خدا در صحاح اهل تسنن
از جمله دلایلى که براى ردّ اعتقاد آنها داریم تضادّ بعض روایات است، چه آنکه یقینا رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مطالب ضدّ و نقیض نفرموده است پس باید گفت راویان اخبار یا عمدا به آن حضرت دروغ بستند یا از روى نادانى و یا فراموشى مطالبى را به عنوان احادیث نبوى نقل نمودهاند.
در اینجا ناچاریم براى روشن شدن بعض اذهان توضیح دهیم که شیعه کتابى که ادّعا داشته باشد همه روایات آن صحیح است ندارد. حتّى کتب اربعه شیعه نیز خالى از روایات غیر صحیح نیست و لذا علماى این مکتب آنها را بررسى کرده و روایات غیر صحیح را کنار مىزنند. از این گذشته از آنجا که اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام منتهاى تلاش خود را براى حفظ جان اقلیّت شیعه به کار مىبردند، گاهى روایاتى موافق آنچه که اهل سنّت بدان اعتقاد دارند مىگفتند تا افرادى که به عنوان جاسوسهاى دربارى براى شناخت شیعیان در محضر ائمّه علیهمالسلام حاضر مىشدند نتوانند آنها را بشناسند و در مواردى دیگر روایت حق را بیان مىکردند در حالى که ممکن است هر دو دسته روایت با سند صحیح نقل شده باشد. و این نیز یکى از علل اختلاف روایات مىباشد. البته آنان راههاى کلّى شناخت روایات حق را بیان فرمودند که یکى از آنها مخالف بودن با عقاید عامّه است بدین معنى که اگر دو روایت به دست ما رسید که یکى موافق عامّه و دیگرى مخالف آنها است و هر دو آنها از نظر سند بى إشکال است حق با روایتى است که مخالف قول عامّه است. بنابراین، اگر در این نوشتار و به طور کلى سلسله بررسیهاى صحاح ستّه به اشکالاتى برمىخوریم که مشابه آن به روایات ما نیز وارد است علّت آن روشن باشد.
یکى دیگر از راههاى شناخت روایات صحیح از غیر صحیح، مطابق عقل و نقل، موافقت و مخالفت آنها با قرآن است. بدین معنى که اگر دو روایت ، هر دو با سند صحیح به دست ما رسید که با هم در تضادّ بودند آنکه با قرآن مخالف است دستور داریم که آن را به دیوار بزنید.
ما در این بررسی ها برآنیم که یکى از د و مطلب را به اثبات برسانیم:
۱. روایات صحاح، مخصوصا صحیحین که از نظر اهل سنّت «اصحّ الکتب بعد القرآن» یعنى صحیحترین کتابها بعد از قرآن نامیده شده چنین نیست که همه روایات آن صحیح باشد.
۲. اگر قبول کنند که همه روایات آن صحیح است باید اوّلاً به اشکالاتى که مطرح مىشود پاسخ گویند و ثانیا قبول کنند آنانى را که اینان برایشان ارج و قرب قائلند زیر علامت سؤال بزرگى مىباشند.
از آنجا که شش کتاب مذکور یکنواخت چاپ نشده است آنچه که ما از آن استخراج کردیم بدین شرح است:
۱. صحیح بخارى، تألیف: «محمد بن إسماعیل بخارى» متوفّاى ۲۵۶ هجرى، ۹ جزء در ۳ مجلّد، چاپ دار الجیل بیروت.
۲. صحیح مسلم، تألیف: «مسلم بن حجّاج نیشابورى» متوفّاى ۲۶۱ هجرى، ۵ جلد که جلد پنجم آن فهرست است. چاپ دار احیاء التراث العربى، بیروت.
۳. سنن ابن ماجه، تألیف: «حافظ أبو عبد اللّه محمّد بن یزید قزوینى» متوفّاى ۲۷۵ هجرى، دو جلد.
۴. سنن ترمذی ، تألیف: «أبو عیسى محمّد بن عیسى بن سوره» متوفّاى ۲۷۹ هجرى، ۵ جلد.
۵. سنن أبی داود ، تألیف: «حافظ أبو داود سلیمان بن اشعث سیستانى» متوفّاى ۲۷۵ هجرى، ۴ جلد در دو مجلّد.
۶. سنن نَسائى ، تألیف: «أبو عبد الرحمان أحمد بن شعیب بن علیّ نَسائى» متوفّاى ۳۰۳ هجرى، ۸ جلد در ۴ مجلد.
توضیح آنکه چهار کتاب اخیر، چاپ دار الفکر بیروت مىباشد.
از دانشمندان و محقّقین محترم تقاضا داریم با انتقادات و راهنماییهاى خود ما را مورد لطف خود قرار دهند.
از خداوند بزرگ خواهانیم که توفیق بررسیهاى سایر مطالب صحاح را عنایت فرموده و از درگاهش مسألت داریم که به ما و همه آنانکه در راه اعتلاى راه اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام تلاش مىکنند اخلاص کامل مرحمت فرماید.
«سبحان اللّه عمّا یصفون»(۱)
خداى تعالى از هر چه وصفش کنند منزّه است.
شیعه، با پیروى از دستور پیامبر عظیم الشأن اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم که فرمود:
«انّى تارک فیکم ما ان تمسّکتم به لن تضلّوا بعدى . أحدهما اعظم من الآخر: کتاب اللّه حبل ممدود من السّماء إلى الأرض. وعترتى اهل بیتى ولن یتفرّقا حتّى یردا علىّ الحوض. فانظروا کیف تخلفونى فیه»،(۲) به اهل بیت آن بزرگوار تمسّک کرده و هرگز گمراه نمىشود و اگر همه فرقههاى اسلامى دستور فوق را اجرا کرده و در اصول و فروع دین از راهنمایىها و دستورات اهل بیت پاک پیامبرشان صلىاللهعلیه وآله بهره مىجستند، هم وحدت مورد نظر شارع حفظ شده و هم در گمراهى قرار نمىگرفتند.
شیعه، همانگونه که فروع دین خود را در بست از ائمه اهل بیت علیهمالسلام گرفته و بدون چون و چرا آن را مىپذیرد، در اصول دین نیز با استفاده از راهنمایىها و استدلالهاى آن بزرگواران حقّ را از ناحقّ و صحیح را از ناصحیح تشخیص داده و از آنان جدا نمىشود.
اوّلین اصل از اصول اعتقادات توحید است، یعنى خدا را به یگانگى شناختن و او را از صفات مخلوقین منزّه دانستن و براى او همتا و شریکى قرار ندادن.
ائمّه اهل بیت علیهمالسلام با بیان روشن خویش به ما آموختند که خدا جسم نیست تا دیده شود و هر چه که دیده شده و یا امکان دیده شدنش وجود داشته باشد مخلوق اوست بدین معنى که یا خداوند او را خلق کرده است و یا اثرى از مخلوق او مىباشد. او «برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم» بوده و هرگز ـ حتّى با عقل مجرّد ـ قابل درک نیست. نه دست دارد و نه پا و نه انگشت. نه در مکان است و نه در زمان، که او خود آفریننده زمان و مکان است. نه مىخندد و نه مىگرید و نه از چیزى تعجّب مىکند. نه محدود به حدودى است. نه فوقى برایش تصوّر مىشود و نه تحتى. نه شبها به پایین آمده و نه به خواب کسى مىآید. نه به چیزى جاهل است که باید به او آموخت و نه از علم او چیزى کم مىشود، چنانچه چیزى هم به آن افزوده نمىگردد.
با نگاهى به ابواب مختلف کتاب توحید از اصول کافی حقیقت امر در این اصل مهمّ اعتقادى ـ بلکه مهمّترین اصل آن ـ برایمان روشن مىشود.
به عنوان مثال، در باب نهم از آن کتاب (سى و دومین باب از اصول کافی) با عنوان: «باب فی ابطال الرّؤیه»، ۱۲ روایت نقل مىکند که در آنها مسأله دیده شدن خدا با صراحت رد شده است. ما در اینجا دومین روایت آن را مىآوریم تا نظر مبارک اهل بیت علیهمالسلام براى جویندگان حقیقت روشن شود:
خلاصه ترجمه: رسول خدا( صلىالله علیه وآله ) فرمود: «من چیزى در میان شما باقى مىگذارم که اگر به آن چنگ زدید هرگز گمراه نمىشوید. یکى از آن دو از دیگرى بزرگتر است. کتاب خدا ـ ریسمانى که از آسمان به زمین کشیده شده، و عترتم ـ اهل بیتم ـ و این دو تا ابد از هم جدا نمىشوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند. پس بنگرید که بعد از من با این دو (امانت) چه مىکنید
«صفوان بن یحیى مىگوید که أبو قرّه محدّث (از محدّثین اهل سنّت) از من خواست که از إمام رضا علیهالسلام برایش اجازه بگیرم. چون حضرتش به او اجازه فرمودند سؤالاتى از حلال و حرام و احکام نمود تا آنکه از توحید پرسید و گفت: برایمان روایت شده که خدا دیدن خود و سخن گفتن با خود را بین دو پیامبر تقسیم کرد. کلام و صحبت را به موسى علیهالسلام و دیدن را به محمّد صلىاللهعلیه وآله عطا کرد.(۳)
إمام رضا علیهالسلام فرمود: پس چه کسى از جانب خدا براى جنّ و انس خبر آورد که: «لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصارُ»(۴) و «لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْما»(۵) و «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ»(۶)؟ آیا او محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم نبود؟ گفت: آرى. فرمود: چگونه مىشود که مردى به مردم بگوید که من از جانب خدا آمدم و آنها را به امر خدا به سوى خدا بخواند و بگوید که: «لا تدرکه الابصار» و «لا یحیطون به علما» و «لیس کمثله شىء» آنگاه بگوید که من او را دیدم و به او احاطه علمى پیدا کردم و او به صورت بشر است؟ آیا حیا نمىکنید؟ بىدینها هم نتوانستند به او اینگونه إشکال کنند که از جانب خدا چیزى مىآورد آنگاه خلاف آن را مىگوید. أبو قرّه گفت: در قرآن آمده است: «ولقد رآه نزله أخرى»(۷) إمام رضا علیهالسلام فرمود: دنباله این آیه معلوم مىکند که چه دید. مىفرماید: «ما کذب الفؤاد ما رأى»(۸) یعنى: قلب او آنچه را که چشمش دید دروغ نگفت. سپس بیان مىکند که آن حضرت چه دید. مىفرماید: «لقد رأى من آیات ربّه الکبرى»(۹) آیات خدا غیر خداست و خداوند مىفرماید: «ولا یحیطون به علما» وقتى چشم بتواند او را ببیند به او احاطه علمى و معرفت پیدا کرده است.
أبو قرّه گفت: پس تو روایات را تکذیب مىکنى؟ أبو الحسن علیهالسلام فرمود: وقتى روایات، مخالف قرآن باشد آن را تکذیب مىکنم. آنچه مسلمانان بر آن اتفاق دارند این است که احاطه علمى به خدا ممکن نیست و هیچ چشمى او را درک نمىکند و چیزى شبیه او نیست
سألنى أبو قرّه المحدّث أن أدخله على أبی الحسن الرضا علیهالسلام فاستأذنته فی ذلک فأذن لى فدخل علیه فسأله عن الحلال والحرام و الأحکام حتّى بلغ سؤاله إلى التوحید فقال أبو قرّه: انّا روینا أنّ اللّه قسم الرؤیه والکلام بین النبیّین فقسم الکلام لموسى و لمحمّد الرؤیه، فقال أبو الحسن علیهالسلام : فمن المبلّغ عن اللّه إلى الثقلین من الجنّ و الانس ؟ «لا تدرکه الأبصار، ولا یحیطون به علما، ولیس کمثله شىء» أ لیس محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم قال: بلى، قال: کیف یجىء رجل إلى الخلق جمیعا فیخبرهم أنّه جاء من عند اللّه وأنّه یدعوهم إلى اللّه بأمر اللّه، فیقول: «لا تدرکه الأبصار، ولا یحیطون به علما، ولیس کمثله شىء» ثمّ یقول: أنا رأیته بعینى وأحطت به علما وهو على صوره البشر؟! أما تستحون؟ ما قدرت الزنادقه أن ترمیه بهذا أن یکون یأتى من عند اللّه بشىء ثمّ یأتى بخلافه من وجه آخر. قال أبو قرّه: فانّه یقول: «ولقد رآه نزله أخرى» فقال أبو الحسن علیهالسلام : انّ بعد هذه الآیه ما یدلّ على ما رأى حیث قال: «ما کذب الفؤاد ما رأى» یقول: ما کذب فؤاد محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم ما رأت عیناه ثمّ أخبر بما رأى فقال: «لقد رأى من آیات ربّه الکبرى» فآیات اللّه غیر اللّه وقد قال اللّه: «ولا یحیطون به علما» فإذا رأته الأبصار فقد أحاطت به العلم ووقعت المعرفه، فقال أبو قرّه: فتکذّب بالرّوایات ؟ فقال أبو الحسن علیهالسلام : إذا کانت الرّوایات مخالفه للقرآن کذّبتها وما أجمع المسلمون علیه أنّه لا یحاط به علما ولا تدرکه الأبصار ولیس کمثله شى
این روایت و سایر روایات این باب، بر ردّ آنچه که از عامّه (اهل سنّت) در باب دیده شدن خداى متعال نقل شده است مىباشد حال روایات صحاح ستّه را مرورى کرده و آنها را بررسى مىنماییم.
۱. خدا دیده مىشود
اوّلین مطلبى که در این بررسى بدان توجّه مىدهیم این است که صاحبان صحاح ـ به استثناى نسائى ـ روایاتى نقل کردهاند که رسول خدا صلىالله علیه وآله فرمود: «خداوند در آخرت دیده مىشود.(۱۰) ما این روایات را یک به یک بررسى کرده و از اهل انصاف قضاوت مىطلبیم:
حدیث أوّل: «روزى پیامبر اکرم صلىالله علیه وآله به ماه شب چهارده نگریست و فرمود: همانطور که شما این ماه را مىبینید به زودى پروردگارتان را بىهیچ مانع و مزاحمتى خواهید دید(۱۱)
لازم است در اینجا توضیحى را که در پاورقى ابن ماجه (ص ۶۳) در معناى «جهمیّه» نقل شده بیاوریم:
«محمد فؤاد عبد الباقى» که بر سنن ابن ماجه پاورقى زده است چنین مىنویسد:
«(الجهمیّه) هم الطائفه من المبتدعه، یخالفون اهل السنّه فی کثیر من الاصول کمسأله الرؤیه واثبات الصّفات. ینسبون إلى جهم بن صفوان من اهل الکوفه.
یعنى: اینان گروهى از بدعتگذارانند که با اهل سنّت در بسیارى از اصول، مانند رؤیت (یعنى دیدن خدا) و اثبات صفات (یعنى داشتن اعضاء و جوارح که به زودى متعرّض آن خواهیم شد)، مخالفت مىکنند. آنها منسوب به جهم بن صفوان از اهالى کوفه مىباشند.
با دقت در این توضیح به دو مطلب مىتوان پى برد:
أوّل ـ آنان که منکر رؤیت خدا و داشتن صفات مىباشند بدعتگذارند!
دوم ـ عقیده به رؤیت و امثال آن جزء اصول اعتقادات اهل سنّت است!
د ـ سنن ترمذی ج ۴، ص ۵۹۲، کتاب صفه الجنّه، باب ما جاء فی رؤیه الربّ تبارک و تعالى (باب ۱۶)، ح ۲۵۵۱.
ه ـ سنن أبی داود، ج ۴، ص ۴ ـ ۲۳۳، کتاب السنّه، باب فی الرؤیه، ح ۴۷۲۹ و ۴۷۳۱.
متن یکى از احادیث صحیح بخارى چنین است: (وعلى هذه فقس ما سواها).
... عن جریر قال: کنّا عند النبى صلىاللهعلیهوسلم فنظر إلى القمر لیله ـ یعنى البدر ـ فقال: انّکم سترون ربّکم کما ترون هذا القمر لا تضامّون فی رؤیته...
حدیث دوم: «روزى مردم از رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم پرسیدند آیا ما پروردگارمان را روز قیامت مىبینیم؟ فرمود: آیا در دیدن ماه در شب چهارده که ابرى مانع نباشد ضرر مىکنید؟ گفتند: نه، یا رسول اللّه! فرمود: آیا در دیدن خورشید که ابرى جلوى آن نباشد ضررى مىنمائید؟ گفتند: نه. فرمود: همانا شما خدا را مىبینید لابدّ خوانندگان محترم توجّه دارند که تشبیه دیدن خدا به دیدن ماه و خورشید، راه هرگونه توجیه را مىبندد که مثلاً بخواهند بگویند منظور از دیدن خدا، دیدن به قلب است نه با چشم سر و امثال آن. علاوه بر این، اهل سنّت خود اینگونه روایات را به ظاهر خویش باقى گذاشته و راه هر گونه توجیه را بستهاند.
(بگذریم از اینکه در دیدن خورشید به ما ضرر مىرسد!).
اینگونه روایتها آنچنان شایع بود که مردم ـ و مخصوصا پیروان اهل بیت علیهمالسلام ـ در هر عصرى به امامان بزرگوار رجوع کرده و از آنان حقیقت امر را جویا مىشدند و آن بزرگواران با دلایل قرآنى و عقلى، حدیث دیده شدن خدا را کذب محض دانسته و آنان را از چنین اعتقادى برحذر مىنمودند. چنانچه از روایاتى که در کتب روائى شیعه موجود.
متن یکى از احادیث صحیح مسلم چنین است:
«انّ ناسا فی زمن رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم قالوا: یا رسول اللّه! هل نرى ربّنا یوم القیامه؟ قال رسول اللّه صلىاللهعلیهوسلم : نعم. قال: هل تضارّون فی رؤیه الشمس بالظهیره صحوا لیس معها سحاب؟ وهل تضارّون فی رؤیه القمر لیله البدر صحوا لیس فیها سحاب؟ قالوا: لا یا رسول اللّه ! قال: ما تضارّون فی رؤیه اللّه تبارک و تعالى یوم القیامه إلاّ کما تضارّون فی رؤیه أحدهما...
سایر روایات نیز مشابه همان است که همگى دلالت مىکند که خدا در قیامت دیده مىشود.
است به خوبى این موضوع روشن مىشود که نمونه آن را از رجوع أبو قرّه شرح دادیم.
اینک روایاتى دیگر از صحاح ستّه در همین زمینه:
«چون قیامت برپا شد مؤمنین دنبال کسى مىروند که از آنها شفاعت کند. ابتدا نزد حضرت آدم علیهالسلام رفته و از او تقاضا مىکنند. او گناه خویش را یادآورى کرده و عذر مىخواهد و مىگوید به نزد نوح علیهالسلام بروید آنها نزد حضرت نوح علیهالسلام مىروند و همان تقاضا را از او مىنمایند او آنها را به إبراهیم علیهالسلام ارجاع مىدهد و آن حضرت به موسى و او به عیسى علیهماالسلام (و هر کدام ـ غیر از حضرت عیسى علیهالسلام ـ گناهان خود را مانع شفاعت مىدانند!) تا آنکه نزد پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله وسلم مىروند. آن حضرت نزد خدا رفته و از او اجازه مىگیرد و چون او را دید به سجده مىافتد...
این روایت نیز به خوبى مىرساند که رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم در آنجا که بود خدا را ندیده بود و چون نزد او رفت (که خواهیم گفت یعنى تا خانه خدا رفت و خدا در آن موقع در خانه خویش بود!) او را دید!
آرى، وقتى اهل بیت پیامبر علیهمالسلام ـ که رسول خدا صلىالله علیه وآله وسلم سفارش اکید به پیروى از آنها نموده ـ خانهنشین شوند، نه تنها احکام خدا زیر پا مىرود و بدعت جاى سنّت را مىگیرد، بلکه خدا و صفات او نیز ملعبه بازیگران مىگردد.
لابدّ خوانندگان محترم از خود مىپرسند که مؤمنین چرا ابتدا نزد پیامبر خودشان نرفته و در خانه دیگران را کوبیدند، آنهم از ابتدا در خانه آدم أبو البشر علیهالسلام که از انبیاء اولوالعزم نبود؟ و چرا او و سایر انبیا ـ که مىدانستند اینان از مؤمنین و از پیروان پیامبر آخر الزمانند ـ آنان را به پیامبر خودشان ارجاع ندادند و چراهاى دیگر که لابدّ پاسخ آنها را صاحبان صحاح، یا جاعلان حدیث مىدانند!
ما در بررسى «پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در صحاح» به خواست خدا، خواهیم خواند که از نظر بعض روایات آنها موسى و یونس و... مقامشان از پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم برتر است. چرا موسى علیهالسلام شفاعت نکرد؟ چرا نامى از یونس علیهالسلام نیست؟ و نیز خواهیم خواند که رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم مأمور به اقتداء و پیروى از داود علیهالسلام بود، چرا نامىاز مقتداى آن حضرت نیست؟! گوئیا مردم در صحراى محشر وقتى حقایق را دیدند بطلان این روایات برایشان آشکار گردیده است ! (البته در آنجا بطلان بسیارى از روایات صحاح، برایشان آشکار خواهد شد و ما نیز در این بررسیها مىخواهیم ـ به خواست خدا ـ قبل از قیامت آن را آشکار کنیم).
حال فرازهایى از متن یکى از روایات صحیح بخارى را در اینجا مىآوریم:
«یجتمع المؤمنون یوم القیامه فیقولون لو استشفعنا إلى ربّنا، فیأتون آدم... فیقول لست هناکم ویذکر ذنبه فیستحى. ائتوا نوحا... فیأتونه فیقول لست هناکم ویذکر سؤاله ربّه ما لیس له به علم فیستحى فیقول... فیقول ائتوا محمدا صلىاللهعلیهوسلم ... فیأتونى فأنطلق حتّى أستأذن على ربّى فیؤذن فإذا رأیت ربّى وقعت ساجدا...
پی نوشت :
(۱) آیه ۹۱ از سوره مؤمنون و آیه ۱۵۹ از سوره صافّات.
(۲) سنن ترمذی، ج ۵، ص ۶۲۲، کتاب المناقب، باب مناقب اهل بیت النبى (صلّى اللّه علیه وسلم)، ح ۳۷۸۸.
(۳) سنن ترمذی، ج ۵، ص ۳۶۸، کتاب تفسیر القرآن، باب ۵۳، ومن سوره والنجم، ح ۳۲۷۸.
«... انّ اللّه قسم رؤیته وکلامه بین محمّد صلىاللهعلیهوسلم و موسى فکلّم موسى مرّتین و رآه محمّد صلىاللهعلیهوسلم مرّتین».
(۴) سوره انعام، آیه ۱۰۳، یعنى: چشمها او را نمىبیند. (گفتهاند اگر درک همراه بصر باشد به معناى دیدن با چشم است).
(۵) سوره طه، آیه ۱۱۰، یعنى: (نه تنها چشم نمىتواند او را ببیند) علم کسى (هم) نمىتواند او را بشناسد. (ممکن است انسان چیزى را نبیند ولى به خصوصیات آن عالم باشد و خدا از این جهت هم منزّه است که کسى بتواند به او احاطه علمى پیدا کند).
(۶) سوره شورى، آیه ۱۱، یعنى: هیچ چیزى مثل او نیست.
(۷) سوره نجم، آیه ۱۳، یعنى: یکبار دیگر او را دید.
(۸) همان، آیه ۱۱.
(۹) همان، آیه ۱۸، یعنى: همانا او مقدارى از آیات بزرگ خدا را مشاهده کرد.
(۱۰) اکثریّت قریب به اتفّاق علماى عامّه قائلند که خدا در قیامت دیده مىشود و عدّهاى نیز دیدن خدا در دنیا را هم ممکن مىدانند و حتّى مىگویند که عدّهاى خدا را در خواب دیدند. مضحکتر آنکه براى دیدن خدا در خواب، نمازى نیز با کیفیّتى مخصوص بیان کردند!
(۱۱) الف ـ صحیح بخارى، ج ۱، ص ۱۴۵، باب مواقیت الصلاه وفضلها، باب فضل صلاه العصر و نیز ص ۱۵۰، باب فضل صلاه الفجر، وج ۶، ص ۱۷۳، تفسیر سوره ق، و ج ۹، ص ۱۵۶، کتاب التوحید، باب وکان عرشه على الماء.
ب ـ صحیح مسلم، ج ۱، ص ۴۳۹ و ۴۴۰، کتاب المساجد ومواضع الصلاه، باب ۳۷، ح ۲۱۱ و ۲۱۲.
ج ـ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۳ و ۶۴، مقدّمه، باب فیما انکرت الجهمیّه (باب ۱۳)، ح ۱۷۷ و ۱۷۸، وج ۲ ص ۱۴۵۱، کتاب الزهد، باب ۳۹، (آخرین باب از سنن)، در ضمن حدیثى طولانى به شماره ۴۳۳۶.
/خ