روزگاريست که سوداي بتان دين من است

روزگاريست که سوداي بتان دين من است غم اين کار نشاط دل غمگين من است ديدن روي تو را ديده جان بين بايد وين کجا مرتبه چشم جهان بين من است
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزگاريست که سوداي بتان دين من است
روزگاريست که سوداي بتان دين من است
روزگاريست که سوداي بتان دين من است

شاعر : حافظ

غم اين کار نشاط دل غمگين من است روزگاريست که سوداي بتان دين من است
وين کجا مرتبه چشم جهان بين من است ديدن روي تو را ديده جان بين بايد
از مه روي تو و اشک چو پروين من است يار من باش که زيب فلک و زينت دهر
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن کرد
کاين کرامت سبب حشمت و تمکين من است دولت فقر خدايا به من ارزاني دار
زان که منزلگه سلطان دل مسکين من است واعظ شحنه شناس اين عظمت گو مفروش
که مغيلان طريقش گل و نسرين من است يا رب اين کعبه مقصود تماشاگه کيست
که لبش جرعه کش خسرو شيرين من است حافظ از حشمت پرويز دگر قصه مخوان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط