ماجرای ازدواج پیامبر اکرم(ص) و حضرت خدیجه(س)

ازدواج پبامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) شباهتی به ازدواج‌های شناخته شده نداشت، زیرا در نوع خود بی نظیر و ویژگی‌های های خاصی داشت. ازدواج پبامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از سفر کاری پیامبر و همراه شدن با حضرت خدیجه آغاز شد.
يکشنبه، 18 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماجرای ازدواج پیامبر اکرم(ص) و حضرت خدیجه(س)

انگیزه ازدواج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با خدیجه (س) از نگاه چند روایت

عموما نوشته‏ اند ماجراى این ازدواج میمون و مبارک از اینجاشروع شد که بنا به پیشنهاد جناب ابو طالب،یا درخواست‏ خدیجه ،رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»بصورت اجیر یا بعنوان مضاربه براى خدیجه به‏ سفرى تجارتى اقدام کرد،و بخاطر سود فراوانى که در اثر تدبیر ودرایت آنحضرت از این سفر نصیب خدیجه شد آن بانوى مکرمه ‏علاقمند به این وصلت گردید و مقدمات این ازدواج فراهم شد...

که البته اصل داستان و پاره‏ اى از خصوصیاتى که در آن ذکر شده‏ مورد نقد و بررسى است که بعدا خواهیم گفت.

و از پاره ‏اى روایات دیگر نیز استفاده مى‏شود که این علاقه ‏و اشتیاق پیش از آن سفر تجارتى در دل خدیجه پیدا شده بودو جریان سفر مزبور،بر فرض صحت،به این عشق و علاقه کمک‏ کرد.

ابن شهر آشوب‏«ره‏»در کتاب مناقب خود روایت کرده که‏در روز عیدى زنان قریش در مسجد گرد هم جمع شده بودند که ‏مردى یهودى در برابر آنها آمده و گفت:«لیوشک ان یبعث فیکن نبى فایکن استطاعت ان تکون له ارضایطاها فلتفعل‏».

-نزدیک است در میان شما پیامبرى برانگیخته شود پس ‏هر یک از شما زنان که بتواند زمین خوبى براى گام زدن او باشدحتما اینکار را بکند...

زنان قریش در برابر این گستاخى و جسارتى که به آنها کرده‏ بود او را با مشتهاى سنگریزه از نزد خود راندند ولى این گفتار مرد یهودى بارقه ‏اى در دل خدیجه که در جمع آن زنان حضور داشت‏ ایجاد کرد و محبتى از پیامبر گرامى اسلام در قلب او جایگیر ساخت... (1)

البته باید براى توضیح بیشتر این مطلب را به این حدیث اضافه‏ کرد که طبق روایات پسر عموى خدیجه یعنى ورقة بن نوفل نیزکه از ادیان آسمانى و انبیاء الهى اطلاعاتى داشت و کتابهائى رادر این زمینه خوانده بود خبرهائى از ظهور آنحضرت داده بود،و درپاره‏اى از اوقات آن روایات را بر آن حضرت منطبق مى‏ دانست...

بشرحى که در داستان سفر تجارتى رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»خواهد آمدو همچنین روایات و خبرها و پیشگوئیهاى دیگرى که در اثر آن خبرها خدیجه در حد زیادى امیدوار شده بود که آن پیامبر مبعوث‏محمد«ص‏»خواهد بود،و البته جریان آن مسافرت نیز که نقل‏شده ممکن است‏به این علاقه و امید کمک کرده باشد...

و اما داستان سفر تجارتى رسول خدا«ص‏»براى خدیجه به‏اجمال و تفصیل نقل شده و در کتابهاى شیعه و اهل سنت روایت‏شده،و ما تفصیل آنرا در کتاب زندگانى رسولخدا«ص‏»ذکرکرده‏ایم که ذیلا از نظر شما مى‏گذرد،و سپس به تجزیه و تحلیل‏و نقد و بررسى آن مى‏پردازیم:
 

سفر تجارتى رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»براى خدیجه

اینان نوشته ‏اند روزى که رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»عازم سفر شام‏و تجارت براى خدیجه گردید،و هنگامى که مى‏خواستند حرکت‏ کنند خدیجه غلام خود«میسرة‏»را نیز همراه آنحضرت روانه کردو بدو دستور داد همه جا از محمد«صلی الله علیه و آله‏»فرمانبردارى کندو خلاف دستور او رفتارى نکند.

عموهاى رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»و بخصوص ابوطالب نیز در وقت‏ حرکت‏ بنزد کاروانیان آمده و سفارش آنحضرت را به اهل کاروان‏ کردند و بدین ترتیب کاروان بقصد شام حرکت کرد و مردمى که‏ براى بدرقه رفته بودند بخانه‏ هاى خود بازگشتند.

وجود میمون و با برکت رسولخدا«صلی الله علیه و آله‏»که بهر کجا قدم میگذارد برکت و فراخى نعمت را با خود بدانجا ارمغان مى‏ برد موجب شد که اینبار نیز کاروان مکه مانند چند سال قبل،ازآسایش و سود بیشترى برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقتهاى‏ سفرهاى پیش را نبیند،و از اینرو زودتر از معمول بحدود شام ‏رسیدند.

مورخین عموما نوشته‏اند:هنگامى که رسولخدا«صلی الله علیه و آله‏»بنزدیکى شام-یا همان شهر بصرى-رسید از کنار صومعه‏ اى عبورکرد و در زیر درختى که در آن نزدیکى بود فرود آمده و نشست.

صومعه مزبور از راهبى بود که‏«نسطورا»نام داشت،و با«میسرة‏»که در سفرهاى قبل از آنجا عبور میکرد آشنائى پیدا کرده ‏بود.

«نسطورا»از بالاى صومعه خود قطعه ابرى را مشاهده کرده‏ بود که بالاى سر کاروانیان سایه افکنده و هم چنان پیش رفت‏تا بالاى سر آندرختى که محمد«صلی الله علیه و آله‏»پاى آن منزل کرد ایستاد.

میسرة که بدستور بانوى خود همه جا همراه رسولخدا«ص‏»بود،و از آنحضرت جدا نمى‏شد ناگهان صداى نسطورا را شنید که‏او را بنام صدا میزند!

میسرة برگشت و پاسخ داده گفت:«بله‏»!

نسطورا-این مردى که پاى درخت فرود آمده کیست؟

میسرة-مردى از قریش و از اهل مکه است! نسطورا بمیسرة گفت:بخدا سوگند زیر این درخت جز پیغمبرفرود نیاید،و سپس سفارش آنحضرت را به میسرة و کاروانیان‏کرد و از نبوت آنحضرت در آینده خبرهائى داد.

کار خرید و فروش و مبادله اجناس کاروانیان بپایان رسیدو آماده مراجعت‏ به مکه شدند،میسرة در راه که بسوى مکه‏ مى‏ آمدند حساب کرد و دید سود بسیارى در این سفر عائد خدیجه‏ شده از اینرو بنزد رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»آمده گفت:ما سالها است‏براى‏ خدیجه تجارت مى‏کنیم و در هیچ سفرى این اندازه سود نبرده ‏ایم،و از اینرو بسیار خوشحال بود و انتظار میکشید هر چه زودتر بمکه‏ برسند و خود را بخدیجه رسانده و این مژده را به او بدهد.

و چون به پشت مکه و وادى‏«مر الظهران‏»رسیدند بنزدرسولخدا آمده گفت:خوب است‏ شما جلوتر از کاروان بمکه ‏بروید و جریان مسافرت و سود بسیار این تجارت را به اطلاع ‏خدیجه برسانید!

نزدیک ظهر بود و خدیجه در آنساعت در غرفه‏ اى که مشرف‏ بر کوچه‏ هاى مکه بود نشسته بود ناگاه سوارى را دید که از دور بسمت‏ خانه او مى ‏آید و لکه ابرى بالاى سر او است و چنان است‏ که پیوسته بدنبال او حرکت مى‏کند و او را سایبانى مى‏نماید.

سوار نزدیک شد و چون بدر خانه خدیجه رسید و پیاده شد دید محمد«صلی الله علیه و آله‏»است که از سفر تجارت باز مى‏گردد.

خدیجه مشتاقانه او را بخانه درآورد و حضرت با بیان شیرین‏و سخنان دلنشین خود جریان مسافرت و سود بسیارى را که عائد خدیجه شده بود شرح داد و خدیجه محو گفتار آنحضرت شده بودو پیوسته در فکر آن لکه ابر بود و چون سخنان رسولخدا«ص‏»تمام شد پرسید:

-میسرة کجاست؟

-فرمود:بدنبال ما او هم خواهد آمد.

خدیجه:که مى‏ خواست‏ ببیند آیا آن ابر براى سایبانى اودوباره میآید یا نه.گفت:خوبست‏ بنزد او بروى و با هم بازگردید!

و چون حضرت از خانه بیرون رفت‏ خدیجه بهمان غرفه رفت‏ و بتماشا ایستاد و با کمال تعجب مشاهده کرد که همان ابر آمدو بالاى سر آن حضرت سایه افکند تا از نظر پنهان گردید.

بدنبال این ماجرا میسرة هم از راه رسید و جریان مسافرت‏ و آنچه را دیده و از نسطوراى راهب شنیده بود براى خدیجه شرح‏ داد و با مشاهدات قبلى خدیجه و چیزهائى که از مرد یهودى‏شنیده بود او را مشتاق ازدواج با رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»کرد و شوق‏ همسرى آنحضرت را به سر او انداخت.

خدیجه بعنوان اجرت چهار شتر به رسول خدا داد میسره را نیز بخاطر مژده ‏اى که به او داده بود آزاد کرد و آنگاه بنزد ورقة بن نوفل‏که پسر عموى خدیجه بود و بدین مسیح زندگى میکرد و مطالعات‏ زیادى در کتابهاى دینى داشت رفت و داستان مسافرت ‏محمد«صلی الله علیه و آله‏»را بشام و آنچه را دیده و شنیده بود همه را براى‏ او تعریف کرد.

سخنان خدیجه که تمام شد ورقة بن نوفل بدو گفت:اى‏خدیجه اگر آنچه را گفتى راست‏باشد بدانکه محمد پیامبر ین‏امت‏خواهد بود،و من هم از روى اطلاعاتى که بدست آورده‏ام‏منتظر ظهور چنین پیغمبرى هستم و میدانم که این امت را پیامبرى‏است که اکنون زمان ظهور و آمدن او است.

این جریانات که بفاصله کمى براى خدیجه پیش آمده بود اورا بیش از پیش مشتاق همسرى با محمد«صلی الله علیه و آله‏»کرد و با اینکه‏بزرگان قریش آرزوى همسرى او را داشتند و بخواستگارانى که‏فرستاده بودند پاسخ منفى داده و همه را رد کرده بود در صدد برآمد تا بوسیله ‏اى علاقه خود را به ازدواج با محمد«صلی الله علیه و آله‏»باطلاع‏آنحضرت برساند،و از اینرو بدنبال‏«نفیسه‏»-دختر«منیة‏»که‏یکى از زنان قریش و دوستان خدیجه بود-فرستاد و بطورخصوصى درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزدمحمد«صلی الله علیه و آله‏»برود و هرگونه که خود صلاح میداند موضوع را بآنحضرت بگوید.

نفیسه بنزد محمد«صلی الله علیه و آله‏»آمد و به آن حضرت عرض کرد:

-اى محمد چرا زن نمى‏گیرى؟

حضرت پاسخ داد:

-چیزى ندارم که به کمک آن زن بگیرم!

نفیسه گفت:

اگر من اشکال کار را برطرف کنم و زنى مال دار و زیبااز خانواده‏اى شریف و اصیل براى تو پیدا کنم حاضر به ازدواج ‏هستى؟

فرمود:از کجا چنین زنى مى‏توانم پیدا کنم؟

گفت:من اینکار را خواهم کرد و خدیجه را براى اینکار آماده ‏مى‏کنم سپس بنزد خدیجه آمد و جریان را گفت و قرار شدترتیب کار را بدهند.

موضوع از صورت خصوصى بیرون آمد و به اطلاع عموهاى ‏رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»و عموى خدیجه عمرو بن اسد و دیگر نزدیکان رسیدو ترتیب مجلس خواستگارى و عقد داده شد.

و در پاره‏ اى از نقل‏ها مانند روایت ابن اسحاق در سیره نامى از«نفیسه‏»و وساطت او در این باره ذکر نشده،و پیشنهاد آن پس از این سفر،از طرف خود خدیجه و بدون واسطه نقل گردیده،و عبارت سیره اینگونه است:

«...و کانت‏خدیجه امراة حازمة شریفة لبیبة،مع مااراد الله بها من کرامته،فلما اخبرها میسرة بما اخبرها به‏بعثت الى رسول الله صلى الله علیه و سلم،فقالت له-فیمایزعمون-یابن عم:انى قد رغبت فیک لقرابتک،وسطتک فی‏قومک،و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک،ثم عرضت‏علیه نفسها،و کانت‏خدیجه یومئذ اوسط نساء قریش نسباو اعظمهن شرفا،و اکثرهن مالا،کل قومها کان حریصاعلى ذلک منها لو یقدر علیه‏» (2)

یعنى:خدیجه زنى دور اندیش و شریف و خردمند بود، گذشته‏از آنکه خداى سبحان نیز اراده بزرگوارى آنزن را فرموده بود،و بدین جهت‏ بود که چون میسرة آن گزارش را بدو داد بنزد رسول‏ خدا«صلی الله علیه و آله‏»فرستاد و چنانچه گفته‏ اند پیغام داد که اى عموزاده:

من بخاطر خویشاوندى و شرافت‏ خانوادگى شما و امانت و حسن‏ خلق و راستگوئى که در شخص شما وجود دارد به ازدواج با شماعلاقمند شده‏ ام..و بدین ترتیب خود را بر آنحضرت عرضه ‏داشت،و خدیجه در آنروز از نظر نسب در میان زنان قریش از دیگران برتر و شرافتمندتر و از نظر ثروت ثروتمندتر بود،و همه‏ مردان مکه علاقمند به ازدواج با او بودند...

که البته این روایت ‏با نقلهاى دیگر قابل جمع است که‏ در آغاز براى استمزاج و نظر خواهى نفیسه را نزد آنحضرت فرستاده، و پس از جلب رضایت رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»خود او مستقیما پیشنهادازدواج را داده باشد،چنانچه برخى گفته‏اند.

و این بود اصل داستان و دنباله آن تا مراسم مجلس عقد،ولى‏تذکر چند مطلب بعنوان نقد و بررسى در این داستان لازم است:
 
نقد و بررسى این داستان
1-نخستین مطلبى که مورد بحث واقع شده،صحت و سقم‏صل این داستان و اثبات وقوع آن از نظر تاریخى است،زیرا این‏ داستان نیز همانند داستان سفر قبلى رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»بهمراه ‏ابوطالب مورد خدشه و تردید است و روایت متقن و مسندى دراینباره بدست ما نرسیده جز همان روایاتى که یا بدون سند و یابصورت مرفوع از ابن اسحاق و جابر و خزیمه نقل شده که از نظرحدیث‏شناسان چندان اعتبارى ندارد،چنانچه بر اهل فن پوشیده ‏نیست،و همان خدشه‏ هائى که در حدیث‏ بحیراى راهب و سفرقبلى رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»بود در اینجا نیز وجود دارد،و خلاصه این داستان در حدیث معتبرى نقل نشده...

2-در عموم این روایات این جمله به چشم مى‏خورد که ‏خدیجه رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»را اجیر کرد...و همین ماجرا سبب این‏ازدواج گردید در صورتى که در حدیث دیگرى که از عمار بن یاسرنقل شده و یعقوبى در تاریخ خود آنرا روایت نموده، عمار بن یاسرگوید:داستان ازدواج ربطى به سفر رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»و اجیرشدن آنحضرت براى خدیجه نداشته،و اساسا رسول خدا«ص‏»در طول زندگى خود نه اجیر خدیجه و نه اجیر احدى از مردم دیگرنشد...

و روایت عمار بن یاسر اینگونه است که مى‏گوید:

«انا اعلم بتزویج رسول الله‏«ص‏»خدیجه بنت‏خویلد،کنت‏صدیقا له فانا لنمشى یوما بین الصفا و المروه اذ بخدیجه نت‏خویلدو اختها هاله،فلما رات رسول الله‏«ص‏»جائتنى هاله اختها،فقالت:

یا عمار ما لصاحبک حاجه فی خدیجة؟قلت:و الله ما ادرى!فرجعت‏فذکرت ذلک له،فقال:ارجع فواضعها وعدها یوما تاتیها... »

یعنى-من از داستان ازدواج رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»با خدیجه دختر خویلد آگاه‏ترم من که با آنحضرت دوست نزدیک بودم روزى‏ بهمراه رسول خدا میان صفا و مروه مى ‏رفتیم که ناگهان خدیجه‏ و خواهرش هاله پدیدار شدند،و چون خدیجه رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏» را دیدار کرد خواهرش هاله بنزد من آمد و گفت:

اى عمار دوست تو را در خدیجه نیازى نیست؟(و علاقه به ‏ازدواج با او ندارد؟)

گفتم:بخدا سوگند اطلاعى ندارم.و پس از این گفتگوبازگشته و مطلب را براى آنحضرت باز گفتم،رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»فرمود: برگرد و(براى گفتگو در اینباره)با او وعده دیدارى را درروزى قرار بگذار تا نزد او برویم...

و در پایان این روایت اینگونه است که مى‏گوید:

«...و انه ما کان مما یقول الناس انها استاجرته بشى‏ء و لا کان‏اجیرا لاحد قط‏»یعنى:جریان اینگونه که مردم مى‏گویند نبود و خدیجه رسول‏ خدا«صلی الله علیه و آله‏»را براى کارى اجیر نکرد،و آنحضرت هیچگاه اجیرکسى نشد.

و البته این روایت هم در بى‏ اعتبارى همانند روایات قبلى ‏است،و یعقوبى نیز آن را به این صورت نقل کرده که‏«روى‏بعضهم عن عمار بن یاسر...»

و در متن روایت هم جمله‏اى هست که قابل خدشه است ولى مى‏تواند آن روایات کم اعتبار قبلى را نیز کم اعتبارتر کندو موجب تردید بیشترى در صحت آنها گردد...

مگر آنکه کسى پاسخ دهد که کارگرى رسول خدا«صلی الله علیه و آله‏»براى خدیجه بصورت مضاربه و شرکت در سود حاصله بوده نه‏ اجاره اصطلاحى،چنانچه در برخى از روایات نیز بدان تصریح‏ شده مانند روایت کشف الغمه که در بحار الانوار نقل شده‏و عبارت آن چنین است:

«...کانت‏خدیجه بنت‏خویلد امراة تاجرة ذات شرف و مال‏تستاجر الرجال فی مالها،و تضاربهم ایاه بشی‏ء تجعله لهم‏منه...» (3) و عبارت سیره ابن هشام نیز بدون کم و زیاد همین گونه‏است (4) که از این عبارت مى‏توان استفاده کرد که تعبیر به‏«اجیر»و«استیجار»نیز در روایات دیگر ممکن است‏ به معناى مضاربه باشد و به اصطلاح تسامحى از این نظر درعبارت شده باشد...

3-چنانچه از روایات قبلى و همین روایت عمار بن یاسر استفاده شد بر فرض صحت اصل داستان،ارتباط آن با ازدواج خدیجه و آنحضرت نیز ثابت نشده،و از این جهت نیز این روایات ‏قابل بحث و بررسى است و خالى از خدشه نخواهد بود.

پینوشتها
1-مناقب ابن شهر آشوب ج 1 ص 41(ط قم)و نظیر این حدیث را ابن حجر نیزدر کتاب الاصابه ج 4 ص 274 بسند خود از ابن عباس روایت کرده است.
2-سیره ابن هشام ج 1 ص 189
3-بحار الانوار ج 16 ص 9
4-سیره ابن هشام ج 1 ص 187 .


منبع: سایت سبطین


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.