از مرثیه تا تعزیه (بازخوانى تاریخى - هنرى تعزیه)
با گذشت حدود نیم قرن از زمان رحلت خاتمِ رسولانِ الهى, به دلیل استیلاى ظالمانه شجره خبیثه بنى امیه, ابرهاى تیره و تار تحریف, آسمان حقیقت را فرا گرفت.شرایط آن چنان آشفته و دگرگون گردید که نشانه مسلمانى مخالفت با مظهر اسلام و جانشین راستین پیامبر(ص) به شمار مى آمد.
مشتاقانِ خاندان عصمت و طهارت(ع) و شیفتگان حقایق ناب و ارزش هاى اصیل, در محاق اختناقى شدید, رنجى جانکاه و شدیدترین مجازات ها, روزگار نگران کننده و ناگوارى را سپرى مى نمودند.
در آن یلداى بیداد و اموى, عده اى از خواص با چاپلوسى به نفع نظام حاکم, به جعل احادیث و مدح ستمگران روى آوردند و تمجید و ستایش دشمنان خاندان وحى را همچون مبانى آموزشى و تربیتى, در مکتب خانه ها به کودکان و نوجوانان مى آموختند و آنان را براى مقابله با اسوه هاى پرهیزگارى و پارسایى پرورش مى دادند.
فضایِ آلوده و آشفته جهان اسلام, چون توفانى مهیب هرگونه آرامش و امنیت را از حامیان راستین حقیقت گرفته بود.
فرهنگ والا و پویاى اسلام که منشأ تحرک, سازندگى و تحول بود, به صورت قوانینى خشک و بى مغز و آمیخته به جمود و خمود, تبلیغ و ترویج مى گردید و مجال هرگونه تفکر, تعقل و بحث هاى زاینده و رشددهنده از فرزانگان, صاحبان خرد و اهل معرفت گرفته مى شد و به موازات این میرایى و خاموشى چراغ اندیشه و رو به افول رفتن ستارگان فروزان, آداب و رسوم زمان جاهلیت, خرافات و تعصب هاى قومى و قبیله اى همچون قارچ هاى مسموم در حال احیا بود.
با شهادت امام حسن مجتبى(ع) و فرارسیدن دوران امامت سومین اختر فروزان آسمان ولایت, این آشفتگى ها رو به فزونى گذاشت.
قدرت حاکم, به منظور تثبیت پایه هاى عنکبوتى و پوشالى خود, در صدد ایجاد بدعت و انحراف از موازین قرآنى و روایى و سنت هاى مسلّم دینى و اعتقادى برآمد و اوضاع به گونه اى گردید که فروغ معنویت که رسول خدا(ص) براى برپا داشتن آن مرارت هاى زیادى را تحمل کرده بود, رو به خاموشى نهاد.
اوضاع آن چنان نگران کننده شد که حضرت امام حسین(ع) در مدت ده سال از دوران امامت خود که با حکمرانى تبهکارى چون معاویه مصادف شد, شرایط را براى ایجاد یک جنبش و قیام در مقابل توفان استبداد و تباهى مناسب ندید و چنین حرکتى را به صلاح اجتماع اسلامى ندانست.
با روى کار آمدن جنایتکارى چون یزید و آشکار شدن فساد و ابتذال و علنى گشتن آلودگى هاى غیرقابل اغماض, تعلیمات و فرهنگ اسلامى در مخاطره اى جدى قرار گرفت.
از این جهت موضع امام در مقابل چنین شرایطى, که استمرار آن محور دیانت و معنویت را به دنبال داشت, برپا کردن مشعل عاشورا بود تا در آن تاریکى دهشت زا, روشنى بیافریند و نیز از لهیب آن آذرخش, کاخ استبداد بسوزد. به همین دلیل حضرت رسول اکرم(ص) در روایتى امام حسین(ع) را چراغ هدایت و کشتى نجات معرفى کرده اند.
اِنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة (عیون اخبار الرضا, ج1, ص60) امام حسین(ع) نیز در این خصوص فرموده اند: اَلا تَرون اَنّ الحق لایُعمل به و انّ الباطل لایتناهى عنه. لیرغب المؤمن فى لقاء الله حقاً فانى لا ارى الموت الا السعاده ولا الحیوة مع الظالمین الا بَرَما1:
(آیا مشاهده نمى کنید که به حق عمل نمى شود و از باطل جلوگیرى به عمل نمى آید. در این صورت به طور مسلم انسان با ایمانِ جوینده حق, باید طالب دیدار خدا و لقاى حق باشد. من مرگ را جز سعادت نمى بینم و زندگى با ستمگران را جز ملالت و کسالت نمى نگرم.)
از این جهت آن خورشید فروزان با حماسه اى پرشکوه و سرنوشت ساز جامعه اسلامى را متوجه اسلام واقعى نمود و به اتفاق اهل بیت, یاران و اصحاب فداکارش, به داد اسلام رسید و مکتب حیات بخش اسلام را احیا کرد و چشمه ناب حقیقت را از غبارى که گرفته بود, رهایى بخشید و در واقع خداوند مکتب وحى را از طریق قیام عاشورا حفظ کرد و تعبیر قرآنى انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون2 (ما قرآن را فرو فرستادیم و به تحقیق حافظ آن هستیم) درباره اش مصداق پیدا کرد:
مصطفى را وعده داد الطاف حق
گر بمیرى تو, نمیرد این سبق
امام خمینى(ره) خاطرنشان نموده اند:
بر این اساس نهضت مقدس کربلا, فرازى درخشان و باشکوه در تاریخ اسلام است و چون خورشید پر فروغ در حال پرتوافشانى است و هرچه از آن مى گذرد انوارش افزون تر و گسترده تر مى شود; حماسه اى که مبدأ و منشأ و الهام بخش قیام هاى گوناگونى در تاریخ اسلام گردید و نهضت هاى سلحشوران علوى را در ستیز با ستمگران تقویت نمود.
آن امام بزرگوار با فریاد (مرگ با شرافت بهتر از زندگى ننگین است و اگر دین ندارید, لااقل آزاده باشید)4 انسان هاى غافل را از خواب گران بیدار نمود.
پدیدآورنده قیام کربلا در این ماجراى جاویدان, حقیقت ایمان و واقعیت بندگى را به نمایش گذاشت و در تمامى لحظات این قیام مقدس, به ارزش هاى معنوى در عرصه اندیشه و عمل نظر داشت و نهایت اخلاص را از خویشتن بروز داد و کوشید تا از سیرت جدش پیروى کند و سنت با برکت امر به معروف و نهى از منکر را احیا نماید:
اُرید اَن آمر بالمعروف وانهى عن المنکر اسیر بسیرة جدّى و ابى على بن ابى طالب.5 و در سخنى جاویدان, حضرت امام حسین(ع) فرمود: اللهم انّى احبّ المعروف واُنکر المنکر.6 به همین دلیل در زیارت عاشورا مى خوانیم: اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتیت الزکوة وامرت بالمعروف ونهیت عن المنکر.
مناجات آن حضرت نیز چنین است:
حادثه عاشورا بدان جهت که خود حق است و در جهت حفظ ارزش هاى الهى و زنده نمودن مکتب اسلام صورت گرفته است در اوج قله ایثار و با صلابت و خروشان همچنان باقى مانده و مى ماند.
از این جهت با ارج نهادن به حماسه سازان عاشورا و بزرگداشت این قیام شکوهمند انسان ها, با فضایل و کمالات انس یافته و در مکتب حسینى خوب زیستن و نیکو زندگى کردن, روى آوردن به معروف و اعراض از منکرات را فرامى گیرند و فرهنگ فضایل و مکارم در جامعه به صورت سنتى حسنه رواج مى یابد.
از سویى امام حسین(ع) با آن شایستگى هاى ذاتى و نسبى, شعله هاى محبت را در قلوب مؤمنین برمى افروزد و این نکته در واقع تداعى کننده فرمایش رسول اکرم(ص) است که فرموده اند:
انّ لقتل الحسین حرارة فى قلوب المومنین لاتبرد ابداً8 (کشته شدن امام حسین(ع) در دل هاى اهل ایمان حرارتى ایجاد کرد که هیچگاه به سردى نمى گراید).
سوگوارى در سیره اهل بیت(ع)
سیره ائمه هدى(ع) در برپا نمودن مجلس سوگوارى براى سالار شهیدان, حضرت امام حسین(ع), و تشویق و تحریض شیعیان در احیاى این برنامه, بدان جهت است که واقعه کربلا روشنى بخش جان انسان هاى طالب فضایل باشد و گریستن براى امامى که در مقابل باطل مقاومت کرد و از ارزش ها صیانت نمود, فریاد قلب و مبارزه عاطفى با ستمگران در همیشه تاریخ است. امام سجاد(ع) در فرصت هاى مقتضى و به صور گوناگون خاطره عاشورا را در اذهان مردم زنده نگاه مى داشت و گریه هاى طولانى آن امام همام بود که خون ها را به جوش مى آورد و سرها را پرشور مى نمود و این موضوع موجب گردید تا مشعل حماسه جاوید کربلا هیچگاه خاموش نشود.
نخستین کسى که وقایع عاشورا را بیان مى نمود و با این گزارش سوزناک دل سنگ را مى گداخت, امام چهارم و پس از او حضرت زینب کبرى(س) بود.
روایاتى که از حضرت امام سجاد(ع) در این خصوص در مآخذ روایى ضبط گردیده, همه از منابع معتبر و موثق مى باشد و هر آنچه آن فروغ امامت درباره حوادث نینوا مى فرمود, از شهودات خودش بود نه از شنیده ها و منقولات دیگران.
تشکیل مجلس عزادارى براى شهیدان کربلا, از همان زمانى که این رویداد اسفناک به وقوع پیوست با دستور اهل بیت(ع) آغاز گردید و به تدریج با تأثیرپذیرى از سنت هاى بومى و مقتضیات زمان در سیر تاریخ تا امروز استمرار یافت و در شکل هاى گوناگون حضور خود را نشان داد.
مشهور است که چون اهل بیت امام حسین(ع) از شام به مدینه بازگشتند, در حوالى این شهر مدتى کوتاه اقامت نمودند, ساکنین مدینه با هیجان و التهاب خاصى به استقبال آن عزیزان شهرشان رفتند. امام سجاد(ع) بشیر بن جَذْلَمْ را در میان مستقبلین مشاهده نمود و او را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
اى بشیر پدرت شاعر بود, آیا تو هم از این توانایى بهره اى دارى؟ او پاسخ داد: آرى خود نیز شاعرم. حضرت فرمودند: در حالى که ابیاتى را مى سرایى جلوتر از ما به مدینه برو و خبر ورود اهل بیت(ع) و مصیبت جانگداز کربلا را به مردم شهر جدّم نبى اکرم(ص) اعلان کن. بشیر فرمایش امام را اجابت کرد و اشعارى سرود و با گریه و صداى بلند به حالت نوحه و ندبه براى مردم مدینه خواند که دو بیت از آن چنین است:
یا اهل یثرب لایُقام لکم بها
قُتل الحسین فادمُعى مدْراراً
الجسم منه بکربلا مفرّج
والرّاس منه على القناة بدار9
یعنى:
اى اهل مدینه دیگر در این شهر نمانید; چون آقایتان حسین بن على(ع) را کشتند. پس سرشک از دیدگاه خود فرو ریزید. اگر خبرى از بدنش مى خواهید بدانید که بدنش در زمین کربلا آغشته به خون گردید و سر مطهرش را بر روى نیزه گردانیدند.
بنابراین نخستین مرثیه سرایى بر مصایب کربلا, مربوط به سال 61هجرى بوده است.
در برخى منابع آمده است:
وقتى حضرت زینب کبرى(س) بر بالین بدن برادرش حضرت امام حسین(ع) آمد, جملاتى بر زبان جارى نمود که حالت مرثیه داشت و با شنیدن آن, دوست و دشمن گریست و در واقع در همان صحراى کربلا, نوعى ماتم سرایى صورت گرفت که زینب کبرى(س) آن را ترتیب داد.
او با گفتن عبارت (بأبى المهموم حتى قضى بابى العطشان حتى مضى) آن چنان دلسوز نالید که فأبکت والله کلّ عدواً وصدیق.10 با این وصف اولین مجلس عزاى امام حسین(ع) را آن هم بر بالین بدن بى سر آن حضرت خواهرش زینب کبرى(س) پدید آورد.
شیخ مفید در کتاب امالى خود به اسنادى از ابراهیم بن داحه ذکر نموده که نخستین شعرى که در رثاى حسین بن على(ع) سروده شد, مرثیه عقیة بن عمرو سهمى است که در بیتى از آن سروده است:
مرت على قبر الحسین بکربلا
ففاض علیه من دموعى غذیرها11
(وقتى بر مرقد امام حسین در کربلا عبور کردم,اشک فراوانى از دیدگانم جارى گشت.)
ابومخنف اَزْدى (83 ـ 148ق) صاحب مقتل معروف که اصل آن مفقود گردیده و برخى گزارش هایش از کربلا در منابعى چون تاریخ طبرى درج گردیده است, از مورخان و اصحاب امام صادق(ع) مى باشد. وى موفق گردید یک جلد کتاب درباره حادثه کربلا بنویسد.
ابوالفرج اصفهانى در کتاب الاغانى نوشته است: روزى سید حمیرى (متوفى به سال 179ق) به محضر امام صادق(ع) مشرف گردید. حضرت با مشاهده وى به زنان اهل منزل دستور دادند پشت پرده نشسته و آن وقت از سید مذکور خواستند شعرى در رثاى امام حسین(ع) بگوید. او امر امام را تحقق بخشید و اشعارى سوزناک سرود که ترجمه بخشى از آنها چنین است:
(…بر مزار حسین(ع) بگذر و خطاب به استخوان هاى مطهرش بگو: اى ابرهاى پر باران, سیراب شوید. هرگاه بر آرامگاه او گذر کنى لحظه اى درنگ نما و آنگاه از چشمان پاک خود بر این انسان پاک باخته اشک بریز.)
سید حمیرى خود مى گوید با شنیدن این اشعار مشاهده کردم که چون ابر بهارى اشک از دیدگان امام بر گونه هاى مبارکشان فرو مى ریخت و صداى ضجّه زنان از اندرون به گوش مى رسید تا آن که امام فرمودند کافى است. امام صادق(ع) به عبدالله بن حماد بصرى فرمود:
(به من خبر رسیده که در نیمه ماه شعبان گروهى از ساکنین نواحى کوفه و مردمى از دیگر نقاط بر سر مزار امام حسین(ع) در کربلا مى آیند و نیز زنانى براى آن حضرت نوحه گرى مى کنند, عده اى قرآن مى خوانند و گروهى دیگر حوادث کربلا را بیان مى کنند و دسته اى نوحه گرى کرده و پاره اى افراد مرثیه مى خوانند. عبدالله عرض کرد: فدایت شوم. آرى من نیز بخشى از آنچه فرموده اید دیده ام. امام فرمود: (سپاس خداوندى را که در میان مردم گروهى را قرار داد که به نزد ما مى آیند و برایمان مرثیه مى خوانند و دشمنان ما را کسانى قرار داد که بر آنان گروهى از خویشاوندان ما یا غیر آنها, خرده مى گیرند.)12
همچنین از ششمین فروغ امامت نقل شده که آن حضرت فرموده اند: وَمَن بَکى اَو ابکى واحداً فله الجنه ومن تباکى فله الجنه.13 یعنى: کسى که گریه کند یا بگریاند یا خود را گریان بنمایاند, جزایش بهشت است.
حضرت امام رضا(ع) نیز فرموده اند:
راز این تأکیدها و توصیه ها در برپایى مراسم سوگ و ماتم براى شهیدان کربلا در آن است که مردم در چنین مجالسى با فداکاران نینوا پیوندى عاطفى برقرار مى نمایند که این ارتباط مى تواند موجب جذب معنویات از اسوه هاى عاشورا گردد. همچنین تشکیل چنین اجتماعاتى جان هاى تشنه حقیقت را سیراب مى نماید, افراد فرو رفته در انواع غفلت ها را هوشیار مى نماید و باعث رویش و سرسبزى بوستان فضیلت مى گردد.
در مجالس عزادارى اهتمام بر آن است که مردم به ریسمان الهى چنگ زنند و اتحاد خویش را براى محو آثار شرک, ستم و نفاق افزون نموده و اجر رسالت را با دوستى دودمان پیغمبر از این طریق به خاتم رسولان بپردازند.
هم احساس گردیدن با حماسه حسینى و خود را نزدیک نمودن به تندیس هاى ایثار ضمن پالایش جان ها و روان ها, اصلاح جامعه را نیز پدید مى آورد و سوگوارى اگر این مزایا و محسنات را دربر نداشته باشد, از اهداف اصلى خود فاصله گرفته و در مسیر دیگرى که با مقاصد کربلاییان مغایرت دارد, قرار گرفته است.
ماتم دارى در مقیاسى وسیع
ابوریحان بیرونى یادآور مى شود ملت اسلام همواره عاشورا را بزرگ مى دانستند و این روز برایشان خجسته بود تا آن که قتل امام حسین(ع) در این زمان روى داد و از این تاریخ مسلمانان, عاشورا را روزى شوم و منفور دانستند, ولى بنى امیه در این روز لباس نو بر تن کردند, زیب و زیور نمودند و آن را عید گرفتند.شیعیان در روز عاشورا از راه تأسف و ماتم سرایى نسبت به شهادت سید شهیدان در شهرهاى اسلامى گریه و نوحه سرایى مى کنند و تربت مسعود حسینى را در کربلا, در این روز, زیارت مى نمایند.15
این گزارش از رسمى شدن مراسم سوگوارى در مناطق شیعه نشین, حکایت دارد. اما به گفته برخى مورخان, آل بویه نخستین کسانى بودند که دامنه سوگوارى بر شهیدان کربلا را گسترش دادند و مجالس عزا براى امام حسین(ع) و یارانش را که به صورت خصوصى در خانه ها و احیاناً در محافلى غیر علنى برگزار مى گردید, به سوگوارى در بازارها و معابر عمومى به طور آشکار و همراه با جوش و خروش مبدل ساختند.
موافق نوشته ذهبى و برخى تاریخ نگاران دیگر, در سال 352ق احمد معزالدوله دیلمى, عزادارى رسمى عاشورا را در بغداد متداول ساخت. وى امر نمود در دهه اول ماه محرم باید مردم تمامى بازارها و محل کسب و کار را بسته, لباس عزا بپوشند و به تعزیه سیدالشهدا بپردازند.16
بعد از آن در سال هاى دیگر تا هنگام انقراض دولت دیالمه شیعیان در دهه اول محرم الحرام در شهرهاى شیعه نشین یا مناطقى که اکثریت با شیعیان بود رسم سوگوارى به جاى مى آوردند و در بغداد این سنت تا اوایل حکمرانى سلجوقیان برقرار بود.
حاج شیخ عباس قمى ضمن اشاره به این نکته مى افزاید: علماى اهل سنت با چنین فرمانى مخالفت کردند, ولى چنین تخلفى مؤثر واقع نگردید و معزالدوله دیلمى در عملى ساختن منظور خود مبنى بر رسمى ساختن مراسم عاشورا, پیروز گردید.17
ادوارد براون در تاریخ ادبیات خود به نقل از تاریخ ابن کثیر شامى این نکته را مورد تأیید قرار داده و اضافه مى کند:
احمد بن ابوالفتح در کتاب احسن القصص نوشته که عزادارى در سال 963م. در بغداد توسط معزالدوله بویه اجرا شده است. مقریزى هم در کتاب الخطط خود مى نویسد: در سال 363ق المعزالدین لله فاطمى, از حکمرانان فاطمیان در مصر, سوگوارى روز عاشورا را در قلمرو دولت خویش که مصر و سودان و توابع آن ها بود, مرسوم ساخت.
صاحب بن عباد وزیر دانشمند و مرثیه سراى آل بویه که اشتیاق ویژه اى در تبلیغ و ترویج سوگوارى براى امام حسین(ع) داشت, چکامه هایى چند در منقبت آن امام تصنیف کرد که در ایام عزادارى عاشورا جهت تشویق سوگواران خوانده مى شد. در یکى از این مرثیه ها آمده است:
خون دوستان محمد(ص) جارى است. اشک هایمان آکنده از درد است. لعن و ننگ بر دشمنان گذشته و آینده باد. سینه بسوزانید از آنچه که بر کودکان کربلا گذشته است. فرشتگان آسمان بر شهادت شهیدان کربلا شیون کردند. پس تو باید چندى سرشک را از دیدگان خویش جارى نمایى, زیرا پس از واقعه عاشورا, خنده و شادى حرام است.18
بنا به نوشته ابوبکر خوارزمى, در مقتل خود, صاحب بن عباد در عمومیت بخشیدن تعزیه و مرثیه سرایى تلاش زیادى نمود و ارزش سوگوارى براى امام حسین(ع) را فزونى بخشید. ابن عمید از بزرگان و نامداران قرن چهارم هجرى قمرى, وزیر رکن الدوله دیلمى, نیز در ترویج و اقامه عزاى حسین نقش فعال و تأثیرگذارى را بر عهده داشت. در برخى منابع آمده است که دیلیمیان شیعه مذهب, مظالم بنى امیه و حوادث جانگداز کربلا را به صورت شبیه خوانى مجسّم مى نمودند, اما این نمایش ها صامت بود و افراد نمایش با لباس مناسب سوار و پیاده در صحنه حضور مى یافتند.19
اقتباس و الهام از کتاب روضةالشهدا
یکى از منابعى که به مضامین نوحه ها و مرثیه ها راه یافت و مأخذى مهم براى تنظیم اشعار شبیه نامه هاى عاشورا تلقى گردید, کتاب روضةالشهدا تألیف کمال الدین حسین بن على واعظ کاشفى (متوفى به سال 910ق) مى باشد.وى این کتاب را به دستور سید مرشدالدین عبدالله معروف به سید میرزا داماد سلطان حسین پایقرا تألیف نمود.
کتاب مورد اشاره شامل یک پیشگفتار و ده باب است که هر باب اختصاص به حالات یکى از انبیا و اولیا و یا افرادى از خاندان عصمت و طهارت اختصاص دارد.
باب هفتم تا دهم این کتاب به حوادث و وقایع کربلا اختصاص یافته است. مرحوم خوانسارى در کتاب روضات الجنات در معرفى این اثر مى نویسد:
(…روضةالشهدا نخستین کتابى است در مقاتل که به فارسى تصنیف شده. ذاکرین مصائب اهل بیت(ع) آن کتاب را تلقى به قبول نموده و در رؤس منابر آن را قرائت مى کردند)20 در واقع چون افرادى بر سر منابر از روى این کتاب براى مردم مطالبى را در سوگ اهل بیت(ع) مى خوانده اند از آن زمان سنت روضه خوانى ـ خواندن کتاب روضةالشهدا ـ مرسوم و متداول گردید. سعید نفیسى مى نویسد: (…ملا حسین کاشفى یکى از معروف ترین دانشمندان قرن نهم و مؤلفان زبان فارسى است. کاشفى در شعر کاشفى تخلص مى کرده است… روضةالشهدا که معروف ترین کتاب فارسى در واقعه کربلاست و چون مدت هاى مدید آن را بر سر منبر مى خواندند, اصطلاح روضه خوانى از نام همین کتاب آمده [است]…)21
این کتاب بعدها به عنوان مهم ترین ماخذ مورد مراجعه تعزیه نویسان قرار گرفت و بخش عمده اى از نسخه هاى تعزیه, تأثیر پذیرفته از مندرجات آن است و در مواقعى عین مطالب منثور آن توسط شاعران به صورت نظم درآمده و در تعزیه از آنها استفاده شده است.
روى آوردن به این اثر در اشعار رثایى و سوگوارى هاى نمایشى محتوا و مضامین آنها را مورد تأمل و خدشه قرار داد, چرا که مطالب روضةالشهدا وقتى به منابع موثق روایى و مقاتل معتبر عرضه مى گردد, کاملاً رنگ مى بازد و متأسفانه اخبار و قصه هاى جعلى و غیر واقعى به آن راه یافته و این نوشتار را از اعتبار انداخته است.
محدث نورى نخستین کسى است که تحریفات این کتاب را مورد انتقاد قرار داد و خاطرنشان ساخت دروغ هاى راه یافته بدان همچون داستان زعفر جنّى و عروسى قاسم و… اولین بار در کتاب این نویسنده آمده است.22
منابع و مدارک تاریخى مشخص نکرده اند که مسلک ملاحسین کاشفى چه بوده است. اما از برخى قرائن برمى آید که ملاحسین مذهب شافعى داشته است, زیرا چون از امام حسین(ع) نام مى برد و مى گوید:
امیرالمؤمنین و این رسم متداول در بین سنى هاست و شیعیان تنها به حضرت على(ع) امیرالمؤمنین مى گویند. نکته دیگر این که نامبرده تفسیر مواهب علیه را با گرایش به مذهب تسنّن تألیف نمود.
استاد شهید مرتضى مطهرى درباره این مؤلف و کتابش این گونه اظهارنظر کرده است:
(…تاریخش را که مى خوانیم معلوم نیست شیعه بوده یا سنّى و اساساً مرد بوقلمون صفتى بوده است, بین شیعه که مى رفته خودش را شیعه صد در صد و مسلّم معرفى مى کرد و بین سنّى ها که مى رفته خودش را حنفى نشان مى داده است… وقتى که این کتاب [روضةالشهدا] را خواندم دیدم حتى اسم ها جعلى است… از وقتى که این کتاب به دست مردم افتاد کسى تاریخ واقعى امام حسین(ع) را مطالعه نکرد…)23
مولانا محمد بن سلیمان فضولى (متوفى962ق), شاعرى که به زبان هاى ترکى, عربى و فارسى مسلط بود, روضةالشهدا را با همان سبک و سیاق و افزودن تعلیقاتى بر آن به زبان ترکى درآورد که به (حدیقة السعداء) معروف است.
ملا آقاى دربندى تمام مطالب روضةالشهدا را به انضمام مطالبى دیگر تدوین کرد و کتابى به زبان عربى با نام (اسرار الشهادة) نگاشت. شهید مطهرى مطالب این اثر را مخدوش و جعلى مى داند و مى گوید: (واقعاً مطالب این کتاب انسان را وادار مى کند که به [حال] اسلام بگرید…)24
به اعتقاد شهید مطهرى پدیدآورنده این اثر انسانى خوبى بوده و نسبت به امام حسین(ع) اخلاص داشته و هر وقت نام آن امام شهید را مى شنیده اشکش جارى مى گردید. اما به کتابش کذب و تحریف راه یافته است.
حتى مرحوم محدث نورى در کتاب لؤلؤ و مرجان ضمن انتقاد از مضامین (اسرارالشهاده) مؤلفش را مورد تأیید قرار داده است. استاد شهید مرتضى مطهرى یادآور مى شود: (با این که [مرحوم دربندى] مرد عالمى است ولى اسرارالشهادة را نوشته که به کلى حادثه کربلا را تحریف کرده است. کتابش مملو از دروغ است…)25
عزادارى در عصر صفویه
با روى کار آمدن دولت صفویه و رسمى گردیدن مذهب تشیع توسط حکمرانان این سلسله, برگزارى هرچه باشکوه تر مراسم عزادارى در اشکال روضه خوانى, نوحه خوانى, واقعه خوانى, مرثیه سرایى و سینه زنى در قالب اجتماعات وسیع شکل فراگیرى به خود گرفت.اروپاییان که در قالب فرستادگان سیاسى, نظامى, بازرگان, مبلّغ مذهبى, در این دوران به دربار ایران آمده اند, در سفرنامه ها و گزارش هاى خود به چنین اجتماعاتى اشاره دارند. اما گرچه در پاره اى از این یادداشت ها به صحنه هاى نمایش گونه سوگوارى ها توجه شده و از اشخاصى سخن گفته اند که با لباس هاى رنگارنگ مشغول عزادارى بوده اند و نبردهاى ساختگى توسط صدها تن عزادار صورت مى گرفته است, ولى با کاوشى در این منابع, ردپایى از مراسم تعزیه خوانى, به شکل تکامل یافته در اعصار بعد, در زمان صفویه مشاهده نمى شود.
