«من» من چگونه شکل مي گيرد؟
نويسنده:دکتر احمد غضنفري
درآمد
يگانگي خود يا هويت فردي
1. انساني: اين احساس که فرد يک موجود انساني است.
2. جنسيت: احساس فرد از مردانگي يا زنانگي.
3. فرديت: اين شناخت که فردي خاص و بي نظير است.
4. پايداري: اين آگاهي که فرد همان شخصي است که روز قبل بوده است.
از اين رو، رشد احساس هويت فردي مستلزم آن است که فرد دريابد، «او داراي هويت بي نظير و واحدي است، زن و يا مردي است جداي از ديگران و به طور کلي شبيه هيچ فرد ديگري نيست. »
مرحله ي اول رشد هويت فردي در اوايل کودکي اتفاق مي افتد. در اين مرحله، کودک خود را کشف مي کند و از مادر جدا مي سازد. مخالفت هاي کودک با مادر و خودنمايي هاي او، براي همين جداسازي است. در دوره ي نوجواني، دومين مرحله ي رشد هويت فردي پيش مي آيد. تغييرات بلوغ، نوجوان را متوجه بدن و حالات شخصي خودش مي کند. او مي خواهد شخصيتي متمايز از ديگران داشته باشد و خود را از سايرين جدا سازد. اگر نوجوان بتواند، تصوير واقع بينانه اي از خود داشته باشد، به نقاط قوت و ضعف خود پي ببرد و متوجه محدوديت هاي خود بشود، مي تواند با ديگران ارتباط مناسبي داشته باشد و هويت فردي موفقي کسب کند. برخي از نوجوانان در اين مرحله به مخالفت با والدين و مراجع قدرت برمي خيزند. اين مخالفت ها بيش تر در جهت شکل گيري هويت است. بايد به صورت درست در جهت هويت يابي آنان کاناليزه شود و به آنان، روش درست برخورد و تعامل گروهي آموزش داده شود.
نقشي که در ميان جمع دارم
باربارا و فيليپ نيومن (1967، به نقل از: بيابانگرد، 1378) معتقدند، پيش از آن که هويت شخصي واحدي شکل گيرد، نوجوانان ابتدا بايد به يک احساس هويت گروهي با هم سالان خود دست يابند. در زمينه ي هويت گروهي و شخصي گفته مي شود که نقش پذيري (توانايي درک ديگر افراد و جهان معمولا از ديدگاه ديگران) عامل مهمي در شکل گيري هويت است [انرايت (1) و ديمت (2) ، 1979، به نقل از همان منبع] .
دست يابي به هويت، به فرد امکان مي دهد تا هم احساس تعلق داشتن به گروه هاي اجتماعي و هم احساس فرديت را تجربه کند. به منظور تجربه ي اين دو احساس، نوجوان بايد داراي نقش پذيري اجتماعي باشد و به نظر مي رسد، اين به نوبه ي خود مستلزم رشد تفکر عملياتي صوري است. به نظر کرانباخ (1351، به نقل از: احمدي، 1380) ، سه گروه در رشد هويت اجتماعي نوجوان مؤثر است:
الف) اشخاص صاحب نفوذ و قدرتمندي که پيروي از آنان براي نوجوان ارزشمند است.
ب) اشخاصي که نوجوان با آنان همانندسازي مي کند و الگوي او هستند.
ج) دوستاني که واکنش مساعد آنان براي نوجوان، نوعي پاداش محسوب مي شود و براي او اهميت دارند.
فراگيري رفتارهاي متناسب با جنسيت
سکوت در اين زمينه نوجوان را به سمت دوستان، کتاب، فيلم و ساير منابع مي کشاند و ممکن است باعث اشکالاتي در هويت يابي جنسي آنان بشود. والدين بايد مهر سکوت را بشکنند و درباره ي تغييرات بدني مرتبط با جنسيت، با نوجوان خود صحبت کنند. چه کسي بهتر از والدين مي تواند، فرزند خود را در اين زمينه راهنمايي کند و او را از تغييرات مرتبط با جنسيت خود آگاه سازد؟ [احمدي، 1380]
تصويري روشن از هدف ها و استعدادها
انتخاب شغل و آمادگي براي انتخاب آن، يکي از مهم ترين تکاليف مربوط به دوران رشد است که نوجوانان در جوامع مختلف، به ويژه در جوامع صنعتي، با آن مواجه مي شوند. گر چه اين مسئله هميشه براي پسران مصداق داشته، اما شواهدي وجود دارد که در سال هاي اخير براي دختران نيز اهميت پيدا کرده است. نوجوانان به طور معمول از اين نکته آگاه اند که انتخاب هاي شغلي آن ها بر بسياري از جنبه هاي زندگي شان تأثير مي گذارد و از اين رو، به تصميمات شغلي رضايت بخش و درست اهميت مي دهند. ترکيب فشارهاي بيروني (تأمين هزينه هاي زندگي) و دروني (استقلال) ، باعث ايجاد اين انگيزه در نوجوانان مي شود که براي مسئله ي انتخاب شغل، اهميت خاصي قائل شوند.
طبق نظر کينزبرگ (1972، به نقل از: بيابانگرد؛ 1378) ، انتخاب شغل در نوجوانان از سه مرحله ي مهم گذر مي کند:
دوره ي خيالي، با انتخاب هايي مشخص مي شود که بر تمايلات شخصي مبتني است، بدون اين که به ملاحظات واقع گرايانه اي چون توانايي، آموزش و فرصت هاي شغلي توجه شود. با وجود اين، چنين خيال پردازي هايي يک جنبه ي مهم فرايند رشد شغلي را تشکيل مي دهند. چنين تفکري مشخصه ي کودکان تقريبا 11 ساله است.
در دوره ي آزمايشي ، سنين 11 تا 18، نوجوانان به گونه ي موفقيت آميزي، اين ملاحظات واقع گرايانه را در تفکر خود مدنظر قرار مي دهند: علاقه هاي شخصي (11 تا 12 سالگي) ، توانايي ها و تحصيلات (13 تا 14 سالگي) ، و ارزش هاي شخصي و اهداف زندگي (15 تا 16 سالگي) . در 17 تا 18 سالگي، تحت تأثير اين فکر که بعد از فارغ التحصيلي از دبيرستان چه کار خواهند کرد، فشاري را احساس مي کنند (به دانشگاه بروند، خانه را ترک کنند، کاري را شروع کنند) .
در دوره ي واقع گرايي (آغاز آن تقريبا از 18 سالگي است) ، نوجوان از طريق تجربيات کاري يا آموزشي و کارورزي پيوسته، به شناخت و آزمون مشاغل گوناگون مي پردازد. شرايط اقتصادي و اجتماعي و فرصت هاي شغلي واقعي، در کنار توانايي هاي شخصي، علاقه ها و انگيزه ها، عوامل مهمي در تصميم گيري هاي شغلي هستند.
نظريه ي کينزبرگ بر مشاهدات او از پسران متبني است. اما او معتقد است، دو مرحله ي اول در مورد دختران نيز صادق است. با وجود اين، مرحله ي واقع گرايي در دختران به دليل ازدواج و بچه داري که از امور مهم در زندگي آن هاست متفاوت و پيچيده تر است.
فلسفه اي براي زندگي
يک تکليف مهم مربوط به دوران رشد در دوران نوجواني، دست يابي به فلسفه ي زندگي يا اصولي متعلق به يک مکتب است که از طريق آن، تصميمات مهم زندگي گرفته مي شوند. اريکسون، رسيدن به شناخت فلسفي از زندگي (تعهد مکتبي) را مهم ترين جنبه ي شکل گيري هويت مي داند، چرا که تعهد مکتبي چارچوبي را براي نوجوانان فراهم مي سازد تا از طريق آن، جنبه هاي متفاوت هويت با هم متعهد و منسجم شوند.
مطالعات نشان داده اند که حاکميت مذهب در جامعه به رفع بحران هويت کمک مي کند. در جوامعي که مذهب وجود ندارد، نوجوانان بحران شديدتري را تجربه مي کنند. چرا که مذهب به مهم ترين سؤالات نوجوانان، يعني از کجا آمده ام؟ چه کسي هستم؟ به کجا خواهم رفت؟ و چه کار بايد بکنم؟ پاسخ مي دهد.
گاهي نوجوان در بازبيني باورهاي مذهبي خود به افراط يا تفريط کشانده مي شود. وجود الگوهاي مناسب مذهبي به هويت مذهبي نوجوان کمک مي کند. نوجوانان پاسخ هاي روشني را براي سؤال هاي ديني خود مي طلبند و مي خواهند باورهاي خود را ارزيابي کنند. بي توجهي به زمينه هاي ديني باعث مي شود که نوجوان در هويت يابي خود در اين زمينه دچار ترديد و اشکال شود [احمدي، 1380] .
هويت سياسي (5) و همانندسازي با چهره هاي اقتدار
بين رشد انديشه ي سياسي و مراحل رشد شناختي پياژه و مراحل رشد اخلاقي کلبرگ نوعي همساني وجود دارد. ژوزف آدلسون، روند رشد تفکر سياسي نوجوانان را چنين توصيف مي کند:
«تفکر نوجوانان کم سن تر در مورد مسائل سياسي، بيش از آن که انتزاعي باشد، عيني است. تفکر آن ها ماهيتي شخصي شده دارد و ديدگاهشان بيش تر از جوانان، داراي جنبه ي تنبيهي و اقتدار طلبي است. از سن 15 تا 18 سالگي تفکر سياسي انتزاعي تر مي شود و کمتر حالت قدرت طلبي دارد. اين تغيير به اين معناست که افراد در اواخر نوجواني، بيش تر از اوايل آن مي توانند راه حل هاي انساني تري را براي مسائل سياسي و اجتماعي بيان کنند.
دست يابي به يک هويت سياسي منسجم در نوجوانان، يکي از تکاليف رشدي ديگر در دوره ي نوجواني است. بنابراين، همانند سازي با چهره هاي مقتدر و کاوشگري در اين زمينه، به تعهد به يک ايدئولوژي سياسي منجر خواهد شد.
ويژگي هايي که يک ملت به افرادش مي دهد
هويت مثبت
هويت منفي
هويت انحرافي
هويت منفي اغلب در شرايطي به وجود مي آيد که والدين يا جامعه، از موفقيت هاي انفرادي شخص چندان حمايت نمي کنند. در اين حال، اغلب از برچسب هايي چون بزهکار، يا بي عرضه براي شناساندن و توصيف اين افراد استفاده مي شود. اين نوجوانان، بدون توجه به الگوهاي مثبت و ارزش هاي اجتماعي، با الگوهاي منفي همانندسازي مي کنند و به گونه اي مي انديشند و رفتار مي کنند که براي هويت منفي خود تأييد و اعتبار به دست آورند. مارسيا چنين افرادي را به عنوان موارد ويژه اي از وضعيت محروميت از هويت (هويت زودرس) طبقه بندي کرده است. از نظر روان شناختي، اين افراد چون از طريق صحيح و مورد پسند جامعه نتوانسته اند خود را بشناسانند و ابراز کنند، براي کسب هويت منفي يا انحرافي مي کوشند تا از اين طريق، توجه همگان را به خود معطوف سازند [بيابانگرد، 1376] .
پي نوشتها:
1. Enright
2. Dimett
3. Hurrtz
4. Strong
5. Political Identity
6. National Identity
7. Deviant Identity
/خ