امام موسی کاظم(علیه السلام) در اندیشه اهل تسنن
عبودیت و بندگی حق تعالی
یکی از زیباترین و با ارزشترین اوصاف و ویژگیهایی که یک انسان را به بالاترین درجات انسان کامل نایل می کند، رسیدن به اوج عبودیت و بندگی حق تعالی است، خدای متعال در قرآن کریم انبیا و اولیای الهی را با ویژگی و وصف «بنده خدا» توصیف و معرفی کرده است،[1] این مطلب گویای اهمیت این ویژگی و خصوصیت در فرهنگ قرآن است. علاوه بر این عبودیت در فرهنگ قرآن کریم به عنوان فلسفه خلقت نیز مطرح بوده است، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛[2] من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!»سلوک عبادی و معنوی امام موسی کاظم(علیه السلام) و حکایتهای عارفانه ایشان در حین بندگی حق تعالی در میان اهل تسنن نیز مشهور است، به طوری که محمد بن على صبان شافعى (متوفى 1206ق) مکنى به ابوالعرفان، از علماى مصر در کتاب اسعاف الراغبین در خصوص این ویژگی نقل میکند: «موسی کاظم از عابدترین مردم زمان بود».[3] افرادی همچون ذهبی، احمد بن حجر هیتمی مکی، امام کاظم(علیه السلام) را با همین ویژگی معرفی کردهاند.[4] ابو الفرج عبد الرحمن بن جوزی، نیز در توصیفی شگفت انگیز این امام همام را این چنین وصف می نماید: «کان یدعی العبد الصالح لأجل عبادته و اجتهاده و قیامه باللیل و کان کریماً حلیماً، اذا بلغه عن رجل یؤذیه بعثه الیه بمال...؛ کوشش فراوان و قیام در شب، ایشان را عبد الصالح خطاب کنند، او مردی کریم و حلیم بود هر گاه از کسی به او اذیتی می رسید مالی برای او می فرستاد».[5]
جلوهای از عبودیت امام کاظم(علیه السلام)
خطیب بغدادی در کتاب خود حکایتی را نقل کرده است که پرده از اهتمام خاص و فراوان امام کاظم(علیه السلام) به بندگی حق تعالی را نشان می دهد: «عمار بن ابان نقل میکند: ابو الحسن موسی بن جعفر نزد سندی(لعنت الله علیه) محبوس شده بود: یکی از کسانی که شاهد بر اعمال و رفتار حضرت بود او را این چنین توصیف می کند: هنگامی که حضرت نماز عشاء را به جای می آورد حمد و ثنای خدا کرده و دعا می نمود، و این چنین بود تا این که شب پایان میپذیرفت و از آن هنگام در نماز بود تا صبح شود و بعد کمی ذکر میگفت تا خورشید طلوع کند آن گاه تا بالا آمدن خورشید و روز مینشست و آمادگی پیدا میکرد و مقداری غذا میخورد و تا قبل از زوال استراحت مینمود، سپس وضو گرفته و تا وقت عصر نماز به جای میآورد آن گاه به طرف قبله مینشست و تا غروب نماز میخواند و این کار همیشه او بود.»[6]ابن صباغ مالکی در خصوص این امام همان این چنین بیان میدارد: «مناقب و کرامات ظاهر و فضایل و صفات روشن او گواهی میدهد که آن حضرت در قله شرف و اوج مزایای اخلاقی است...»
امام کاظم(ع) و داستان بُشر حافی
در کتاب تاریخ بغداد نقل شده است: «روزی امام کاظم(علیه السلام) از کنار خانهای در شهر بغداد عبور میکرد، که از آن خانه صدای آلات موسیقی و رقص پایکوبی فضای کوچه را گرفته بود، در این هنگام کنیزی که به دستش خاک روبه بود از آن منزل خارج شد، و آن را کنار درب خانه ریخت، در این هنگام امام موسی کاظم(علیه السلام) از آن کنیز پرسید: «ای کنیز! صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ او عرض کرد آزاد است، حضرت فرمود: راست گفتی، اگر او عبد و بنده بود از مولای خود میترسید، کنیز که دیر به داخل منزل برگشت بود، بُشر از او سوال کرد: که چه چیزی باعث شد که دیر برگردی؟ او گفت مردی به من چنین و چنان گفت، سؤال و جواب حکیمانه امام کاظم(علیه السلام) که فطرت خاموش بُشر را بیدار کرده بود موجب میشود پابرهنه از منزل بیرون آید تا این مولای ما امام کاظم(علیه السلام) را ملاقات نماید و از این بابت عذر خواهی کرده و گریست و از کردار خود حیا کرده و به دست حضرت توبه نمود».[7]بعد از این ملاقات و اتفاقی که برای بُشر به وجود آمد دیگر کفش نمیپوشید از این رو به او بشرحافی(پابرهنه) میگفتند، دلیل اینکه کفش نمیپوشید او را حافی (پابرهنه) لقب دادهاند.[8]منظومهای از فضیلتهای اخلاقی
علما و دانشمندان اهل تسنن امام کاظم(علیه السلام) را با منظومهای از فضایل و مکارم اخلاقی معرفی کردهاند، زیباییهای اخلاقی که هر انسانی برای دستیابی به کمال و سعادت بدون آنها ره به جایی نمیبرد: احمد بن حجر هیتمی گوشهای از این فضایل را این چنین بازگو مینماید: «موسی کاظم، وارث علم، معرفت، کمال و فضیلت پدرش بود و به دلیل گذشت و حلم فراوانش به او کاظم خطاب میکردند. او بخشندهترین مردم روزگار بود».[9] محمد صبان در خصوص زیبایهای اخلاقی حضرت این چنین اعتراف مینماید: «موسی کاظم از بزرگترین دانشمندان و سخاوتمندترین انسان های زمان بود».[10] خطیب بغدادی در خصوص روحیه کریمانه او این چنین بیان میدارد: «موسی بخشنده و بزرگوار بود، هنگامی که مطلع میشد کسی در صدد آزار و اذیت اوست، کیسهای هزار دینار نزد او میفرستاد، او کیسههای دویست، سیصد و چهار صد دیناری فراهم میکرد و آنها را بین مردم مستحق مدینه تقسیم میکرد کیسههای موسی بن جعفر به هر کسی میرسید او را بی نیاز میساخت».[11] ابن صباغ مالکی در خصوص این امام همان این چنین بیان میدارد: «مناقب و کرامات ظاهر و فضایل و صفات روشن او گواهی میدهد که آن حضرت در قله شرف و اوج مزایای اخلاقی است...».[12]امام کاظم(ع) و کمک به کشاورز ورشکسته
در کتاب تاریخ بغداد حکایت درس آموزی از میزان کرم و سخاوت امام موسی کاظم(علیه السلام) و دست گیری ایشان از ضعفا و خسارت دیدگان نقل شده است قابل استفاده است:نقل شده است، عیسی بن محمد بن مغیث قـرظی، نـود سال داشت و از کشاورزان باسابقه مدینه بود، سالی صیفیکاری خوبی در اطراف مدینه نمود ولی هنگام رسیدن محصول خـربزه، خـیار و کدو، ملخهای بسیار آمدند و همه کشاورزیاش را نابود کردند. در نتیجه ۱۲۰ دینار به اضـافه قـیمت دو شتر، خسارت دید. در غم و اندوه به سـر مـیبرد و سـر به زانوی غم نهاده بود. ناگاه دیـد امـام موسی نزد وی آمد و سلام کرد و فرمود: حالت چطور است؟ عرض کرد: مانند کسی هـستم کـه محصولش را درو نکرده، ملخها بیایند و هـمه را بـخورند. امام فـرمود: چـقدر خـسارت دیدهای؟ گفت: ۱۲۰ دینار به اضافه دو شتر. امـام مـوسی علیه السّلام همان دم به یکی از خدمتکارانش، به نام غرفه، فرمود:۱۵۰ دینار کـه سـی دینارش سود است، به اضافه دو شـتر، به عیسی بن مـغیث، تـحویل بدهید. او به این دستور عـمل کـرد. عیسی بن مغیث به امام عرض کرد: مبارک باشد! از شما تقاضا دارم وارد زمـین شـوید و برایم دعا کنید. آن حـضرت وارد زمـین شـدند و دعا کردند تـا خـداوند به زراعت وی برکت داد. ابـن مغیث میگوید: با آن دو شـتر در زمین بلازده کار کردم و به موقع به آبیاری آن پرداختم خداوند برکت داد و محصول سرشاری به دسـت آوردم کـه آن را ده هزار دینار فروختم. دلیل ایـن بـرکت، امـام مـوسی کـاظم (علیه السّلام) بـود.[13]
پینوشتها:
[1]. سوره مریم، آیه 30. «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا».
[2]. سوره ذاریات، آیه 56.
[3]. محمد صبان، اسعاف الراغبین، ص213.
[4].ر.ک:ذهبی میزان اعتدال فی نقد الرجال، ص202؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص121.
[5]. صفه الصفه، ج2، 184.
[6]. تاریخ بغداد، دارالکتب العلمیه، ج13، 27-31.
[7]. تاریخ بغداد ، ج13، ص28. علی اصغر رضوانی، اهل بیت از دیدگاه اهل سنت،ص 122؛ مناوی، طبقات الصوفیه، ۱۹۹۹م، ص۵۵۷.
[8]. مناوی، طبقات الصوفیه، ۱۹۹۹م، ص۵۵۷-۵۵۸.
[9]. ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص121.
[10]. محمد صبان، اسعاف الراغبین، ص213.
[11]. تاریخ بغداد، ج13، 28-27.
[12]. طبقات الکبری، شعرانی، ج1، ص222. «و اما مناقبه و کراماته الظاهره و فضائل و صفاته الباهره فتشهد له بانه قبه الشرف و علاها و سما الی اوج المزایا فبلغ اعلاها...»
[13]. تاریخ بغداد،ج ۱۳،ص ۲۹.