«من» من چگونه شکل مي گيرد؟

وقتي از هويت حرف مي زنيم، ظاهرا از يک مفهوم نام مي بريم، اما کمي که جلو برويم، مي بينيم که اين مفهوم چه ابعاد متنوع و گسترده اي دارد. در واقع، «من» هر کدام از ما طي مراحلي شکل مي گيرد و مي شود گفت که در هر مرحله و با هر نقشي که مي پذيريم، يک «من» از «من» هاي هر کدام از ما جلوه گر مي شود. «من» پيش خودم يک بخش از هويت خود را مي يابم، در ميان جمع بخش ديگري را، با ويژگي هاي جنسيتي باز هم بخش ديگري، و با مشخصات قومي و ملي يا باورهاي ديني و ...
دوشنبه، 18 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
«من» من چگونه شکل مي گيرد؟
 «من» من چگونه شکل مي گيرد؟
«من» من چگونه شکل مي گيرد؟

نويسنده:دکتر احمد غضنفري




درآمد

وقتي از هويت حرف مي زنيم، ظاهرا از يک مفهوم نام مي بريم، اما کمي که جلو برويم، مي بينيم که اين مفهوم چه ابعاد متنوع و گسترده اي دارد. در واقع، «من» هر کدام از ما طي مراحلي شکل مي گيرد و مي شود گفت که در هر مرحله و با هر نقشي که مي پذيريم، يک «من» از «من» هاي هر کدام از ما جلوه گر مي شود. «من» پيش خودم يک بخش از هويت خود را مي يابم، در ميان جمع بخش ديگري را، با ويژگي هاي جنسيتي باز هم بخش ديگري، و با مشخصات قومي و ملي يا باورهاي ديني و ... بخش هاي ديگر خودم را کشف مي کنم. در اين جا به طور مختصر، با انواع هويت ها پرداخته مي شود: از هويت فردي تا هويت ملي، ديني، سياسي و حتي هويت منفي و انحرافي.

يگانگي خود يا هويت فردي

اريکسون، هويت فردي را به صورت يک احساس نسبتا پايدار از يگانگي خود تعريف مي کند. يعني با وجود تغيير رفتارها، افکار و احساسات، برداشت فرد از خود همواره مشابه است. علاوه بر اين، اريکسون مي گويد: «اين احساس که ما چه کسي هستيم، بايد با نگرشي که ديگران نسبت به ما دارند، نسبتا هم خوان باشد. » اين موضوع به اعتقاد اريکسون، بر اهميت رابطه ي بين خود و جامعه تأکيد دارد. کارول گاردو و جانيس بوهن (1971، به نقل از: بيابانگرد، 1378) خاطرنشان مي سازد که حداقل چهار مسئله ي اساسي در احساس فردي هويت وجود دارد:
1. انساني: اين احساس که فرد يک موجود انساني است.
2. جنسيت: احساس فرد از مردانگي يا زنانگي.
3. فرديت: اين شناخت که فردي خاص و بي نظير است.
4. پايداري: اين آگاهي که فرد همان شخصي است که روز قبل بوده است.
از اين رو، رشد احساس هويت فردي مستلزم آن است که فرد دريابد، «او داراي هويت بي نظير و واحدي است، زن و يا مردي است جداي از ديگران و به طور کلي شبيه هيچ فرد ديگري نيست. »
مرحله ي اول رشد هويت فردي در اوايل کودکي اتفاق مي افتد. در اين مرحله، کودک خود را کشف مي کند و از مادر جدا مي سازد. مخالفت هاي کودک با مادر و خودنمايي هاي او، براي همين جداسازي است. در دوره ي نوجواني، دومين مرحله ي رشد هويت فردي پيش مي آيد. تغييرات بلوغ، نوجوان را متوجه بدن و حالات شخصي خودش مي کند. او مي خواهد شخصيتي متمايز از ديگران داشته باشد و خود را از سايرين جدا سازد. اگر نوجوان بتواند، تصوير واقع بينانه اي از خود داشته باشد، به نقاط قوت و ضعف خود پي ببرد و متوجه محدوديت هاي خود بشود، مي تواند با ديگران ارتباط مناسبي داشته باشد و هويت فردي موفقي کسب کند. برخي از نوجوانان در اين مرحله به مخالفت با والدين و مراجع قدرت برمي خيزند. اين مخالفت ها بيش تر در جهت شکل گيري هويت است. بايد به صورت درست در جهت هويت يابي آنان کاناليزه شود و به آنان، روش درست برخورد و تعامل گروهي آموزش داده شود.

نقشي که در ميان جمع دارم

هويت اجتماعي، جايگاه فرد را بين جمع مشخص مي کند. کسب نقش رضايت بخش در گروه، يکي از نشانه هاي رشد هويت اجتماعي است. نوجوانان به داشتن هويت مناسب اجتماعي اهميت مي دهند. آنان مي خواهند، بين جمع و دوستان پذيرفته شوند و مورد قبول آنان باشند. هر گونه انزوا و کناره گيري مي تواند، نشانه اي از عدم رشد هويت اجتماعي در نوجوان باشد [احمدي، 1380] .
باربارا و فيليپ نيومن (1967، به نقل از: بيابانگرد، 1378) معتقدند، پيش از آن که هويت شخصي واحدي شکل گيرد، نوجوانان ابتدا بايد به يک احساس هويت گروهي با هم سالان خود دست يابند. در زمينه ي هويت گروهي و شخصي گفته مي شود که نقش پذيري (توانايي درک ديگر افراد و جهان معمولا از ديدگاه ديگران) عامل مهمي در شکل گيري هويت است [انرايت (1) و ديمت (2) ، 1979، به نقل از همان منبع] .
دست يابي به هويت، به فرد امکان مي دهد تا هم احساس تعلق داشتن به گروه هاي اجتماعي و هم احساس فرديت را تجربه کند. به منظور تجربه ي اين دو احساس، نوجوان بايد داراي نقش پذيري اجتماعي باشد و به نظر مي رسد، اين به نوبه ي خود مستلزم رشد تفکر عملياتي صوري است. به نظر کرانباخ (1351، به نقل از: احمدي، 1380) ، سه گروه در رشد هويت اجتماعي نوجوان مؤثر است:
الف) اشخاص صاحب نفوذ و قدرتمندي که پيروي از آنان براي نوجوان ارزشمند است.
ب) اشخاصي که نوجوان با آنان همانندسازي مي کند و الگوي او هستند.
ج) دوستاني که واکنش مساعد آنان براي نوجوان، نوعي پاداش محسوب مي شود و براي او اهميت دارند.

فراگيري رفتارهاي متناسب با جنسيت

هويت جنسي فرايندي است که در آن، فرد الگوهاي رفتارهاي مناسب با جنسيت خود را فرا مي گيرد. در فرايند شکل گيري هويت جنسي، والدين، گروه هاي هم سال، مربيان، کتاب و رسانه هاي جمعي تأثير دارند. هويت جنسي ياد گرفتن مطالبي است که براساس آن ها، فرد بتواند نقش مردانه يا زنانه ي خود را ايفا کند. اغلب نوجوانان در کسب هويت جنسي خود با اشکال رو به رو مي شوند؛ چون در اين زمينه کمتر با والدين صحبت مي کنند و غالبا نوجوان راهنمايي نمي شود. اگر والدين نقش خود را به عنوان مرد و زن، خوب انجام دهند و الگوي مناسبي در اين زمينه يافته باشند، فرزندان هويت جنسي خود را به خوبي شکل مي دهند. متأسفانه، برخي از والدين نقش پدرانه و مادرانه ي خود را به خوبي انجام نمي دهند و عملا الگوي مناسبي براي فرزندان نيستند. براي پسران، پذيرش نقش جنسي ساده تر است و براي انجام وظايف مرتبط با نقش خود تشويق مي شوند. ولي با دختران گفت و گويي درباره ي نقش جنسي آن ها نمي شود و گويا خود آنان بايد بدانند که چه بکنند.
سکوت در اين زمينه نوجوان را به سمت دوستان، کتاب، فيلم و ساير منابع مي کشاند و ممکن است باعث اشکالاتي در هويت يابي جنسي آنان بشود. والدين بايد مهر سکوت را بشکنند و درباره ي تغييرات بدني مرتبط با جنسيت، با نوجوان خود صحبت کنند. چه کسي بهتر از والدين مي تواند، فرزند خود را در اين زمينه راهنمايي کند و او را از تغييرات مرتبط با جنسيت خود آگاه سازد؟ [احمدي، 1380]

تصويري روشن از هدف ها و استعدادها

هويت شغلي به معناي داشتن تصويري روشن و يکپارچه از هدف ها، علاقه ها و استعدادهاي خويش است که براساس آن فرد بتواند، شغل مناسبي انتخاب کند. به نظر هارتز (3) (1979، به نقل از: احمدي، 1380) ، افرادي که آگاهي بيش تري از علاقه ها و استعدادهاي خود داشته باشند، در انتخاب شغل و تصميم گيري براي آن مشکل کمتري دارند.
انتخاب شغل و آمادگي براي انتخاب آن، يکي از مهم ترين تکاليف مربوط به دوران رشد است که نوجوانان در جوامع مختلف، به ويژه در جوامع صنعتي، با آن مواجه مي شوند. گر چه اين مسئله هميشه براي پسران مصداق داشته، اما شواهدي وجود دارد که در سال هاي اخير براي دختران نيز اهميت پيدا کرده است. نوجوانان به طور معمول از اين نکته آگاه اند که انتخاب هاي شغلي آن ها بر بسياري از جنبه هاي زندگي شان تأثير مي گذارد و از اين رو، به تصميمات شغلي رضايت بخش و درست اهميت مي دهند. ترکيب فشارهاي بيروني (تأمين هزينه هاي زندگي) و دروني (استقلال) ، باعث ايجاد اين انگيزه در نوجوانان مي شود که براي مسئله ي انتخاب شغل، اهميت خاصي قائل شوند.
طبق نظر کينزبرگ (1972، به نقل از: بيابانگرد؛ 1378) ، انتخاب شغل در نوجوانان از سه مرحله ي مهم گذر مي کند:
دوره ي خيالي، با انتخاب هايي مشخص مي شود که بر تمايلات شخصي مبتني است، بدون اين که به ملاحظات واقع گرايانه اي چون توانايي، آموزش و فرصت هاي شغلي توجه شود. با وجود اين، چنين خيال پردازي هايي يک جنبه ي مهم فرايند رشد شغلي را تشکيل مي دهند. چنين تفکري مشخصه ي کودکان تقريبا 11 ساله است.
در دوره ي آزمايشي ، سنين 11 تا 18، نوجوانان به گونه ي موفقيت آميزي، اين ملاحظات واقع گرايانه را در تفکر خود مدنظر قرار مي دهند: علاقه هاي شخصي (11 تا 12 سالگي) ، توانايي ها و تحصيلات (13 تا 14 سالگي) ، و ارزش هاي شخصي و اهداف زندگي (15 تا 16 سالگي) . در 17 تا 18 سالگي، تحت تأثير اين فکر که بعد از فارغ التحصيلي از دبيرستان چه کار خواهند کرد، فشاري را احساس مي کنند (به دانشگاه بروند، خانه را ترک کنند، کاري را شروع کنند) .
در دوره ي واقع گرايي (آغاز آن تقريبا از 18 سالگي است) ، نوجوان از طريق تجربيات کاري يا آموزشي و کارورزي پيوسته، به شناخت و آزمون مشاغل گوناگون مي پردازد. شرايط اقتصادي و اجتماعي و فرصت هاي شغلي واقعي، در کنار توانايي هاي شخصي، علاقه ها و انگيزه ها، عوامل مهمي در تصميم گيري هاي شغلي هستند.
نظريه ي کينزبرگ بر مشاهدات او از پسران متبني است. اما او معتقد است، دو مرحله ي اول در مورد دختران نيز صادق است. با وجود اين، مرحله ي واقع گرايي در دختران به دليل ازدواج و بچه داري که از امور مهم در زندگي آن هاست متفاوت و پيچيده تر است.