آنتونیودى گووآر (Antoniode Gourea) کشیش اسپانیایى که از طرف فیلیپ پادشاه اسپانیا در عهد حکومت شاه عباس اول, چندین بار به دربار ایران مسافرت نموده, در سال 1011ق از مشاهدات خود در شیراز چنین گزارش ارائه داده است: (… در پیشاپیش دسته هاى عزادار شترانى دیده مى شد که بر پشت هر یک پارچه اى سبزرنگ افکنده, زنان و کودکان را بر آنها سوار کرده بودند, سر و روى زنان و کودکان گویى توسط نیزه زخمى شده بود و تظاهر به گریه مى کردند…)26
پیتر دلاواله مبلّغ مسیحى و سیاح ایتالیایى در محرم سال 1026ق از طریق قصرشیرین به اصفهان آمد و با مشاهده عزادارى در این شهر به نگارش آنچه دیده بود پرداخت و نوشت:
(…از تمام اطراف و محلات اصفهان دسته هاى بزرگى به راه افتادند. بر روى اسبان آنان سلاح هاى مختلف و عمامه هاى متعدد قرار دارد و به علاوه چندین شتر نیز همراه دسته ها هستند که بر روى آنها جعبه هایى حمل مى شود که درون هریک سه چهار بچه به علامت بچه هاى اسیر حسین شهید(ع) قرار دارند…)27
توماس هربرت سیاح انگلیسى که در عصر شاه عباس اول به ایران آمد, با وجود آن که مطالب دقیقى را در سفرنامه اش مطرح کرده, صحنه هاى عزادارى را از روى سرگرمى مشاهده نموده و نتوانسته است تصویر درستى از این مراسم بر روى کاغذ بیاورد.
آدام اولئاریوس (Adam Olearius) که در ایام محرم سال 1047ق در عصر شاه صفى در اردبیل به سر مى برده است, نسبت به دیگر سیاحان اروپایى این دوره, گزارش نسبتاً دقیقى از مراسم سوگوارى در ایام عاشوراى شهر اردبیل دارد:
(… روى بعضى از شترها و اسب ها کودکان و پسربچه ها را به عنوان بازماندگان شهیدان کربلا نشانده بودند و به زین و روپوش نیلگون این اسب ها و شترها تیرهایى فرو رفته بود که به منزله تیرهایى بود که کفار و دشمنان حسین(ع) به طرف آنها پرتاب کرده بودند. روى بعضى از اسب ها و شترها هم تیر و کمان و شمشیر و کلاه خود و زره و سایر سلاح هاى قدیمى را به عنوان سلاح باقى مانده از شهدا حمل مى کردند.)28
سر ژان شاردن که در این عصر به ایران مسافرت کرده و گزارش سفرنامه اش به فارسى ترجمه شده, در جلد چهارم این مجموعه اشاراتى به عزادارى عصر صفوى دارد:
(…در جلو هر دسته بیست علم, بیرق, هلالى, پنجه هاى فلزى مزین به نقوش رمزى کنده کارى شده از [حضرت] محمد[ص] و [حضرت] على[ع] سوار بر دسته هاى نیزه مانند حرکت مى کردند. این وسایل براى مسلمانان نمادى مقدس بود از غزوات صدر اسلام…)
پتروس دیک, سیاح اروپایى که در عهد شاه صفى به ایران آمده, به اجراى تعزیه اى با عنوان آب فرات اشاره مى کند, ولى گزارشى از چگونگى اجراى این نمایش نیاورده است به نظر مى رسد او شاهد برگزارى مراسم واقعه خوانى و گفتگوهاى حزن انگیز مرثیه سرایان بوده و این حالت را به عنوان یک نمایش تعزیه تلقى کرده است. چون سیاحان دیگر از تعزیه خوانى در هنگام حکومت شاه صفى گزارش ارائه نداده اند.
ژان باتیست تاورنیه, جهانگرد فرانسوى که بین سال هاى 1049 تا 1101ق به مدت 6بار به ایران مسافرت نموده, در بخش هفتم از کتاب چهارم خود به برخى سوگوارى هاى نمایش گونه و عملیات شبیه سازى اشاره مى کند:
(… هر دسته [عزادار] یک عمارى داشت, در بعضى از آن عمارى ها طفلى شبیه نعش خوابیده بود و آنهایى که دور عمارى را احاطه کرده بودند گریه و زارى مى کردند. آنها که به عدد کثیرى براى تماشا در میدان ایستاده بودند, از دیدن این اطفال یک مرتبه به اجماع فریادکنان گریه مى کردند و عقیده ایشان این است که به واسطه این گریه ها همه گناهانشان آمرزیده مى شود… )29
آخرین گزارش مهم از مراسم عزادارى در عهد صفوى به قلم جهانگردى است به نام کورنى یل لابرون که در سال 1704م گواه شکوه رو به افزایش این مراسم در عصر صفوى است. وى از عزادارانى سخن مى گوید که از طریق حرکات نمایش صامت صحنه هاى حزن انگیز کربلا را به تصویر مى کشیده اند و برخى از آنان براى نشان دادن چگونگى و شدت ضربات و جراحات وارده پیکرهاى خود را به رنگ سرخ و سیاه مى کردند.30
با بررسى گزارش هاى نگارش یافته توسط سیاحانى که در دوران صفویه به ایران آمده اند, ما شاهد رشد تقریبى سالانه و شکوه و جلال مراسم عزادارى براى شهیدان کربلا در این دوران مى باشیم. همچنین این نوشته ها بیانگر آن هستند که دسته هاى عزادار در سیر تقویمى دوران اقتدار صفویان متنوع تر شده و با اشکال نمایشى مى کوشیده اند وقایع عاشورا را در اذهان زنده نگاه دارند.
گرچه تمامى این مراسم سیر تکامل سوگوارى را در شکل و محتوا مورد تأیید قرار مى دهند, ولى نمى توان از این آداب و رسوم به عنوان نمایش تعزیه سخن گفت و تنها باید خاطرنشان ساخت که زمینه هاى اجراى تعزیه از طریق صحنه هاى نمایش مورد اشاره فراهم گردیده است. در این عزادارى ها به قول (لابرون) جاى متن و اشعار سوزناک کاملاً خالى بوده است; همان که در تعزیه رکن اصلى و اساسى را به وجود مى آورد.
نشانه هایى از مقدمات شبیه خوانى
آیةاللّه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى عقیده دارد اصل تمثیل و شبیه خوانى در زمان صفویه مرسوم شده است.31 مرحوم حسن مشحون در مقدمه کتاب خود, موسیقى مذهبى (ج1, موسیقى تعزیه) مى گوید: اولین کسى که تأسیس اساس شبیه و تشبیه واقعه کربلا را نمود, محمدباقر مجلسى (متوفى 1111ق) بود.رضا خاکى از پژوهندگان تئاتر مذهبى, متن هاى شناخته شده تعزیه را به حدود اوایل قرن یازدهم هجرى برمى گرداند.32 اما ادوارد براون مى نویسد:
نمایش صحنه ها و مجالس هیجان انگیزى که به تعزیه خوانى موسوم است در اوایل دوره صفویه معمول نبوده و در ازمنه بعد مرسوم شده است. چنانکه یکى از مورخین اروپایى که در زمان سلطنت شاه صفى در اردبیل به سر مى برده است, شرح مبسوطى از مشهودات خود داده و ترتیب عزادارى, شیون و نوحه گرى عاشورا یا روز قتل را ذکر نموده است, ولى هیچ اشاره اى به نمایش و تعزیه نمى کند.33
مایل بکتاش در مقاله (تعزیه و فلسفه آن) مى نویسد: (تصویر نمایش واقعه عاشورا از رسم نوحه خوانى هاى سوگواران توام با وصف آشکار واقعه, به زبان اول شخص و نیز از نخستین مقتل خوانى ها پدید آمد. این وضع از اواخر دوره صفویه آغاز و با طى دوره زندیه تا اوایل عهد قاجار… ادامه داشت…)34
دکتر محمدجعفر محجوب که در باب تعزیه پژوهش هایى انجام داده است, در مقاله تأثیر تئاتر اروپایى و نفوذ روش هاى نمایش آن در تعزیه مى نویسد:
(براى اثبات این که تعزیه در دوره صفویه وجود داشته, هیچ مدرک مستندى در دست نداریم, در عوض دلایل قوى براى رد وجود آن در آن دوره داریم…)
وى در ادامه این مقاله مى افزاید:
(از یک سو مى بینیم که تا سده هفدهم میلادى, تعزیه, یعنى بازنمایى نمایش وقایع کربلا, در ایران وجود نداشت, در حالى که از دیگرسو به استناد مدارک در دسترس مشهور است که یک اروپایى صحنه هاى نمایشى از واقعه کربلا را در خلال سال 1780م به چشم دید.35 بنابراین چنین دگرگونى بزرگى که در آن مجالس سوگوارى و دسته هاى سینه زن به صورت نمایش تئاترى درآمدند, باید در سده هیجدهم میلادى رخ نموده باشد.36 اما نامبرده در جاى دیگر نظر خویش را به
صورت ذیل ارائه مى دهد:
(تعزیه به احتمال قوى به صورت هیأت فعلى خویش در پایان عصر صفوى پدید آمد و از همه سنت هاى کهن نقالى و روضه خوانى و فضایل و مناقب خوانى و موسیقى مدد گرفت و تشکیلاتى محکم براى خود ترتیب داد و کارگردانان ورزیده, اداره آن را در دست گرفتند.37
دکتر عنایت الله شهیدى ـ از پژوهندگان شبیه خوانى ـ در مقاله (دگرگونى و تحول در ادبیات و موسیقى تعزیه) نوشته است:
(…تعزیه پدیده فرهنگى ساده یا مشخصى نیست که در مقطع تاریخى خاصى به ظهور رسیده باشد, بلکه تدریجاً پس از سده ها به واسطه عوامل مختلف اجتماعى, مذهبى, فرهنگى, هنرى و فلسفى پدید آمد. گفته مى شود که شکل رایج آن در خلال سال هاى آخر دوران صفوى به وجود آمده است).38
جمشید ملک پور که در خصوص نمایش هاى مذهبى و شبیه خوانى تحقیقاتى دارد و مقالات و آثارى در این مورد انتشار داده است, یادآور مى شود:
(با روى کار آمدن دولت صفویه و رسمیت یافتن تشیع و نزدیکى حکومت و دیانت, جریان سرودن اشعار داستانى و به نظم داستانى درآوردن واقعه کربلا, گسترش عظیمى یافت; به طورى که در کوچه و برزن دسته هاى سینه زن و زنجیرزن و نوحه خوان ها به راه مى افتادند و در سوگ واقعه کربلا عزادارى مى کردند. نطفه نمایش تعزیه در همین آیین هاى عزادارى بسته شد…)39
از مواردى که این نکات را تایید مى کند نقاشى هاى دیوارى امامزاده زید اصفهان مى باشد که تصویرى است از صحنه هاى تعزیه و شبیه نامه ها و تداعى کننده حالات روحى و احساساتى مراسم تعزیه. این نقاشى ها که مربوط به سال 1097ق هستند, طى آنها صحنه شهادت حضرت على اکبر(ع), قاسم بن حسن(ع) و عبدالله بن حسن به تصویر کشیده شده و آندره گدار فرانسوى به بحث و بررسى پیرامون این مدرک ارزشمند پرداخته است.40
پیدایش سوگوارى هاى نمایشى
دو نفر جهانگرد اروپایى به نام هاى (سالامون انگلیسى) و (وان گوگ هلندى) که در دوران افشاریه و طى سال هاى 1736ـ 1734م در ایران به سر مى برده اند, از اجراى یک نوع تعزیه خوانى که روى ارّابه ها صورت مى گرفته خبر داده اند. نویسندگان ضمن شرح مفصلى از مراسم سوگوارى, نوشته اند:جالب ترین بخش هاى این برنامه ها, نمایشى است که در مجالس مجلل عزادارى روى ارابه ها به اجرا درمى آید و در آن اعمال, رشادت ها, جنگ ها و زندگى امام حسین(ع) به نمایش گذاشته مى شود.41
این نظر را که این دو سیاح, نخستین اروپاییانى بوده اند ـ که تعزیه خوانى را به عنوان صحنه اى نمایشى ضبط نموده اند و یا این وصف این نمایش مذهبى ایرانى در دوران نادرشاه افشار پدید آمده است ـ دکتر پرویز ممنون مورد تأمل قرار مى دهد, زیرا قرائن حاکى از آن است که در این عصر, تعزیه به شکل تکامل یافته امروزین اجرا نمى شده و مضامین شبیه نامه ها حالت منظومى را فاقد بوده است, بلکه صحنه هایى از حوادث محرم در کوچه و بازار به حالت نمایش نزدیک به زبان حال و نوحه گرى اجرا مى شده است.
ساموئل هملین که طى سال هاى 1772ـ1770م از جنوب ایران دیدار کرده و ناظر مراسم محرم بوده است, در اثر خود از نخستین نوع تکیه در شمال ایران (رشت) سخن مى گوید و مى افزاید: (هر قصبه اى براى خود اماکنى خاص داشت که وقتى دسته رَوى محرم به پایان مى رسید, صحنه هاى زنده اى از واقعه کربلا در آنجا نمایش داده مى شد.)42 ساموئل گوتلیب گملین که به سال 1743م. به ایران آمده است, در خصوص سوگوارى هاى نمایشى مطالبى در سفرنامه خود آورده است. کارستن نیبور سیاح آلمانى که در دوران کریم خان زند به جزیره خارک رسیده است, در ایران ناظر چندین مجلس تعزیه بوده, ولى در انتقال گزارش هاى تعزیه دچار اشتباه شده است:
(…کسانى که نقش سپاه یزید و سردار او ـ شمر را ـ بازى مى کردند, با شمشیرهاى برهنه دور میدان مى دویدند و چنین وانمود مى کردند که پى کسى مى گردند. بعد [حضرت امام] حسین[ع] با چند نفر از دوستانش وارد صحنه شد و بلافاصله مورد حمله شدید دشمن قرار گرفت.
از چهره و همچنین رفتار این دسته پیدا بود که به شدت ناامید شده اند و تصمیم دارند به هر قیمتى شده جان خود را نجات بدهند و به همین دلیل به شدت از خودشان دفاع مى کردند. یکى از مبارزین که قاسم[ع] بود, چند بار از اسب به پایین انداخته شد و وقتى او مى خواست دوباره بر اسب خود سوار شود, دخترهایش[؟!] با ناله و زارى از او خواهش کردند که دست از جنگ بردارد. آنها چنان از ته دل گریه مى کردند که گویى پدرشان در خطر مرگ قرار دارد…)43
از جالب ترین گزارش هاى تعزیه در دوران زندیه, مشاهدات ویلیام فرانکلین یکى از افسران ارتش انگلستان است که مأمور خدمت در هندوستان بود و سفرى به ایران انجام داد. وى که در شهر شیراز شاهد اجراى کامل مراسم تعزیه عروسى قاسم(ع) بوده است, تعزیه را به عنوان زیباترین و والاترین نمونه تئاتر بشرى, معرفى مى کند و در سفرنامه اش مى نویسد:
(یکى از مؤثرترین صحنه هایى که به نمایش گذارده مى شود, صحنه عروسى قاسم جوان, پسر امام حسن(ع) و برادرزاده حسین(ع) با دختر حسین(ع) است.
این ازدواجى است که هرگز به فرجام نمى رسد, زیرا قاسم(ع) در روز هفتم محرم در کنار رود فرات به شهادت مى رسد.
در این نمایش به پسربچه اى لباس عروسى زنانه مى پوشانند و او را به شکل نوعروسى جوان درمى آورند. این پسر توسط زنان خانواده که نوحه سرایى مى کنند, احاطه شده است.
در این نوحه سرایى سرنوشت دلخراش شوهر او را که توسط بى دینان به وجود آمده است, بازگو مى کنند. جدایى بین نوعروس و شوهرش نیز نشان داده مى شود و به هنگامى که شوهر جوان به صحنه نبرد مى رود, زن به مؤثرترین وجه ناراحتى خود را بروز مى دهد و وقتى شوهر ترکش مى کند, زن کفنى به وى هدیه مى کند و آن را به دور گردنش مى بندد….)44 گزارش دیگر وى از اجراى تعزیه آب فرات در شیراز است که طى آن شخصیت ها, بازى ها, آوازها و مکالمات غمگین این نمایش را مورد بررسى قرار داده است.
کریمسکى و برتلس که آثارى درباره تعزیه دارند, از اجراى این نمایش در دوره زندیه سخن گفته اند; در این خصوص که چرا تعزیه در این دوران حضور خود را نشان داد؟ حسن مشحون نوشته است:( در زمان کریم خان زند, سفیرى از انگلستان به ایران آمد و در خدمت او شرحى در تعریف تئاترهاى حزن انگیز بیان کرد. شاه با شنیدن سخنان وى دستور داد که صحنه هایى از وقایع کربلا و سرگذشت هفتاد و دو تن از شهیدان عاشورا ساختند و از این حوادث غم انگیز مذهبى, نمایش هایى ترتیب دادند که به تعزیه معروف گشت.)45 نصرالله فلسفى ضمن اشاره به نکته مزبور و تأیید آن, به نقل از یک نسخه خطى, اجراى این نمایش مذهبى را مربوط به عصر زندیه دانسته است. مرحوم دکتر محمدحسین محجوب نیز در مقاله اى نوشته است: (در میان اخبار شفاهى شنیده ام که از زمان کریم خان زند (1779ـ1750م) چندین تعزیه نامه در فارس وجود داشته اند, اما از آنجا که کاغذ آنها پوسیده بود, از متن هایشان نسخه بردارى شد و دست نویس ها را به دلیل آن که نام خدا و معصومین دین رویشان گذاشته بودند, با آب شستشو دادند.)46
سعید عطیه ابوالنقد (محقق عرب) مى گوید: تعزیه در اواخر قرن هیجدهم میلادى در ایران پس از آن که تشیع را به عنوان مذهب رسمى پذیرفت, نمایش داده شد.47
هانس روبرت رویمر پیدایش تعزیه را به ابتداى قرن نوزدهم میلادى برمى گرداند:
(به روزگار صفویه بازگردیم. هنوز مى توان از آثارى صحبت کرد که وقف تحقیق در اوضاع اجتماعى و اقتصادى ایران آن عهد است. بدواً باید از نوشته اى درباره تعزیه ذکر کرد; یعنى صورت خاصى از نمایش که تا به امروز نیز براى تجدید خاطره کربلا بر صحنه مى آید. در این اثر, ثابت شد که تعزیه نه آن طور که بعضى از نویسندگان پنداشته اند, به دوره رواج تشیع در ایران [عصر صفویه] راجع است, بلکه باید ابتداى آن را سال 1800م. دانست…)48
(هرمان اته) هم عقیده دارد, تعزیه در آغاز قرن نوزدهم میلادى حضور خود را در ایران نشان داده است:
(درست از آغاز این قرن در ایران مانند یونان و آلمان و اکثر ملل مغرب زمین, به مناسبت بعضى از مراسم مذهبى, نمایش هاى صحنه اى پیدا شده و مقدمه اشعار نمایشى فراهم آمده است.)49
از بررسى نظراتى که بدان ها اشاره شد, مى توان این گونه برداشت نمود و نتیجه گرفت که مراسم شبیه خوانى در دوران افشاریه و زندیه نخستین تجربه ها را سپرى کرد و در اواخر این دوران به نوع تکامل یافته اى دست یافت, اما این نمایش هاى عاشورایى با آنچه که بعداً در دوره قاجاریه به شکوه و رواج فزاینده اى رسید, از لحاظ شکل ظاهر, امکانات, نوع اجرا, محتواى اشعار, مضامین و جلوه هاى هنرى, تفاوت هاى عمده و آشکارى داشته است.
فراز و نشیب در تعزیه خوانى
در عصر قاجار و به خصوص در زمان حکمرانى فتحعلى شاه و ناصرالدین شاه قاجار, تعزیه رونق فزاینده و گسترده اى یافت و اجراى آن در سراسر ایران متداول گردید, اما غالباً مجریان, دست اندرکاران و برگزارکنندگان شبیه خوانى, وابسته به سلاطین, حکام مناطق و وابستگان دربار قاجاریه بوده اند;به نحوى که نفوذ فرهنگ شاهان را به خوبى مى توان در مجالس تعزیه این عصر شاهد و ناظر بود. از شواهد رواج تعزیه در چنین دورانى برپا شدن تکیه و مرسوم شدن تکیه سازى مى باشد; اما مشهورترین, مجلل ترین و مهم ترین این بناها تکیه دولت است.
هنگامى که ناصرالدین شاه براى نخستین بار به فرنگ رفت و تئاترهاى اروپا را دید, پس از مراجعت به ایران در سال 1290ق, این تکیه را تأسیس نمود که رضا قلى خان هدایت در کتاب روضةالصفا گزارش مفصلى از این مکان آورده است.50 معمارى این بنا بیانگر آن است که از مراکز نمایش اروپاییان و به خصوص از ساختمان دولتى رویال آلبرت هال تأثیر پذیرفته است.
تکیه دولت, محوطه وسیع دوطبقه اى بود که طبقه بالاى آن را به صورت غرفه غرفه ساخته بودند که هریک از این فضاها به شاه, بانوان حرمسرا و درباریان اختصاص داشت و در صحن آن جایگاهى براى اجراى تعزیه در نظر گرفته بودند و باشکوه ترین تعزیه ها در آن به اجرا درمى آمد و بهترین افراد تعزیه خوان را از نقاط گوناگون کشور براى هرچه بهتر برگزار شدن این مراسم به تهران فراخوانده بودند.
ناصرالدین شاه این حرکت را وسیله اى براى نمایش قدرت دربار به کار گرفت. چنانچه عبدالله مستوفى نوشته است:
(…ناصرالدین شاه که از همه چیز وسیله اى براى تفریح مى تراشید, در این کار هم سعى فراوان به خرج داد و شبیه خوانى را وسیله اظهار تجمل و نمایش شکوه و جلال سلطنتش کرد.)51
شاهزادگان و درباریان به تقلید از شاه و برخى از تاجران و کسبه نیز به منظور خودنمایى و تثبیت اعتبار خویش و در مواردى هم به قصد ثواب, احداث تکیه و اجراى تعزیه را رونق بخشیدند و در این برنامه از یکدیگر سبقت گرفتند و تنها در شهر تهران متجاوز از سیصد تکیه, در مدتى کوتاه, ساخته شد.52
سیاحان متعددى گزارش هاى جالب و نسبتاً دقیقى از صحنه هاى شبیه خوانى این عصر ارائه داده اند. جیمز موریه که در اوایل قرن نوزدهم از ایران دیدن نمود, مجلس تعزیه شهادت حضرت امام حسین(ع) را در تهران ملاحظه کرد و در کتاب خود (سفر از ایران, ارمنستان و آسیاى صغیر تا قسطنطنیه) که در سال 1812م.
در لندن انتشار یافت, شرحى از آن را آورد. کنت دوسر سى ـ جهانگرد فرانسوى ـ که در اواسط قرن نوزدهم میلادى به عنوان سفیر مخصوص به ایران آمد, به دعوت مقامات ایرانى در مراسم تعزیه ایام محرم حضور یافت و آنچه را که مشاهده نمود, در سفرنامه اش آورد که گزارش ارائه شده توسط وى به لحاظ تاریخى آمیخته به مطالب غلط و غیر واقع است:
(…ما وارد میدان بزرگى شدیم که در میان آن سکوى بلندى با چوپ برپا کرده بودند و در آنجا نمایشگران و پسر بچگانى که لباس دختران را پوشیده بودند, مرگ غم انگیز داماد حضرت على[؟!] یعنى حضرت امام حسین(ع) را نشان مى دادند.)53
اوژن فلاندن جهانگرد فرانسوى که در عصر محمدشاه قاجار از سوى انجمن صنایع مستظرفه فرانسه, مأموریت سفر به ایران را به دست آورد, با وجود آن که خود تماشاگر تعزیه در محرم سال 1228ق در تهران بوده است و حتى بخشى از لباس هایش را از او گرفته اند تا نقش فرنگى را در تعزیه به خوبى ایفا کنند, در تهیه گزارش از تعزیه دچار اشتباه شده است:
(در بین عادات عجیب ایرانى ها باید در درجه اول اعیاد مذهبى را مورد توجه قرار داد که در اول هر سال, که روز اول محرم است, ایرانیان این اعیاد را قتل یا تعزیه مى نامند[؟!!]…)
و مجلس تعزیه حضرت امام حسین(ع) را این گونه معرفى مى کند:
(در آخر این نمایش حادثه عاقبت وخیم, لیکن خنده دارى روى داد; یعنى عده اى با مشت سخت به سینه کوبیده و در نتیجه سایرین را برانگیخته, شورش در جمعیت و بازیگران برپا نمودند. در اثر این کار عده اى ضعف مى کردند و دیگران عجله نموده به خرابه ها مى رفتند تا ضعف کنندگان را شفا دهند. پس از اندکى مریضان بدون هیچ درد و عارضه اى شفا مى یافتند…)54
ساموئل گرین ویلر بنجامین نخستین امریکایى بود که به عنوان سفیر امریکا طى سال هاى 1885ـ1882م. در ایران به سر مى برد. وى فصل سیزدهم سفرنامه اش را به تعزیه اختصاص داده و شرح مبسوطى از تکیه دولت آورده است.55
معاصر وى, چارلز جیمز ویلز در اثر معروف خود ـ ایران آن گونه که هست ـ که به سال 1886م. در لندن به طبع رسیده است, مطالبى درباره شبیه خوانى عصر قاجاریه دارد. خانم لیدى شیل که در نیمه دوم قرن نوزدهم به ایران آمده, در دنباله گزارشى که درباره مراسم سوگوارى نوشته, شرح نسبتاً جالبى از مجلس تعزیه حضرت امام حسین(ع) ارائه داده است. کارلا سرناهم در سال 1883م. تماشاگر تعزیه در ایران بود. وى در سفرنامه اش نوشته است:
(… خیل اسیران مرکب از زنان و کودکان خانواده امام, وارد صحنه مى شوند. آنان را مدتى در کوچه هاى شام مى گردانند و مردم بى سر وپا به سویشان سنگ مى پرانند. بالاخره اسیران از مرکب هاى خود پایین آمده و با غل و زنجیرهایى روى سکو ظاهر مى شوند. سردار یزید هرچه به دهنش مى آید, مى گوید. سربازان او سرهاى بریده امام و یارانش را که آنها را در سینى هاى نقره اى گذاشته اند و بر رویشان تور نازکى کشیده اند, حمل مى کنند…)56
کلنل چارلز ادوارد پیت ـ که از سوى انگلستان در عصر ناصرالدین شاه قاجار به سمت کنسول بریتانیا در مشهد منصوب شده بود ـ درباره تعزیه اى که در این شهر دیده, نوشته است:
(…بعد ازظهر مردم در مراسم شبیه شرکت جستند. هر روز صحنه اى مربوط به همان روز از واقعه کربلا را اجرا مى کنند و امروز اوج این نمایش, یعنى شهادت حضرت امام حسین(ع) بود. مى گفتند کسى که نقش امام حسین(ع) را بر عهده دارد, سرانجام از اسب بر زمین مى افتد و در حالى که با پارچه اى روى او را مى پوشانند, صحنه هاى مربوط به جدا کردن سر آن حضرت اجرا مى گردد. در آخر یک سر مجسمه اى را به عنوان سمبل بر سر نیزه حمل مى کنند…)57
سرهنگ گاسپار درویل (که طى سال هاى 1907ـ1906م. در ایران بوده), اوژن اوبن (سفیر فرانسه در همین سال ها) و فرد ریچاردز (1932ـ 1878م) نیز در این عصر, ناظر تعزیه در ایران بوده اند و در سفرنامه هاى خود, گزارش مشاهدات خود را از نمایش مذکور ذکر نموده اند.58
همین که اشرافیت, فرهنگ رفاه طلبى و شاهى به تعزیه راه یافت, نسخه هاى آن دچار خدشه و تحریف گردید و شاعران و نسخه نویسان تعزیه, براى خوش آمد عوامل حکومتى و تأمین مقاصد و اهداف سلاطین, مضامینى را به تعزیه وارد نمودند و صحنه هایى را بدان اضافه کردند که ارتباطى به سوگوارى هاى محرم و فرهنگ عاشورا نداشت.
