پرواضح است این پرسش آن قدر ضعیف است که ارزش پاسخ گویی ندارد؛ با این حال و با توجه به شبهاتی که در روزهای اخیر توسط برخی از شخصیتهای غیر شیعه مطرح شده است و در راستای تنویر افکار عمومی نمی توان آن را بی پاسخ گذاشت تا برخی تصور نکنند پاسخی بر این پرسش وجود ندارد.
بالاخره وفات یا شهادت؟
اولین نکته در پاسخ به این پرسش به کاربرد مختلف یک لغت در فرهنگ های مختلف و زمان های مختلف برمی گردد. اگر چه امروزه در فرهنگ ما واژه «شهادت» در مقابل واژه «وفات» است اما همیشه و همه زمان ها این گونه نبوده بلکه واژه وفات اعم از شهادت است. وفات برای از دنیا رفت به کار برده شده که این وفات به دو قسمت تقسیم می شد؛ شهادت در راه خدا و مرگ طبیعی. بنابراین هنگامی که واژه وفات به کار برده می شود هنوز به نوع از دنیا رفتن نپرداخته بلکه فقط گویای رفتن از دنیا به عالم برزخ است.کاربرد قرآنی این واژه نیز همین معنی را می رساند. خداوند در قرآن می فرماید:« الله یتوفی الانفس حین موتها»(زمر 42)؛خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىکند!؛ دقت در این آیه به خوبی می رساند که هیچ گونه تعارض و تضادی میان معنای «وفات» و «شهادت» برقرار نیست. زیرا معنای لغوی «وفات» هرنوع مرگی را پوشش می دهد(1) و در نتیجه برای اشاره به مرگ یک شهید می توان از کلمه وفات بهره برد. به عبارت دیگر یکی از انواع مرگ ها و بهترین نوع آن ، شهادت است.
منابع تاریخی نیز چنین مفهومی را ارائه می دهند. بدیهی است مورخین اهل سنت نحوه در گذشت خلیفه دوم را مرگ طبیعی نمی دانند و قائل به شهادت او هستند زیرا او توسط ابولؤلؤ به قتل رسید، با آنکه وی به مرگ طبیعی از دنیا نرفت با این حال برای وی از واژه وفات استفاده کرده اند.(2) نیز برای عثمان بن عفان خلیفه سوم چنین است، با آنکه به دلیل عملکرد خود باعث شورش بزرگی شد و مسلمانان مختلفی از جای جای جهان اسلام به مدینه هجوم آورده و به نسبت به کارگزارانش اعتراض کردند و در نهایت وی توسط مسلمانان کشته شد و مورخان اهل سنت وی را حق به جانب دانسته و قائل به شهادت وی هستند در امورد او نیز واژه وفات به کار برده اند(3) بنابر گزارش هایی که در منابع شیعی و اهل سنت آمده پس از شهادت حضرت علی (علیه السلام) ، عبیدالله بن عباس خطبه خواند و با واژه وفات از شهادت آن امام همام یاد کرد و گفت:« إن أمیر المؤمنین رحمه الله تعالى قد توفی برّا تقیا عدلا مرضیا، أحیا سنّة نبیّه و ابن عمّه و قضى بالحق فی أمت»(4) و قطعا عبیدالله قائل به شهادت حضرت علی (علیه السلام) است نه مرگ طبیعی. علاوه براین سند، گزارش های بسیار دیگری در منابع اهل سنت وجود دارد که از شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به واژه وفات یاد شده است(5)
نمونه هایی از کاربرد وفات به جای شهادت
مواردی که در منابع شیعی از شهادت بزرگورانی که قطع به شهادتشان هست، تعبیر به وفات شده بسیار زیاد است که به برخی از آنها اشاره می شود.یک: در منابع شیعی روایتی نقل شده که امام صادق (علیه السلام) نقل می فرماید: «إِنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله حِینَ جَاءَتْهُ وَفَاةُ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) وَ زَیْدِ بْن حَارِثَة....»(6)، ترجمه «هنگامیکه خبر وفات جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه به پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید....» آیا می توان گفت حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) شهادت جعفر و زید بن حارثه را قبول نداشته اند،این دو شهید هر دو در جنگ موته به شهادت رسیدند و هیچ یک از مورخین در این مسئله اختلاف ندارند با این حال از آن دو تعبیر به وفات می کنند.
دو: در برخی از منابع شیعی درباره تاریخ تولد امام سجاد (علیه السلام) نقل می کند: قبل وفاة امیرالمومنین (علیه السلام) بسنتین(7)... دو سال پیش از وفات امیرالمومنین(علیه السلام)، آیا کسی از شیعیان هست که نسبت به شهادت امام علی(علیه السلام) تردید داشته باشد؟ پس چرا از عروج ایشان با واژه «وفات» آمده است؟
سه: مرحوم طبرسی درکتاب احتجاج برای اشاره به عملکرد محمد حنفیه در دوران پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) می نویسد: بعد وفاة اخیه الحسین صوات الله علیه(8)..بعد از وفات برادرش امام حسین علیه السلام... شهادت امام حسین(علیه السلام) مورد اتفاق شیعه و سنی است و تعبیر وفات در مورد سیدالشهداء(علیه السلام) از سوی یک عالم شیعی به خوبی گویای معنای واقعی وفات است.
در این کتاب درباره حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) می خوانیم : بدانکه در وفات آن حضرت ما بین علماء اختلاف است و در چند سطر بعد می خوانیم آن حضرت را به زهر شهید کردند.(9) نیز درباره امام محمد باقر(علیه السلام) نوشته اند: مولف گوید که در تاریخ وفات آن حضرت اختلاف است ، و در چند سطر بعد می خوانیم: آن حضرت را ابراهیم بن ولید بن عبد الملک به زهر شهید کرده است.(10) ایشان از عروج امام جعفر صادق(علیه السلام) نیز واژه وفات را به کار برده است و پس از آن می گوید: «در ماه شوال سنهْ یکصد و چهل و هشت به سبب انگور زهر آلود که منصور به آن حضرت خورانیده بود ودر وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود»(11) این عالم بزرگ در مورد حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز در کتاب منتهی الآمال عبارت «وفات حضرت فاطمه (علیها السلام) را به کار برده است، ولی در ابتدای کتاب دیگری که در مورد حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به نام بیت الاحزان تألیف نموده و بسیاری از مصائبی که بر حضرت زهرا(سلام الله علیها) رفته باز گو کرده است. در نظر ایشان نیز به کارگیری واژه وفات به معنای رد شهادت نیست.
اما بحث تقویم:
با مراجعه ای که به برخی از تقویم های ده شصت شد، قبل از سال 1372 نیز در تاریخ شهادت صدیقة طاهره(سلام الله علیها) همان شهادت ثبت شده است، اما روزی را به مناسبت شهادت تعطیل نمیکردند. با توصیه صریح مقام معظم رهبری و برخی از برزگان حوزه علمیه مبنی بر بزرگداشت این روز جهت تعظیم شعائر و اقامة عزای عمومی مجلس محترم شورای اسلامی تصمیم به تعطیلی عمومی گرفت تا هم مردم به اقامه عزا بپردازند و هم از مظلوم ماندن یاد صدیقه کبرى(سلام الله علیها) بکاهند.همان علمایی که وفات حضرت را ذکر کرده اند در هنگام نحوه وفات حتی به جزئیات ماجرای هجوم و مسائل مرتبط به آن اشاره نموده اند. پر واضح است نزد آنان بین این دو عبارت تضاد وجود ندارد و نقل وفات به معانی انکار شهادت نیست و الا چنین تناقضی در نوشتارشان دیده نمی شد.
جمع بندی
در پایان گفتنی است، شهادت حضرت (سلام الله علیها) قابل کتمان نیست، با آنکه تاریخ نویسان تلاش بیش از حد در پاک کردن آثار این جنایت داشتند اما نتوانستد به کلی آن را محو کنند؛ اما امروزه با بوجود آمدن امکانات رسانه ای پیشرفته طرفداران قاتلان حضرت زهرا(سلام الله علیها) با شبهه افکنی و عوام فریبی قصد دارند تا کار ناتمام سلف خود را کامل کنند و لذا از باب قاعده «الغریق یتشبث به کل حشیش» به هر شبهه ای ولو سطحی دست می زنند و با پروبال دادن به آن شبهه سعی دارد اگر شده در گروه اندکی تأثیر بگذارند. یکی از این شبهه ها این است که تا 1370 شمسی در تقویم های ایران برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) واژه وفات به کار می رفت و بعد از آن واژه شهادت به کار رفته است؛ در صورتیکه طبق آنچه گذشت:اولا: تقویم سند علمی نیست و ملاک نیست.
ثانیا: وفات اعم از مرگ طبیعی و کشته شدن در راه خداست بنابراین حتی در منابع شیعی و غیر شیعی برای حضرت امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) که کسی در شهادتشان تردیدی به خود راه نمی دهد گاهی واژه وفات به کار رفته است.
پینوشت:
- لسان العرب ج3ص960
- بلاذری، فتوح البلدان، ص302؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ح7، ص 130
- ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج5، ص301؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج2، ص352
- بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص28
- تاریخ السلام، ذهبی، ج27، ص288؛ ابن سعد، طبقات کبری، الخامسه1، ص317؛ ثقفی کوفی الغارات، ج2، ص390و 640؛ مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص426، ج3، ص17
- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص177
- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، ج4، ص175 ؛ مجموعه نفیسه، فی تاریخ الائمه علیهم السلام، ص13
- طبرسی، احتجاج علی اهل اللجاج، ج2، ص373
- قمی شیخ عباس، ج2، ص92
- .همان، ص226
- .همان، ص 289
- ابن قولویه، کامل الزیارات، ص333
- شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج3، ص156
- شیخ عباس قمی، بیت الاحزان، 160