فلسفه اي براي زندگي

استرانگ (4) (1957، به نقل از: احمدي، 1380) ، رشد باورهاي مذهبي را جزئي از احساس ارزشمندي فرد مي داند. نوجوانان دنبال نوعي فلسفه براي زندگي خود هستند و آن را در مذهب مي يابند.
يک تکليف مهم مربوط به دوران رشد در دوران نوجواني، دست يابي به فلسفه ي زندگي يا اصولي متعلق به يک مکتب است که از طريق آن، تصميمات مهم زندگي گرفته مي شوند. اريکسون، رسيدن به شناخت فلسفي از زندگي (تعهد مکتبي) را مهم ترين جنبه ي شکل گيري هويت مي داند، چرا که تعهد مکتبي چارچوبي را براي نوجوانان فراهم مي سازد تا از طريق آن، جنبه هاي متفاوت هويت با هم متعهد و منسجم شوند.
مطالعات نشان داده اند که حاکميت مذهب در جامعه به رفع بحران هويت کمک مي کند. در جوامعي که مذهب وجود ندارد، نوجوانان بحران شديدتري را تجربه مي کنند. چرا که مذهب به مهم ترين سؤالات نوجوانان، يعني از کجا آمده ام؟ چه کسي هستم؟ به کجا خواهم رفت؟ و چه کار بايد بکنم؟ پاسخ مي دهد.
گاهي نوجوان در بازبيني باورهاي مذهبي خود به افراط يا تفريط کشانده مي شود. وجود الگوهاي مناسب مذهبي به هويت مذهبي نوجوان کمک مي کند. نوجوانان پاسخ هاي روشني را براي سؤال هاي ديني خود مي طلبند و مي خواهند باورهاي خود را ارزيابي کنند. بي توجهي به زمينه هاي ديني باعث مي شود که نوجوان در هويت يابي خود در اين زمينه دچار ترديد و اشکال شود [احمدي، 1380] .

هويت سياسي (5) و همانندسازي با چهره هاي اقتدار

همان طور که نوجوانان بالغ تر مي شوند، توانايي تشکيل يک ايدئولوژي سياسي منسجم و منطقي (يعني يک ديدگاه اخلاقي در اين باره که جامعه چه طور است و چه طور بايد باشد) در آن ها بيش تر مي شود [آدلسون، 1371، به نقل از: بيابانگرد، 1378] . آدلسون خاطرنشان مي سازد که ايجاد ديدگاه سياسي جامعي، به طور معمول تا اواخر سال هاي دبيرستان حاصل نمي شود. علاوه بر اين مي گويد، تاکنون ميزان دست يابي به يک ايدئولوژي سياسي منسجم در نوجوانان به درستي ارزيابي نشده است و در عمل، تعداد نسبتا کمي از آن ها در حصول چنين ديدگاهي موفق مي شوند.
بين رشد انديشه ي سياسي و مراحل رشد شناختي پياژه و مراحل رشد اخلاقي کلبرگ نوعي همساني وجود دارد. ژوزف آدلسون، روند رشد تفکر سياسي نوجوانان را چنين توصيف مي کند:
«تفکر نوجوانان کم سن تر در مورد مسائل سياسي، بيش از آن که انتزاعي باشد، عيني است. تفکر آن ها ماهيتي شخصي شده دارد و ديدگاهشان بيش تر از جوانان، داراي جنبه ي تنبيهي و اقتدار طلبي است. از سن 15 تا 18 سالگي تفکر سياسي انتزاعي تر مي شود و کمتر حالت قدرت طلبي دارد. اين تغيير به اين معناست که افراد در اواخر نوجواني، بيش تر از اوايل آن مي توانند راه حل هاي انساني تري را براي مسائل سياسي و اجتماعي بيان کنند.
دست يابي به يک هويت سياسي منسجم در نوجوانان، يکي از تکاليف رشدي ديگر در دوره ي نوجواني است. بنابراين، همانند سازي با چهره هاي مقتدر و کاوشگري در اين زمينه، به تعهد به يک ايدئولوژي سياسي منجر خواهد شد.

