلام) در پاسخ فرمود: «ادبنا الله تعالی... ; خداوند ما را چنین تربیت کرده است.» آن جا که می‌فرماید: «اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها; هنگامی که کسی به شما تحیت گوید، پاسخ او را به طور بهتر، یا همان گونه بدهید.» (نساء آیه 86) پاسخ بهتر همان آزاد کردن او است.» (مناقب آل ابی‌طالب، ج‌4، ص‌18.)


امام حسن مجتبی علیه‌السلام بعد از پدر

پس از آن که حضرت علی علیه‌السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت توحید نثار کرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوه‌ی صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:

... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الاخرون بعمل...18

«شب گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان ـ در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به پایی او نیست...

و سپس فرمود: علی علیه‌السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت.

پدرم در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوخته‌ای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشت با آن خدمتکاری بگیرد.

در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه‌السلام گریستند.

سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده‌ای هستم که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که می‌فرماید:
«قُلْ لا اسْئَلُکُمْ عَلَیْه أَجْرا الاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَمَنْ یَقْتَرِف حَسَنَةً نَزِدْ لهُ فیها حُسنا...»19 بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی‌کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [= اهل بیتم]؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی‌اش می‌افزاییم».

بر این اساس دوستی ما ـ خاندان ـ همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است.

سپس بر جای خود نشست.

در این هنگام «عبداللّه‌ بن عباس» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه‌السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید!

مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه‌السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس امام علیه‌السلام خطبه‌ای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تأکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیّت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید20.

امام مجتبی علیه‌السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و با آن‌ها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آن‌ها قبول کردند21.

در ضمن امام علیه‌السلام نامه‌ای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر اداره‌ی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیت برخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد22.

معاویه در پاسخ امام نوشت:

... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول می‌دهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت‌المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد...23 و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت با امام حسن علیه‌السلام خودداری کرد، بلکه عملاً به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبت به قتل امام علیه‌السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت خودش به دست همسرش «جُعده» زهر خورانده شد و به جای این که نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه‌السلام را پاره کرد.

امام علیه‌السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید...24 و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سالِ پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین25.


پی نوشت:
1 ـ الرحمن، 19، 20 و 22.
2 ـ با استفاده از مقدمه‌ی مترجم کتاب زندگانی امام حسن علیه‌السلام تألیف باقر شریف القرشی.
3 ـ تاریخ خلفاء، ص 73، سیوطی ـ دائرة المعارف بستانی واژه‌ی حسن.
4 ـ ترجمه‌ی زندگانی امام حسن، ص59، باقر شریف القرشی.
5 ـ همان، ص60.
6 ـ اسد الغابه، ج2 ص185.
7 ـ البدایة والنهایة، ج8 .
8 ـ الاستیعاب، ج2.
9 ـ مسند احمد حنبل، ج5 ص44
10 ـ البدایة والنهایة، ج8.
11 ـ صواعق المحرقة، ص280 ـ حلیة اولیاء، ص226.
12 ـ الاصابه، ج2.
13 ـ کنز العمال، ج6 ص222، متقی هندی.c
14 ـ ترجمه‌ی اعلام الوری ص304، طبرسی.
15 ـ ستارگان درخشان، ص42، محمد جواد نجفی.
16 ـ تاریخ یعقوبی، ج2 ص215 ـ اسد الغابه، ج2 ص13، تذکره سبط بن جوزی، ص196.
17 ـ ستارگان درخشان، ص46
18 ـ ارشاد مفید، ص348 ـ جلاء العیون مجلسی، ص378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353.
19 ـ شوری / 23.
20 ـ زندگانی چهارده معصوم علیه‌السلام ، ص543، عماد زاده .
21 ـ جلاء العیون، ص378 .
22 ـ ارشاد مفید، ص350 .
23 ـ نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج16، ص35 .
24 ـ پیشوای دوم، ص28 .
25 ـ آفتابی در هزاران آیینه، ص119، جواد نعیمی.

منبع: مرکز مطالعات شیعه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط