
نام تو را رودخانهها در گوش دشتهای تشنه به نجوا میگویند.
نامت را بر شاخههای درختان، بر قلّهی کوهها دیدهام، در پنجرههای روشن، در آفتاب درخشان. نام تو را در نگاه سادهی مادر و در دستهای پرمهر پدر احساس کردهام.
نامت به سپیدی برف است و به سرخی آتش. نام تو واژه نیست، ژرفای دریاست؛ اوج آسمانهاست.
تو صاحب نامهای بیکرانی و من تمام نامهای بیکران تو را دوست دارم.
هنگامی که مؤذّن نام تو را بر گلدستههای مسجد فریاد میزند، من به سوی تو پر میکشم تا دهانم را به ذکر نام پاک تو معطّر کنم ای مهربانترین یار!
منبع: مجله باران