مفهوم سیاسی و حکومتی بیعت
در اندیشه ی سیاسی امام علی (ع) تحقق حکومت و دولت با مردم است و جز بر اساس خواست و همراهی مردمان، دولت نمی تواند ظهوری راستین بیابد و در برنامه ها و اهداف خود به توفیق رسد. آن چه این خواست و همراهی را تعیین می کند. «بیعت» نامیده می شود و در واقع «بیعت» صورت مشخصی برای اظهار خواست و تمایل و پذیرش، و نیز واگذاردن امور و حمایت و همراهی نمودن با حکومت و دولت است.برای این که به مفهوم سیاسی و حکومتی بیعت نزدیک شویم و این مفهوم را به خوبی دریابیم، ناچاریم به مفهوم لغوی و اصطلاحی بیعت بپردازیم.
واژه ی «بیعت» از ماده «ب ی ع» به معنی خرید و فروش و ایجاب و قبول است.(1)«بیع» و «بیعت» هر دو مصدر «باع» هستند و حقیقت هر دو یکی است، زیرا همان گونه که «بیع» خرید و فروش مشخصی است که نتیجه ی آن معادل دو مال میان خریدار و فروشنده است، «بیعت» نیز معامله ای است مشخص میان افراد جامعه با زمامدار و رهبر خویش. بدین معنا که مردم با بیعت خود، امکانات و اموال و بسیاری از اختیارات خود را در اختیار رهبر قرار می دهند و رهبر نیز متقابلاً متعهد می شود که پاسدار آنان باشد و آن امکانات و اموال را در جهت منافع مردمان به کار گیرد و مصالح مردم را تأمین نماید؛ و هم چنین از اختیارات واگذار شده در همان راهی بهره گیرد که متعهد شده است؛ و بدین ترتیب یک نحوه معامله و خرید و فروش میان مردمان و رهبر (والی و رعیت) محقق می شود.
از سوی دیگر همان طور که در معامله مرسوم است که طرفین پیش از قرارداد و خرید و فروش از مقدار و کیفیت و خصوصیات کالای مورد معامله صحبت می کنند و آن را مورد بررسی قرار می دهند و آن گاه بر سر معامله به توافق می رسند و با رضایت طرفین معامله صورت می گیرد، و در حقیقت با ایجاب و قبول و انشا، یا دادن و گرفتن جنس، یا دست دادن به یکدیگر، یا کارهایی دیگر نظیر اینها تمام می شود، در بیعت نیز همین گونه است و گفت گو و آگاهی و روشن کردن جوانب امر و رضایت طرفین از مقدمات آن شمرده می شود.(2)
«بیعت» در اصطلاح بر هم زدن کف دست راست از طرفین به علامت ختم معامله و تسلیم است؛ و نیز به هر عمل و رفتار و اقدامی که شخصی به وسیله ی آن فرمان برداری خود را از شخص دیگر و سپردن امور خود به او را نشان می دهد بیعت گویند.
بنابراین «بیعت» با پیامبر و امام و والی به معنی پذیرفتن سمت او و اعلام اطاعت و آمادگی برای اجرای اوامر اوست؛ و در این پذیرش برای اتقان و استحکام امر، کف دست ها را به یکدیگر می زنند یا عملی انجام می دهند که دال بر محکم کردن این معامله و قبیح شمردن نقض آن است.
چنین عملی در میان ملتهای مختلف از قدیم الایام وجود داشته است، همان طور که در رم باستان و در برخی کشورهای دیگر در قدیم هنگام آزاد کردن برده یا کشاورز زر خرید (سرف) این کار را انجام می دادند و آن را «مانو میسیو» می گفتند؛ و چون به نشانی بیعت، کف دست ها را به یکدیگر می زدند آن را «صفقه» یعنی کف دست نیز می خواندند.(3)
در عصر کنونی، در بسیاری از معاملات همین عمل هنوز مرسوم و متداول است، یعنی پس از مذاکره درباره یک کالا و جنس، آن گاه که به تراضی و توافق می رسند با دست دادن به یک دیگر معامله را پایان یافته تلقی می کنند و در نزد آنان این امر محکم ترین و متقن ترین شیوه استحکام معامله است، به گونه ای که پس از آن نقض معامله را قبیح می شمارند. حتی در معاملات است، به گونه ای که پس از آن نقض معامله را قبیح می شمارند. حتی در معاملات سیاسی نیز همین گونه عمل می شود، در مورد بیعت نیز آن چه بیش از هر چیز دیگر به ذهن متبادر می شود، همین معنی و مفهوم است که پس از گفت و گو و تراضی و توافق طرفین وسیله ای برای انشا و ایجاد مسئولیت حکومت و اداره ی دولت است.(4)
در صدر اسلام نیز بیعت همین مفهوم سیاسی و حکومتی را داشت. اعراب در هنگام خرید و فروش، دست راست خود را بر روی یک دیگر می گذاشتند و این عمل به معنی ختم معامله و استحکام آن بود. در واقع دو طرف، آن چه در اختیار داشتند با علم و آگاهی، و تراضی و توافق به یک دیگر می دادند. در بیعت با رئیس قبیله یا زمامدار و رهبر نیز همین مفهوم تحقق می یافت. افراد با نهادن دست راست خود بر دست راست رئیس قبیله یا زمام دار و رهبر، او را مطمئن می ساختند که با میل و رضایت، او را پذیرفته اند و پیروی و اطاعت از او به عنوان حاکم، از نظر آنها تمام شده است؛ و پس از تمام شدن کار بیعت «نقض بیعت» را عملی ناپسند و تخلفی بزرگ می شمردند.(5)
قبایل مختلف وقتی احساس می کردند که برای حفظ نظام قبیله و دفاع از کیان آن و حفظ منافع و مصالح خویش نیاز به رئیس و حاکم دارند، گرد کسی که او را شایسته ی این کار می دانستند می گرفتند و پس از مذاکره و گفت و گو و بیان نیازها و شروط خود، و پس از حصول تراضی و توافق، با دست دادن به او، وی را به عنوان رئیس و حاکم خود انتخاب می کردند و با همین دست دادن، ولایت و سرپرستی او تأیید و تثبیت می شد. همان طور که در خرید و فروش نیز عیناً همین گونه عمل می شود.(6)
اهل لغت نیز همین مفهوم را برای «بیعت» گفته اند، چنان که راغب اصفهانی می نویسد:
«بایَعَ السطانَ اذا تَضَمنَ بذلَ الطاعهِ له بما رَضخَ لهُ و یقُالُ لذلِکَ بیعهُ و مبُایعَهُ.»(7) (با سلطان بیعت کرد یعنی در برابر خدماتی که سلطان انجام می دهد، اطاعت او را پذیرفت، و به این عمل بیعت و مبایعه گفته می شود).
راغب اصفهانی برخی آیات قرآن را که ناظر به بیعت مسلمانان با پیامبر در «بیعت رضوان» یا «بیعت شجره» است به عنوان شاهد برای همین مفهوم سیاسی و حکومتی آورده است. خدای متعال فرموده است:
«لَقد رَضیِ اللهُ عَن المُومنینَ اذ یُبایِعونَکَ تَحت الشَجَره.»(8)
به راستی خداوند هنگامی که مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت می کردند از آنان خشنود شد.
و فرموده است:
«فَاستبشُروا ببیَعکُم الذِی بایعتُم بِه.»(9)
پس به این معامله ای که با خداوند کرده اید شادمان باشید.
این مفهوم در روایات پیامبر اکرم (ص) نیز وارد شده است، چنان که نقل شده است که آن حضرت فرمود:
«الا تبُایعِوُنی علَیَ الاسلامِ.»(10)
آیا با من بر اساس اسلام بیعت نمی کنید؟
مفهوم این سخن پیامبر (ص) آن است که آیا بر اجرای دستورات اسلام تعهد نمی سپارید و قرارداد نمی بندید؟
پس بیعت و مبایعه به مفهوم معاقده و معاهده است، گویا هر یک از طرفین آن چه را در اختیار دارد به طرف دیگر می فروشد و جان و اطاعت و اختیار کار خود را به دست او می سپارد.(11)
بنابراین بیعت و مبایعه به مفهوم معاوضه و تعهد دوطرفه و انعقاد قرارداد با رضایت طرفین است؛(12) و دست بر دست زدن با یک دیگر دست دادن نیز نشانه تمام نمودن این معاقده و معاهده است.
ابن منظور می نویسد: «بیعت» دست دادن به هم بر ایجاب و انشای معامله و نیز دست دادن به هم برای بیعت اطاعت است؛ و «بیعت» به معنای بیعت کردن و اطاعت نمودن است. و «تبایعوا علی الامر» مانند این سخن است: «اصفقوا علیه»، و «بایعه علیه مبایعه» یعنی «عاهده»: قرارداد و معاهده بست. و واژه «بایعته» هم برای «بیع» (خرید و فروش) به کار می رود و هم برای «بیعت» (معاقده و معاهده) استعمال می شود و واژه ی «تبایع» نیز همانند آن است.(13)
بدین ترتیب مفهوم بیعت همان قرارداد بستن و معاهده است که گویا هر یک از طرفین آن چه در اختیار دارد به دیگری واگذار می کند و جان و اطاعت و اختیار دخالت در کار خویش را به طرف خود وا می گذارد.(14)
ابن خلدون درباره ی مهفوم سیاسی و حکومتی بیعت بر اساس اصل مفهوم آن و نیز تحول در آن می نویسد:
«باید دانست که بیعت عبارت از پیمان بستن به فرمانبری و اطاعت است. بیعت کننده با امیر خویش پیمان می بست که در امور مربوط به خود و مسلمانان تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امور مزبور با او به ستیز بر نخیزد و تکالیفی را که برعهده ی وی می گذارد و وی را به انجام دادن آن ها مکلف می سازد اطاعت کند، خواه آن تکالیف به دلخواه او باشد و خواه مخالف میلش. و چنین مرسوم بود که هرگاه با امیر بیعت می کردند و بر آن پیمان می بستند، دست خود را به منظور استواری و تأکید پیمان در دست امیر می گذاشتند و چون این شیوه به عمل فروشنده و خریدار شبیه بوده است، آن را "بیعت" نامیده اند که مصدر "باع» (خرید - فروخت) می باشد و مصافحه کردن با دست ها بیعت شده است، و مفهوم آن در عرف لغت و تداول شرع همین است.
و در حدیث بیعت پیامبر (ص) در شب عقبه و نزدیک درخت، و هرجا این لفظ به کار رود مراد همین معنی است، و بیعت خلفا و سوگندهای بیعت نیز از همین معنی است، زیرا خلفا طلب می کردند که در پیمان ها باید مردم سوگند وفاداری یاد کنند و به طور جامع همه ی سوگندها را در این باره اجرا می کردند و این جامعیت سوگندها را سوگندهای بیعت نامیده اند و اغلب، اکراه در بیعت ها راه می یافت و به همین سبب وقتی مالک فتوی داد که قسمی که از روی اکراه است باطل است، حکام و والیان مخالفت کردند.»(15)
آن چه در مفهوم سیاسی و حکومتی بیعت در اندیشه ی سیاسی امیرمؤمنان علی (ع) در خور توجه است، تعهد متقابل والی در رعیت است، یعنی با بیعت، مردم تعهداتی به زمامدار می سپارند و زمام دار نیز متقابلاً تعهداتی می سپارد و در مفهوم بیعت تعهد یک طرفه نیست بلکه با بیعت برای دو طرف حقوق و تکالیفی پیدا می شود.
جایگاه بیعت
«بیعت» در اندیشه ی سیاسی علی (ع) جایگاهی ویژه و مهم دارد، بدین معنا که «بیعت» وسیله ی تحقق حکومت و مقبولیت آن و عاملی برای اجرای برنامه ها و فرامین دولت است و به وسیله ی «بیعت» مردمان خود را ملتزم و متعهد به پیروی و حمایت و مشارکت می دانند و با چنین التزام و تعهدی کارها و محکم تر و قوی تر اجرا می شود؛ و زمام دار با پشتوانه ای مردمی دست به عمل می زند و نیز خود را متعهد و ملتزم به اهداف و برنامه های می داند که مردمان با وی بر آن بیعت می کرده اند.بنابراین از نظر سیاسی و حکومتی «بیعت» وسیله ی انشای دولت و قطعیت آن است. این امر در سخنان و نامه های امیرمؤمنان علی (ع) مکرر و در مواضع مختلف وارد شده است، چنان که در نامه ای به معاویه نوشته است:
«انُه بایَعنَی القَومُ الذیَن بایَعُوا ابابَکرٍ و عُمَر و عُثمانَ علَی ما بایعَوهُم علَیه، فَلَم یکُن للشَاهِدِ أن یختارً و للغائبِ آن یرَد، و انما الشُوری للمُهاجرینَ و الانصارِ، فان اجتَمَعُوا علی رجلٍ و سَموه اماماً کان ذلکَ للِه رضی، فان خرج من امِرِهم خارج بطَعن، او بدعهٍ ردُوهُ الی ما خَرجَ منُه، فان ابی قاتلُوه علی اتباعهِ غیر سبیلِ المؤمنینَ و ولاهُ اللهُ ما تَولی.»(16)
مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدان سان بیعت مرا می پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد، و آن که غایب است نتواند کرده ی حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجران است و انصار، پس اگر گرد مردی فراهم گردیدند و او را امام یا بدعتی پدید آرد، او را به جمعی که از آن برون شده بازگردانند، و اگر سر باز زد، با وی پیکار رانند - که راهی دیگر را پذیرفته - و جز به راه مسلمانان رفته، و خدا در گردن او در آرد آن را که بر خود لازم دارد. (گناه مخالفت او و آن چه مسلمانان کرده اند در گردن او خواهد بود).
بر همین اساس امیرمؤمنان علی (ع) پس از بیعت مردمان با او نامه ای به معاویه نوشت و او و کسانش را به بیعت خویش فرا خواند:
«فَبایع منَ قبلکَ و اقبِل الی فی وفدٍ من اصحابکَ.»(17)
پس، از آنان که نزد تو به سر می برند بیعت گیر و با گروهی از یاران خود نزد من بیا.
حقوق و تکالیف متقابل زمامداران و مردمان بر همین بنا سازمان می یابد و هر دو خود را متعهد و ملتزم به اموری مشخص می دانند، چنان که علی (ع) در ضمن خطبه ای آن را بر شمرده و فرموده است:
«ایها الناسُ، ان لی علیکُم حقاً، و لکُم عَلَی حقُ. فاما حقُکُم عَلیَ فالنصیحهُ لکم، و توفیرُ فَیئکُم علَیَکم، و تعلیمکُم کَیلا تَجهلُوا، و تادیبکُم کَیما تعلمُوا. و اما حَقی علیکم فالوفاءُ بالبیعه، و النصیحُه فی المشَهدِ و المغیبِ، و الاجابهُ حین ادعوکُم و الطاعهُ حین آمُرُکُم.»(18)
مردم، مرا بر شما حقی است، و شما را بر من حقی. بر من است که خیرخواهی را از شما دریغ ندارم، و حقی را که از بیت المال دارید بگزارم، شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید. اما حق من بر شما این است که به بیعت وفا کنید، و در نهان و آشکار حق خیرخواهی ادا کنید، و چون شما را بخوانم بیایید، و چون فرمان دهم بپذیرید، و از عهده بر آیید.
شکل بیعت و آرای عمومی
همان طور که در مفهوم سیاسی و حکومتی «بیعت» مطرح شد «بیعت» در واقع معامله و معاهده ای است مشخص میان افراد جامعه با زمامدار و رهبر و پیشوای خویش که مردم با بیعت خود، امکانات و اموال و بسیاری از اختیارات خود را در اختیار زمامدار قرار می دهند و زمام دار نیز متقابلاً متعهد می شود که پاسدار و حافظ آنها باشد و آن امکانات و اموال را در جهت منافع و بهروزی مردمان به کار گیرد و مصالح آنان را تأمین نماید؛ و هم چنین از اختیارات واگذار شده در همان راهی بهره گیرد که متعهد شده است؛ و این نحوه معامله و معاهده با دست بر دست یک دیگر نهادن به عنوان یک حرکت نمادین به معنای ختم معامله و معاهده و استحکام آن صورت می گرفته است. اما این شکل تنها یکی از اشکال بیعت شمرده می شود و بیعت منحصر به این شکل نیست، بلکه گفتن به زبان و یا نوشتن روی ورقه و مانند اینها نیز یک نوع بیعت است، همان طور که در «بیع» و «خرید و فروش» و سایر معاملات و معاهدات نیز این گونه استبیعت اختیاری و بیعت اجباری
در اندیشه ی سیاسی امیرمومنان علی (ع) بیعت امری اختیاری و مرضی الطرفین شمرده می شود و آن حضرت به شدت با بیعت اجباری و فراهم کردن زمینه هایی که به بیعت اجباری منجر شود مخالف بود. بیعت عملی است آگاهانه و بر اساس شناخت و رضایت؛ بنابراین بیعت اجباری از حقیقت بیعت بی بهره و فاقد مفهومی است که عنوان شد.بیعت مردم با علی (ع) بهترین نمونه ی تحقق بیعت سیاسی و حکومتی بود. مردم در کمال آزادی، و با میل و رضا، و شور و نشاط، و آگهی و شناخت با آن حضرت بیعت کردند و امام (ع) به هیچ وجه اجازه نداد که کسی را در بیعت کردن با او مجبور کنند تا تحت فشار قرار دهند. تعبیر حضرت در این باره کاملاً گویاست، فرمود:
«و بَایعنی الناسُ غیر مُستکرهینَ و لا مُجبَرینَ، بل طائعینَ مُخیرَّینَ.»(19)
و مردم بدون اکره و اجبار و از سر میل و اختیار با من بیعت کردند.
