متفكران اسلامى و همبستگى دين و دولت
( فارابى- ابن سينا- غزالى- خواجه نصيرالدين طوسى- صدرالمتألّهين )
موضوع رابطه دين و دولت، و پيوند شريعت و سياست، در آثار متفكران اسلامى سابقه اى طولانى دارد. اگرچه اين بحث، در محدوده خاص (شريعت اسلام) نيز قابل بررسى است ولى دانشمندان اسلامى، مسئله را در سطحى وسيع تر و با بينشى گسترده تر مورد مطالعه قرار داده اند، كه در اين جا به اجمال به آن مى پردازيم.
بنابراين، فارابى شريعت و سياست را دو روى يك حقيقت مى شمارد كه شريعت از وحى حكايت مى كند، و سياست در مدينه فاضله، نمود عينيِ همان شريعت است. در دولت آرمانيِ فارابى، سياست فقط براساس شريعت و براى وصول به اهداف آن ارزش و اعتبار دارد. از اين رو تصريح مى كند كه: حقيقت و جوهره سياست فاضله با ديگر سياست ها [كه آن ها را سياسات جاهله مى نامد] فرق مى كند. و چون قدر مشتركى بين اين دو نوع سياست وجود ندارد، نام سياست، به نحو اشتراك لفظى به آن ها اطلاق مى شود.
بر مبناى فلسفه سياسيِ شيخ الرئيس، تفكيك و جداييِ دين از سياست، قابل فرض نيست; زيرا با تعريفى كه او از دين و شريعت ارائه مى دهد، و با فلسفه اى كه براى ضرورت ايدئولوژى الهى، بيان مى كند، دين منهاى سياست، به معناى دين منهاى دين است; زيرا دين تئورى زندگيِ سعادتمندانه بشر است.
نظام دين، به معرفت و عبادت است; ولى اين دو، در گرو ادامه زندگى دنيوى، سلامت و امنيّت جامعه است. لذا تا هنگامى كه آرامش و امنيت، بر جان و مال و مسكن انسان حاكم نباشد، دين سامان نمى پذيرد و انسان توفيق معرفت و عبادت نمى يابد. پس روشن شد كه نظام دنيا براى تأمين اين نيازها، شرط نظام دين است.ديدگاه غزالى در تقسيم علوم، مورد نقد و انتقاد محققان قرار گرفته و بسيارى، مانند فيض كاشاني و امام خميني، بر او خرده گرفته اند. هم چنين تفسيرى كه او از دين ارائه داده است، باتوجه به مباحث گذشته، نمى تواند مورد قبول باشد; زيرا او دين را در مسائل مربوط به آخرت، خلاصه كرده و حتى مقررات و قوانين فقهى را كه براساس وحى تنظيم مى شود و علم شرعى است، غير دينى دانسته است!در عين حال، در نظر غزالى نيز سياست و شريعت، غير قابل تفكيك اند; زيرا سياست، بخشى از احكام شرعى و از علومى است كه بايد به وسيله پيامبر به مردم آموخته شود، و هم چون احكام فردى، مانند نماز و روزه، بايد استناد به وحى داشته باشد.
محقق طوسى به پيروى از فارابى و ابن سينا، از دو جهت، سياست را به دين مربوط مى داند: يكى از آن جهت كه قانون سياست و الگوى نظام اجتماعى را دين ارائه مى دهد، و ديگر از جهت آن كه جامعه و حكومت، به وسيله فردى اداره مى شود كه به تأييد الهى از ديگران ممتاز است و (امام) ناميده مى شود. باتوجه به اين دو مبنا، نه در مرحله تئورى و نظريات اجتماعى، سياستى جداى از دين وجود دارد، و نه در ساختار جامعه، رهبريِ سياسى، جداى از رهبريِ دينى است.خواجه مى گويد: در تقدير احكام به شخصى احتياج افتد كه به تأييد الهى ممتاز بود از ديگران، تا او را تكميل ايشان ميسّر شود. و آن شخص را در عبارت قدما (مَلِك على الاطلاق) گفته اند، و احكام او را (صناعت ملك)، و در عبارت محدثان، او را (امام)، و فعل او را (امامت).و در جاى ديگر مى نويسد: ملوك ايشان (مدينه فاضله) كه مدبّران عالمند، در اوضاع نواميس و مصالح معاش تصرف كنند، تصرفاتى ملايم و مناسب وقت و حال. و از اين سبب باشد تعلق دين و ملك به يكديگر; چنان كه پادشاه و حكيم فرس، اردشير بابك گفته است: (الملك والدّين توأمان لايتم احدهما اü بالآخر); چه دين قاعده است و ملك اركان. و چنان كه اساس بى ركن، ضايع بود و ركن بى اساس، خراب، هم چنان دين بى ملك، نامنتفع باشد و ملك بى دين، واهى.تعبيرات محقق طوسى در زمينه سياست ايدئولوژيك، در تاريخ تفكّر سياسيِ فيلسوفان اسلامى ريشه دارد، و متفكران مسلمان قبل از وى و بعد از او، بر همين اساس مشى نموده و حتى همين تعبيرات را به كار برده اند; مثلاً خواجه نظام الملك، كه در پاسخ ملكشاه سلجوقى، به تأليف (سياست نامه) پرداخت، از همين زاويه، رابطه دين و سياست را مطرح نموده است. او مى گويد: بر پادشاه واجب است در كار دين پژوهش كردن و فرايض و سنت و فرمان هاى خداى تعالى به جاى آوردن و كار بستن.
خواجه نظام الملك اين آشنايى را باعث سامان يافتن امور اجتماعى، حفظ وحدت جامعه و برقراريِ عدالت دانسته است. به نظر او سياست بايد در خدمت دين قرار گيرد و حكومت ها بايد بر وفق شرع رفتار كنند. از اين رو، شگفت آور است كه برخى گفته اند: (ديانت از نظر خواجه نظام الملك در خدمت سياست و مشروعيّت آن قرار مى گيرد).
خواجه در جاى ديگر مى نويسد: نيكوترين چيزى كه پادشاه را بايد، دين است; زيرا كه مملكت و پادشاهى و دين، هم چون دو برادرند; هرگاه سلطنت اضطرابى دارد، در دين خلل آيد و بد دينان و مفسدان پديد آيند. و هرگه كه كار دين با خلل باشد مملكت شوريده بود و مفسدان قوت گيرند.باتوجه به مبانيِ فكرى او و متفكران قبل از وى، پرواضح است كه خواجه نمى خواهد هر سياستى و هر سلطنتى را مشروع و توأم با دين شمرده و همه حاكمان را تبرئه كند، بلكه او درصددِ ارائه نظام ايده آل است كه در آن، دوگانگيِ تئورى سياسى و قانون مذهبى وجود ندارد و سياست ايدئولوژيك، عهده دار ترسيم نظام اجتماعى است; چه اين كه در چنين جامعه و حكومتى، قدرت سياسى و قدرت دينى در يك جا متمركز مى شود. آيا با اين همه، تعجب ندارد كه درباره نظريه خواجه، اين گونه قضاوت كرده اند كه: (اين ارتباط و پيوند نزديك ميان دين و ملك، به هيچ وجه سخنى اسلامى نيست)!
فلو ترك الامر سدى من غير سياسة عادلة وحكومة آمرة زاجرة فى التقسيمات والتخصيصات، لتشاوشوا ويقاتلوا وشغلهم ذلك عن السلوك والعبوديّة وانساهم ذكرالله.صدرالمتألهين در اين زمينه، بحث ديگرى تحت عنوان تفاوتِ شريعت ـ به عنوان قوانين كلّى ـ با سياست ـ به عنوان مقرّرات جزئى و متغيّر ـ دارد، و شريعت را روحِ سياست مى داند كه بدون آن، سياست پيكرى بى جان است. از اين رو، حيات سياست، به شريعت است و شريعت بايد در خدمت شريعت باشد، و بلكه هدف سياست، پيروى از شريعت است: السياسة المجردة عن الشرع كجسد لاروح فيه… ونهاية السياسة هى الطاعة للشريعة، فاذا اطاعته انقاد ظاهر العالم باطنه، وتحرّكت الاجزاء نحو الكل، واذا عصت السياسة للشريعة تأمّرت الاحساس على الامراء….
صدرالمتألهين شريعت را به قانون و روش زندگيِ اجتماعى تفسير كرده است كه هدف آن، برقراريِ هماهنگى در جامعه است و قرآن، شرح و تفصيل اين قانون است:
لوترك الامر فيه من غير تعريف قانون مضبوط لتهارشوا واختل النظام وذلك القانون هو الشرع، فالقرآن مشتمل على شرح قوانين الشريعه.او سپس جايگاه هر يك از مقررّات دينى را در سياست نظام و تدبير جامعه به تفصيل نشان مى دهد.
اين بحث به خوبى نشان مى دهد كه در نزد متفكران اسلامى، همبستگيِ دين و سياست هرگز به معناى وابستگيِ دين به سياست نيست، تا دين ابزارى در دست سياستمداران براى توجيه عملكرد نارواى آن ها در حكومت باشد، آن گونه كه در تاريخ اسلام اين گونه سوء استفاده ها از دين، فراوان اتفاق افتاده است.تفكّر عموم انديشمندان اسلامى، همان است كه استاد مطهرى در اين بيان كوتاه و گويا ارائه نموده است: همبستگيِ دين و سياست، به معناى وابستگيِ دين به سياست نيست، بلكه به معناى وابستگيِ سياست به دين است.
منبع: سایت ای رسانه
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
موضوع رابطه دين و دولت، و پيوند شريعت و سياست، در آثار متفكران اسلامى سابقه اى طولانى دارد. اگرچه اين بحث، در محدوده خاص (شريعت اسلام) نيز قابل بررسى است ولى دانشمندان اسلامى، مسئله را در سطحى وسيع تر و با بينشى گسترده تر مورد مطالعه قرار داده اند، كه در اين جا به اجمال به آن مى پردازيم.
1 ـ فارابى
بنابراين، فارابى شريعت و سياست را دو روى يك حقيقت مى شمارد كه شريعت از وحى حكايت مى كند، و سياست در مدينه فاضله، نمود عينيِ همان شريعت است. در دولت آرمانيِ فارابى، سياست فقط براساس شريعت و براى وصول به اهداف آن ارزش و اعتبار دارد. از اين رو تصريح مى كند كه: حقيقت و جوهره سياست فاضله با ديگر سياست ها [كه آن ها را سياسات جاهله مى نامد] فرق مى كند. و چون قدر مشتركى بين اين دو نوع سياست وجود ندارد، نام سياست، به نحو اشتراك لفظى به آن ها اطلاق مى شود.
2ـ ابن سينا
بر مبناى فلسفه سياسيِ شيخ الرئيس، تفكيك و جداييِ دين از سياست، قابل فرض نيست; زيرا با تعريفى كه او از دين و شريعت ارائه مى دهد، و با فلسفه اى كه براى ضرورت ايدئولوژى الهى، بيان مى كند، دين منهاى سياست، به معناى دين منهاى دين است; زيرا دين تئورى زندگيِ سعادتمندانه بشر است.
3ـ غزالى
نظام دين، به معرفت و عبادت است; ولى اين دو، در گرو ادامه زندگى دنيوى، سلامت و امنيّت جامعه است. لذا تا هنگامى كه آرامش و امنيت، بر جان و مال و مسكن انسان حاكم نباشد، دين سامان نمى پذيرد و انسان توفيق معرفت و عبادت نمى يابد. پس روشن شد كه نظام دنيا براى تأمين اين نيازها، شرط نظام دين است.ديدگاه غزالى در تقسيم علوم، مورد نقد و انتقاد محققان قرار گرفته و بسيارى، مانند فيض كاشاني و امام خميني، بر او خرده گرفته اند. هم چنين تفسيرى كه او از دين ارائه داده است، باتوجه به مباحث گذشته، نمى تواند مورد قبول باشد; زيرا او دين را در مسائل مربوط به آخرت، خلاصه كرده و حتى مقررات و قوانين فقهى را كه براساس وحى تنظيم مى شود و علم شرعى است، غير دينى دانسته است!در عين حال، در نظر غزالى نيز سياست و شريعت، غير قابل تفكيك اند; زيرا سياست، بخشى از احكام شرعى و از علومى است كه بايد به وسيله پيامبر به مردم آموخته شود، و هم چون احكام فردى، مانند نماز و روزه، بايد استناد به وحى داشته باشد.
4ـ خواجه نصيرالدين طوسى
محقق طوسى به پيروى از فارابى و ابن سينا، از دو جهت، سياست را به دين مربوط مى داند: يكى از آن جهت كه قانون سياست و الگوى نظام اجتماعى را دين ارائه مى دهد، و ديگر از جهت آن كه جامعه و حكومت، به وسيله فردى اداره مى شود كه به تأييد الهى از ديگران ممتاز است و (امام) ناميده مى شود. باتوجه به اين دو مبنا، نه در مرحله تئورى و نظريات اجتماعى، سياستى جداى از دين وجود دارد، و نه در ساختار جامعه، رهبريِ سياسى، جداى از رهبريِ دينى است.خواجه مى گويد: در تقدير احكام به شخصى احتياج افتد كه به تأييد الهى ممتاز بود از ديگران، تا او را تكميل ايشان ميسّر شود. و آن شخص را در عبارت قدما (مَلِك على الاطلاق) گفته اند، و احكام او را (صناعت ملك)، و در عبارت محدثان، او را (امام)، و فعل او را (امامت).و در جاى ديگر مى نويسد: ملوك ايشان (مدينه فاضله) كه مدبّران عالمند، در اوضاع نواميس و مصالح معاش تصرف كنند، تصرفاتى ملايم و مناسب وقت و حال. و از اين سبب باشد تعلق دين و ملك به يكديگر; چنان كه پادشاه و حكيم فرس، اردشير بابك گفته است: (الملك والدّين توأمان لايتم احدهما اü بالآخر); چه دين قاعده است و ملك اركان. و چنان كه اساس بى ركن، ضايع بود و ركن بى اساس، خراب، هم چنان دين بى ملك، نامنتفع باشد و ملك بى دين، واهى.تعبيرات محقق طوسى در زمينه سياست ايدئولوژيك، در تاريخ تفكّر سياسيِ فيلسوفان اسلامى ريشه دارد، و متفكران مسلمان قبل از وى و بعد از او، بر همين اساس مشى نموده و حتى همين تعبيرات را به كار برده اند; مثلاً خواجه نظام الملك، كه در پاسخ ملكشاه سلجوقى، به تأليف (سياست نامه) پرداخت، از همين زاويه، رابطه دين و سياست را مطرح نموده است. او مى گويد: بر پادشاه واجب است در كار دين پژوهش كردن و فرايض و سنت و فرمان هاى خداى تعالى به جاى آوردن و كار بستن.
خواجه نظام الملك اين آشنايى را باعث سامان يافتن امور اجتماعى، حفظ وحدت جامعه و برقراريِ عدالت دانسته است. به نظر او سياست بايد در خدمت دين قرار گيرد و حكومت ها بايد بر وفق شرع رفتار كنند. از اين رو، شگفت آور است كه برخى گفته اند: (ديانت از نظر خواجه نظام الملك در خدمت سياست و مشروعيّت آن قرار مى گيرد).
خواجه در جاى ديگر مى نويسد: نيكوترين چيزى كه پادشاه را بايد، دين است; زيرا كه مملكت و پادشاهى و دين، هم چون دو برادرند; هرگاه سلطنت اضطرابى دارد، در دين خلل آيد و بد دينان و مفسدان پديد آيند. و هرگه كه كار دين با خلل باشد مملكت شوريده بود و مفسدان قوت گيرند.باتوجه به مبانيِ فكرى او و متفكران قبل از وى، پرواضح است كه خواجه نمى خواهد هر سياستى و هر سلطنتى را مشروع و توأم با دين شمرده و همه حاكمان را تبرئه كند، بلكه او درصددِ ارائه نظام ايده آل است كه در آن، دوگانگيِ تئورى سياسى و قانون مذهبى وجود ندارد و سياست ايدئولوژيك، عهده دار ترسيم نظام اجتماعى است; چه اين كه در چنين جامعه و حكومتى، قدرت سياسى و قدرت دينى در يك جا متمركز مى شود. آيا با اين همه، تعجب ندارد كه درباره نظريه خواجه، اين گونه قضاوت كرده اند كه: (اين ارتباط و پيوند نزديك ميان دين و ملك، به هيچ وجه سخنى اسلامى نيست)!
5ـ صدرالمتألّهين
فلو ترك الامر سدى من غير سياسة عادلة وحكومة آمرة زاجرة فى التقسيمات والتخصيصات، لتشاوشوا ويقاتلوا وشغلهم ذلك عن السلوك والعبوديّة وانساهم ذكرالله.صدرالمتألهين در اين زمينه، بحث ديگرى تحت عنوان تفاوتِ شريعت ـ به عنوان قوانين كلّى ـ با سياست ـ به عنوان مقرّرات جزئى و متغيّر ـ دارد، و شريعت را روحِ سياست مى داند كه بدون آن، سياست پيكرى بى جان است. از اين رو، حيات سياست، به شريعت است و شريعت بايد در خدمت شريعت باشد، و بلكه هدف سياست، پيروى از شريعت است: السياسة المجردة عن الشرع كجسد لاروح فيه… ونهاية السياسة هى الطاعة للشريعة، فاذا اطاعته انقاد ظاهر العالم باطنه، وتحرّكت الاجزاء نحو الكل، واذا عصت السياسة للشريعة تأمّرت الاحساس على الامراء….
صدرالمتألهين شريعت را به قانون و روش زندگيِ اجتماعى تفسير كرده است كه هدف آن، برقراريِ هماهنگى در جامعه است و قرآن، شرح و تفصيل اين قانون است:
لوترك الامر فيه من غير تعريف قانون مضبوط لتهارشوا واختل النظام وذلك القانون هو الشرع، فالقرآن مشتمل على شرح قوانين الشريعه.او سپس جايگاه هر يك از مقررّات دينى را در سياست نظام و تدبير جامعه به تفصيل نشان مى دهد.
نتيجه
اين بحث به خوبى نشان مى دهد كه در نزد متفكران اسلامى، همبستگيِ دين و سياست هرگز به معناى وابستگيِ دين به سياست نيست، تا دين ابزارى در دست سياستمداران براى توجيه عملكرد نارواى آن ها در حكومت باشد، آن گونه كه در تاريخ اسلام اين گونه سوء استفاده ها از دين، فراوان اتفاق افتاده است.تفكّر عموم انديشمندان اسلامى، همان است كه استاد مطهرى در اين بيان كوتاه و گويا ارائه نموده است: همبستگيِ دين و سياست، به معناى وابستگيِ دين به سياست نيست، بلكه به معناى وابستگيِ سياست به دين است.
منبع: سایت ای رسانه
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله