تاریخ تشیع در قم
بطور قطع مى توان گفت: شهر قم، اولین مرکز تشیع در ایران بوده است. زیرا سابقه تشیع آن به ربع آخر قرن اول هجرى، باز مى گردد و تا آن موقع، ایران هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و باقى ماندن بر دین آباء و اجدادى خود بود. اما قم، مشى مذهبى خود را برگزیده بود.در مورد اینکه آیا قم یک شهر اسلامى است و یا اینکه قبل از اسلام نیز وجود داشته، سخنان زیادى گفته شده است.« حموى» آنرا یک شهر اسلامى مىداند (1) .
اما کسان دیگرى، آنرا شهرى «قدیمى» دانسته و ادلهاى نیز ارائه کردهاند. ادلهاى که دیگران به نقد و بررسى آنها نشستهاند (2) و اینجا جاى بحث از آنها نیست.
از مجموع حوادث مربوط به نفوذ اعراب اشعرى در این منطقه که راوى اصلى آن« مؤلف تاریخ قم» است، چنین بر مىآید که گروههایى از عجمان در این منطقه مى زیستند. اما اعراب، پس از مدتى آنها را از آن نقطه بیرون کرده و از بین بردهاند (3) .
عربهایى که به این منطقه آمدند از«اشعرىها»بودند که اصل آنها از مناطق جنوب حجاز بود . و پس از آمدن «ابو موسى اشعرى»به مدینه، کسان دیگرى نیز از جنوب جزیره به مدینه آمده و پس از نفوذ اسلام به عراق، در کوفه سکنى گزیدند.
بنا به گفته یعقوبى، اکثریت عربهایى که ساکن قم شدند از قبیله «مذحج» و پس از آن، اشعرى ها بودند (4) .
در همین زمینه روایاتى نیز وجود دارد که حاکى از وجود عربها حتى قبل از اشعرىها در قم است. در روایتى آمده که گروهى از موالى ابن عباس در نیمه اول قرن اول هجرى به قم آمدند و در آنجا ساکن شدند. همچنین گفته شده که بعد از قیام مختار در سال 67 گروهى از بنى اسد به قم مهاجرت کردند. و در آنجا ساکن گردیدند. همینطور اشاره به آمدن بنى مذحج و قیس نیز قبل از اشعرى به این منطقه شده است (5) .
یکى از اولین اجداد کسانى که از اشعرى ها به قم آمدند (6) «سائب بن مالک اشعرى» بوده است. بنا به نقل «کلبى» او در کوفه، «شیخ شیعه» بوده است.
گرایش شیعى او در حد یک «تشیع اعتقادى» بوده و لذا از «عبد الله بن مطیع» والى «عبد الله بن زبیر» مىخواهد تا «سیره على (ع)» را در بین آنها اجراء کند (7) ، او پس از خروج مختار که به دفاع از خون حسین (ع)،قیام کرده بود به او مىپیوندند. و تا آخرین لحظات در کنار مختار، باقى مىماند تا اینکه به شهادت مى رسد (8) .
با این مقدمات، تشیع در خانواده آنها وجود داشته است. طبعا روحیه ضد «اموى» نیز در آنها بسیار شدید بوده. بعدها وقتى «عبد الرحمن بن اشعث» بر علیه حجاج شوریده (9) ، «احوص» پسر مالک بن سائب نیز در میان آنها بود و دستگیر شد.
اما بعدها، «عبد الله» برادر «احوص» وساطت کرده، او را آزاد ساخت.
از آنجا که زمینه دستگیرى مجدد او و دیگر برادرش وجود داشت، آنها تصمیم گرفتند تا خود را از «عراق» دور کنند. و به نقطه دیگرى که دور از دسترس «حجاج»باشد بروند.
از اخبار تاریخى چنین بر مىآید که آنها به قصد «اصفهان»که بدست «ابو موسى اشعرى» فتح شده بود، حرکت کردند. اما در منطقه «قم» ساکن شدند.
ابتدا با اهالى آن منطقه کنار آمده، اما پس از مدتى در یک درگیرى، بر آنان فائق شدند. بدین شکل، شهر قم با وجود یک سرى اعراب اشعرى که گرایش شدید شیعى داشتند، پایه گذارى شد. در کنار آنها قطعا ایرانیانى نیز وجود داشته و یا بعدا آمدهاند.
بطوریکه حتى بنا به نوشته «ابن حوقل» زبان آنها، پس از مدتى به فارسى تبدیل شده است (10) .
«حموى» مىنویسد: اولین کسى که از اعراب بدین شهر آمد، «عبد الله بن سعد» بود. او پسرى داشت که در کوفه تربیت شده و از آنجا به قم منتقل شده بود.
او بر مذهب «امامیه» بوده و کسى است که تشیع را بدان نقطه آورده بطوریکه حتى یک سنى نیز در آنجا وجود نداشت (11) .
مؤلف تاریخ قم در این باره مىنویسد: اینان اولین کسانى بودند که تشیع را به صورت علنى اظهار کردند. در صورتیکه تا آن موقع، هنوز در منطقهاى دیگر، چنین اظهار علنى صورت نگرفته بوده است (12) . او در جاى دیگر مىنویسد:«..دیگر از مفاخر ایشان «اشعرىها» آنکه: «موسى بن عبد الله سعد اشعرى» به قم ابتداء کرد به اظهار مذهب شیعه تا دیگران از اهل قم بدو اقتدا کرده و اظهار مذهب شیعه کردند» (13) بعد از او، تشیع در این خاندان به صورت یک اصل مسلم، مطرح گردید. تا آنجا که بنا به گفته مامقانى: منسوبین به عبد الله، بسیار زیاد بوده و اکثر آنها از صلحاء و مرتبط باائمه (ع)بودهاند (14) .
کشى نیز روایات متعددى از ملاقات عمران بن عبدالله بن سعد و نیز عیسى بن عبد الله را با امام صادق علیه السلام نقل کرده است (15) .
نوع تشیع قم
چنانچه از عبارات «حموى» بدست مىآید اولین شیعه این دیار، یک «شیعه امامى» بود. و این اصطلاح، همان پذیرش تشیع«اثنى عشرى» است.آنها متابعت از ائمه طاهرین را پذیرفته و پس از شهادت هر امام، بگونهاى که خود تحقیق کرده و علائم امام بعدى را شناسائى مىکردند، به امام جدید پیوند مى خوردند. و تا زمان اتمام غیبت صغرى به طور مرتب در ارتباط با نمایندگان حضرت صاحب الأمر (ع) بودند.
در نشان دادن این نوع تشیع در قم، برسى دو قسمت مى تواند ما را یارى کند:
الف ـ ارتباط آنها با ائمه
در بیان ارتباط قمىها (البته همان اشعرىها بودند که کم کم به قمى شهرت یافتند (16) همین بس که تعداد کثیرى از آنها به عنوان صحابى ائمه در کتب رجالى شیعه، معرفى شدهاند (17) .یکى از آنان «یونس بن عبد الرحمن» است که «ابن شاذان » از «ابن المهتدى» نقل مىکند : او، بهترین فرد قمى است که او دیده است. او، وکیل امام رضا علیه السلام بوده و هنگامى که «ابن المهتدى» از امام مىخواهد که اگر شما را ندیدیم از چه کسى مسائل را بپرسیم امام، یونس را معرفى مىکند (18) .
اضافه بر آن، روایات کثیرى در فضیلت قم و اهالى آن در کتب حدیث، ذکر شده است. این روایات، به اندازهاى است که اگر بتوان تعدادى از آنها را منکر شد، هرگز نمىتوان تمامى آنها را رد کرد. در روایاتى از قول امام صادق علیه السلام، قم به عنوان ملجأ و پناهگاه شیعیان، شمرده شده است (19) . این مطلب، بسیار طبیعى به نظر مى رسد.
با توجه به دورى قم از مرکز خلافت و نیز رواج تشیع در آن، براحتى مىتوانسته، پناهگاهى براى یاران ائمه باشد. تأیید شیعیان قم از ناحیه امام صادق (ع)،تا حدود زیادى بمنزله تأیید «تفکر »آن دیار است.
در روایت دیگرى از امام صادق (ع)آمده: «قم بلدنا و بلد شیعتنا» (20) و در روایت دیگر آمده: «و ان لنا حرما و هو بلده قم» (21) و باز آمده «اهل قم، انصارنا» (22) همچنین، از شیعیان خواسته شده که در موقع شیوع فتنههاى بنى عباس به کوفه و نیز به قم و حوالى آن بروند، زیرا: «فى قم شیعتنا و موالینا» (23) در روایت دیگرى قم به نام «کوفه صغیره» (24) نامیده شده است.
از روایات چندى نیز بدست مىآید که ارتباط آنها به مرور زمان با ائمه، گستردهتر مىشده است. از امام عسکرى (ع) نقل شده است که براى آنها و مردم «آبه»، نامه نوشته و براى آنان آرزوى هدایت الهى کردهاند. (25) از امام جواد (ع) نیز در پاسخ نامه «على بن مهزیار»، نامهاى نقل شده که آنحضرت از گرفتارى مردم قم، آگاه شده و دعا فرموده است: «خداوند، مردم قم را از این گرفتارى آزاد گرداند» (26) .
همچنین نقل شده است که: «حسین بن روح»، یکى از نواب (امام زمان (ع))، به گروهى از فقهاى قم، نامه نوشته و در نامه مطالبى را عنوان نموده است. آنگاه از آنها خواسته است که ببینند، چه مقدار با مطالب آن مخالفند. آنها پس از مطالعه، اظهار داشتهاند که تنها در یک مورد جزئى، نظر دیگرى داشتهاند (27) .
بدین شکل، هماهنگى آنها با ائمه، کاملا مشهود است. از روایات دیگرى، چنین بدست مىآید که آنها با حضرت رضا علیه السلام، رفت و آمد داشتهاند (28) .همچنین آمده است که آنها، اولین کسانى بودهاند که براى ائمه (ع)، خمس فرستادهاند (29) . شیخ «قوام اسلامى» با توسل به روایات، 43 مورد فضیلت براى قم و اهالى آن، ذکر کرده است (30) . در یکى از مصادر اهل سنت نیز آمده است که «ابو موسى اشعرى» از على (ع) در مورد بهترین مناطق در موقع فتنه پرسش کرد، امام (ع) در پاسخ، منطقه «جبل» را ذکر کرده و پس از آن، خراسان و در نهایت، منطقه قم را بهترین محل معرفى کرده است (31) .
در روایت دیگرى نیز آمده است: «لو لا القمیون لضاع الدین» (32) یعنى: اگر قمىها نبودند، دین از بین مى رفت.
بالاخره کشى، روایاتى در باب آمدن عمران و عیسى، فرزندان عبدالله قمى، نزد امام صادق (ع) نقل کرده است (33) .
ب ـ گفته هاى مورخین و جغرافى دانان
شاهد دیگرى که مىتواند در مورد تشیع «اثنى عشرى»قمىها مورد استقاده قرار گیرد، اظهارات جغرافى دانها در مورد عقائد مردم قم است. «قزوینى» در مورد عقیده مذهبى آنها مى نویسد : «اهلها شیعه غالیه جدا» که این تعبیر، براى تشیع اعتقادى به کار مىرود (34) . او داستانى را نقل مىکند که نشان مىدهد، حتى یک سنى نیز در این شهر وجود نداشته است .گزارش مقدسى نیز حاکى از آن است که مردم قمى، شیعه غالى هستند (35) .
«بلخى» نیز نوشته است که اهل قم، همگى شیعه و غالب آنا «عرب» هستند (36) .
تاریخ تشیع در قم
«ابن حوقل» نیز نوشته است که مذهب غالب بر قم، تشیع است (37) و در عبارت دیگرى نوشته: «و جمیع اهل قم شیعه هستند. آنها فریب کسى را نمى خورند.زبان آنها نیز فارسى است» (38) .
«مستوفى» (720 ه.ق) نوشته است: «مردم آنجا، شیعه اثنى عشرىاند. و بغایت متعصب» (39) از روایت تاریخى دیگرى بدست مىآید که مذهب آنها «رفض» بوده که همان تشیع امامى است (40) «ابو الفداء» نیز مىنویسد: قم را در سال 83 هجرى «عبد الله بن سعدان» و «احوص» و «اسحاق»و«نعیم» بنا کردند و «موسى» پسر «عبد الله بن سعدان» تشیع را در آن دیار، آشکار ساخت (41) .
مؤلف «حدود العالم» نیز به تشیع آنها اشاره کرده است (42) .«قاضى نور الله» نیز نوشته است: بلده قم،شهرى عظیم و بلدهاى کریم و از جمله بلادى است که همیشه، دار المؤمنین بوده. بسیارى از اکابر و افاضل و مجتهدان شیعه امامیه از آنجا برخاستهاند (43) «آدم متز» نیز شهر قم را بعنوان یکى از شهرهاى مهم شیعى، ذکر کرده است (44) . در آثار دیگر متأخرین نیز این مضمون وجود دارد. (45) عبارات فوق، نشان مىدهد که مذهب این شهر، تشیع و آنهم از نوع تشیع اثنى عشرى است. این عبارات در عین حال، نشان مىدهد که در قرون مختلف، مذهب این شهر تغییر نکرده و این نویسندگان در قرون متمادى، چنین گرایشى را تأیید کرده اند.
هر کس در هر کجا اسمى از قم مىشنید، بدنبال آن شیعه در ذهنش تداعى مىشد. از آنجا که اصفهان و قم دو نقطه مقابل یکدیگر بودند، بین آنها درگیرى وجود داشت. اسم قم براى انها، دردناک بود. در حکایتى آمده که مردى اصفهانى، یکى را پرسید: از کدام شهرى؟ گفت: من از شهر دندان کنان!مرد فرومانده گفت: معنى، مفهوم نیست. مرد گفت: معنى آن است که تا من گویم: از قم، گویى: آه!زیرا ذکر مذهب، بى فایده باشد. که قمى الا شیعى نباشد. و الا رافضیش نخوانند! (46)
قم و خلفاء
از آنجا که این شهر، یکپارچه گرایش شیعى داشت. نمىتوانست به حکومت خلفا تن دهد. اما بناچار، مىبایست چنین مىکرد. در عین حال، سعى داشت تا به هر شکلى،مقاومت خود را اشکار کند.آنها در دادن «خراج»، کوتاهى مىکردند. و بارها، مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. مؤلف «تاریخ قم» در این مورد مىنویسد: «...اهل قم، دراویش حالند. و بوقت ادراک ارتفاع غلات، بر مى دارند. و از اداى خراج تقاعد مىنمایند و تکاسل و تهاون مىکنند» (47) .
و در عبارت دیگرى آمده که: «...همت قوم و غرض ایشان، پیوسته در کسر خراج بوده است. پس از این جهت، بارها ایشان را به سبب خراج بلاد، هلاکت رسید.
اول آنک: نافرمانى کرند، و عاملان مأمون را فرمان نبردند. و عصیان کردند. تا اینکه مأمون، «على بن هشام» را با خیلى تمام، بدیشان فرستاد تا ایشان را بکشت. و خراب کرد. و مالى بسیار جمع کرد (48) .
دیگر در خلافت «معتصم»...تا معتصم على بن عیسى را با لشگرى چند، بر سر ایشان فرستاد تا ایشان را خراب گردانید... پس همچنین در خلافت «مستعین» و واقع شدن فتنه میان او و «معتز» امتناع کردند، از اداى خراج. و پس از آن، چند سال دیگر که مستعین، مفلح ترکى را بفرستاد تا کوشش کرد و مال بسیار جمع کرد. پس از آن در خلافت معتمد، مدت چند سال عصیان کردند.. سپس همچنین نافرمانى کردند در خلافت معتضد و عاملان او را غارت کردند» (49) .
در مورد دیگرى نقل شده. ولاتى که از طرف خلفا به قم مىآمدند، در داخل شهر، ساکن نمىشدند . این مسئله، احتمالا بدلیل ترس آنها از کشته شدن بوده است، گویا قبل از آن، نمونه هایى در این رابطه وجود داشته است . (50) از قول یکى از حکام نقل شده ما، مدت چند سال بقم والى و عامل بودیم نظر ما بر هیچ زنى نیامد (51) .
در یک خبر تاریخى نیز آمده است که در طول تغییر حاکمیت «بنى امیه» به «بنى عباس» از آنجا که امر مشتبه بوده، هنوز روشن نبود، چه کسانى بر سر کار خواهند آمد (علویین یا بنى عباس) قمىها در مقابل یک «سپاه اموى»، مقاومت کردند. هر چند شکست خوردند (52)
از روایت دیگرى نیز چنین استفاده مىشود که آنها در مورد «طاعه السلطان»، با دیگران تفاوت داشته و کوتاهى مى کردند! (53)
هنگامى نیز که «ابو السرایا» به نام یکى از «علویین» (ابن طباطبا) قیام کرد و پس از رحلت «ابن طباطبا»با شخصى به نام محمد بن زید بیعت کرد، «حسن بن سهل » وزیر مأمون، «هرثمه بن اعین» را به سراغ او فرستاد. در جنگى که بین آنها درگیر شد، ابو السرایا» شکست خورد . در همین موقع گروهى از مردم قم به حمایت از«ابو السرایا» آمدند. بنا به گزارش بلاذرى»، یاران« هرثمه» با دیدن قمى ها، بر خود لرزیدند. و پس از آن، مدتها طول کشید تا شورش فروکش کرده و «ابو السرایا» به جانب بصره رفت (54)
خلفا نیز به همین جهت و به خصوص بخاطر عناد با اهل سنت (ع)، سعى مىکردند تا افرادى را که انحراف زیادى از اهل بیت (ع) دارند به عنوان این شهر بگمارند. (55) آنها در مقابل واکنش نشان مىدادند. نقل شده :اهل قم در زمان بعضى از خلفاى عباسى از اطاعت حاکم امتناع نموده، هر کس را بحکومت ایشان فرستادند با او مقاتله و محاربه کردند آخر الأمر، امیر ناصر الدوله بن حمدان را که شیعى و امیر الامراء خلیفه بود، بر سر ایشان فرستادند.
چون ناصر الدوله نزدیک قم رسید، اعیان آنجا با تحف و هدایا از وى استقبال کردند. و گفتند: ما به حکومت غیر مذهب خود، راضى نبودیم. و الحال که تو آمدى، بالطوع و الرغبه، امتثال حکم تو مى کنیم. (56) .
طالبى ها و قم
فشارى که از ناحیه خلفاى اموى و بیشتر از آن، عباسى به طالبىها وارد آمد، آنها را مجبور کرد تا به مشرق پناهنده شوند. شهرهاى مختلفى در ایران از شمال تا جنوب، مأواى آنها شده بود. در این میان، چند شهر به جهات خاصى، بیشترین تعداد را پذیرفته بود. شهر قم، یکى از این شهرها است. طبعا چنین شهرى با اعتقادات شیعى، براحتى از این افراد استقبال مىنمود . از خود امام صادق (ع) نیز نقل شده بود که قم، ملجأ و پناهگاه شیعیان ماست (57) .به گفته «خوانسارى»، تنها دو شهر است که بیشتر از همه جا، مدفن اولاد ائمه (ع) است : یکى،شهر رى و دیگرى، قم. هر چند در سایر بلاد نیز از جمله شیراز، اصفهان و کاشان، مقبرههائى به چشم مىخورد (58) . اهمیت قم به اندازهاى بود که وقتى «فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع)» از طریق مناطق مرکزى ایران عازم خراسان بود، در ساوه مریض گشت پرسید: «میان من و شهر قم، چقدر مسافت است؟» گفتند: ده فرسخ است. خادم خود را فرمود که او را بردارد و به قم ببرد، خادم، او را به قم آورد. و آن بانو، در سراى «موسى بن خزرج بن سعد اشعرى» فرود آمد (59) .
براى مردم این شهر «شیعه مذهب»، بسیار جالب بود که کسى از علویین در آن شهر قدم گذارد . آنان نه تنها نسبت به علویین، بلکه نسبت به متعلقات آنها، بسیار علاقمند بودند. یک بار وقتى«دعبل خزاعى» جبهاى از امام رضا (ع) به پاس اشعارش گرفته و بدین شهر آمد، آنها با اصرار جبه را از او گرفتند (60) .
