شهیدی كه زیر آفتاب مانده بود
روایت از : مقام معظم رهبری (حفظه الله)
من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به آن برادرانى كه مسؤول بودند در آن خط و در آن منطقه، گفتم سريعا اين مسأله را دنبال كنيد، جسد اين شهيد را بياوريد و جسد شهداى ديگر را هم كه در اين منطقه ممكن است باشند جمع كنيد. اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پارهات يا اباعبدالله، اينجا انسان مىفهمد كه به زينب كبرى چقدر سخت گذشت، آن وقتى كه خودش را روى نعش عريان برادرش انداخت، و با آن صداى حزين، با آن آهنگ بىاختيار، كلمات را در فضا پراكند و در تاريخ گذاشت فرياد زد «بأب المظلوم حتى قضا، بأب العطشان حتى ندا» پدرم قربان آن كسى كه تا آن لحظهى آخر تشنه ماند و تشنهلب جان داد.1
پي نوشت:
1. بيانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در خطبههاى نماز جمعه 04/06/1367