خوارج
بنا بر، نقل های مستند تاریخی، معاویه؛ حتی به اندازه یک چشم بر هم زدن ، به خداوند جلیل، ایمان نیاورد ، چه رسد به قبول رسالت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) همانگونه که پدرش ابوسفیان نیز چنین بود.نگاه معاویه و پدرش به آیین اسلامی و مسند خلافت و جانشینی پیامبر ، نگاهی سلطنت مدار ، استبدادی و سلطه جو بود و با تمهیداتی که در عصر خلافت خلفای سه گانه پیش از امیرالمومنین (سلام الله علیه) چیده شد ، معاویه تزویر گر منافق، به یک شخصیت مهم در حکومت اسلامی تبدیل شده و فرماندار بخش بزرگی از امپراطوری اسلامی شد.
او می کوشید حقیقت اسلام و محوریت وحدت مسلمین، که همان رسالت و ولایت تکوینی و تشریعی خاتم الانبیاء و عترت مطهر آن حضرت بود را از بین ببرد ، در این رابطه کوشش ها کرد ، لیکن نتوانست مظاهر اسلامی را از ماذنه ها نابود سازد، یعنی او نتوانست شهادت بر رسالت و خاتمیت پیامبر را، از مظاهر اسلامی بزداید، اما حقیقت آن است که در گرفتن جوهره حقیقی شریعت محمدیه از مسلمانان و نزع ولایت جامعه از آنان و تبدیل کردن آنان به صدف هایی بدون مغز تا حدودی موفق بوده است ، تا جایی که امروزه اکثر مسلمانان، دیگر بر مدار امامت و ولایت نمی گردند.
شاید بتوان گفت که، فرقه گمراه وهابیت امروزی، شالوده ای است از همه انحرافاتی که معاویه بن ابی سفیان به گونه مستقیم یعنی ترویج اسلامی که توصیف آن در سطور پیشین گذشت و گونه غیر مستقیم که همان تاسیس گروه منحرف و کافر خوارج در عصر خلافت حضرت امیر المومنین علیه السلام است ، باشند.
پس از این دیباچه کوتاه، در نظر داریم به بیان ویژگی های خوارج بپردازیم و این معنا را استحصال نماییم که خوارج یک گروهی خاص، در زمانی خاص و در عصری خاص نبوده اند ، بلکه بسیاری از مسلمانان، حتی شیعیان ، می توانند ،در سلک این گروه گمراه در آیند و برای خود ، اشعث بن قیسی باشند.
پرداختن به بحث ویژگی های این گروه ، بحث گسترده ای است ، بنابراین ما به گونه ای مجمل و بیانی ساده و گذرا و البته حتی المقدور مستند ، به آن می پردازیم ، باشد تا ان شاء الله مقبول درگاه شما کاربران محترم افتد.
اینک اولین ویژگی خوارج دنیاپرستی
اولین و مهمترین عاملی که موجب لغزش این گروه شده و می شود ، دنیاپرستی است و این معنا، شاید که در بادی امر در خصوص خوارج، مورد امعان نظر و توجه نباشد ، لیکن با مطالعه در سیره خوارج ، حتماً این مطلب را در خواهید یافت ، امام علی نیز در بیان خصوصیت هر سه گروه مارقین ،ناکثین و قاسطین اشاره به این خوی آنان دارند . ایشان می فرمایند : زیبایی دنیا در چشمانشان جلوه کرده و دلهایشان را ربوده است. 1آنچه در گام نخست در مسئله دنیاپرستی به ذهن انسان خطور می کند ، شکم پرستی ، ثروت اندوزی، زنبارگی و میگساری و اینجور چیزهاست. در صورتی که مهمترین مظاهر دنیاپرستی را ریاست طلبی و حب جاه، قلمداد کرده اند، چرا که دنیاپرستی می تواند در پوشش دین گریزی و فرار از جلوههای عبادت باشد و برای کمند نهادن در سر راه مردم و فریب آنان !و گاه بالعکس .
امام علی در همین زمینه در کلامی بدین مضمون، می فرمایند: گروهی از مردم کسانی هستند که زیر نقاب اعمال آخرت، دنیا را طلب می نمایند و آخرت را بوسیله کارهای این جهان نمیطلبند، خود را کوچک و متواضع جلوه میدهند، گامها را کوتاه برمیدارند و لباس خویش را جمع مینمایند و خویشتن را به زیور ایمان آورندگان میآرایند و به زیور مردان صالح آراسته می سازند و بدینسان ، تزویر و نیرنگ در عبادت های ظاهری را وسیله معصیت قرار دادهاند. 2
مالک اشتر نخعی سردار بزرگ سپاه اسلام در صفین نیز پس از سرخوردگی از حماقت و شیطنت خوارج و پس از قضیه قرآن به نیزه کردن سپاه شام ، به خوارج گفت : ای صاحبان پیشانی های پینه بسته و سیاه؛ چنین میپنداشتم که این نماز شما نشانه زهد و بیاعتنایی به دنیا و شوق به خداست، اکنون نمیبینم فرار شما از مرگ را مگر به خاطر دنیا .3
پس ، دنیا پرستی ، عمده ترین عامل روی گردانی از حق و پیوستن به باطل است که در پوشش های گونه گون ظاهر می گردد و پست ترین لغزش ها، لغزش هایی است که عامل آن دنیا پرستی است و بدترین نوع دست یازیدن به چهره کریه دنیا آن است که جلوه ای معنوی داشته، اما تهی از هر معنایی باشد ، چرا که در این نوع دنیا طلبی، انسان پلی است برای مطامع دیگران و براستی که در اینجا خسرالدنیا و الاخرة می گردد و این اولین جرقه ای است که برای عضویت در اردوگاه خوارج در نهاد انسان، روشن می شود و اگر با عوامل دیگر همراه شد ، او را به یک خارجی تمام عیار و از شاگردان ابو موسی اشعری قرار می دهد .
دومین ویژگی خوارج ؛ بی بصیرتی
بی بصیرتی ؛ دومین عاملی است که انسان را در ورطه گمراهی قرار داده و کم کم او را به نابودی در امر دنیا و آخرت می کشد و مهمترین ویژگی خوارج، همین تحجر و بی بصیرتی بوده است ، که این کوردلی برای آنان عاقبتی کور را رقم زد ، که از دایره ایمان خارج شدند و به ولی خدا به عنوان عمده ترین رکن ایمان تاختند ، آنان به یک باره سبو را شکستند و در زمره کافرانی تمام قرار گرفتند و چه بسا که سایرین نیز به مقدار خروج از دایره ولایت الهی به اردوگاه خوارج نزدیک شوند.پس باید که به پیروی از ارباب عصمت و ولایت ، فهم و بصیرت را سرلوحه تمام زندگی قرار دهیم، تا گرفتار لغزش و گمراهی نگردیم، به تعبیر بهتر انسان نباید عوام باشد ، بی وزن و پوک باشد . اگر چنین شد ، با هر نسیمی به هر سویی می پرد، از این رو از دعاهایی که از سیدة النساء العالمین، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله علیها) نقل شده ؛ این است که آن حضرت ، همواره بصیرت را از خدای منان خواهان بوده اند 4و همچنین از پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین حدیث کرده اند که آن حضرت فرمودند: کور آن کس نیست که چشم ندارد بلکه کور واقعی آن کس است که چشم دلش کور است 5 و به همین مضمون از امیرالمومنین نیز نقل شده است. 6
در واقع عمروعاص و عمروعاصها در طول تاریخ از این نقیصه (بی بصیرتی) برای خروج بندگان خدا از دایره حق، بهره مند شده اند، آنان در صفین نتوانستند بین ظاهر و محتوای قرآن تفکیک نمایند ، بنابراین فریب خوردند و تا قرآن ها بالای نیزه رفت ، جنگ را متوقف ساختند و بدین سبب ، بزرگترین ضربه را به پیکره انسانیت وارد آوردند . امام در همین زمینه به آنان فرمودند : شما ای سبکسران و بیخردان نادان7 و آن حضرت بدین گونه عمده ترین شاخصه آنان را به آنها گوشزد فرمودند، چرا که بیبصیرتی است که سبب میشود افراد آلت دست شیّادان قرار گیرند و سد راه تحقق مصالح اسلامی شوند.
امیرالمومنین در ادامه به آنان فرمودند: شما (ای خوارج) بدترین مردم اید! خدنگ هایی هستید در دست شیطان ، که به وسیله شما مردم را در کمند حیرت و تردید و گمراهی میافکند.
امیرالمومنین در ادامه به آنان فرمودند: شما (ای خوارج) بدترین مردم اید! خدنگ هایی هستید در دست شیطان ، که به وسیله شما مردم را در کمند حیرت و تردید و گمراهی میافکند.
بنابراین بصیرت شرط ضروری و لازم رهروان و سالکان راه خداست و از این روست که آن امام همام ، در مضمونی میفرمایند: پرچم دین را جز اهل بصیرت و مقاومت و آگاهان با مواضع حق نمیتوانند به دوش کشند. 8
به هر حال دانستن این نکته، ضروری است که بیبصیرتی و پوچ انگاری ، بدنه جریان منحرف خوارج را تشکیل داده بود، لیکن آنان غافلانی بودند که صید شیادانی شده ، که خود نیز نمی دانستند و نمی شناختند و در طول تاریخ اسلام در راس هرم این اغواگری ، معاویة بن ابی سفیان است ! آنان با نیرنگ های ابلیسانه، این جریان را هدایت میکردند و باید دانست که جریان خروج از راه راست و به بیراهه رفتن، هنوز نیز ساری و جاری است و بدترین نوع آن، همین خشک مغزی و تحجری است که بسیاری از افراد را به خود مشغول کرده، که متاسفانه نمی دانند ، چگونه مطمع طمع افرادی زیرک و شیطانیاند و آنان از افراد سفیه و بی مغز به عنوان ابزار استفاده میکنند.
پینوشتها
(*) نابغه های چهارگانه ؛ عبارتند از معاویه بن ابی سفیان، ثابت بن مغیره، زیاد بن ابیه و عمرو بن عاص
(1) نهج البلاغه ، خطبه3.
(2) نهج البلاغه ، خطبه32.
(3) تاریخ طبری، ج5، ص50؛ الکامل فی التاریخ ج2، ص387؛ وقعة صفین، 491.
(4) بحارالانوار: ج 87، ص 339 - 338 اللهم انى اسئلک قوة فى عبادتک و تبصرا فى کتابک و فهما فى حکمک اللهم صل على محمد و آل محمد و لاتجعل القرآن بنا ماحلا و الصراط زائلا و محمدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) عنا مولیا خداوندا ؛ از تو توانایی در پرستشت و بصیرت و روشن بینی کتابت را و دانایی در حکمت را خواهانم ، خدایا! بر محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) و آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) درود فرست و قرآن را دشمن ما و صراط را بى ثبات و محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) را از ما روى گردان قرار مده .
(5) کنزالعمال، حدیث1220
(6) فهرست موضوعی غرر، ص34
(7) نهج البلاغه، خطبه36
(8) نهج البلاغه خطبه 173