تا سال 385 که مؤلف تاریخ قم، کتاب خویش را تألیف کرده، تنها در کنار «مقبره فاطمه بنت موسى بن جعفر»، حدود 20 نفر از علویین، مدفون گردیده بودند.
صرفنظر از آن که کسان دیگرى از آنها در جاى دیگر این شهر، به خاک سپرده شده بودند. قبر حضرت فاطمه معصومه (ع)، بنا به اظهارات، رازى، مورد زیارت خاص و عام بوده است. «و اهل قم بزیارت فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) که ملوک و امراء عالم حنیفى و شفعوى بزیارت آن تربت تقرب نمایند» (61) .
قم و عالمان شیعه
پیوند این شهر با ائمه، باعث شد تا علوم اهل بیت (ع) در این شهر، بسیار گسترده و زیاد باشد تا جایى که از جمله بزرگترین صحابى ائمه (ع) ، مثل «یونس بن عبد الرحمن» (62) و «زکریا بن آدم»، قمى بودهاند. پس از آنکه شهر کوفه به عنوان اولین مرکز شیعى، نفوذ خود را بتدریج از دست داد، احادیث اهل بیت (ع) به قم انتقال یافت (63) . و این شهر، محفل محدثین شیعه گردید. لذاست که «حسین بن سعید اهوازى» و برادرش، ابتدا به اهواز و از آنجا به قم مىایند (64) . نمونههاى این افراد، زیاد هستند (65) .مردم قم نیز که نیاز بدین علوم داشتند، خود در پى علماى شیعى رفته و از آنان مىخواستند تا بدین شهر بیایند. از جمله، آنها «ابو اسحق» مؤلف کتاب مشهور «الغارات» که به اصفهان رفته بود، خواستند تا به قم بیاید (66) . اما او، بدلیل آنکه اصفهان در «سنى گرى» بسیار شهرت داشت، مایل بود تا در آن شهر بماند و احادیث «اهل بیت (ع) »را ترویج کند.
بسیارى از علماى مشهور شیعه از این شهر بوده و یا در آن، نشو و نماى علمى یافتهاند . از جمله آنها «ابن بابویه قمى» است که در اصطلاح نجاشى «شیخ القمیین فى عصره و متقدمهم و فقیهم» مىباشد (67) . یعنى: بزرگ اهل قم در زمان خویش، پیشوا و فقیه ایشان.
«شیخ صدوق» نیز از جمله علماى معروف شیعه است که از این شهر است. یکى از نویسندگان، سعى کرده با تأویلاتى، مرحوم کلینى و شیخ طوسى (68) را نیز قمى معرفى کند. حتى با توسل به تعبیرى از ابن شهر آشوب، شیخ مفید نیز «قمى»خوانده شده است (69) . ظاهرا گفتههاى او، نمىتواند چیزى را ثابت کند. جز آنکه: به تعبیر خود مؤلف که: «هر کس مایل است، آنان را به شهر خود نسبت دهد.»، نگارنده هم از همین سنت تعبیر کرده است . او، نمى خواسته، بحث خود را استدلالى ارائه نماید.
در هر صورت، مسلم است که این شهر، محفلى براى محدثین شیعه بوده است. و دیگران از آن، انتظار داشتهاند که احادیث مربوط به اهل بیت (ع) را در آنجا بیابند. مأمون از «ریان بن صلت قمى» مىخواهد که در مجلس عمومى، احادیثى را در فضل على(ع) نقل کند. او نیز عنوان مىکند. اما احادیثى مناسبتر از آنچه از خلیفه در این باره شنیده، ندارد! مأمون با تعجب از این امر، مىگوید: «لقد هممت ان اجعل اهل قم شعارى و دثارى» (70) یعنى: سعى داشتم، اهل قم را گلوى خویش سازم!
از بعضى از روایات تاریخى بدست مى آید که علماى قم در مشى مذهبى خود، عقائد غلو آمیز را رد مىکردهاند. آنها در این مورد، آنقدر سخت گیر بودند که گاهى زیاد از حد در این باره، اصرار داشته اند. در سال 255 «احمد بن محمد بن عیسى»، یکى از محدثین معروف قم، تعدادى از روات را به جرم نقل روایات غلو آمیز از قم تبعید کرد (71) .