بلاذری و خوارزمی از طریق خود آورده اند که پس از آن که مردم با علی (ع) بیعت کردند، وی به سعد بن ابی وقاص گفت: «مردم با من بیعت کردند، تو نیز بیعت کن.» گفت: «باشد تا همه بیعت کنند.» امام (ع) فرمود: «ما علیک منی باس.» (برتو باکی نیست). سپس به مردم فرمود: «خلوا سبیله» (راهش را باز بگذارید، یعنی او را آزاد بگذارید). پس از آن مردم نزد عبدالله بن عمر رفتند و از او خواستند تا با امام بیعت کند. او گفت: «بیعت نمی کنم تا همه مردم بیعت کنند.» مالک اشتر به امام گفت: «اجازه بدهید تا گردنش را بزنم!» امام فرمود: «دعَوُه انا کفَیلُه، اما عَلمتَ انه سییُ الخُلق صغیراً و کبیراً.»( او را رها کنید، من او را کفایت می کنم، آیا نمی دانید که او در همه ی حال بداخلاق است).(20)
بنابراین در اندیشه و سیره ی امام علی (ع) بیعت اجباری به هر شکل و صورتی که باشد منفور و مطرود شمرده شده است و آن حضرت بیعت را امری کاملاً اختیاری دانسته و بر این مبنا عمل کرده است.
پی نوشت ها :
1. ابوعبدالرحمن الخلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، تحقیق مهدی المخزومی، ابراهیم السامرائی، تصحیح اسعد الطیب، الطبعه الاولی. انتشارات اسوه، 1414ق.ج1، ص 208؛ مجدالدین ابوالسعادات المبارک بن محمد المعروف بابن الاثیر الجزری، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد الزاوی، محمود محمد الطناحی، چاپ چهارم، افست انتشارات اسماعیلیان، قم، 1364ش.ج1، صص 173-174؛ لسان العرب، ج1، ص 556.
2. دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه، ج1، ص 523.
3. دایره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی، کامران فانی، بهاء الدین خرمشاهی، چاپ اول، نشر شهید سعید محبی، 1371-1377.ج3، ص 581.
4. دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه، ج1، ص 523.
5. رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت از برآمدن اسلام تا بر افتادن سفیانیان، چاپ اول، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1373ش. ص 18.
6. دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه، ج1، ص 523.
7. المفردات، ص 67.
8. قرآن، فتح /18.
9. قرآن، توبه /111.
10. النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج1، ص 174.
11. همان.
12. ن. ک: الصحاح، ج3، ص 1189.
13. لسان العرب، ج1، ص 557.
14. همان.
15. ابوزید عبدالرحمن بن محمد معروف به ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، چاپ سوم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1352ش.ج1، صص 400-401.
16. نهج البلاغه، نامه ی 6.
17. همان، نامه ی 6.
18. همان، خطبه ی 34.
19. همان، نامه ی 1.
20. انساب الاشراف، ج3، صص 8-9؛ ابوالموید الموفق بن احمد الحنفی المعروف بأخطب خوارزم (الخوارزمی)، المناقب، قدم له محمدرضا الموسوی الخرسان، مکتبه نینوی الحدیثه، طهران، ص 15.