دفتر شعرم را باز می کنم. در اولین صفحه اش نوشته است:
آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت: بابا آب داد!
فوراً در ذهنم صفحات آغازین فارسی اول نقش می بندد:
آب!
بابا آب!
بابا آب داد!
و این سخن دل نشین آموزگار کلاس اول: «بچه های خوبم! خدا را شکر می کنیم که به ما بابا و مامان داد تا به ما آب بدهند.»
بله! تو آب هستی که خداوند مهربان درباره ات می فرماید:
آن که شب های مرا مهتاب داد
روز اول گفت: بابا آب داد!
فوراً در ذهنم صفحات آغازین فارسی اول نقش می بندد:
آب!
بابا آب!
بابا آب داد!
و این سخن دل نشین آموزگار کلاس اول: «بچه های خوبم! خدا را شکر می کنیم که به ما بابا و مامان داد تا به ما آب بدهند.»
بله! تو آب هستی که خداوند مهربان درباره ات می فرماید:
- «ما هر موجود زندهای را از آب آفریدیم.»1
- «آیا به آبی که نوشیده اید هیچ اندیشیده اید؟ آیا شما آن را از ابر نازل می کنید یا ما؟ هرگاه بخواهیم این آب گوارا را تلخ و شور قرار میدهیم، پس چرا شکر نمی کنید؟»2
- «بگو اگر آب های شهر و دیارتان [در قعر زمین] فرو برود، چه کسی برای تان آب روان می آورد؟»3
آری! تو آب هستی، مایه ی حیات و مهریه ی مادرمان فاطمه سلام الله علیها و نیاکان مان چه نیکو در گوش جان مان زمزمه کرده اند: «آب آبادانی است.»
و چه دل نشین است که موقع نوشیدنت بر امام حسین علیه السلام درود می فرستیم و هم نوا با سهراب سپهری می گوییم:
«آب را گل نکنیم. در فرودست انگار، کفتری می خورد آب یا که در بیشه ی دور، سیره ای پر می شوید یا در آبادی، کوزه ای پر می گردد...»
پی نوشت:
1. انبیاء/30.
2. واقعه/68تا70.
3. ملک/30.
منبع: مجله باران
منبع: مجله باران