تا این بت شکسته نشود
امام خمینى رحمه الله در نامه اى به فرزند خود نوشته است: پسرم، آنچه مورد نکوهش و اساس شقاوتها و بدبختیها و هلاکتها و رأس تمام خطاها و خطیئه هاست، حب دنیاست که از حب نفس نشأت مى گیرد. عالم مُلک مورد نکوهش نیست، بلکه مظهر حق و مقام ربوبیت اوست و مهبط ملائکة اللَّه و مسجد و تربیتگاه انبیا و اولیاعلیهمالسلام است و عبادتگاه صلحا و محل جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقى، و حب به آن، اگر ناشى از حب به خدا باشد و به عنوان جلوه او - جل وعلا - باشد، مطلوب و موجب کمال است و اگر ناشى از حب به نفس باشد، رأس همه خطیئه هاست..پس دنیاى مذموم در خود توست. علاقه ها و دلبستگی ها به غیر صاحب دل موجب سقوط است. همه مخالفتها با خدا و ابتلا به معصیتها و جنایتها و خیانتها از حب خود است که حب دنیا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مى گیرد. در عین حال که هیچ دلى به غیر صاحب دل، به حسب فطرت بستگى نتواند داشت، لکن این حجابهاى ظلمانى و نورانى که ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود، غیر صاحب دل را دلدار مى داند، ظلمات فوق ظلمات است.
ما و امثال ما به حجابهای نورانى نرسیدیم و در حجابهاى ظلمانى اسیر هستیم، شیطان که در مقابل امر خدا ایستاد و به آدم خضوع نکرد، در حجاب ظلمانى خودبزرگ بینى بود، ما نیز تا در حجاب خودى هستیم و خودبین و خودخواه هستیم، شیطانى هستیم و از محضر رحمان مطرود، و چه مشکل است شکستن این بت بزرگ که مادر بتهاست.
و ما تا خاضع او و فرمانبردار او هستیم، خاضع براى خدا و فرمانبردار او - جل و علا - نیستیم و تا این بت شکسته نشود، حجابهاى ظلمانى دریده و برداشته نشود. اول باید بدانیم که حجاب چیست که اگر ندانیم، نخواهیم توانست در صدد رفعش - یا لااقل تضعیفش - برآییم و یا لااقل هر روز به غلظت و قوت آن نیفزاییم.
و هان! آن خطر که در لحظات آخر جدایى از این عالم و کوچ به سوى جایگاه ابدى است، آن است که آن کس که مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حب دنیا - با ابعاد مختلف آن - است که در حال احتضار و کوچ بعض امور، بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق او جدا مى کند، با دشمنى خدا و غضب و نفرت از او - جل و علا - کوچ کند و این عاقبت و پیامد حب نفس و دنیاست و در روایات اشاره به آن شده است.
در حدیثى است که «بعض اصحاب رسول اللَّه صلى الله علیه وآله خدمت ایشان بودند؛ صدایى به گوششان رسید، سؤال کردند: چه صدایى است؟ فرمودند: صداى سنگى بود که هفتاد سال قبل از لب جهنم حرکت کرده بود و حال به قعر جهنم رسید. آنگاه مطلع شدند که کافرى هفتاد ساله مرده است.»
اگر حدیث صادر شده باشد، شاید آن بعض، از اهل حال بوده یا با تصرف رسول خداصلى الله علیه وآله به گوششان رسیده، براى تنبیه غافلان و هوشیاری جاهلان. اگر هم حدیث - که الفاظش را یاد ندارم - صادر نشده باشد؛ لکن مطلب همین است؛ ما یک عمر رو به جهنم سیر مىکنیم و یک عمر نماز - که بزرگترین یادگاه خداى متعال است - پشت به حق و خانه او - جل و علا - و رو به خود و خانه نفس به جا مى آوریم و چه دردناک است که نماز ما که باید معراج ما باشد و ما را به سوى او و بهشت لقاى او برد، به سوى خود ما و تبعیدگاه جهنم برد.
پسرم، این اشارتها نه براى آن است که امثال من و شما راهى براى معرفت اللَّه و عبادت اللَّه به آن گونه که حق اوست، پیدا کنیم، با آنکه از اعرف موجودات به حق تعالى و حق عبادت و بندگى او - جل و علا - نقل شده است،: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ وَ ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ؛ آن گونه که شایسته شناخت توست، تو را نشناختهایم و آن گونه که شایسته بندگیت است تو را بندگى نکردهایم.» بلکه براى آن است که عجز خویش را بفهمیم و ناچیزى خود را درک کنیم و خاک بر فرق انانیت و انیت خود ریزیم، بلکه از سرکشى این غول بکاهیم. باشد که توفیق یابیم مهارى و لگامى بر او زنیم که از خطر عظیمى که جان را یادش مى سوزاند، رهایى یابیم.
و هان! آن خطر که در لحظات آخر جدایى از این عالم و کوچ به سوى جایگاه ابدى است، آن است که آن کس که مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حب دنیا - با ابعاد مختلف آن - است که در حال احتضار و کوچ بعض امور، بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق او جدا مىکند، با دشمنى خدا و غضب و نفرت از او - جل و علا - کوچ کند و این عاقبت و پیامد حب نفس و دنیاست و در روایات اشاره به آن شده است.
شخصى متعبد و مورد وثوق نقل مىکرد که «بر بالین محتضرى رفتم و او گفت: ظلمى را که خدا بر من مىکند، هیچ کس نکرده، او مرا از این بچههایم که با خون دل پرورش دادم، مىخواهد جدا کند. و من برخاستم و رفتم و او جان داد.»
شاید بعض عبارات که نقل کردم، اختلاف مختصرى با آنچه آن عالم متعبد گفتند، داشته باشد. در هر صورت، آنچه گفتم اگر احتمال صحت هم داشته باشد، به قدرى مهم است که انسان باید براى چاره آن فکرى بکند. (1)
اهمیت خودسازى
امام راحل (ره) در مورد اهمیت خودسازى مى فرمودند: هر اصلاحى نقطه اولش خود انسان است. اگر چنانچه خود انسان تربیت نشود نمى تواند دیگران را تربیت کند و شما دیدید که در آن طول سلطنتها از اول تا حالا و این سلطنتهاى اخیرى که بسیاریتان همه اش را درک کردید، و بعضى از شما بعضىاش را، که چون کارها دست اشخاصى بود که تربیت اسلامى نداشتند و خودشان درست نشده بودند، براى خاطر همین نقیصه بزرگ، کشور ما را کشاندند به آنجایى که ملاحظه مى کنید و ملت ما را هم کشاندند به آنجایى که سالها باید طول بکشد تا اینکه ان شاء اللَّه اصلاح بشود.از این جهت آن چیزى که بر همه ما لازم است ابتدا کردن به نفس خودمان است و قانع نشدن به اینکه همان ظاهر درست بشود. و از قلبمان شروع کنیم، مغزمان شروع کنیم و هر روز دنبال این باشیم که روز دوممان بهتر از روز اولمان باشد. و امیدوارم که این مجاهده نفسانى براى همه ما حاصل بشود و دنبال آن مجاهده براى ساختن یک کشور. (2)
با خدا بساز، کارت درست مى شود
آیت اللَّه العظمى بهجت مى فرمودند: ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، به تدریج همه بشر، اصلاح مى شوند.ما مى خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم؛ اما کسى به ما حق ندارد دروغ بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را؛ اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.
بابا با خدا بساز، کار را درست مىکند. چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه مىخواهد مىکنى؟(3)
پینوشت:
1) جمهورى اسلامى، 2/5/87؛ بخشى از نامههاى اخلاقى امام خمینىرحمه الله به فرزندش مرحوم حاج سیداحمد آقا.
2) امام خمینىرحمه الله، صحیفه نور، ج15، ص282.
3) آیت اللَّه بهجت، پرتو، 9/5/87.