گفتگو با آیت الله محمد رضا رحمت
معمولا امام ساعت ده می آمدند مسجد شیخ درس می دادند، بعد برمی گشتند به منزل، مرحوم حاج آقا مصطفی می آمد بیرونی مینشست گاهی چند دقیقه ای می رفت اندرونی و دوباره می آمد بیرونی و اگر کسی سوالی داشت مطرح می کرد. مرحوم حاج آقا مصطفی فرمود که یک روز وارد شدم دیدم امام پشت پنجره اتاق نشسته و به حیاط نگاه می کند. حیاط منزل امام ۲۵ متر بیشتر نبود. گفت: عرض کردم آقا به چی فکر می کنید. امام فرمود به هیچی فکر نمی کنم. مرحوم حاج آقا سید مصطفی خمینی گفت: آخه مگر می شود آدم به هیچ چیز فکر نکند؟! امام فرمود بله. من فکرم دست خودم است و هر وقت خواستم فکر می کنم و فکر خوب می کنم. ماها این را اصلا متوجه نمی شویم. یکی از علمای بزرگ می فرمود من ۲۵ سال زحمت کشیدم تازه یک ربع ساعت می توانم به هیچ چیز فکر نکنم. امام می فرمود من فکرم دست خودم هست. هر وقت می خوام فکر می کنم. حالا چه قدرتی است و چقدر برای آن زحمت کشید، مسئله ای قابل توجه است. حضور قلب یعنی همین. وقتی در نماز می گوییم که حضور قلب باید داشته باشیم یعنی به هیچ چیز فکر نکنیم. چه کسی از ما می تواند به هیچ چیزی فکر نکند. امام معلوم می شود که در همه آنات زندگی اش حضور قلب داشته است. به چیزی فکر نمی کرده جزء خدا؛ جز وظیفه. لذا مرحوم حاج آقا مصطفی روی این مسایل خیلی حساس بود و دقت داشت. اگر حرکت و چیزی از کسی می دید فورة سوال می کرد که چه هست و چه نیست.فراموش نمی کنم که یک برنامه ای صبح ها بعد از نماز صبح در نجف داشتم. بعد هم که پیاده می رفتیم کربلا کار خودم را انجام میدادم در بین چهل پنجاه نفری که همراهمان بود هیچ کدام از دوستان متوجه این مسئله نبودند. تنها کسی که متوجه شده بود، مرحوم حاج آقا مصطفی بود. از من سوال کرد فلانی ذکر می گویی؟ دقت در همه چیز داشت. ایشان از نظر جسمی ناراحتی ریوی داشت. تقریبا آسم داشت. وقتی به کربلا می رفتیم شبها که می خواست استراحت کند شبهای زمستان و سرد ایشان داخل چادر که همه خوابیده بودند نمی خوابید. معمولا رختخوابش را بیرون چادر می انداختند، منتها یکی دو تا پتو بیشتر می انداخت تا نفسش راحت باشد.
نقش حاج آقا مصطفی در مبارزات چگونه بود؟
نقشی بسیار مؤثر داشت؛ ایشان می فرمود که صبح ۱۲ محرم که امام را دستگیر کردند با جمعی به صحن حضرت معصومه رفتیم. آرام ، بدون صحبت نشستیم دسته ها می آمدند بداخل صحن و این صحنه را می دیدند. حرکتی بسیار مؤثر ولی بی سرو صدایی را شاهد بودند. ایشان نقش بسیار مؤثری در نهضت داشت مسایل داخلی و خارجی در ارتباط با نهضت و حرکت امام را هماهنگ می کرد و مواظب بود. حتی فراموش نمی کنم که بنی صدر سال ۵۲ -۵۱ به نجف آمده بود. اینها از خارج می آمدند به نجف و می رفتند.مرحوم حاج آقا مصطفی فرمود که اگر کار دست این بیافتد خطرناک است. در آن زمان یعنی دیدگاه سیاسی و فهم سیاسی ایشان اینقدر دقیق بود. می دانید که بنی صدر پدرش مجتهد بود. روحانی بود. خب در عین حال طرز تفکر بنی صدر (ابوالحسن)، تفکر لیبرالیستی و منحرفی بود. لذا مرحوم حاج آقا مصطفی در نهضت بیشترین نقش را ایفا کرد. متاسفانه کمترین بازگویی هم در ارتباط با ایشان شده است. واقعا جزء مظلوم های نهضت و انقلاب ما است که بیشترین خدمات را ارائه داد و افراد این چنین داریم که چون برای خدا کار می کردند هیچ وقت کارهای خودشان را اظهار نمی کردند. ایشان هم جزء این دسته از افراد بود.
در مورد تقابل ایشان با رژیم شاه چه در زمان حضورشان در قم و چه در نجف توضیح بفرمایید.
بعد از امام ایشان را دستگیر و تبعید کردند. رژیم می دانست که ایشان بسیار تأثیرگذار است. آنها فکر می کردند که همه نهضت مرحوم حاج آقا مصطفی است. آنها خیال می کردند تمام تحریک هایی که از ناحیه حرکت های امام انجام می شود، محرک و مسبب اصلی آن حاج آقا مصطفی است؛ لذا با این طرز تفکر تصمیم گرفتند که به هر شکل که شده ایشان را به شهادت برسانند و خیال می کردند با این کار مسئله نهضت امام تمام می شود. همانگونه که اطلاع دارید ایشان قبل از شهادت مدت کوتاهی به لبنان و سوریه مسافرت کرد بعد که برگشت خدا رحمت کند خادم منزل ایشان خانم ننه صغری نقل می کرد که یکی دو روز قبل از شهادت دو مرتبه ایشان خون استفراغ کرد. می گفت: خیلی ناراحت شدم گفتم آقا دکتر را خبر کنم؟ ایشان فرمود که مرگ را با چیزی نمی شود معالجه کرد. بعد آن صبحی که ایشان به شهادت رسید در حال خواندن زیارت عاشورا بود بعد از نماز. ننه صغری می گفت که من چیزی بردم برای اتاق ایشان و در زدم دیدم جواب نداد اما صدای تنفس آقا را که به سختی می آمد شنیدم. در را باز کردم وارد اتاق شدم دیدم که آقا سرش روی گردنش افتاده و فریاد زدم خانم را صدا کردم، خانم ایشان آمد. من دویدم رفتم آقای دعایی را خبر کردم. تا ایشان را به بیمارستان برسانند جان به جان آفرین تسلیم کردند.ظاهرة بحث مسمومیت ایشان از سوی رژیم قطعی بود؟
- بله مسمومیت ایشان قطعی است. برخی داروها هست که اثرات بلافاصله ندارد. عوارض بعضی از داروها گاها به ظاهر تا شش ماه ممکن است مشخص نشود. آنچه که ما یقین داریم به آن، مسئله شهادت ایشان است. وقتی آن صبح باخبر شدیم و رفتیم پزشکی قانونی و جنازه ایشان را دیدیم که پای چپ ایشان سبز کبود شده بود. فقط انگشت شصتش زرد شده بود. رگهای پیشانی ایشان هم داشت کبود می شد و در وقت غسل ایشان که مرحوم آقا سید علی شاهرودی در کربلا غسل داد می گفت که رگهای پشت ستون فقراتش هم سبز کبود شده بود. در مسمومیت ایشان هیچ تردیدی نیست. مرحوم آقا شیخ علی کاشف القطاء که از علمای نجف است و از شخصیت های سیاسی هم محسوب می شد، ایشان گفت که فلان دکتر که الان اسمش یادم نیست گفته که اگر سید یعنی امام اجازه بدهد من کالبد شکافی می کنم و ثابت می کنم که ایشان مسموم شده است. ولی امام اجازه نداد.ادامه دارد..
منبع: امید اسلام، معاونت پژوهشی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ و نشر عروج، چاپ اول، تهران، 1390