البته بعدها عقیده «احمد بن محمد بن عیسى»، راجع به تعدادى از آنها تغییر نمود. افراد خارج شده، عبارت بودند از «عبد الرحمن بن حماد، ابو القاسم کوفى صیرفى» که البته «احمد» از او، معذرت خواهى کرد. و در تشییع جنازه او نیز شرکت جست (72) . «محمد بن اورمه ابو جعفر القمى» نیز متهم به غلو شد. (73)
از جمله این افراد «محمد بن موسى» است (74) . «احمد بن محمد بن خالد برقى»، یکى از محدثین مشهور شیعى از جمله این افراد است که بعدا به قم، بازگشت داده شد (75) . «محمد بن عیسى همدانى» نیز متهم به غلو شده و تضعیف گردید (76) . «حسین بن عبد الله محرر» نیز از جمله اخراج شدگان بوده است (77) .همچنین، «سهل بن زیاد» از قم اخراج شده و پس از آن به رى رفته است. (78) این تضعیفها چندان مورد توجه قرار نگرفته است، مگر در مورد افرادى که از طرق دیگر نیز تضعیف شده اند. در یک مورد، «خوارزمى» با متهم کردن قمىها به تشبیه (79) ، اینطور وانمود کرد که آنها، بعضى از روایات تشبیه را ذکر مى کرده اند. چنانکه در مورد «کاشان» آمده است: «و الغالب علیه الحشو» (80) که بیشتر اشاره به اتکاى آنها بر احادیث و ظواهر آن دارد. این دو اتهام، بى شباهت به یکدیگر نیستند. اما با توجه به مواردى که در سخت گیرى قمى ها، نسبت به مسئله «غلات» داشتیم، این یک دروغ است که در قم، فرقهاى به نام «غرابیه» وجود داشت و معتقد بوده اند که ارث فقط به دختر مىرسد. گفته شده: وقتى یک قاضى، حکم کرد که دختر نصف پسر ارث مى برد، او را تهدید به قتل کردند (81) .فقه شیعه که اکثریت علماى آن از قم و یا در قم بودهاند، خلاف این مطلب را گواهى مىدهد . و لذا این گفته به هیچوجه، قابل قبول نیست.
تأثیر تشیع قم بر سایر مناطق
با توجه به عقائد مذهبى سایر شهرهاى اطراف این شهر، بخوبى مى توان حدس زد که تشیع از این ناحیه، بدان شهرها سرایت کرده است. و البته با توجه به قوت علماى این شهر، این مسئله براحتى قابل پذیرش است.«آوه» یا «آبه» یکى از شهرهاست که گرایش شیعى شدیدى داشته و لذا با اهالى «ساوه» که در «تسنن»، تعصب داشتهاند، همیشه درگیر بوده است. حموى با اشاره به جنگ دائمى بین آنها از«میمندى» شعرى نقل مىکند که دلالت بر تشیع اهالى «آبه» دارد (82) .
«قزوینى» نیز نوشته است که «اهل آبه کلهم شیعیه» (83) یعنى: مردم آبه، همگى شیعهاند.«مستوفى» نیز نوشته است که اهالى خود ساوه، سنى مذهب اند . اما تمام دهات اطراف آن، شیعه اثنى عشرى مىباشند (84) .«شیخ طوسى» روایت کرده که یک زن از اهالى «آبه»، خواست تا 300 دینار پول خود را با دست خود به ابو القاسم بن روح بدهد. و لذا نزد او آمد و پول را بدو داد (85) .امام عسگرى (ع) نیز آنها را مورد توجه قرار داده است (86) .یکى دیگر از این شهرها، «کاشان» است. قزوینى در مورد ان مى نویسد: «اهلها شیعه امامیه غالیه جدا»اهالى آن، شیعه غالى امامى هستند. پس از آن، اشاره به سنت مرسوم در این شهرها در مورد انتظار حضرت مهدى، عجل الله تعالى فرجه مىکند (87) .«حموى» نیز نوشته که «اهلها کلهم شیعه امامیه» (88) .
مستوفى نیز نوشته است: «مردم شیعه مذهب اند. و اکثرشان، حکیم وضع و لطیف طبع و در آنجا جهال و بطال، کمتر باشند.» (89) «ماهاباد»، یکى از قریههاى بزرگ اطراف کاشان نیز شیعه امامى بودهاست (90) .گفته شده: قبر ابو لؤلؤ، قاتل خلیفه دوم در شهر کاشان است که مقبره اى نیز به نام او در این شهر، وجود دارد (91) .اما این مطلب، به هیچ روى، صحت ندارد. زیرا به اجماع مورخین، او در همان مسجد، پس از زدن ضربت بر عمر، خودکشى کرد. صرف نظر از بعضى از دهات آن که سنى بودهاند (9) ، بعضى از آنها نیز همانگونه که گذشت همچون «ماهاباد»، شیعه امامیه بودهاند (93) .
اهالى «فراهان»، یکى دیگر از مناطق اطراف قم، شیعه امامیه بوده اند.
مستوفى درباره آنها نوشته: «... و مردم، آن، شیعه اثنى عشرىاند و بغایت متعصب» (94) .
«تفرش» که گاهى «طبرس» نیز بر آن اطلاق شده، جزو همین مناطق شیعه نشین اطراف قم است. مستوفى در این باره نوشته: «مردم آنجا، شیعه اثنى عشرى بوده و از قدیم الایام، همین مذهب را داشته اند» (95) .همین مؤلف از «مرآت البلدان»، نقل کرده که: «عمده سکنه تفرش، سادات حسینى اند.» گویند : این سادات از حززن مکه هجرت و بدانجا آمده، سکنى گزیدهاند. عمده تشیعى که در مناطق جبل (96) بوده، احتمالا به جهت تأثیر پذیرى از تشیع قم بوده است.
با توجه به این نکته، روشن مىشود که اصولا این مناطق، محفلى براى «علویین» بوده و بواسطه وجود همین افراد (در عین تأثیر پذیرى از قم)، تشیع در این مناطق منتشر شده است.