ويژگي هايي که يک ملت به افرادش مي دهد

هر ملتي داراي خصوصيات و ويژگي هاي منحصر به فرد است. ملت ها ويژگي هاي خود را به افراد جامعه ي خود منتقل مي کنند. افراد جامعه تمايل دارند، وابستگي قومي را حفظ کنند و از آداب و رسوم قومي خود پيروي کنند. داشتن «هويت ملي» (6) به وحدت ملي و هم بستگي همگاني کمک مي کند. بريدن از هويت ملي به احساس بي ريشگي مي انجامد. جوامعي که مهاجرنشين هستند، به دليل نداشتن هويت ملي، ابتدا دچار آشفتگي مي شوند. پس از گذشت قرن ها، افراد مهاجر به آب و خاک خاصي تعلق پيدا مي کنند و براي خود هويت ملي جديدي را پديد مي آورند. در اين صورت، در انتقال آن و براي حفظ و حراست از آن مي کوشند. هويت ملي کشورهايي مانند ايران که قدمت زيادي دارند، ريشه دارتر و داراي کشش بيش تري است. کمک به نوجوان براي کسب هويت ملي، او را به تعلق بيش تر به ديگران و احساس همکاري و تشريک مساعي مي کشاند.

هويت مثبت

نوجواني که به جست و جو و کاوشگري در نقش ها پرداخته، نقش هاي مناسب خود را برگزيده و به آن ها تعهد پيدا کرده است، داراي هويت مثبت است؛ زيرا نوجوان به يک هويت منسجم و يکپارچه دست يافته است. نوجواني که داراي هويت مثبت است، با الگوهاي مثبت و ارزش هاي اجتماعي همانندسازي مي کند و والدين و جامعه از او حمايت مي کنند.

هويت منفي

گاه اتفاق مي افتد که نوجوان نمي تواند هويت منسجم و يکپارچه پيدا کند، نمي تواند به موقعيت شغلي، مسلکي يا غيره دست يابد و نمي تواند به اجتماع وارد شود. اين همان پديده اي است که اريکسون آن را سردرگمي نقش ها مي نامد. از ويژگي هاي هويت منفي مي توان به عزت نفس ضعيف و نقش اجتماعي بي ارزش اشاره کرد. شکل گيري هويت منفي براي نوجوان يک دام تشکيل مي دهد و به عقيده ي برخي از روان شناسان و روان پزشکان، زمينه را براي برخي از اختلالات رواني، از جمله بي اشتهايي رواني يا پراشتهايي فراهم مي آورد [زندن، 1370] .

هويت انحرافي

هويت انحرافي (7) به هويتي اشاره دارد که به طور کلي با حاکميت ارزش هاي والدين يا جامعه متضاد است؛ يعني پذيرش شيوه اي از زندگي که با ارزش ها و انتظارهاي اجتماعي تضاد دارد.
هويت منفي اغلب در شرايطي به وجود مي آيد که والدين يا جامعه، از موفقيت هاي انفرادي شخص چندان حمايت نمي کنند. در اين حال، اغلب از برچسب هايي چون بزهکار، يا بي عرضه براي شناساندن و توصيف اين افراد استفاده مي شود. اين نوجوانان، بدون توجه به الگوهاي مثبت و ارزش هاي اجتماعي، با الگوهاي منفي همانندسازي مي کنند و به گونه اي مي انديشند و رفتار مي کنند که براي هويت منفي خود تأييد و اعتبار به دست آورند. مارسيا چنين افرادي را به عنوان موارد ويژه اي از وضعيت محروميت از هويت (هويت زودرس) طبقه بندي کرده است. از نظر روان شناختي، اين افراد چون از طريق صحيح و مورد پسند جامعه نتوانسته اند خود را بشناسانند و ابراز کنند، براي کسب هويت منفي يا انحرافي مي کوشند تا از اين طريق، توجه همگان را به خود معطوف سازند [بيابانگرد، 1376] .

پي نوشتها:

1. Enright
2. Dimett
3. Hurrtz
4. Strong
5. Political Identity
6. National Identity
7. Deviant Identity

منبع: مجله مشاور مدرسه، شماره ي 12




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.