
اولین بیعت کنندگان با امام علی(علیهالسلام)، یعنی طلحه و زبیر، نخستین عهدشکنان (ناکثین) او بودند. این دو نفر که عمری در رکاب پیامبر خدا و به نام دفاع از اسلام شمشیر زده بودند، سرانجام از روی جاهطلبی و قدرتدوستی و زیادهخواهی، پس از آنکه با درخواست آنان در زمینة حکومت بر بصره و کوفه مخالفت شد، بیعت خود را با امام شکستند و با همدستی عایشه، اولین جنگ خونین را در زمان حکومت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و بر ضد ایشان بر پا کردند.
پس از شکست سنگین و سریع این گروه، معاویه به بهانة خونخواهی عثمان پرچم سرکشی برافراشت، و جنگ صفین درگرفت.زد و خوردهای فراوانی میان دو لشکر پیش آمد و سپاه امام علی(علیهالسلام) تا آستانة پیروزی بر قاسطین پیش رفت. اما با خدعة عمروبن عاص، و ماجرای معروف قرآنهایِ بر نیزه و پیشنهاد حَکَمیت، در سپاه امام علی(علیهالسلام) اختلاف افتاد.
جمع کثیری از مقدس مآبانِ سادهاندیش، با تحریک منافقان فریب خوردند و امام را که مصمم به ادامة نبرد بود و قصد داشت ریشة فتنه را بخشکاند، تهدید به مرگ کردند. سپس به کوشش برخی منافقان سپاه عراق، ماجرای حکمیت شکل گرفت و ابوموسی اشعری فریب عمروعاص را خورد، و جنگ، به نتیجة مطلوب نرسید.
جنگ نهروان نیز درست پس از نبرد صفین رخ داد. همانان که با تهدید و اجبار، امام را به قبول حکمیت واداشته بودند (مارقین) بر امام خروج کردند که چرا تن به حکمیت داده است و با معاویه نمیجنگد!
احتجاجهای محکمِ امام و فرستادگان وی، بسیاری خوارج را از جنگ با امیر مؤمنان منصرف ساخت اما 4 هزار نفر آنان پس از جنایتهای وحشتناکی که مرتکب شدند، سرانجام برای نبرد، در برابر سپاه امام صف کشیدند. در این جنگ خونبار نیز جز 9 تَن، بقیة 4 هزار نفرِ سپاه خوارج کشته شدند، و پیامدهای دردناک آن تا مدتهاگریبان امّت اسلام رارها نکرد.
پس از این جنگ نیز عالَم اسلامْ روی آسایش ندید. امام علی(علیهالسلام) بعد از فرونشاندن فتنة خوارج دستور آمادهباش برای جنگ با معاویه داد، ولی بسیاری از لشکریانِ کمتقوا و بیوفا، به بهانههای مختلف از اطاعت امر ولیّ خدا سر پیچیدند و حاضر به ادامة جهاد نشدند.
معاویه نیز که از این ضعفِ مردم عراق با خبر شده بود، به تعدّی به شهرها و حدودِ حکومت امام علی(علیهالسلام) و آشوبگری واختلاف انگیزی بیشتر دست گشود. برای مثال، بسربن، فرمانده خشن و سنگدل خود را برای قتل عامّ مردم یَمَن به آن دیار گسیل داشت و به او فرمان داد که «تمام کسانی که در اطاعت علی هستند به قتل برساند.»1
ابن ابی الحدید میگوید: «معاویه پرچم عداوتِ علی(علیهالسلام) را بر پا داشت، لعن او را انتشار داد، خودش در همه جا بر حضرت لعنت میفرستاد،2 و در پایان خطبة نماز جمعه نیز میگفت: «خدایا، ابوتراب از دین تو برگشت، و مانع [پیمودن] راه تو شد؛ پس به لعنتی مصیبتبار، لعنتش کن و به عذابی دردناک گرفتار.»3
همچنین معاویه به این منظور بخشنامهای صادر کرد و به سراسر بلاد تحت سلطهاش فرستاد تا آنان نیز حضرت را لعن کنند. این فرمان اجرا شد و لعنِ ولیّ خدا به صورت یک سنّت در آمد،4 و تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه یافت.5ابن ابی الحدید از قول جاحظ - دانشمند معروف اهلسنّت - میگوید جمعی از مردم به معاویه گفتند:
تو که به آرزویت (دربارة علی علیهالسلام) رسیدی پس چرا از لعن علی بن ابیطالب دست بر نمیداری؟ او در پاسخ گفت: «به خدا سوگند، از این کار دست نمیکشم مگر آنکه کودکان و خردسالان بر چنین سنّتی تربیت شوند، و بزرگان در عمل به آن به کهنسالی برسند، و این روش تا زمانی که دیگر کسی فضیلتی از او را به یاد نداشته باشد و منقبتی از وی را بازگو نکند ادامه خواهد یافت.»6
حضرت علی(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست؛ اصحاب جمل که امام آنان را «ناکثین» نامید، اصحاب صفین که آنها را «قاسطین» خواند و اصحاب نهروان، یعنی خوارج که آنها را «مارقین» میخواند. ناکثین از لحاظ روحیه، پولپرستانی بودند صاحبان مطامع و طرفداران تبعیض. قاسطین روحیهای سیاستطلب، متقلب و منافقانه داشتند.
دسته سوم هم اهل عصبیتهای ناروا، خشکمقدسیها و جهالتهای خطرناک بود. حضرت علی(ع) نسبت به همه اینها دافعهای نیرومند و حالتی آشتیناپذیر داشت.(مجموعه آثار شهید مطهری، ج 16) در طول تاریخ اسلام، اصلیترین دشمنان در همین سه دسته میگنجیدند و امام عدل و مواسات با همه آنها جنگید، اما تن به خواستههای نامشروعشان نداد.
حکومت در نگاه امیرالمؤمنین(ع) همان چند روز و چند سال عمر شریفشان نبود، بلکه ایشان مدلی از حکومتداری را برای تمام بشر به یادگار گذاشتند؛ حکومتی که در آن کنار آمدن با اشراف، مکاران و جاهلان را سیاست ترجمه نمیکردند و تدبیر نمیدانستند؛ چه آنکه اینگونه رفتار کردن موریانه انداختن بر جان حکومت بود؛ اما جوامع در طول تاریخ مدلی را انتخاب کردند که نه اسلامی بود، نه انسانی.
امیرالمؤمنین(ع) با کسانی میجنگید که خود را اقامهکننده دستورهای دین میخواندند و مردم را به اقامه عدل و انصاف وعده میدادند، اما دروغ میگفتند. خوارج نیز که عمری خود را دیندار میدیدند، نه حقیقت شریعت را فهمیده بودند و نه از عدالت و حق بویی برده بودند. حضرت علی(ع) به خوارج فرصت داد تا راه را پیدا کنند، اما وقتی دست به شمشیر بردند و به جان و مال و ناموس مردم تعرض کردند، امام آنها را تحمل نکرد.
تحمل مخالفان
شهید مطهری میگوید: «امیرالمؤمنین(ع) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش، هرگونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود؛ اما او زندانیشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیتالمال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد مینگریست.این مطلب در تاریخ زندگی علی(ع) عجیب نیست، اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همهجا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبهرو میشدند و صحبت میکردند، طرفین استدلال میکردند و استدلال یکدیگر را جواب میگفتند.
شاید این مقدار آزادی در دنیا بیسابقه باشد که حکومتی با مخالفان خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد. همچنین میآمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی(ع) مزاحمت ایجاد میکردند. روزی امیرالمؤمنین(ع) بر منبر بود. مردی آمد و سؤال کرد. علی(ع) بالبداهه جواب گفت. یکی از خارجیها از بین مردم فریاد زد:
«قاتله الله ما افقهه» (خدا بکشد این را، چقدر دانشمند است!) دیگران خواستند متعرضش شوند؛ اما علی(ع) فرمود رهایش کنید، او به من تنها فحش داد.» در سال چهلم، گروهی از همین خوارج پس از جنگ در مکه جمع شدند و بر کشتگان نهروان گریستند. سه نفر از آنان با هم پیمان بستند در یک شب امیرالمؤمنین(ع) و عمروعاص و معاویه را بکشند.
ابنملجم کشتن امیرالمؤمنین(ع) را بر عهده گرفت و وارد کوفه شد. او با همدستی «شبیببنبجره» و «وردانبنمجاله» تصمیم خود را عملی کرد. وردان و شبیب که با ابنملجم در شهادت امیرالمؤمنین(ع) همراه بودند، در حین درگیری کشته شدند.
در سیزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 هجری، حضرت مولیالموحدین علیبنابیطالب بعد از فارغ شدن از جنگ نهروان از شهادت خود خبر دادند. (مستدرک سفینهالبحار، ج 5، ص 213) در آن روز حضرت بر فراز منبر، بعد از بیان کلماتی در باب حقایق اسلام، به فرزندشان امام حسنمجتبی(ع) فرمودند:
«تا امروز چند روز از ماه مبارک رمضان میگذرد؟» امام مجتبی(ع) فرمودند: «13 روز گذشته است.» از امام حسین(ع) پرسیدند: «چند روز باقی مانده است؟» ایشان فرمودند: «17 روز باقی مانده است.» در این هنگام امیرالمؤمنین(ع) دست به محاسن مبارک گرفتند و فرمودند: «نزدیک است این موی من به خون سرم خضاب شود.»
بشارت دیدار
در شب 16 ماه مبارک رمضان سال 40 هجری، امیرالمؤمنین(ع) در خواب پیامبر(ص) را دیدند و آن حضرت به نزدیک شدن ملاقاتشان در بهشت به امیرالمؤمنین(ع) بشارت دادند و امیرالمؤمنین(ع) به دخترشان امکلثوم(س) خبر دادند. (ارشاد، ج 2، ص 15) در شب نوزدهم، امیرالمؤمنین(ع) روزه را در منزل امکلثوم(س) افطار نمودند.حضرت در آن شب بیدار بودند و بسیار از اتاق بیرون میرفتند و به آسمان نظر میکردند و میفرمودند: «به خدا سوگند، دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.» (منتهیالآمال، ج 1، ص 172) در صبح روز نوزدهم، بعد از اذان صبح، امیرالمؤمنین(ع) وارد مسجد شد و حضرت مشغول نماز شد.
هنگامی که در رکعت اول سر از سجده برداشت، شبیب به آن حضرت حملهور شد، ولی شمشیرش خطا کرد. بلافاصله ابنملجمـ لعنه اللّهـ حمله کرد و شمشیر او فرق مبارک آن حضرت را شکافت و محاسن شریفش به خون فرق مبارکش خضاب شد و صدای مبارکش بلند شد: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، فزت و رب الکعبه.» آنگاه صدای جبرئیل بلند شد و گفت:
«تهدمت واللّه ارکان الهدی و انطمست واللّه نجوم السماء و اعلام التقی و انفصمت واللّه العروة الوثقی، قتل ابن عم المصطفی، قتل الوصی المجتبی، قتل علی المرتضی، قتل سیدالأوصیاء، قتله اشقی الاشقیاء.»
دنیا پس از حضرت علی(ع) دیگر روی عدالت به خود ندید. انسانها با جهل خود سبب نابودی عدالت و حقمداری شدند. صدها سال است که حقیقت در پردهای از ابهام قرار دارد و اقامهکننده عدل نمیتواند در دنیایی پر از جهل پرچم عقل را برافراشته کند، مگر آنکه انسانها اراده کنند، بخواهند و پای آن بایستند.
پانوشتها:
1- ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 340.
2- محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 33، ص 176 177 (پاورقی.)
3- اللّهمّ إنّ اباتراب الحد فی دینک و صدّ عن سبیلک، فّالعَنْهُ لَعْناً وبیلاً و عَذِّبْهُ عذاباً الیما: (ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص 56 - 57.)
4- ابن ابی الحدید به نقل از کتاب ربیع الابرار، نوشتة زَمَخْشری، از قول جاحظ میگوید در دورة بنیامیه بیش از 70 هزار منبر وجود داشت که بر آنها، طبق سنّت معاویه، لعنت علی(علیهالسلام) صورت میپذیرفت. (محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 33، ص 178، پاورقی.)
5- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص 57.
6- محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 33،
ص 214.
این مقاله در تاریخ 1403/12/22 بروز رسانی شده است.