فدايي امام علي عليه السلام
سنجه حق عمار
همه سنت هاي پيامبر نابود شده است .
نامه اي نوشتند و با احتياط و احترام شکايت خود را گفتند. اما مشکلي ديگر پيش آمد . چه کسي نامه را به خليفه بدهد که موجب خشم او قرار نگيريد. همه به عمار نگاه کردند .
اين نامه دست خودت را مي بوسد . چون از همه مسن تري و حتي عثمان هم تو را به بزرگي مي شناسد ما خودمان شنيديم که مي گفت:از پيامبر شنيدم بهشت مشتاق سه نفر است :علي عليه السلام ،سلمان و عمار .
بر سراي عثمان رسيد خليفه مي خواست از خانه بيرون برود گفت چه کاري داري؟...کار شخصي ندارم اصحاب پيامبر نامه اي برايت نوشته اند . چند سطر آن را خواند با غضب نامه را بر زمين انداخت .
خوب نکردي . نامه اصحاب پيامبر محترم است خوب بود مي خواندي و جواب مي دادي
عصباني شد ...دروغ مي گويي عمار...
عمار با سر و صورت خاک آلود و خوني به محل تجمع اصحاب برگشت . چه شد ؟هيچ ...مرحمت خليفه و غلامانش است .
2ـ شام به دست او فتح شده بود . و او بود که اسلام را به آنجا برد... اما اکنون به خاطر جرمي بزرگ و نابخشودني به همراه فرزندش در غل و زنجير است. شرب خمر آزاد بود ولي حب علي نه. چه روزگار غريبي .
يک راه خلاصي بيش تر نمانده است. ولي گمان نکنم او بپذيرد....معاويه گفت :اگر هجو علي کني خودت و فرزندت آزادي . گفت :من بميرم هجو علي نمي کنم فقط يک درخواست دارم:مرا بعد از پسرم بکشيد . علت را پرسيدند گفت :من آنقدر به علي عشق مي ورزم که تمام هستيم را فداي او مي کنم اما مي ترسم پسرم با ديدن خون من نتواند صبر کند و ايمان ببازد .
3ـ علي را نمي شد از پا در آورد ولي اگر عمار را مي کشتند دو ضربه زده بودند يکي به عمار يکي به قلب علي عليه السلام .
4ـ در لشکر معاويه ولوله شد. ما چه کرديم ؟عمار صحابي پيامبر را کشتيم. مگر پيامبر نفرموده بود او به دست گروه طغيانگر کشته مي شود. پس آن گروه معاويه و سپاه اوست. ما طغيانگريم.
خبر به معاويه رسيد. دست به دامن حيله هاي عمر و عاص شد. خبيثانه خنديد . عمار را ما نکشتيم علي او را به کشتن داد . حيله کارگرشد . لشکر براي کشتن علي که عمار را با خود به ميدان کشانده بود و باعث قتل او شده بود محکم تر شمشير مي زد. حضرت غريبانه آه کشيد ...پس حتما قاتل حمزه سيد الشهدا هم کفار نبودند پيامبر بود چرا که حمزه همراه پيامبر به جبهه رفته بود .
منبع: ماهنامه فرهنگي اجتماعي ديدار شماره 110