هیچ چیز سادهای درباره روانپریشی وجود ندارد. این اختلال طیف پیچیده و گستردهای دارد که با رفتارهای غیرطبیعی شناخته میشود. تفاوتهای فیزیکی که در مغز روانپریشها وجود دارد، باعث میشود آنها حس همدلی نداشته باشند و مجازات را درک نکنند.
تفاوت بین روانپریشی و اختلال ضداجتماعی
حتی متخصصان هم گاهی این دو اختلال را با هم اشتباه میگیرند. روانپزشکان، افسران پلیس و جُرم شناسان اغلب به اشتباه این اصطلاحات را به عنوان مترادف استفاده میکنند. البته آنها اشتراکاتی هم دارند. هیچ کدام نه به قانون و قوانین اجتماعی احترام میگذارند و نه به حقوق انسانی. پشیمانی و احساس گناه در آنها وجود ندارد. میل شدیدی به خشونت دارند. این همپوشانی بیشتر افراد را در تفکیک این دو اختلال، دچار مشکل میکند.اما جالب است که ویژگیهای منحصربهفرد آنها دو قطب مخالف است. افراد مبتلا به اختلال ضداجتماعی، عصبی و از نظر احساسی بیثبات هستند. اما روانپریشها دیر مضطرب میشوند و جذاب و آرام هستند؛ به همین دلیل احتمال موفقیت آنها در جامعه بیشتر است، در حالی که افراد دچار اختلال ضداجتماعی احتمال بیشتری دارد که ترک تحصیل کنند، منزوی شوند یا برای حفظ شغلشان دچار مشکل شوند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی، به وضوح آشفته هستند، در حالی که روانپریشها عادی به نظر میرسند. افراد دچار اختلال ضداجتماعی درگیر رابطه میشوند و چندین رابطه معنادار تشکیل میدهند، چیزی که روانپریشها ذاتا در آن ناتوان هستند. جُرمی که به دقت برنامه ریزی شده، نشان از یک روانپریش دارد، اما افراد دچار اختلال ضداجتماعی مستعد قتلهای ناگهانی و بیاختیار هستند.
در نهایت، روانپریشی ناشی از یک نقص مغزی است. اما شواهد محکمی وجود دارد که نشان میدهد اختلال ضداجتماعی به دلیل آسیب روحی شدید به خصوص در کودکی ایجاد میشود. کدام شخصیت خطرناکتر است؟ روانپریش. در واقع، آنها خطرناکترین و کشندهترین اختلال شخصیتی را دارند.
روانپریشترین جای آمریکا
در سال ۲۰۱۸، محققان میخواستند روانپریشترین نقطه آمریکا را پیدا کنند. در این تحقیق، جزئیات اعمال خشونتآمیز جمعآوری نشد. در عوض، از تحقیقات قبلی برای پیدا کردن بالاترین تجمع و تمرکز ویژگیهای شخصیتی روانپریشی استفاده شد.هرچند بیشتر افراد تصور میکنند نیویورک محتملترین جا برای کسب این عنوان است، اما بالاترین سرانه روانپریشی در ایالت کنِتیکت بود. نیویورک هم بعد از کالیفرنیا و نیوجرسی و وایومینگ در مقام چهارم قرار گرفت. سالمترین ایالتها از نظر روانپریشی هم ویرجینیای غربی، ورمونت، تنسی، کارولینای شمالی و نیومکزیکو بودند.
اگرچه کنِتیکت آمار ایالتی را به دست آورد، اما وقتی منطقه فدرال واشنگتن دیسی در این تحقیق گنجانده شد، امتیاز روانپریشی ۳.۴۸ را کسب کرد که تقریبا دو برابر امتیاز کنِتیکت بود. این حقیقت که پایتخت آمریکا بیشترین جمعیت روانپریش را در خود جای داده، برای بسیاری از افراد عجیب نبود. چون این افراد جذب قدرت محیط سیاسی میشوند.