نمایش هاى مضحکى چون تعزیه درةالصدف, امیر تیمور گورکانى, عروسى دختر قریش که صحنه هاى خنده آور و افسانه اى داشت, تدارک دیده شد. حتى در مجالس تعزیه شهیدان کربلا, برخى مضامین را جاى دادند که جنبه هاى کمیک و شادى آور داشت و در آخر این تکه هاى نمایشى تفریحى, یکى از رویدادهاى کربلا را ترسیم مى نمودند تا جنبه عزادارى آن حفظ شود!59
مجالس تعزیه خوانى به اندازه اى رسید که بنا به اظهارات بهرام بیضایى, تعداد آنها در تهران به سیصد مجلس مى رسید.
علاقه مندى پادشاهان, رجال و اعیان قاجاریه در گسترش ظاهرى این مراسم, بسیار مؤثر بود. اما برخلاف این رونق ظاهرى و شکوفایى استعداد تعزیه خوانان در ایفاى نقش خویش و بروز ابتکارها و خلاقیت هاى هنرى از آنان, مضامین و محتوا و پیام تعزیه ها مسیرى نزولى را طى کرد; به نحوى که برخى سروده ها و نیز اجراى پاره اى از نمایش هاى تعزیه با فرهنگ قرآن و عترت مغایرت پیدا کرد و این روند مخدوش و پر آفت, علماى شیعه را وادار نمود تا شبیه خوانى را مورد انتقاد قرار دهند. استاد سید محمد محیط طباطبایى مى نویسد:
(مخالفت برخى از فقها با تشبیه و شبیه درآرى و برخى از مراسم تعزیه از اهمیت آن در کار عزادارى محرم کاست و به تدریج از حوزه دولتى برکنار رفت و جاى آن را حرکت دسته هایى گرفت که در ضمن آنها, برخى از مراسم صورى این تعزیه خوانى ها حفظ شده بود و هنوز هم گوشه هایى از آن در برخى نقاط کشور به چشم مى خورد…)60
دلیل مخالفت علما با تعزیه آن بود که در وهله اول مطالب تحریفى گوناگونى به آن راه یافت و از مقصد اصلى آن که سوگوارى براى خامس آل عبا بود, فاصله گرفت و جنبه سرگرم کننده و تفریحى آن بر حالت سوگوارى و ماتم سرایى پیشى گرفت و حتى اجراى تعزیه هاى مضحک و نمایش هاى وهن انگیز در برخى تکیه ها عمومیت یافت. اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خود (جمعه هفتم محرم 1306ق) مى نویسد:
(شنیدم دیشب در تکیه دولت, تعزیه دیر سلیمان بود و سفراى انگلیس و ایتالیا با اتباعشان آمده بودند تماشا. بعد از ختم تعزیه, اسماعیل بزّاز مقلد معروف با قریب بیست هزار مقلدین و عمله طرب بودند که با ریش هاى سفید و عاریه و لباس هاى مختلف از فرنگى و رومى و ایرانى ورود به تکیه کردند و حرکات قبیح از خودشان بیرون آوردند; به طورى که مجلس تعزیه از تماشاخانه بدتر شده بود….)61
میرزا تقى خان امیرکبیر که مشاهده کرد, خرافات و مطالب وهن انگیز به مجالس تعزیه و سوگوارى راه یافته است, تصمیم به اصلاح آن گرفت:
(امیر مثل یک مسلمان روشن و معتقد با پاره اى از خرافات و اباطیل که توسط جهّال و مغرضان, به نام دین در میان مسلمانان رواج یافته بود, مخالفت مى کرد و در عین حال به بسیارى از امور کاملاً تعبدى اسلام که سند محکم دینى دارند… معتقد بود… امیر درصدد بوده است که وضع روضه خوانى و تعزیه دارى را به صورت آبرومند و دنیاپسندى درآورد… به یکى از شعرا به نام شهاب62 (متوفى به سال 1291ق) دستور داد که اشعار شیوا با مضامین عالى و آموزنده اى بسراید تا اشعار نارسا و سبک را از مراثى سیدالشهدا حدف کنند…)63
در تذکره گنج شایگان آمده است:
(…از آنجا که در مجالس تعزیت و محافل شبیه ماتم و مصیبت حضرت خامس آل عبا ـ علیه آلاف التحیة والثنا ـ اشعارى که فى مابین اشباه اهل بیت مکالمه مى شد, غالباً سست و غیر مربوط و مهمل و مغلوط بود, میرزا تقى خان وى [شهاب] را مأمور داشته چنین گفت که دوازده مجلس از آن وقایع را متضمناً بالبدایع والصنایع به اسلوبى که خواص بپسندند و عوام نیز بهره مند شوند, موزون سازد. شهاب نیز آن اشعار را چنان گریه خیز ساخت و بدان گونه غم انگیز بپرداخت که اگر دل سامع به سختى حجر موسى است, استماعش را اثرى است که در همان عصاست…).64
دکتر رضا خاکى عقیده دارد مجموعه با ارزش نسخه هاى خطى از شبیه نامه ها که در کتابخانه ملک نگاهدارى مى شود, همان مجموعه اى است که شهاب به تشویق امیرکبیر تدوین و تنظیم کرده است.65
به تدریج ایرانیان با تئاتر غربى و نمایش هاى اروپایى ها آشنا شدند. ترجمه نمایش هاى غربى نیز وضع جدیدى را پدید آورد.
این وضع ادامه یافت تا انقلاب مشروطیت به وقوع پیوست و نوعى تجدد ظهور خود را نشان داد که از رونق تعزیه به شدت کاست.
با روى کار آمدن رضاخان, اجراى تعزیه و مراسم سوگوارى مشابه آن ممنوع گردید و از سال 1312ش در اثر جلوگیرى از تعزیه خوانى, دست اندرکاران این نمایش, شهرها را رها کرده, روانه روستاها و نقاط دور افتاده کشور شدند.
در وضع جدید, تعزیه خوانان و مجریان شبیه خوانى براى در اختیار گرفتن اماکن پر سود, جهت اجراى تعزیه با هم در رقابتى شدید قرار گرفتند که این رقابت هاى شدید و خشن نیز در زوال تعزیه مؤثر واقع گردید; چرا که دست بردن در نسخه هاى اصیل, دگرگون نمودن متن ها, روى آوردن به آداب و رسوم آمیخته به خرافات و ایجاد تحریف در برخى صحنه ها به منظور تأمین اهداف خوانین و حکمرانان محلى, از آفات غیر قابل اغماض آن به شمار مى رفت. گرچه در این انتقال تعزیه از فرهنگ شاهى و سنت هاى درباریان و امیران مصون ماند, ولى در روستاها گرفتار مطالب موهوم و فرهنگ هایى عامیانه گردید که از آسیب اولى کمتر نبود.
از تأثیرات منفى این عقب نشینى که بگذریم باید به این واقعیت اذعان نمود که همان وضع نامطلوب سبب ماندگارى نمایش تعزیه گشت. پس از سقوط رضاخان و از سال 1320ش به این طرف, تعزیه با قوت بیشتر و تجدید حیات گذشته و جلوه هاى هنرى بازمانده از دهه هاى قبل, حضور خود را در برخى محافل شهرى نشان داد; ولى به دوران اوج خود یعنى عهد ناصرى نرسید و همچنان به صورت موروثى و عاداتى مذهبى با شیوه هاى ابتدایى و امکانات بسیار ساده اجرا مى شد و اثرى از تکامل, تنوع, بازسازى متون و پالایش هاى اساسى در آن مشاهده نمى گردید.
با به اجرا درآمدن مجلس تعزیه عبدالله عفیف در سال 1344ش در تهران و نیز به نمایش گذاشتن چند مجلس تعزیه در شیراز, تعزیه در شهرهاى بزرگ متداول گردید. اما رونق آن چنانى نداشت. با پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى و بر اثر تأکیدهاى مکرر رهبرى انقلاب, حضرت امام خمینى, مبنی بر اجراى عزادارى سنتى باشکوه هرچه افزون تر, تعزیه خوانى رواج فزاینده اى یافت و بیانات آن فروغ فروزان از سوى برخى دست اندرکاران تعزیه حمل بر تشویق و تکریم تعزیه بر همان نهج و روال آفت زاى قبلى گردید و حتى پاره اى از مراکز فرهنگى و نهادهاى ذى ربط, به انتشار متن هاى مخدوش تعزیه روى آوردند و به بهانه نشر میراث ملى و ذخایر هنرهاى مردمى و حمایت از سوگوارى هاى سنتى و بومى, در این راستا تلاش هایى از خود نشان دادند.
مردم و تعزیه
اگرچه حاکمان ایران در قرون اخیر مى کوشیده اند تعزیه را در اختیار بگیرند و رأساً در اجراى آن نظارت کنند و فرهنگ خویش را به متون تعزیه و ظاهر و محتواى آن راه دهند, اما نمى توان از این حقیقت چشم پوشید که مردمانى صادق نیز در تکاپو بوده اند که عزادارى سالار شهیدان را با شور و شوق و اشتیاق افزون ترى برگزار کنند و از طریق برپایى مجالس روضه خوانى, مرثیه سرایى, و به راه انداختن دستجات سینه زنى و زنجیرزنى, ارادت خود را به ساحت مقدس خاندان عصمت و طهارت(ع) به ثبوت رسانند.آنان به تدریج این اندیشه را در ذهن خود پرورش داده اند که چه کنند تا بتوانند عزاداران را نسبت به وقایع کربلا بیش از گذشته متأثر کنند و با تداعى صحنه هایى رقت انگیز و جنایى به تحریک و تحریض احساسات حاضرین بپردازند. از این رهگذر تعزیه با اقتباس از نوحه هاى سینه زنى, روضه ها و الهام از تاریخ پیامبران و حماسه هاى دینى و تأثیرپذیرى از اسطوره هاى پهلوانان ایرانى قبل از اسلام, حضور خود را اعلام مى کند و با استقبال گرم و پر هیجان مردم مواجه مى گردد. دکتر محمد جعفر محجوب مى نویسد:
(آنچه توده ها را به پذیرش مشتاقانه همه این موضوعات برمى انگیخت, یعنى عاملى که واقعاً بیش از هر عامل دیگر در انتشار تعزیه و پذیرش آن از سوى مردم بزرگ ترین تأثیر را داشت, عشق غیرتمندانه و ارادت پایدار عوام به امامان و اعضاى خاندان پیامبر و بالاخص شهیدان کربلا بود. در حقیقت مردم در انتظار اخگرى بودند که باروت احساسات و عواطف آنان را منفجر سازد.)66
نمایش تعزیه نخست, سوگوارى ساده و در عین حال سوزناکى بود که به ترسیم وقایع کربلا مى پرداخت.
نقال تعزیه براى جلب نظر عزاداران و برانگیختن عواطف آنان اغلب آه و ناله و اشارات را با واژه هاى بومى و عامیانه درهم مى آمیخت و موسیقى آن براساس نوعى صداى خوانندگان نواخته مى شد و روابط منطقى بین حوادث داستان هاى تعزیه چندان مشهود نبود.
در واقع تعزیه ادامه و میوه اى پرثمر از نوحه هایى است که مردم سوگوار در مراسم عزادارى با نوایى سوزناک مى خواندند; ولى رفته رفته از نوحه سرایى و واقعه خوانى فاصله گرفت و با استقلال ویژه اى حضور خود را اعلام کرد.
به نظر (کنت دوگو بینو) تعزیه به صورت فعلى از نوحه سرایى یک نفر و مرثیه خوانى ساده شروع شد و به مرور ایام, شاخ و برگ هایى بر آن افزوده گشت تا صورت امروزین خود را به دست آورد. به نظر وى, تعزیه از ایمان و ایقان مذهبى, تنفر از ظلم و بیزارى از ستمگرى حکایت مى کند و آمیختن تمام این احساسات گوناگون در ضمیر ایرانیان, ایجاد تأثراتى مى کند که واقعاً اعجاب آمیز است.67
در تعزیه اعتقادات مذهبى و مسائل اجتماعى با یکدیگر درهم مى آمیزند و آن را تبدیل به نمایش مى کند که هم تجلى جهان بینى عامه مردم است و هم توقعات اجتماعى و باورهاى سنتى را متبلور نموده است, پیتر چلکووسکى مى نویسد:
(…تعزیه ایران, نمایش آیین است که قالب و مضمون آن از سنن مذهبى ریشه دار متأثر است. این نمایش, اگرچه در ظاهر اسلامى است اما قویاً ایرانى است که در اصل از میراث خاص سیاسى و فرهنگى خود ملهم است.)68
آمیختگى سنت هاى بومى و باورهاى مذهبى در تعزیه چنان قوى است که از آن به عنوان تنها نمایش بومى جهان اسلام یاد کرده اند.
سینه زنى از سوگوارى هاى سنتى است که تأثیرپذیرى تعزیه از آن کاملاً مشهود و محسوس است. در تعزیه هم از مضامینى که در دستجات سینه زنى خوانده مى شود, مواردى قابل مشاهده است و هم خود برنامه مذکور در برخى شبیه خوانى ها دیده مى شود. معمولاً شهادت خوان با خواندن ابیاتى, حاضران در مجلس را به سینه زدن دعوت مى کند و این پدیده قرابت تعزیه را با سینه زنى کاملاً به اثبات مى رساند. سید محمدعلى جمال زاده مى نویسد:
(کسانى که من در ایران شناخته ام و هنوز زیاد پیر و سالخورده نیستند, به خوبى به خاطر دارند که تعزیه در ابتداى کار عبارت بود. از این که یک تن از شهداى قدسى مرتبت ظاهر مى گردید و به زبان مرثیه خوانى مطالبى را که بر او وارد آمده بود, براى شیعیان حکایت مى کرد; کم کم عده این مرثیه خوان ها فزونى مى گرفت که با هم به مصیبت خوانى مى پرداختند, ولى هنوز به جایى نرسیده بود که به صورت یک مجلس و پرده تام و تمام درمى آمد…)69
ویلیام.ا. بیمن در این باره نوشته است:
(شاید بارزترین نمونه براى شناخت ساخت بى مانند نمایش تعزیه, علامت نمادین سینه زنى باشد. در اکثر تعزیه هایى که من شاهد آنها بوده ام, تعزیه گردان با زدن بر سینه خود, به شبیه خوانان علامت سینه زنى مى دهد, سپس سینه زنى آغازین تعزیه گردان را شبیه خوانان پى مى گیرند. پس از آن که سینه زنى از حالت دستور صحنه اى به علامت نمایش تبدیل مى شود, رفته رفته سراسر حسینیه را دربرمى گیرد تا این که به صورت عملى نمادین همه تماشاگران را یکپارچه نموده و آنها را به شرکت کنندگان در تعزیه تبدیل مى سازد. در این لحظه, نواى سینه زنى گسترده حسینیه به صحنه حاکم مى شود و به عنوان زمینه اى قدرتمند منجر به حرکت نمایشى و سوگوارى شبیه خوانان مى شود.)70
سینه زنى در تعزیه, نوعى یگانگى بین مردم تماشاگر و شبیه خوانان است و این ویژگى هنرى یکى از جلوه هاى جالب نمایش مذکور به شمار مى آید و قدرت معنوى و تأثیر آن را بر اذهان افزایش مى دهد.
تأثیر اشعار سوزناک محتشم کاشانى در متون تعزیه در حدى است که ژان کالمار در این مورد گفته است: (اگر محرکى مانند هفت بند محتشم کاشانى که بسیارى از آن تقلید نموده و در گسترش بعدى ذکر مصائب اهمیت شایانى داشته, نمى بود, تعزیه خوانى به جاى مهمى نمى رسید.)71
اشتیاق مردم براى مشارکت در تعزیه به اندازه اى است که از نان و آب خود مایه گذاشته اند تا بر رواج و رونق این گونه مجالس بیفزایند و اگر کاستى ها و نارسایى هایى در آن دیده مى شود, به خاطر استفاده از منابع و مأخذ مخدوش و یا اجراى آن در حضور پادشاهان, امیران و خوانین بوده است و این گونه کاستى ها به هیچ عنوان از میزان اخلاص, صداقت و ارادت مردمان عاشق و عاشورایى, چیزى کم نمى کند و اصولاً چنین شیفتگى و هیجان هاى مقدس و معنوى موجب شده که کاستى هاى تعزیه را به دید اغماض بنگرند و چون به فضیلت و خوبى مى اندیشند ناخودآگاه موارد ضعف را هم حسن بشمارند. دکتر جابر عناصرى پژوهش گر برجسته و تنها مدرّس درس تعزیه شناسى دانشگاه, مى گوید:
(تعزیه, همیشه وسیله اى بوده است براى تشفى خاطر و براى آسایش مردم کوچه و بازار و حتى اگر یک موقع مى بینیم به دربار کشیده, مردم اینها را در خلوت سراى خودشان اجرا کرده اند و مجریان تعزیه هم خود مردم بوده اند و شبیه خوانان هم خودشان بوده اند.)72
برخى مزایا و محاسن شبیه خوانى
تعزیه صرفاً به تشریح وقایع کربلا نمى پردازد و طیف وسیعى از صحنه هاى تاریخى صدر اسلام و حتى حوادث عصر پیامبران و نیز وقایع امامان پس از امام حسین(ع) را دربرمى گیرد.با این حال, کربلا کانون و مرکز و هسته اصلى این نمایش است و در هرکدام از مجالس تعزیه قبل و بعد از عاشورا به حوادث نینوا گریز زده مى شود.
حتى در تعزیه هاى مضحک و کمدى این حالت دیده مى شود. در این شیوه هنرى, حوادث دیگر نقش فرعى دارند و همچون جویبارى از چشمه کربلا منشأ مى گیرند.
از جنبه هاى جالب تعزیه این است که در پاره اى از صحنه هاى هیجان انگیز آن, تمامى تماشاگران در تعزیه دخالت دارند و با دیدن برخى وقایع از خود عکس العمل نشان مى دهند: بر سر و سینه مى زنند, اشک مى ریزند, فریاد مى کشند, دستخوش هیجان مى گردند, از جاى خود حرکت مى کنند, فریاد یاحسین(ع) آنان صحن حسینیه را تحت الشعاع خود قرار مى دهد, بر دشمنان اهل بیت لعن و نفرین مى فرستند و شدت هیجان و شور و التهاب آنان در حدى است که در مواردى از خود بیخود مى شوند و گویى احساس مى کنند, ناظر صحنه اى واقعى هستند.
آنها مى دانند که سیر نهایى تعزیه به کشته شدن اولیا, نیکان و پاکان مى انجامد, ولى این شکست ظاهرى را یک پیروزى غرورآفرین مى دانند و از این لحاظ در تلاشند خود را با شهادت جویان یکى کنند و چنین حالتى مى تواند فضیلت را در آنان پدید آورد.
از این جهت است که گوبینو اعتقاد دارد, تعزیه براى ایرانیان در حکم یک تئاتر و تماشاى معمولى و صرف نیست, بلکه در نظر آنها از هر تظاهر دیگرى مقدس تر و با فخامت تر و مهم تر است و با اجر جمیل و ثواب و پاداش بسیار توأم است. ایرانیان نمى توانند در مقابل تعزیه سرد و بى اعتنا باقى بمانند و نزد آنان کسى را که اشک نریزد, نشاید که نامش نهند آدمى, و بر این باورند که هرکس در مقابل ستمگرى و قساوت, دستخوش تأثر عمیق نگردد و سر تا پاى وجودش جولانگاه تنفر و انزجار و شعله انتقام نگردد, مسلمان واقعى نیست.73 وى تعزیه را تئاترى پر قدرت مى داند که صبغه حقیقت دارد.74
در تعزیه بازیگر و تماشاگر, حالت نمایشى ماجرا را فراموش مى نمایند و همه جا را کربلا و همه روزها را عاشورا تصور مى نمایند و همه خون هاى به ناحق ریخته را گواه ستم اشقیا و استمرار خون سیدالشهدا قلمداد مى نمایند. ترکیبى از باورهاى مذهبى و مقدس با خواست هاى اجتماعى در پدید آمدن این حالت که نوعى هیجان مقدس است, دخالت عمده اى دارند. آندره زیچ ویرث در نوشتارى تحت عنوان (جنبه هاى نشانه شناختى تعزیه) مى نویسد:
(هیچ زمان نمایشى در تعزیه وجود ندارد. در اجراى تعزیه, گذشته, حال و آینده به طور همزمان جریان مى یابند. مکان نیز منحصر به جاى خاصى نیست; بلکه تمامى جاها به طور هم زمان بر صحنه نمایش داده مى شوند.)75
وى در ادامه مى افزاید:
(شعار دادن و سینه زنى ارتباط دوجانبه میان بازیگران و تماشاگران را امکان پذیر مى سازد. در حقیقت لحظات این ارتباط دو جانبه از نقاط اوج تعزیه به شمار مى آید و نشان مى دهند که هدف اصلى تعزیه, تقویت و تحکیم یگانگى میان مؤمنان روى صحنه و حاضران در حسینیه است. این هدف در تعزیه شکل عرفانى به خود مى گیرد و جزء لاینفک این آیین مذهبى را تشکیل مى دهد.)76
برخى ادوات و امکاناتى که در مجلس تعزیه به کار گرفته مى شود, براى مردم جنبه مقدس دارد; حتى به قصد تشفّى بدان ها مى نگرند.
به عنوان نمونه طشت پایه دارى که نمادى از فرات است, براى تماشاگران متبرک است و افرادى که مشکلى در زندگى دارند, یا دچار بیمارى هستند, به قصد حل گره هاى زندگى و بهبودى, از آب این طشت مى نوشند. پارچه اى که شهادت خوان به عنوان کفن در بر مى کند, براى مردم ارزش ویژه اى دارد و با پایان گرفتن تعزیه, آن را پاره پاره کرده و هرکدام از افراد, تکه اى از آن را به قصد تبرک برمى دارند.
تعزیه خوانان براى ترسیم مصائب کربلا و سایر وقایع صدر اسلام, در دو جبهه کاملاً مشخص, اولیا و اشقیا, به ایفاى نقش خود مى پردازند. نوع لباس, رنگ جامه, صوت (موسیقى صدا) مضامین مورد استفاده, همراهى گروه موزیک (طبال, شیپورزن و نى زن) با بازیگر, موضع او را در این صف حق و باطل روشن مى کند.
شهادت خوان به عنوان چهره اى برجسته در گروه موافق خوان به هنگام روبه رو شدن با اشقیا کاملاً حالت حماسى به خود مى گیرد;
از مکارم اهل بیت سخن مى گوید; نفرت خود را از ستم اعلام مى نماید; امام را با احترام و تعظیم مورد خطاب قرار مى دهد و چون در مقابل اطفال و زنان حرم قرار مى گیرد با صدایى سوزناک و تأثر برانگیز تکلم مى نماید. شهادت خوان براى آن که تماشاگران را با خود همگام نماید و مظلومیت خود را به اثبات برساند, گاهى با خویشتن سخن مى گوید. در مواقعى با ادوات رزم, مناظر طبیعى (چون رودخانه, دشت و صحرا و باغ و بوستان) و مرکب خویش صحبت مى کند و در این جلوه هنرى مى کوشد, پیامى معنادار را به تماشاگر منتقل کند.
روبه روى صف اولیا, اشقیا قرار دارند. اشقیاخوان (مخالف خوان) با صدایى بریده, مطنطن, نعره کشیدن, پاى به زمین کوبیدن, حالت جانیان را به خود گرفتن و در خیام حرم دویدن, نفرت تماشاگران را نسبت به ستمگران برمى انگیزد و ترحم آنان را در خصوص اهل بیت امام حسین(ع) تقویت مى کند.
مخالف خوان ضمن آن که به حربگاه و میدان رزم مى شتابد و (هل من مبارز) مى طلبد و درنده خویى نقش اصلى خویش را بروز مى دهد, امام را با ستایشى عالى وصف مى کند و ضمن تأیید عظمت و مقام قدسى اهل بیت پیامبر, به حقارت, دنائت و ستمگرى خود و اربابان خویش اعتراف مى کند.
شبیه اشقیا ضمن آن که مى کوشد با جولان دادن اسب در میدان جنگ, کوبیدن بر طبل شقاوت, اشتلم و هیاهوى گستاخانه, مکر و نیرنگ و ستم گسترى خیانتکاران کربلا را در اذهان تداعى کند, حالت هایى را به خود مى گیرد تا به حاضرین القا کند که او تنها عزادار حسین(ع) است و شبیه شمر بر احوال حضرت عباس مى گرید; چرا که او مسلمان است و دوستدار اهل بیت.
مخالف خوان بر خود لعنت مى فرستد و اصولاً اشقیا هم را مذمت و ملامت مى کند و گاه این شماتت ها به حدى مى رسد که تعزیه شکل کمدى و فکاهى به خود مى گیرد. این گریه ها و ناسزاگویى هاى اشقیا براى آن است که از نقش اصلى خود فاصله گیرند, چون از درون نفرتى آشکار از ستمگران کربلا دارند و نیز تماشاگران هم از نقش اصلى او دل خوشى ندارند.
در تعزیه, امکانات به سادگى قابل تهیه است و گاهى وسیله اى با اندک تغییرى چندین کاربرد دارد. به عنوان نمونه یک صندلى چوبى معمولى گاهى به تخت شاهى تبدیل مى شود و در مواقعى از آن به عنوان منبر و خطبه خوانى استفاده مى کنند.
گاهى مؤذن بر روى آن مى رود و اذان مى گوید. قاصدى که از شام یا کوفه به کربلا مى رسد, به جاى رفتن بر فراز ساختمانى مرتفع, روى صندلى قرار مى گیرد و نامه اى را براى اهل مجلس قرائت مى کند. شهادت خوان وقتى مى خواهد از مظلومیت و تشنگى کودکان کربلا سخن بگوید, طفلى را در آغوش گرفته و بر روى صندلى رفته و از ناگوارى هاى آن کودک با حالتى سوزناک و غمگین سخن مى گوید.
مخالف خوان وقتى به جنایتى دست مى زند و سرى را از تن جدا مى کند, تندیسى از سرى بریده را به دست مى گیرد و روى صندلى قرار مى گیرد و از جنایت خود و اربابان ستم و نیز اوضاع غمبار شهادت خوان و اهل و عیالش گزارشى ارائه مى دهد. علائم نمادین در تعزیه از جلوه هاى هنرى این نمایش است.
لحظه اى که شهادت خوان کفن بر تن مى کند, زمانى است که مى خواهد به سراى دیگر کوچ کند و کفن نشان از شهادت او دارد. لکه هاى سرخ رنگ روى کفن از شدت جراحات او حکایت مى کند. کاه و شن بر سر ریختن علامت فرا رسیدن زمان حزن و اندوه مى باشد. مشک خشکیده, نشانه تشنگى, بى آبى و عطش طفلان است. شاخه اى از درخت نمادى از نخلستان یا باغستان است.
طشتى آب, یادآور رودخانه فرات است. گاهى علایم نمادین در رفتار و حرکات افراد تعزیه خوان تجلى مى یابد. دست را سایبان چشم قرار دادن, نشان تماشاى صحنه اى شگفت انگیز یا نگریستن به جایى دور است. انگشت بر لب گرفتن, از بهت زدگى حکایت مى کند. عبدالحسین نوشین ـ از پژوهشگران تئاتر ایرانى ـ نوشته است:
(سبک نمایشى به سبک سمبولیسم بود. بدین معنى که مثلاً رود فرات به وسیله یک طشت پر از آب و یا نخلستان به وسیله یک شاخه که در گلدانى قرار داشت نمایانده مى شد. تماشاچیان نیز کاملاً با این سبک آشنایى پیدا کرده بودند و از این سمبل ها تعجب نداشتند.)77
شبیه خوانى و ارزش هاى شیعه
سوگوارى ها به عنوان شعائر شعورآفرین و رشددهنده, در احیاى فضایل و روى آوردن مردم به درستى ها و خوبى ها مؤثرند و سنت عزادارى مى تواند از ارزش هایى که رسول اکرم(ص) و جانشینان راستین او براى استوارى و گسترش آنها اهتمام ورزیده اند, صیانت کنند.در این رسم دینى همچون دیگر آداب مذهبى, باید احکام الهى مراعات شود و مردم با روى آوردن به نمایش هاى مذهبى عاشورا باید دین شناس تر از گذشته شوند و روح معنویت در آنان احیا گردد و مجالس سوگوارى در هر شکل و شیوه اى که به اجرا درمى آید, تنها موقعى موجب خشنودى خداوند و قبول و سبب ثواب و اجر اخروى است که در حدود بندگى خداوند به انجام برسد و مشتمل بر دروغ و حرامى نباشد و از تحریفات و خرافات و امور موهوم و افسانه اى دور گردد.
چنین مراسمى با آن جنبه هاى معنوى و مقدسى که دارد, مى تواند در پرورش هاى اخلاقى مردم مؤثر باشد و بر صلاح و سلامت افراد اجتماع بیفزاید و هرگاه غیر از این باشد, باید آفات و ناگوارى هاى آن را شناخت و نسبت به پالایش و پیرایش آنها اقدام نمود.
همان گونه که وظیفه شیعیان زنده نگاه داشتن عاشوراست, بر آنان فرض است که سنت هاى آن را از مجرایى صحیح و منطبق بر شئونات اسلامى اجرا کنند و نباید اجازه دهند این سنت معطر به عطر عترت و عاشورا از آرمان هاى اصیل حماسه آفرینان کربلا فاصله گیرد و با مفاهیم و اعتقادات اسلامى در تباین باشد.
تعزیه باید شعله محبت اهل بیت را در دل هاى تماشاگران به گونه اى زنده کند که مردم همنوا با زندگى عملى ستارگان درخشان آسمان امامت و ولایت, برنامه زندگى فردى و اجتماعى خود را تنظیم نمایند و به فضایل روى آورده و از رذایل پرهیز کنند.
چون تعزیه هنرى مذهبى است. باید عنصرى سازنده از اندیشه اسلامى در آن نهفته باشد و حقیقتى زنده و پویا را نوید دهد و بر معرفت و بصیرت حاضران در مجلس نسبت به فرهنگ عاشورا بیفزاید.
هیجان هاى مردم نیز طى این برنامه ها باید به سوى حقایق ناب سوق داده شود و خون آنان براى حفظ مقاصد اسلام و پاسدارى از مکتب تشیع به جوش آید. این تصور غلط و دور از منطق است که اگر سنتى قیافه مذهبى دارد, پسندیده بوده و متضمن اجر و ثواب است, اگرچه روح دین و آورنده آیین اسلام از آن نفرت داشته باشد.
برخى از دست اندرکاران عزادارى هاى محرم ذکر کرده اند که وقتى تشریفاتى نام مقدس امام حسین(ع) را داشته باشد, موجب سربلندى دنیا و آخرت است, هرچند آن مراسم آلوده به بدعت, خرافات و تحریفات باشد و خاطر امام را به دلیل کژروى هایى که دارد برنجاند و آن روح قدسى را در فشار قرار دهد. استاد شهید مطهرى از روند آغشته به تحریف تعزیه ها برآشفته و به شدت چنین مراسمى را که از فرهنگ و فضیلت حسینى دور باشد, مورد انتقاد قرار داده است:
(…گریستن بر امام حسین(ع) کار خوبى است و باید گریست. به چه وسیله بگریانیم; به هر وسیله که شد؟ هدف که مقدس است, وسیله هرچه شد, شد. اگر تعزیه درآوردیم یک تعزیه اهانت آور. همین قدر که اشک جارى شد, اشکال ندارد! شیپور بزنیم. طبل بزنیم. معصیت کارى بکنیم. به بدن مرد لباس زن بپوشانیم. عروسى قاسم درست کنیم. جعل کنیم. تحریف کنیم!… در نتیجه افرادى دست به جعل و تحریف زدند که انسان تعجب مى کند….)78
حضرت امام حسین(ع) در واقعه کربلا نیز انسانى است در اوج عظمت و همان شکیباى محتسبى است که حتى کلمه اى برخلاف سیر طبیعى هدایت قرآنى از دهان مبارکش خارج نمى شود و قول, رفتار و حرکت ها و تصمیم گیرى هاى آن امام براى پیروانش حکم قانون و سنتى مسلم را دارد و امام در تمامى شرایط و لحظه ها در نظر و عمل شخصیتى جامع و بى بدیل است.
در همان لحظات حساس و مصیبت بار کربلا که حوادث ناگوار و نگران کننده رخ مى دهد, شخصیت امام از حقیقت, آرامش و صلابت موج مى زند و از هرگونه قباحت و گستاخى, پاک و پاکیزه و مبرّاست. حتى نسبت به دشمنان به دلیل غوطه خوردن آنان در گرداب ضلالت و گمراهى تأسف مى خورد و مى کوشد تا آنها را به سوى مسیر هدایت و رستگارى که همان راه فطرت درونى انسان هاست, رهنمون سازد.
اما در برخى مضامین شبیه خوانى امام به گونه اى معرفى مى شود که شایسته شأن و مقام آن وجود ملکوتى نمى باشد و متأسفانه صحنه هاى شکوهمند و حماسه آفرین کربلا به صورت ذلت آور و تحریف شده به نمایش گذاشته مى شود و امام به صورت انسانى معرفى مى گردد که به دلیل برخى رخ دادهاى ناگوار, شکیبایى خود را از دست داده و از نفله شدن خود و یارانش در رنج و مشقت به سر مى برد; ولى چون فلک غدّار و روزگار ناگوار سرنوشتى محتوم را برایش ترسیم کرده است, تن به حوادث مى دهد تا با کشته شدن و اسارت اهل بیتش, گناهکاران را از عذاب دوزخ نجات دهد و در واقع فداى امت گنه کار شود؟!
آیا غم انگیز و تأسف بار نیست که خاطره هاى حیات آفرین دشت نینوا را که بر کالبدهاى اجتماعات فرو رفته در خواب غفلت و ملت هاى ستمدیده, روح آزادگى و زندگى مى دمد و حوادثى که در آن سرزمین عدل و آزادى واقع شد هریک عالى ترین درس عزت و فضیلت به جهان انسانیت مى دهد, به صورت مبتذل و ذلت آورى یاد کنیم و به بهانه زبان حال از قول سالار شهیدان بخوانیم که: شدم راضى که زینب خوار گردد!؟79
زبان حال امام باید منطبق با واقعیت و مطابق با شأن و شوکت آن وجود مقدس باشد. به همین دلیل فقهاى شیعه نسبت دادن دروغ به شخص امام را گناه و مبطل روزه دانسته اند و از نظر برخى مراجع تقلید, جعل مطالب زائد و افزودن آن بر تاریخ زندگى معصومین و نسبت دادن آن به صاحب حکایت در داستان هاى معصومان, کذب و افترا و حرام است. البته اگر صحنه آرایى ها و ازدیادها از باب بیان حال و یا به صورت توضیح, شرح و بسط قصه و نمایش در تعزیه باشد, بدون آن که مطالب زائدى در کنار اصل قصه جعل نمایند, اشکال ندارد.
در تعزیه به تماشاگران چنین القا مى گردد که امامى که شهادتش سبب لرزش کاخ ستمکاران در همیشه تاریخ شد, نفله گردید (از دستمان رفت) و باید براى نفله شدن امام سوگوار باشیم! در حالى که امام حسین(ع) آرزوى شهادت مى کرد و با جان خویش مکتب اسلام را احیا کرد و زنده نمودن نام و یادش در مراسم محرم براى این است که پرتوهایى از آن خورشید فروزان, معنویت بر روح و ذهن و قلب آدمیان بتابد و اشک ریختن براى امامى که حماسه آفرید و موجب اعتلا و عزت اسلام و مسلمین گردید, حاوى مفاهیمى ارزشمند و فضیلت آفرین است و سوگوارى براى عظمت قیام حسینى و حماسه پر شکوه کربلا, نشانه اى از هماهنگى با برنامه عاشورا و پیروى از پیام رهبر این نهضت است و ارزش والایى دارد. اما گریستن براى کسى که نفله شده و از دستمان رفته و دیگر از فرهنگ و معرفت بصیرت آفرین آن خبرى نیست.
نه تنها خاصیتى ندارد, بلکه موجب جمود, رکود و سکون اجتماع اسلام مى گردد و محرومیت از شمس پر تابش عاشورا را به دنبال خواهد آورد. متفکر شهید مطهرى در این بار گفته است: (غلط ترین غلط ها این است که ما امام حسین(ع) را نفله شده حساب کنیم. امام حسین(ع) به عکس, به هر قطره خون خود یک دنیا ارزش داد. [آیا] کسى که موج ایجاد کرد که قرن ها پس از [شهادت] او, پایه هاى کاخ ستمگران را متزلزل کرد و از جا کند و حتى در قرون خود ما غالب حوادث داغ در محرم ایجاد مى شود, خون او هدر رفته است؟! کسى که میلیون ها نفر نمازخوان و روزه گیر و فداکار ساخت, هدر رفت[؟!]….)80
عظمت معنوى و ملکوتى حضرت امام حسین(ع) و قرب و منزلتى که آن بزرگوار در پیشگاه آفریدگار جهان دارد و مقام شفاعت عظمایى که خداوند به آن حضرت در قیامت عنایت فرموده, قابل انکار نبوده و حقیقتى مسلم و اجتناب ناپذیر مى باشد.
تردیدى نیست که آن چشمى که بر اباعبدالله(ع) نگرید و آن دلى که براى مصایب شهیدان کربلا نسوزد, چشم و دل بشرى نمى باشد. اما این مطلب از آن سخن موهوم و باطل و بیهوده جداست که امام حسین(ع) به شهادت رسید تا مردم دور هم جمع شوند و بر مصیبت او گریه کنند و بعد هم آمرزیده شوند! امام حسین(ع) کشتى نجات است, اما نه براى انسان هایى که همچون فرزند حضرت نوح(ع) عمرى را در نافرمانى و عصیان به سر مى برده اند.
امامى که در آن شرایطِ بحرانى و ناگوار با آن همه مشکلات جنگ و دفاع, براى چند لحظه نبرد با اشقیا را قطع مى کند تا با خداى خویش راز و نیاز کند و نمازش را اقامه نماید, چگونه راضى مى شود که کسى به جاى انجام دادن عبادات و به جاى آوردن فریضه هاى الهى و اجتناب از معاصى, برایش عزادارى کند و یا به اطمینان شفاعت و حمایت آن امام, واجب شرعى را انجام ندهد.
گناه آن وقت بخشیده مى شود که روح آدمى با حماسه حسینى پیوند بخورد و علامت عفو الهى آن است که دیگر دنبال آن گناه نرویم. اصولاً کسى که فضیلت را دوست ندارد و با رفتار و اخلاقش رذایل را ترویج مى کند و براى ارزش هاى مقدس احترامى قایل نمى باشد, نمى تواند ادعا کند که مرید حضرت امام حسین(ع) است; چرا که چنین انسانى با هدف و مقصدى که سید شهیدان براى آن قیام کرد, خیلى فاصله دارد.
این تصور که مى توان با یک سلام و تعارف امام معصوم را طرفدار خود نمود و با اعتماد به شفاعتش به امور خلاف روى آورد, به آن جهت است که راهش را نشناخته ایم و در مکتب حسینى پرورش نیافته ایم. عظمت امام حسین(ع) بر پایه بندگى خداوند استوار است و پیروان و سوگوارانش هم از راه عبادت, ذکر و تقوا مى توانند مرید او شوند; چنان که حضرت امام باقر(ع) فرموده اند:
ماشیعتنا الاّ من اتقى الله واطاعه81; (شیعه و پیروان واقعى ما, کسى است که از مخالفت با خداوند بپرهیز و او را اطاعت کند.)
به همین دلیل علامه سید محسن امین, تأکید مى نماید که در عزادارى ها باید از سیره ائمه پیروى کرد و اگر آن بزرگواران تصریحى در این مورد نکرده اند, باید از شیوه اى منطقى و عاقلانه متابعت نمود.82
مرحوم آیةاللّه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى, خاطرنشان مى نماید:
اگر رویدادهاى ملال انگیز اهل بیت به صورت نمایش برگزار شود, اثر خوبى بر دل ها خواهد گذاشت, ولى این برنامه باید از روى اصول صحیح به اجرا درآید.83 آیةاللّه کاشف الغطاء نیز سوگوارى به شکل شبیه خوانى را در صورتى که درست برپا شود, بدون اشکال مى دانست, ولى در ادامه افزوده است: (سعى کنید عزادارى را از کارهایى که با حزن و عزا جور درنمى آید, جدا کنید. زیرا عزادارى براى زنده ساختن فلسفه قیام امام حسین(ع) است, نه براى قصه گویى, نمایش و وقت گذرانى. بکوشید مراسم سوگوارى را بدون نقطه ضعف برگزار کنید و مردم را به یاد خدا بیندازید و ایمان آنها را زیاد کنید.)84
آیةاللّه میرزا محمدعلى شاه آبادى ـ استاد عرفان امام خمینى ـ که به خاطر مبارزه با رضاخان در حرم حضرت عبدالعظیم حسنى در شهرستان رى تحصن کرده بود, وقتى مشاهده نمود در صحن مطهر امامزاده حمزه(ع) مراسم تعزیه خوانى با تحریفات و مضامین موهن برگزار مى شود, مانع اجراى آن گردید و مجلس مذکور را به کانون وعظ و خطابه تبدیل نمود.85 آیةاللّه بروجردى نیز وقتى ملاحظه نمود شبیه خوانى هاى قم وضع نگران کننده اى دارند و توأم با بدعت و تحریف اجرا مى شوند, دست اندرکاران تعزیه را فراخواند و به آنان تأکید نمود شبیه خوانى با این شکل حرام است و باید یا اصلاح گردد و یا از برگزارى آنها با این روند مخرّب اجتناب شود و اجازه نمى دادند عزادارى هاى آفت زده اجرا شود.86 پیدایش برخى تحریفات معنوى و لفظى در عزادارى خصوصاً شبیه خوانى, موجب آن گردید که شهید مطهرى هشدارهاى جدى در خصوص پالایش و پیرایش تعزیه, مطرح کند و خاطرنشان نماید:
(علما باید با عوامل پیدایش تحریف مبارزه کنند. جلو تبلیغات دشمنان را بگیرند. با اسطوره سازى ها مبارزه کنند. مثلاً کتاب (لؤلؤ و مرجان) حاجى نورى یک نوع قیام به وظیفه به نحو شایسته است که این مرد بزرگ کرده است و ما امروز از نتیجه کار این مرد بزرگ استفاده مى کنیم. علما باید فضایح و رسوایى دروغگویان را رسوا کنند. علما باید متن واقعى احادیث معتبر, سیماى واقعى شخصیت هاى بزرگ, متن واقعى حوادث تاریخى را در اختیار مردم بگذارند و به دروغ بودن دروغ ها اشاره و تصریح کنند….)87
متأسفانه توصیه به حق شهید مطهرى کمتر مورد توجه قرار گرفت و تعزیه خوانى ها به همان شکل قبلى و آمیخته به تحریف و مطالب غیر واقع و صحنه هاى موهن اجرا مى شوند. از این جهت است که علامه سید مرتضى عسکرى خطاب به علما یادآور شد:
(باید قبول کنیم ما اهل علم در مورد برخى بدعت ها و تحریف ها پیرامون عزادارى اباعبدالله الحسین(ع) کوتاهى کرده ایم….)88
این نوشتار را با درج بخشى از بیانات امام خمینى(ره) در جمع گویندگان, وعاظ و خطباى مذهبى و اعضاى انجمن اسلامى شهردارى تهران در تاریخ چهارم آبان ماه 1360ش به پایان مى آوریم:
(اینجا باید سخنى هم در خصوص عزادارى و مجالسى که به نام حسین بن على(ع) به پا مى شود بگوییم. ما و هیچ یک از دینداران نمى گوییم که با این اسم هرکس هر کارى مى کند خوب است. چه بسا علماى بزرگ و دانشمندان, بسیارى از این کارها را ناروا دانسته و به نوبت خود از آن جلوگیرى کردند. چنانچه همه مى دانیم که در بیست وچند سال پیش از این, عالم بزرگوار مرحوم حاج شیخ عبدالکریم (حائرى) [1355ـ1276ق] که از بزرگترین روحانیون شیعه بود, در قم شبیه خوانى را منع کرد و یکى از مجالس بزرگ را مبدل به روضه خوانى کرد. روحانیین و دانشمندان دیگر هم چیزهایى که برخلاف دستور دین بوده منع کرده و مى کنند….)89
پی نوشتها
1. کشف الغمه, على بن عیسى اربلى, ص185; تحف العقول, ابن شعبه حرّانى, ص245; عقد الفرید, ج2, ص218; بحارالانوار, ج78, ص116ـ117; احقاق الحق, ج11, ص65; مناقب ابن شهرآشوب سروى مازندرانى, ج4, ص48.
2. حجر, آیه 9.
3. صحیفه نور, ج8, ص69, قیام عاشورا در کلام و بیان امام خمینى, ص77.
4. نفس المهموم, محدث قمى, ص290.
5. همان, ص45; مقتل خوارزمى, ج1, ص188; ملحقات احقاق الحق, ج11, ص602.
6. مقتل خوارزمى, ج1, ص187.
7. همان, ص177.
8. مستدرک الوسائل, محدث نورى, ج2, ص217.
9. بحارالانوار, طبع کمپانى, ج14, ص229.
10. اللهوف فى قتلى الطفوف, سید بن طاووس, ص56.
11. امالى, شیخ مفید, ص370.
12. لؤلؤ و مرجان, محدث نورى, ص3, به نقل از کامل الزیارات, ابن قولویه.
13. بحارالانوار, ج44, ص288.
14. امالى شیخ صدوق, مجلس هفدهم.
15. آثارالباقیه عن القرون الخالیه, ابوریحان بیرونى, ترجمه اکبر داناسرشت, ص525 ـ 524
16. المنتظم, ج7, ص15; شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحدید, ج7, ص49; حبیب السیر, خواندیر, ج2, ص154.
17. الکنى والالقاب, شیخ عباس قمى, ج2, ص430.
18. ر.ک: مقتل ابوبکر خوارزمى.
19. فصلنامه هنر, ش2, زمستان61, بهار62, ص159.
20. مقدمه کتاب روضةالشهدا, به تصحیح و مقابل حاج محمد رمضانى, چاپ اسلامیه, تهران, ص8.
21. تاریخ نظم و نثر در ایران, سعید نفیسى, ج1, ص245ـ247.
22. ر.ک: لؤلؤ و مرجان, محدث نورى.
23. حماسه حسینى, شهید مطهرى, ج1, ص53 ـ54.
24. همان, ص55.
25. همان, ص106.
26. تعزیه هنر بومى ایران, گردآورنده پیتر چلکووسکى, ترجمه داود حاتمى, ص150ـ151.
27. سفرنامه پیتر دلاواله, ترجمه شجاع الدین شفا, ص123.
28. سفرنامه آدام اولئاریوس, ترجمه مهندس حسین کردبچه, ج2, ص488.
29. سفرنامه تاورینه, ترجمه ابوتراب حیدرى, ص414.
30. تعزیه, هنر بومى پیشرو ایران, ص368.
31. فلسفه شهادت و عزادارى حسین بن على(ع), شرف الدین عاملى, ترجمه على صحت, ص102.
32. سوره (ویژه تئاتر), شماره 2و3, بهار71, مقاله تعزیه و تعزیه نامه ها, ص58.
33. مقاله (پژوهشى در تعزیه و تعزیه خوانى) فصلنامه هنر, ش2, زمستان 61ـبهار62, ص160.
34. تعزیه هنر بومى و پیشرو ایران, ص153.
35. منظور وى ویلیام فرانکلین مى باشد.
36. تعزیه هنر بومى ایران, ص188 و192.
37. مقاله (پژوهشى در تعزیه و تعزیه خوانى), همان, ص162.
38. تعزیه هنر بومى ایران, ص71.
39. ادبیات نمایش در ایران, جمشید ملک پور, ج1, ص213.
40. ر.ک: آثار ایران, آندره گدار ـ یدُگدار ـ ماکسیم سیرو و…, ترجمه دکتر ابوالحسن سروقد مقدم, ج2, ص165ـ171.
41. مقاله (پژوهشى در تعزیه و تعزیه خوانى), همان.
42. تعزیه هنر بومى پیشرو ایران, ص188.
43. ر.ک: سفرنامه کارستن نیبور, ترجمه پرویز رجبى.
44. مشاهدات سفر از بنگال به ایران, ویلیام فرانکلین, ترجمه محسن جاویدان, ص72.
45. موسیقى مذهبى, ج1 (موسیقى تعزیه), حسن مشحون, مقدمه مؤلف.
46. تعزیه هنر بومى پیشرو ایران, ص188.
47. تئاتر شرق, ترجمه جلال ستارى, مقاله میراث نمایشى مصر و عرب.
48. تحقیقات مربوط به ایران در فرایبورگ آلمان, هانس روبرت رویمر, ترجمه کیکاووس جهاندارى, مجله راهنماى کتاب, بهمن و اسفند56, سال20, شماره11و12, ص815.
49. تاریخ ادبیات فارسى, هرمان اته, ترجمه دکتر رضازاده شفق, ص204.
50. ر.ک: تکیه دولت, دکتر مهدى فروغ, مجله هنر و مردم, شماره 29, اسفند43.
51. شرح زندگانى من, عبدالله مستوفى, ج1, ص288.
52. تعزیه تراژدى کهن جهان اسلام, بخش1, محمدمهدى شهیدى, روزنامه همشهرى, شماره 458.
53. سفرنامه کنت دوسرسى, ترجمه احسان شرقى.
54. سفرنامه اوژن فلاندن, ترجمه حسین نورصادقى.
55. این سفرنامه با ترجمه مهندس حسین کردبچه در ایران انتشار یافته است.
56. آدم ها و آیین ها در ایران (سفرنامه مادام کارلاسرنا), ص161 و179.
57. سفرنامه خراسان و سیستان, کلنل چارلز ادوارد, ترجمه قدرت الله روشنى ـ مهرداد رهبرى, ص135.
58. ر.ک: سفر در ایران, گاسپار درویل, ترجمه منوچهر اعتمادى مقدم, ص139ـ140; ایران امروز (1906ـ1907م) اوژن اوبن, ترجمه على اصغر سعیدى, ص187ـ194; سفرنامه فرد ریچاردز, 1883م, ترجمه مهیندخت صبا, ص171ـ177.
59. شرح زندگانى من, همان, ص389.
60. تعزیه دارى و شبیه خوانى از زمان دیلمیان تا امروز, سید محمد محیط طباطبایى, روزنامه اطلاعات, شماره 14906.
61. روزنامه خاطرات, محمدحسن خان اعتمادالسلطنه, ص591.
62. از تعزیه نویسان مشهور عصر قاجاریه است که به تاج الشعرا موسوم گشت. شرح حال وى در اغلب تذکره هاى این عصر دیده مى شود. دیوان اشعارى دارد که در سال 1319ق به اهتمام فرزند شاعرش میرزا اسماعیل ثابت انتشار یافت.
63. امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار, اکبر هاشمى رفسنجانى, ص119, 121, 127 و128.
64. تذکره گنج شایگان, میرزا طاهر دیباچه نگار اصفهانى (چاپ سنگى) ذیل شرح حال شهاب اصفهانى.
65. سوره, ویژه تئاتر, شماره2و3, بهار71, ص60 61.
66. تعزیه هنر بومى پیشرو ایران, ص198.
67. تاریخ اجتماعى ایران, مرتضى راوندى, ج6, ص708.
68. تعزیه هنر بومى پیشرو ایران, ص7.
69. مقاله (تعزیه و تعزیه خوانى), مجله راهنماى کتاب, سال نوزدهم, شماره4ـ6, تیر و شهریور1355.
70. تعزیه هنر بومى پیشرو ایران, ص65.
71. همان, ص165.
72. گفتگو با دکتر جابر عناصرى, هفته نامه فرهنگ آفرینش, سال دوم, شماره57, ص5.
73. مجله راهنماى کتاب, سال19, شماره 4ـ6, تیر و شهریور 1355, ص409.
74. تاریخ اجتماعى ایران, ج6, ص708.
75. تعزیه هنر بومى پیشرو ایران, ص59.
76. همان, ص60 ـ61.
77. ر.ک: نشریه پیام نو, ش9, تهران1324ش, مقاله عبدالحسین نوشین.
78. حماسه حسینى, ج1, ص49.
79. ر.ک: درسى که حسین به انسان ها آموخت. شهید سید عبدالکریم هاشمى نژاد, ص392.
80. حماسه حسینى, ج3, ص83 ـ84.
81. تحف العقول, ص295.
82. ر.ک: التنزیه لاعمال الشیبه, تألیف شده به سال 1347ق (1307ش) که در سال 1322ش توسط جلال آل احمد با عنوان عزادارى هاى نامشروع ترجمه و انتشار یافت.
83. ر.ک: المجالس الفاخرة فى ماتم العترة الطاهرة, سید عبدالحسین شرف الدین, مقدمه (ضمناً این مقدمه تحت عنوان فلسفه شهادت و عزادارى حسین بن على(ع) با ترجمه على صحت نشر یافته است)
84. کاشف الغطا سوره خشم, محمدرضا سمّاک امانى, ص72.
85. روایت فضیلت, مقاله نگارنده, مجله پاسدار اسلام, شماره 160, ص41.
86. حماسه حسینى, ج1, ص185; اظهارات حسین انصاریان, روزنامه رسالت, شماره2153.
87. همان, ج3, ص293.
88. روزنامه رسالت, 24خرداد73, شماره2436.
89. قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینى(ره), ص92.
منبع: مرکز مطالعات شیعه