پی نوشت ها
1. حموى، معجم البلدان، ج 4 ص .397
2. مرحوم «رشید یاسمى» در مقدمه راهنماى قم، ادلهاى آوردهاند که مؤلف گنجینه آثار قم، آنها را نقد کرده است. گنجینه آثار قم، ج 1 ص 74 ـ .80 تاریخ قم از ناصر الشریعه، ص .6
3. ر. ک: تاریخ قم در اطراف شهر، عجمانى بودهاند که عدهاى از آنها تا مدتها پس از آن نیز زردتشتى باقى ماندهاند.ر.ک: مقدسى، احسن التقاسیم، ص 414،.394 تاریخ قم ص .18 المسالک و الممالک ص .365 عبد الرفیع حقیقت، تاریخ نهضتهاى فکرى ایرانیان(از ظهور رودکى تا...)بخش اول، ص .224
4. یعقوبى، البلدان چاپ شده با اعلاق النفیسه، ص .374
5. ر ک : فقیهى، تاریخ مذهبى قم ص 48، مجله الهادى، مقاله الاشعریون فى تاریخ قم، سال اول شماره 4 ص .64
6. تاریخ طبرى، ج 4 ص 490، حوادث سال .66 کامل ابن اثیر، ج 4 ص .213
7. تاریخ قم، ص .285
8. همان مدرک، 289، .290
9. مؤلف تاریخ قم به اشتباه، او را همراه قیام زید بن على دانسته و بعد عنوان کرده که حجاج او را دستگیر کرد. در حالیکه بین این دو جریان، نزدیک به چهل سال فاصله است. ر . ک: تاریخ قم، ص .249 نویسنده بى اطلاع دیگرى، با استفاده از همین اشتباه، جریان را به شکل بدترى ذکر کرده است ر. ک: تاریخ اجتماعى کاشان، ص .46
10. ابن حوقل، صوره الارض، ص .315
11. حموى، معجم البلدان، ج 4 ص 397، .398
12. تاریخ قم، ص .241
13. تاریخ قم، ص .217
14. رجال ما مقانى، ج 2 ص .184
15. رجال کشى ص 332 ـ 334 ـ 331 ط مشهد.
16. الخوانسارى، روضات الجنات، ج 2 ص .180
17. ر. ک: رجال النجاشى. حجه الاسلام شیخ قوام اسلامى، محدثین قم را یک جا، گرد آورى کرده که در ضمن، صحابى بودن تعداد کثیرى از آنها، مشخص شده است ر. ک: قم و قمیین تاریخ تألیف 1353 ه. ش. همچنین ناصر الشریعه در تلاشى مشابه آن اسامى محدثین را در «تاریخ قم» ذکر کرده و در صفحات 168، 169، 176، 182، 192، 194، 195، 199، 202 آن کتاب به اسامى قمىهائى که صحابى ائمه(ع) بودهاند، اشاره شده است.
18. رجال النجاشى، ص 311، 312 ط داورى.
19. بحار الانوار، ج 60 ص 214، 215، .217 تاریخ قم، ص 99، به عنوان نمونه، جد «خالد البرقى» بدست «یوسف بن عمر»، کشته مىشود. و فرزندش عبد الرحمن بهمراهى «خالد برقى» به قم مىآید. رجال بحر العلوم، ج 1 ص .331
20. القمى، سفینه البحار، ج 2 ص .447
21. همان مدرک، ص .446 رازى7 کتاب نقض، ص .196
22. المجلسى، بحار، ج 60 ص .214
23. سفینه البحار، ج 2 ص .466
24. شوشترى، مجالس المؤمنین، ص .83
25. القمى، الکنى و الالقاب، ج 3 ص .87 چنانکه در روایت دیگرى، براى آنها طلب مغفرت کردهاند. سفینه البحار، ج 1 ص .55
26. دوانى، مفاخر اسلام، ج 1 ص 110 از کشى. مجالس المؤمنین، ج 1 ص .422
27. الطوسى، الغیبه، 240، .227
28. القمى، سفینه البحار، ج 2 ص .447
29. اسلامى، قم و قمیین، ص .38
30. همان مدرک، ص 38 الى .40
31. ابن الفقیه، مختصر البلدان، ص 263، .264
32. ناصر الشیعه، تاریخ قم، ص .52
33. رجال کشى، ص 332، .33
34. القزوینى، آثار البلاد و اخبار العباد، ص .442
35. المقدسى، احسن التقاسیم «ترجمه فارسى)، ج 2 ص .591
36. احمد بن سهل البخلى، المسالک و الممالک، ص .201
37. ابن حوقل، صوره الارض، ص .308
38. همان مدرک، ص .315
39. مستوفى، نزهه القلوب، ص 67 ط تهران دنیاى کتاب.
40. التنوخى، نشوار المحاضره، ج 8 ص.260
41. سیرى کوتاه در جغرافیاى تاریخى تفرش و آشتیان، ص .28
42. مؤلف مجهول، حدود العالم ص .142 کتابخانه طهورى.
43. شوشترى، مجالس المؤمنین، ج 1 ص .82
44. آدم متز، تمدن اسلام در قرن چهارم، ج 1 ص .77
45. فقیهى، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص 451، .452
46. رازى، نقض، ص .252 شوشترى، مجالس المؤمنین، ج 1 ص .85
47. تاریخ قم، ص .31
48. 48اذرى، فتوح البلدان، ص .311 النجوم الزاهره، ج 2 ص .190
49. تاریخ قم، ص 163، .164 و ر. ک: گنجینه آثار قم، ج 1 ص 159، 160،.161 در مورد غارت شهر قم در سال 254 بدست «مفلح» عامل عباسیان، رجوع کنید به کامل، ج 7 ص .189
50. ر. ک: تاریخ قم، ص 30، .31
51. ر. ک تاریخ قم، ص .40
52. اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ص .72
53. التنوخى، نشوار المحاضره، ج 8 ص .260
54. بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2 ص .267 تصحیح محمودى.
55. نمونه آن، «احمد بن عبید الله بن الخاقان» ر. ک: کشف الغمه، ج 2 ص 407 ط تبریز.
56. شوشترى، مجالس المؤمنین، ج 1 ص 85 از کشف الغمه.
57. تاریخ قم، ص .209
58. الخوانسارى، روضات الجنات، ج 4 ص .212
59. تاریخ قم، ص .213 گنجینه آثار قم، ج 1 ص .382 در روایت دیگرى که مؤلف تاریخ قم آورده، گویا موسى بن خزرج از حضرت دعوت نموده که به قم بیاید.
60. غایه الاختصار، ص .70 الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1 ص .269 خوانسارى، روضات الجنات، ج 3 ص .311 گویا در مقابل، هزار دینار!! به او دادند. رجال النجاشى، ص .197 تاریخ قم، ص .279
61. نقض، ص .589
62. رجال کشى، ص .483
63. رجال النجاشى، ص 13 ط داورى. نویسندهاى نوشته است که مرکز نشر حدیث امامیه در قرن سوم از کوفه به قم و خراسان، انتقال پیدا کرده است. اندیشههاى کلامى شیخ مفید، ص .16
64. الطوسى، الفهرست، ص .58
65. ر. ک: مجالس المؤمنین، ج 1 ص 435، .439
66. خوانسارى، روضات الجنات، ج 1 ص .4
67. رجال النجاشى، ص .184 ط داورى.
68. فیض، گنجینه آثار قم ج 1 ص .265
69. همان ج 1 ص 225، .233
70. عیون اخبار الرضا (ع) ص 151، 154، بحار ج 49 ص .138
71. مفاخر اسلام ج 1 ص .400
72. رجال النجاشى، ص .166 روضات الجنات، ج 1 ص .44
73. همان مدرک، ص 231، .232
74. همان مدرک ص .234
75. مفاخر اسلام، ج 1 ص .400
76. رجال النجاشى، ص .329 البته نجاشى از همین شخص، کتابى به نام «الرد على الغلات» نقل مىکند.
77. رجال کشى، ص .432
78. رجال بحر العلوم، ج 3 ص .23
79. رسائل خوارزمى.
80. ابن حوقل، صوره الارض، ص .308
81. طبقات سبکى، ج 2 ص .194 به نقل از تاریخ تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج 1 ص 77 و .78
82. حموى، معجم البلدان، ج 1 ص .51 و قائله اتبغض اهل آبه*و هم اعلام نظم و الکتابه فقلت: الیک عنى ان مثلى*یعادى کل من عادى الصحابه ترجمه: کسى گفت: آیا در حالیکه اهالى آبه از بزرگان نظم و کتابت هستند تو نسبت به آنها خشمگینى؟ من گفتم: این مطلب را از من بدان که فردى چون من، با هر کس که با صحابه دشمنى کند، دشمن است.
83. القزوینى، آثار البلاد، ص .284 .283 و شعر فوق را نیز نقل کردهاست و.ر.ک: روضات الجنات، ج 6 ص 323 و ج 4 ص .116
84. مستوفى، نزهه القلوب، ص 62، .63
85. طوسى، الغیبه، ص .159
86. بحار الانوار، ج 50 ص .317
87. آثار البلاد، ص .432
88. معجم البلدان، ج 4 ص .296
89. نزهه القلوب، ص 67، .68
90. آثار البلاد، ص .432
91. تاریخ اجتماعى کاشان، ص 42، .44 این مقبره به «بابا شجاع» معروف است. مؤلف کتاب، تشیع کاشان را قبل از آمدن اشعرىها به قم مىداند. زیرا یکى از علماى شیعه(متوفى 220)از کاشان بوده است. همان مدرک، ص .47 اما این مطلب، درست نیست. زرا اشعرىها در سال 83 الى 93 به قم آمدهاند. و این عالم 130 سال بعد از آن، رحلت کرده است.
92. نزهه القلوب، ص .68
93. روضات الجنات، ج 1 ص .172 از تلخیص الآثار.
94. نزهه القلوب، ص .69
95. سیرى کوتاه در جغرافیاى تاریخى تفرش، ص .29
96. بحار، ج 5 ص .272 جبل، همین مناطق قم و اطراف آن تا همدان است.
منبع: مرکز مطالعات شیعه