در این نوشتار، برآنیم که روشهای پژوهش در زمینه تربیت اسلامی را تا جایی که این پژوهش با بررسی متون اسلامی سروکار دارد، مورد بررسی قرار دهیم. روش های مورد نظر، در سه مقوله اصلی، تحت عنوان های زیر مطرح خواهد شد: روش تحلیل و تفسیر مفهومی، روش استنتاجی به صورت قیاس عملی، و روش تحلیل (شبه) استعلایی. اکنون به ترتیب، به شرح و بسط هریک از این روش ها و به کارگیری آنها در قلمرو تربیت اسلامی خواهیم پرداخت.
روش تحلیل و تفسیر مفهومی
در این روش، مفاهیم به صورت تحلیلی مورد بررسی قرار می گیرند تا عناص یک مفهوم، روابط میان این عناصر و روابط میان کل یک مفهوم با سایر مواد - به نحوی با آن ارتباط دارند، مورد کاوش قرار گیرد این روش، در عرصه مسائل تربیت اسلامی، می تواند ما را در مفهوم شناسی با کند. بخش قابل توجهی از مسائل تربیت اسلامی، مسائل مفهومی اند. به عبارت دی باید مشخص شود هر مفهومی که در متون اسلامی در خصوص تعلیم و تربیت به کار رفته، دارای چه عناصر و چه روابط معنایی است. با مشخص شدن این مرزهای معنا می توان معلوم کرد که در دیدگاه اسلام، چه تصور اساسی از تعلیم و تربیت مطرح است. هر دیدگاه تربیتی، تصوری اساسی از تعلیم و تربیت دارد که دست یافتن به آن می تواند چون شاخصی در همه اجزای نظام تربیتی مورد نظر، عمل کند و با داشتن این شاخص، هم نوعی انسجام فراهم می آید و هم زمینه نقادی در مواردی که از این شاخص غفلت شده، مهیا می گردد.روش تفسیر مفهومی، خود دارای فنون یا شیوه های مختلفی است که از دیرباز مورد توجه مفسران متون مکتوب، شامل مفسران قرآن و نیز متفکران و فیلسوفان، به ویژه فلاسفه تحلیلی معاصر بوده که تحلیل مفاهیم را به صورت بخش مهمی از اندیشه ورزی در نظر گرفته اند. در زیر، به فنون یا شیوه های عمده تحلیل مفهوم که در بررسی های پیشین آمده اشاره خواهیم نمود و در مواردی، آن ها را بازسازی خواهیم کرد یا نکاتی را بر آن ها خواهیم افزود. آنچه در این جا بیشتر مورد اهتمام است، نشان دادن نحوه به کارگیری این شیوه ها در زمینه پژوهش مربوط به تربیت اسلامی است.
بررسی بافت یا سیاق مفهوم
نخستین شیوه تفسیر مفهومی این است که کلمه مورد نظر، در بافت یا به تعبیر رایج در نزد مفسران قرآن، در سیاق جمله هایی که در آن ها به کار رفته مورد توجه قرار گیرد. منطق این شیوه آن است که یک کلمه که می تواند معانی مختلفی داشته باشد، باید بر حسب بافت جمله هایی که آن را در برگرفته اند، مورد توجه قرار گیرد تا معلوم شود که چه معنایی از آن مراد شده است.نمونهای از به کارگیری این شیوه را می توان در استفاده از کلمه «تربیت» در فرازی از قرآن که مربوط به محاوره فرعون و موسی (علیه السلام) است ملاحظه نمود. متن این محاوره، دارای سیاقی است که می تواند معنای مورد نظر از «تربیت» را در استعمال قرآن نشان دهد:
پس به سوی فرعون بروید و بگویید: «ما پیامبر پروردگار جهانیانیم، فرزندان اسرائیل را با ما بفرست». (فرعون) گفت: «آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم و سالیانی چند از عمرت را پیش ما نماندی؟ و ( سر انجام کار خود را کردی، و تو از ناسپاسانی». گفت: «آن را هنگامی مرتکب شده که از گمراهان بودم و چون از شما ترسیدم، از شما گریختم، تا پروردگارم به من دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد. و « آیا این که فرزندان اسرائیل را بنده خود ساختهای نعمتی است که منتش را بر من می نهی؟» (شعراء: ۱۶-۲۲). سیاق سخن این است که حضرت موسی (علیه السلام) به همراه هارون آمادهاند و به فرعون می گویند که بنی اسرائیل را از یوغ بردگی خود خارج سازد و آنها را آزاد و با حضرت موسی (علیه السلام) و هارون همراه کند. فرعون به حضرت موسی (علیه السلام) می گوید که آیا ما تو را در دوران نوزادی و کودکی «تربیت » نکردیم و تو سالیانی از عمرت را پیش ما نماندی؟ و بعد هم آن کاری را کردی که خود می دانی (کشتن یک قبطی) و تو نسبت به الطافی که ما به تو کردیم، ناسپاسی می کنی.
حال، این سؤال مطرح است که مفهوم «تربیت » در این محاوره، به چه معنایی به کار رفته است؟ برخی برآنند که با توجه به اینکه همسر فرعون، آسیه، زن صالحی بوده و تربیت حضرت موسی (علیه السلام) را عهده داری می کرده، مقصود فرعون از تربیت وی، همان تربیت اخلاقی و معنوی بوده است. صیغه متکلم مع الغیر (نریک) یعنی «ما» گفتن فرعون به جای «من» را نیز حاکی از این دانسته اند که وی به شیوه تربیتی آسیه و خودش اشاره کرده باشد .
اما توجه به سیاق محاوره مذکور نشان می دهد که «تربیت » نمی تواند به معنای پدید آوردن حالتی مطلوب در موسی (علیه السلام) از قبیل تحولات و کمالات اخلاقی و معنوی باشد. نخست این که «تربیت » در مورد نوزادی و کودکی وی به کار رفته (ولید) و شامل سالیان بعدی زیستن وی در خانه فرعون نیست. اگر مقصود از تربیت، معنای وسیع آن بود، اختصاص دادن آن به نوزادی ضرورتی نداشت.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد أول، خسرو باقری، صص37-35، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1389