روانپریش در محل کار
بیشتر روانپریشها زندگی عادی دارند. آنها خانواده و شغل دارند. موقعیت شغلی رهبری و ریاست کسب و کارها به طور قابل توجهی در اختیار روانپریشها قرار دارد. جذابیت آنها شبکه حرفهای ایجاد میکند و میتوانند دیگران را متقاعد به سرمایهگذاری یا خرید محصولشان کنند. با وجود عادی بودن با مشتریان، ماهیت سمی آنها اغلب در محل کار رو میشود. آنها همکار بدی هستند که اغلب به سایر کارمندان آسیب میرسانند، اما نه همیشه به معنای جسمی. بیشتر کارمندان روانپریش، اعصاب و اعتماد به نفس و حتی کار همکاران خود را به هم میریزند و مختل میکنند.کار با روانپریشها روح انسان را فرسوده و آرزده میکند، اما تعویض شغل همیشه راه حل خوبی نیست. کارشناسان پیشنهاد میکنند برای مقابله، چگونگی دستیابی آنها به کنترل روی افراد را درک کنید. آنها با احساسات ما بازی میکنند، از ترساندن استفاده میکنند، داستانهای گریه آور میگویند و از تماس مستقیم استفاده میکنند. اگر اینها را بدانید، میتوانید دربرابر آنها خونسرد باشید و هیچ نشانهای از ترسیدن نشان ندهید و درگیر ماجراهای طولانی آنها نشوید. در نهایت، در صورت امکان ارتباط آنلاین خود را محدود کنید. این قدرت عمل آنها را محدود میکند، چون تعامل غیرمستقیم است و رفتار آنها ضبط میشود.
روانپریشها در عشق
گاهی اوقات افراد درگیر رابطه عاشقانه با روانپریشها میشوند. روابط عاشقانه روانپریشها عادی نیست. بسته به شدت بیماری، روانپریشها معشوق خود را به عنوان ابزار، دارایی یا کسی میبینند که شخصیت آنها را تایید میکند، چون دیدگاههای مشابهی دارند. مهر و محبت واقعی به ندرت وجود دارد و برخی روابط هم سمی و مرگبار میشوند.در سال ۲۰۱۵، عشق روانپریشها مورد تحقیق قرار گرفت. حدود ۱۴۰ زوج به مدت یک سال بررسی شدند تا بفهمند دلبستگی و روانپریشی چگونه به مرور زمان تغییر میکنند. چند پرسشنامه بین شرکت کنندگان توزیع شد که میزان دلبستگی آنها را بر اساس مواردی مثل ترس از ترک شدن و عدم توانایی در عهد و پیوند تعیین میکرد. این آزمایش یک دوره دیگر هم تکرار شد تا تغییرات رابطه طی زمان بررسی شود.
آزمایش اول شرکتکنندگان را با ویژگیهای اولیه روانپریشی مثل عدم حساسیت مشخص کرد. در این گروه، مردان مشکلات دلبستگی بیشتری نسبت به آزمایش دوم نشان دادند، اما زنان نه. هر دو جنس با ویژگیهای ثانویه، مثل رفتار ضداجتماعی، به مرور زمان مشکلات بیشتری پیدا کردند. رفتارها و احساسات منفی ادامه داشتند تا این که شریک عادی واقعا در شرایط بدی قرار بگیرد یا رابطه از بین برود.
جنبه تاریک تکاملی «جغدهای شب»
کسانی که ساعات پایانی شب را ترجیح میدهند، «جغد شب» نامیده میشوند. شاید این کاملا انتخاب خودشان نباشد. تحقیقات زیادی ثابت میکند که برخی افراد به طور طبیعی شبزی هستند. آنها شبها احساس انرژی، تمرکز و خلاقیت بیشتری دارند.همچنین تحقیقات نشان میدهد که وقتی کسی دچار خودشیفتگی، روانپریشی یا ماکیاولیسم باشد، احتمال بیشتری دارد که «جغد شب» باشند. جغدهای شب ممکن است هر سه را همزمان داشته باشند. روانشناسان آنها را «سهگانه تاریک» مینامند. جالب است که محققان احساس میکنند یک نبرد تکاملی بین فریبکارانی وجود دارد که قواعد اجتماعی را برای منافع خود زیر پا میگذارند و کسانی که سعی دارند رفتار خود را مهار کنند. به همین دلیل، قابل درک است که افراد سهگانه تاریک طوری تکامل یافته اند تا شبزی باشند، چون در تاریکی قدرت عمل بیشتری دارند.
همه افراد با این صفات، مجرم، خطرناک یا فریبکار نمیشوند. اما بیشتر متخلفان تا حدی سهگانه تاریک دارند، چون تاریکی برای آنها زمین بازی خوبی است. در تاریکی افراد کمتری برای قضاوت یا به دام انداختن آنها وجود دارند. در دوران مدرن، دزدیدن کیف پول یا همسر دیگران کار خوبی نیست. اما از نظر تکاملی، این رفتار تولید مثل و بقا را به همراه دارد.
ارتباط بین قهرمانان و روانپریشها
در این دنیای پر دردسر، قهرمانان اغلب به ما امید میدهند. در سال ۲۰۱۵، یک تاجر عادی حدود ۲۰ نفر را از سونامی تایلند نجات داد. اما بعد از بازگشت به خانه، در استرالیا با دستبند از او استقبال کردند. با وجود کارهای خیرخواهانهاش در تایلند، او در استرالیا مرتکب سرقت و حمله شده بود.تاریخ پر از قهرمانان آفتابپرست است. در همین زمینه، گروهی از محققان قصد داشتند ارتباط بین روانپریشی و قهرمانی را مشخص کند. قهرمانی در اینجا به معنای «رفتار نوعدوستانه همراه با خطر» تعریف میشود. برخلاف روانپریشی، نوعدوستی یک ویژگی همدلانه سالم است. اما باتوجه به اینکه شخصیت یک طیف دارد ، افراد خوب هم جنبه تاریک دارند. به عبارت دیگر، شما قاتل نیستید، اما صفات بد دارید.
در سال ۲۰۱۳ سه گروه بررسی شدند. گروه اول شامل ۲۴۳ دانشجو میشد، گروه دوم شامل ۴۵۷ نفر آنلاین بود و آخرین گروه ۴۲ رئیس جمهور آمریکا را بررسی میکرد که با جورج دبلیو بوش به پایان میرسید. از شرکت کنندگان دو گروه اول درباره اعمال قهرمانانه آنها در گذشته سوال شد. هر گونه عمل خیرخواهانهای قابل قبول بود، حتی چیز سادهای مثل کمک کردن به غریبهای که اتومبیلش دچار مشکل شده است.
طبیعتا، همه آنها از نظر گرایشهای روانپریشی هم بررسی شدند. هیچ کدام کاملا روانپریش نبودند. اما نتایج نشان داد کسانی که ویژگیهای روانپریشی بیشتری دارند اعمال قهرمانانه بیشتری گزارش دادند. اما روسای جمهوری چطور؟ آنها هم رتبهبندی شدند تا جایگاهشان روی طیف مشخص شود. به طرز جالبی، هرچه روانپریشتر بودند، قهرمان جنگ هم بودند.
مصونیت نسبت به مسری بودن خمیازه
وقتی یک فرد خوابآلود خمیازه میکشد، احتمالا کسانی که اطراف او هستند هم این کار را میکنند. هرچند هنوز هیچ توضیحی برای مسری بودن خمیازه وجود ندارد، اما مدت هاست کارشناسان از یک نظریه قابل قبول استفاده میکنند. به طور خلاصه، اگر به خاطر خمیازه کشیدن کسی که نزدیک شماست، خمیازه بکشید، پس شما همدلی بیشتری دارید. ظاهرا خمیازه مُسری بین دوستان و خانواده نشان از رابطه احساسی شدید با خمیازه کشنده اصلی دارد. بنابراین وقتی یک غریبه در مکان عمومی خمیازه میکشد، کسانی که با آن تحریک شده و خمیازه میکشند، ارتباط عاطفی عمیقتری با جامعه دارند. با این استدلال، افراد روانپریش باید از سرایت خمیازه در امان باشند.محققان در سال ۲۰۱۵ داوطلبان را جمع کردند. آنها میخواستند ویژگی اصلی روانپریشی، یعنی فقدان همدلی را بررسی کنند به همین دلیل از مصونیت در برابر خمیازه استفاده کردند. شرکت کنندگان مورد آزمایش قرار گرفتند تا جایگاهشان در طیف روانپریشی مشخص شود. سپس آنها را به یک اتاق تاریک راهنمایی کردند. آنها در داخل اتاق کلیپهایی از صورتهای خالی، لبخند و خمیازه میدیدند. چهره خود شرکت کنندگان به الکتروهایی وصل شده بود تا مشخص شود چند بار خمیازه کشیدند. کسانی که فاقد همدلی بودند، کمترین خمیازه را کشیدند. این لزوما به این معنای نیست که هرکس از خمیازه گروهی در امان باشد، قاتل است. یا حتی روانپریش است؛ اما یک کشف جالب درمورد یک اختلال شخصیتی پیچیده است.
یک خطر متفاوت، زنان روانپریش
بیشتر افراد فکر میکنند که روانپریش ها، مذکر هستند. حتی تحقیقات هم نشان داده که زنان کمتری روانپریشی دارند. متاسفانه این جایی است که نمیتوان به آمار اتکا کرد. دانشمندان میدانند که زنان روانپریش خطر ویژهای دارند، تعداد آنها به این خاطر کمتر نیست که روانپریشی کروموزوم Y را ترجیح میدهد. بلکه شناسایی زنان سختتر است.هر چند آنها هم به اندازه مردان روانپریش جذاب و خشن هستند و میتوانند کنترل دیگران را به دست بگیرند، اما زنان تفاوتهای رفتاری دارند که آنها را پنهان میکند. آنها کمتر درگیر مجادلههای فیزیکی میشوند بنابراین کمتر در معرض دید قرار میگیرند. همچنین میتوانند احساساتی مثل ترس، آسیب پذیری و عشق را تقلید کنند.
طبق یکی از تحقیقات دانشگاه هاوارد، جمعیت زنان روانپریش بیشتر است. در این تحقیق دو گروه مورد بررسی قرار گرفتند: کسانی که ویژگیهای شخصیتی روانپریشی دارند و کسانی که ندارند. دانشمندان پس از پیدا کردن تفاوتهای فیزیکی بین این دو، نتیجه گرفتند که روانپریشها به دنیا میآیند و ساخته نمیشوند. یعنی این اختلال ذاتی است و پرورشی نیست، که میتواند به این معنا باشد که روانپریشی به طور یکسان بین جنسیتها توزیع میشود. روانپریشی در زنان را میتوان با ویژگیهایی مثل حسادت، فریب دادن، کنترل کردن و دستکاری شناخت. آنها ماهیت خود را اولین بار در سالهای نوجوانی نشان میدهند.
آنها تنبیه و مجازات را درک نمیکنند
بهترین جا برای دیدن روانپریش ها، زندان است. در سال ۲۰۱۵، اسکن MRI روی مغز سه گروه انجام شد. دسته اول زندانیان مبتلا به روانپریشی بودند. دسته دوم هم زندانیان بودند اما این بار بدون بیماری. همه زندانیان اهل انگلستان و محکوم به جرایم خشونت آمیزی مثل تجاوز، قتل و حملات شدید بودند. گروه سوم، شهروندان سالم و بدون سابقه کیفری بودند که تحت اسکن امآرآی قرار گرفتند.در طول اسکن، هر «بیمار» یک بازی داخل دستگاه انجام میداد. بر اساس پاداش و مجازات، محققان علاقهمند بودند ببینند که زندانیان روانپریش چه رفتاری هنگام مواجهه با نتایج مثبت و منفی دارند. مخصوصا اگر رفتار آنها توسط اسکنها ثبت شود. تصاویر اسکن، ناهنجاریهایی را در منطقه مربوط مجازات نشان داد. از آنجا که این اشکالات عصبی در اسکن افراد عادی و زندانیان غیرروانپریش وجود نداشت، نشان میداد که مغز روانپریشها مجازات را مثل سایر افراد پردازش نمیکند. این کشف تایید کرد که برنامههای توانبخشی روی جنایتکارانی تاثیر میگذارد که روانپریش نیستند، نه روانپریشها.
این تنها مشکل مغزی گروه روانپریشها نبود. MRI نشان داد ماده خاکستری کمتری در مناطق مرتبط با استدلال اخلاقی، همدلی و احساسات اجتماعی مثل گناه وجود دارد. علاوه بر این، بافت ناقصی به قشر پیش پیشانی متصل بود، جایی که مغز از پاداش و مجازات یاد میگیرد. این میتواند توضیحی باشد که چرا افراد مبتلا به روانپریشی، فقط نتیجه مثبت آنچه میخواهند را میبینند و خطرات پیامدهای منفی را نادیده میگیرند. مثلا عواقب منفی کشتن دیگران را در نظر نمیگیرند، در حالی که افراد عادی هرگز این کار را نمیکنند، چون عواقب آن را درک میکنند و نمیخواهند به زندان بروند یا اعدام شوند. به نظر میرسد که مجرمان روانپریش نمیتوانند بپذیرند که چه مجازاتی در انتظارشان است.
روانپریشهای مفید هم ترسناک هستند
در سال ۲۰۱۷، دانشمندان به دنبال جواب یک سوال آزاردهنده بودند. هرکس چقدر مایل است جان یک نفر را برای نجات دیگران قربانی کند؟ احساسات نمیپذیرد اما از نظر منطقی یک گروه نباید به خاطر یک نفر بمیرد. اما انسانها موجودات احساساتی و دلسوزی هستند و یک زندگی هم یک زندگی است. اما گاهی اوقات، انتخاب دشوار میشود.یک گروه تحقیقاتی ۴۰ داوطلب را جمع کردند. هر داوطلب باید چند پرسشنامه پر میکرد تا ویژگیهای روانپریشی او ارزیابی شود. سپس داوطلبان را در مقابل یک دوراهی اخلاقی قرار میدادند که به دو شکل ارائه شده بود.
اما دوراهیها چه بودند. یکی از اعضای گروهتان قرار است توسط دشمن اسیر و شکنجه شود. آیا این فرد را میکشید تا از این سرنوشت نجاتش دهید؟ و دیگری این بود: یک قطار از ریل خارج شده و به طرف پنج نفر میرود. در کنار شما یک نفر است که اگر او را جلوی قطار بیندازید، آن پنج نفر زنده میمانند. آیا این کار را میکنید؟ دانشمندان برای اینکه سناریوها واقعیتر شود و واکنش معتبرتری دریافت کنند، از واقعیت مجازی و سیستم رباتیک استفاده کردند. ابزارها، احساس واقعی ضرب و شتم یا هل دادن فرد را ایجاد میکردند.
کسانی که نمره روانپریشی بالاتری داشتند جواب «درست» را انتخاب کردند. نتایج نگران کننده بود. وقتی آنها عضو گروهشان را کشتند تا او را از شکنجه نجات دهند، با نیروی بیشتر از آنچه نیاز بود به او چاقو زدند. و در دوراهی دوم وقتی پنج غریبه را نجات دادند، آن فرد را با شور و شوق بیش از حد به سمت قطار هل دادند.
منبع: سایت برترینها