نوجوان يك بزرگسال است

نوجوانان دوست دارند كه به چشم كودك به آنان نگاه نكنيم و براي شان ارزش قائل شويم. در اين صورت از بسياري از تنش‌هاي بين والدين و نوجوانان كاسته مي‌شود. در غير اينصورت نوجوان مي‌كوشد ثابت كند كه ديگر كودك نيست. علت بسياري از حالات و رفتارهاي نوجوانان علاقه به اثبات استقلال و برابري با بزگسالان است.جهت گيري نوجوان به برداشت او از مفهوم«بزرگ‌شدن» بستگي دارد. اگر تصور كند «بزرگ‌شدن» به معني رهايي از قيد و بندهاست، عليه محدوديت‌ها مبارزه مي‌كند.
سه‌شنبه، 7 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نوجوان يك بزرگسال است
 نوجوان يك بزرگسال است
نوجوان يك بزرگسال است
نويسنده:نويسنده: آلفرد آدلر
مترجم: الهام مؤدب
منبع:www.shamisapsy.com/psy
نوجوانان دوست دارند كه به چشم كودك به آنان نگاه نكنيم و براي شان ارزش قائل شويم. در اين صورت از بسياري از تنش‌هاي بين والدين و نوجوانان كاسته مي‌شود. در غير اينصورت نوجوان مي‌كوشد ثابت كند كه ديگر كودك نيست. علت بسياري از حالات و رفتارهاي نوجوانان علاقه به اثبات استقلال و برابري با بزگسالان است.جهت گيري نوجوان به برداشت او از مفهوم«بزرگ‌شدن» بستگي دارد. اگر تصور كند «بزرگ‌شدن» به معني رهايي از قيد و بندهاست، عليه محدوديت‌ها مبارزه مي‌كند. سيگار مي‌كشد، ناسزا مي‌گويد، شب دير به خانه بر مي‌گردد. برخي از نوجوانان مخالفت‌هاي شديد و دور از انتظاري با والدين دارند.والدين متعجب مي‌شوند كه چرا فرزند مطيع و حرف‌شنو، سركش و نافرمان شده است.
در حقيقت نگرش نوجوان تغيير نكرده است، بلكه نوجوان با والدينش مخالفت مي‌كند. او وقتي آزادي و قدرت بيشتري به دست مي‌آورد، مخالفت خود را نشان مي‌دهد. پسري كه هميشه پدرش او را اذيت مي‌كرد در ظاهر مطيع و سربه زير بود. زماني كه احساس توانايي كرد، با پدرش دعوا و او را اذيت، و خانه را ترك كرد.در مواردي بايد به نوجوان آزادي و استقلال داد و نبايد هميشه مراقب او بود. در غيراينصورت نوجوان بيشتر مي‌كوشد تا از قيدو بندها آزاد شود. هرچه والدين با او مانند كودك رفتار كنند، او بيشتر مبارزه و مخالفت مي‌كند.
در مواردي نوجوانان خود را براي زندگي بزرگسالي آماده نمي‌كنند. در نتيجه در بزرگسالي از مقابله با مشكلات زندگي، كار، اجتماع، عشق و ازدواج مي‌ترسند. اميدش را از دست مي‌دهد. از اجتماع فاصله مي‌گيرد. خجالتي و گوشه‌گير مي‌شود. اگر به دنبال كار باشد كاري كه مورد علاقه‌اش باشد، پيدا نمي‌كند و مطمئن است در هيچ كاري موفق نمي‌شود. براي ازدواج، از رويارويي با جنس مخالف دستپاچه و نگران مي‌شود. وقتي با او صحبت مي‌كند، خجالت مي‌كشد نمي‌تواند جواب دهد، هر روز نااميدتر مي‌شود. احساس مي‌كند كسي نمي‌تواند او را درك كند بايد او را تشويق كنيم و او را به راه راست هدايت كنيم تا بهتر شود. البته اين امر چندان آسان نيست. زيرا تغيير يك شبه صورت نمي‌گيرد.
عدم آمادگي و آموزش صحيح براي روياريي با سه مسئله مهم زندگي،كار، اجتماع و ازدواج از مهم ترين خطرات دوران نوجواني است و نتايج آن در بزرگسالي آشكار مي‌شود. اگر نوجوان از آينده بترسد، براي مقابله با مشكلات كمتر تلاش مي‌كند. هرچه به او دستور داده شود، يا نصيحت و انتقاد شود، بيشتر مقاومت مي‌كند. هر چه او را تشويق كنيم، بيشتر عقب نشيني مي‌كند. تا زماني كه نااميد است نمي‌توانيم انتظار داشته باشيم كه تلاش كند. برخي نوجوانان دوست دارند در كودكي بمانند.
مانندكودكان صحبت مي‌كنند با كودكان كوچك‌تر از خود بازي مي‌كنند و تظاهر مي‌كنند كه مي‌توانند هميشه كودك بمانند، درحالي كه بسياري از نوجوانان تلاش مي‌كنند مانند بزرگسالان رفتار كنند. در شرايط دشوار وقتي نوجوان نتواند با مشكلات زندگي روبرو شود، به بزهكاري رو مي‌آورد. بزهكاري يكي از ساده‌ترين راه براي فرار از مشكلات به ويژه مشكلات اقتصادي در زندگي است. در سنين بزهكاري بيشتر مشهود است. كودكان لوس و نازپرورده در دوران نوجواني شكست مي‌خورند. زيرا كودكي كه عادت كرده است همه كارهايش را والدين برعهده بگيرند، پذيرش مسئوليت‌هاي بزرگسالي را فشارزا مي‌داند. و هنوز دوست دارد، ناز پروده باشد. وقتي بزرگ مي‌شود ديگر مركز توجه نيست، كسي كه در محيط ظاهراً گرم خانواده پرورش يافته، هواي بيرون را سرد مي‌داند.
اگر از نوجوان بيش از حد انتظار داشته باشند در درس و كار شكست مي‌خورد. شايد مي‌ترسد نتواند وظايف‌اش را انجام دهد. تا زماني كه مورد حمايت باشد به پيش مي‌رود، ولي وقتي به او استقلال داده شود، جسارت خود را از دست مي‌دهد و عقب نشيني مي‌كند. در حالي كه براي ديگران استقلال و آزادي انگيزه پيشرفت و رسيدن به آرزوهاست. آنان عقايد و طرح‌هاي جديدي دارند و از بر عهده گرفتن مسئوليت و داشتن استقلال نمي‌ترسند و خطر پذيرند تا فرصت‌هاي زيادي براي موفقيت بدست آورد.
نوجواني كه احساس مي‌كند مورد بي توجهي و بي مهري است، وقتي با دوستان‌اش صميمي‌مي‌شود، تحت‌تأثير آنان قرار مي‌گيرد و بهتر مي‌شود اگر پسري فقط به دنبال تأييد و تحسين باشد خطرناك است. دختراني كه اعتماد به نفس ندارند، تنها راه اثبات ارزش خود را در تحسين و تأييد ديگران مي‌دانند آنان در دام مردان چاپلوس مي‌افتند كه مي‌دانند كه چگونه دل دختران ساده را بدست آورند. اغلب دختراني كه در خانه مورد توجه و محبت نيستند، با جنس مخالف دوست مي‌شوند تا مورد توجه و محبت قرار گيرند.
دختر پانزده ساله‌اي در خانواده فقيري زندگي مي‌كرد. در كودكي پدرش مريض بود و مادرش فرصتي نداشت به او توجه كند، سپس برادر بزرگش بيمار شد و مادر به او رسيدگي مي‌كرد به‌دنبال آن خواهرش به دنيا آمد و مادر از او مراقبت مي‌كرد.آن دختر هميشه دوست داشت مورد توجه و محبت باشد ولي كسي به او توجهي نمي‌كرد. او حداكثر تلاش خود را براي جلب توجه اطرافيان كرد او در خانه دختر خوبي بود. با كسب موفقيت‌هاي پي‌درپي بهترين دانش‌آموز مدرسه شد. سپس به دبيرستان رفت در ابتداي روش تدريس در مدرسه جديد برايش مشكل بود. درس را متوجه نمي‌شد و افت تحصيلي شديد داشت.
معلم او را سرزنش و نا اميد كرد. وقتي نياز شديد او به محبت و توجه در مدرسه و خانه ارضا نشد، نااميد وسرخورده شد. او با اولين مردي كه سر راهش آمد، فرار و پانزده روز با او زندگي كرد خانواده‌اش نگران شدند و در صدد يافتن او بر آمدند. ولي دختر احساس مي‌كرد كه هنوز مورد توجه نيست. به فكر خودكشي افتاد. او در نامه‌اي به خانواده‌اش نوشت:«نگران من نباشيد، من سم خورده‌ام و خيلي خوشحالم» او سم نخورد، فقط نياز به محبت خانواده داشت او منتظر ماند تا مادر به سراغش بيايد. اگر او مورد توجه و محبت بود، درصدد جلب توجه بر نمي‌آمد. اگر معلم او را ناديده نمي‌گرفت و از حساسيت نياز او به محبت و توجه وضعيت خوب درسي‌اش آگاه مي‌شد، او نااميد و سرخورده نمي‌شد.
دختر چهارده ساله‌اي خانواده‌ي روشنفكري، نداشت او از داشتن دختر خيلي ناراحت بود و ارزش دخترش را ناديده مي‌گرفت. زيرا فقط پسر برايش مهم بود، دختر چند بار شنيد كه مادر به پدر مي‌گويد:«دخترمان خوشگل نيست و وقتي بزرگ شود، كسي با او ازدواج نمي‌كند و روي دستمان مي‌ماند.» روزي نامه‌ي يكي از دوستان مادر را پيدا كرد كه مادر را كه از داشتن دختر ناراحت بود دلداري داده بود.چند ماه بعد براي ديدن عمويش به روستا رفت. با پسري كه سواد و شعور چنداني نداشت دوست شد. او براي مورد تأييد قرار گرفتن، دوستان زيادي را يكي پس از ديگري عوض كرد.او ناراحت و افسرده بود. مي‌گريست و تهديد به خودكشي كرد. در آن زمان درد و رنج او باعث ناراحتي خانواده اش شد. در جامعه‌اي كه مردان را برتر از زنان مي‌دانند و به زنان توجه نمي‌شوند. آنان از اين امر رنج مي‌برند و نااميد مي‌شوند. دوران نوجواني فرصتي است تا فرد بتواند به تنهايي راه‌هايي را براي مبارزه با مشكلات زندگي پيدا كند. اگر نوجوان احساس حقارت كند و نگرش اشتباهي داشته باشد براي كسب آزادي آمادگي ندارد اگر خود را وادار كند آنچه كه ضروري است انجام دهد، ترسو مي‌ماند و شكست مي‌خورد. چنين فردي براي بزرگ شدن آماده نيست و كودك باقي مي‌ماند.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط