اصلاح الگوي مصرف و كاركردهاي رسانه ملي
درآمد
مدل چيست؟ مدل، بيان ساده شدهاي از واقعيت است كه شبيه به نقشهي راه يا طرح اوليه براي يك فعاليت است كه در اختيار مديران قرار ميگيرد. مدلهاي تغيير، در واقع ابزاري براي هدايت و مديريت تغييرات برنامهريزي شده هستند كه به مراحل و سازوكارهاي ايجاد و مديريت تغيير پرداخته و براي هر يك از ساحتهاي زير جواب و راهحل ارائه ميدهند:
عوامل تغيير، آغازگر تغيير، چگونگي تغيير، مراحل تغيير، نتايج تغيير و ...
كه البته اين مدلها برخي جامع و برخي ديگر با تكيه بر برخي از اجزاي اين مراحل و فرآيندها تدوين ميشوند.
موضوع مديريت تغيير يكي از موضوعات مهمي است كه امروزه به دليل سير شتابان تغييرات محيطي در مديريت سازمانها، جايگاه مناسبي پيدا نموده و همواره مطرح ميشود و چون از پشتوانهي تئوريك و نظري خوبي بهرهمند است، مباحث مختلفي دربارهي آن شكل گرفته و ميگيرد. اين موضوع گاهي با عنوان مديريت تغيير و گاهي به صورت جدا به عنوان توسعه و بهبود سازمان مطرح شده و فلسفهي آن بر اين اساس است كه محيط سازمان پيوسته در حال تغيير و تحول است و تغييرات دروني و بيروني سازمان و فعاليتهاي آن را به صورت اجتنابناپذيري تحت تأثير خود قرار ميدهند؛ در اين ميان سازمانهايي موفقترند كه بتوانند پيشبيني، كسب آمادگي و در نهايت تغيير و بهبود (و در مجموع تغيير) را به صورت مطلوب مديريت كنند. نكتهاي كه ذكر آن خالي از لطف نيست اين كه همواره اين تحولات محيط سازمان نيستند كه تغيير و بهبود را در سازمان ضروري ميسازند، بلكه گاهي به دليل علاقهي سازمان به توسعه و پيشرفت بيشتر و دستيابي سازمان به قلههايي بالاتر از اهداف تعيين شدهي قبلي است كه موضوع تغيير در سازمان اجتنابناپذير مينمايند. بنابراين بايد منشأ تغيير را دو چيز بدانيم: تغييرات محيطي و اقتضائات جديد ناشي از آن؛ تغيير اهداف و نتايج مورد انتظار.
تغيير در علم مديريت، مبتني بر نگرشي سيستمي و فرآيندمحور است كه الزاماً آگاهانه و با برنامهريزي از جايي آغاز ميشود و در جايي پايان ميپذيرد. در اين نوشتار تلاش ميكنيم ابتدا به طور اجمالي نگاهي به مباحث مديريت تغيير در سازمان به عنوان بحث پايه داشته و يكي از مدلهاي مطرح در اين زمينه را توضيح داده، سپس موضوع اصلاح الگوي مصرف را از اين منظر واكاوي و بازخواني نماييم و در انتها نيز با نگاهي به اين مدل تغيير سازماني، نقش رسانهي ملي را در اصلاح الگوي مصرف مطالعه كنيم. ضروري است در ابتداي اين نوشتار به واكاوي اصطلاحاتي بپردازيم كه در اين بحث به آنها نياز داريم تا در ايجاد درك مشترك از موضوعاتي كه مرور خواهيم كرد به توفيق بيشتري نايل آييم.
اصلاح و تغيير
مراد از آن ـ اصلاح به معناي عام ـ بهبودي و سامانبخشي اموري است كه دچار بحران، كاستي، نقص و فساد شده باشند. اصلاح در اين معنا در مقابل افساد قرار ميگيرد. (مطهري، 80:1384)
با اين تعريف، اصلاح ميتواند در جنبههاي مختلف حيات انساني معنا داشته باشد. چنان كه امروزه در ادبيات علوم مختلف نيز، اصلاح با همين تعبير يا امثال آن موضوعيت دارد و گاه از مباحث كليدي برخي علوم شمرده ميشود. از آن سو كه در لغت، تغيير را از حالي به حالي برگردانيدن و دگرگون كردن، دگرگوني، تبديل، تحويل و انتقال و انقلاب دانستهاند. (دهخدا) در برخي از متون براي تفاوت بين تغيير و نوآوري گفته شده است:
تغيير ايجاد چيزي است كه با گذشته تفاوت داشته باشد ولي نوآوري اتخاذ ايدههايي است كه براي سازمان جديد است. بنابراين همهي نوآوريها منعكس كنندهي يك تغييرند ولي همهي تغييرها نوآوري نيستند. (آقايي فيشاني، 26:1377)
مطابق با تعريف هَنسن نيز تغيير، فرآيند تحول و دگرگوني است كه در رفتارها، ساختارها، خطمشيها، منظورها يا بروندادها رخ ميدهد، (هنسن، 330:13370) بر اين اساس گفتهاند مديريت تغيير، فرآيند ايجاد رويكردي برنامهريزي شده براي تغيير در يك سازمان است و هدف آن به حداق رساندن مشكلات و اختلالات در جريان عادي فعاليتها است (مينزبرگ، 1988) كه در اين صورت ميتوان آن را واكنشي دانست ولي همواره مديريت تغيير واكنشي نيست، بلكه تغيير ممكن است به منظور رسيدن به هدفهاي والاتر و بهتر صورت گيرد و اين نوع مديريت تغيير، مديريت تغيير فعال است. بر اساس هر كدام ميتوان گفت مديريت تغيير، ميتواند به طور پيوسته، يك برنامهي منظم و رايج باشد. كريستوفر لورنز نويسندهي مقالات مديريتي مينويسد:
در شرايط فشارهاي بيرحمانهي رقبا و هزينهها، انگيزهي تام پيتر در موعظهي خود به كمپانيهاي بزرگ آمريكايي ـ اروپايياش آن بود كه يگانه راهحل براي پايداري، دوام و آبروي شركتها آن است كه دست كم يك برنامهي تغييرات عمده در سازمانهاي خود داشته باشند؛ چه آن كه تنها چيز با ثبات در جهان امروز تغيير است.
(ريچارد بكهارد و وندي پريچارد، 1376)
كنت بلانچارد، مراحل ششگانهي تغيير را شامل: اطلاعات، كاركنان، عملكرد، تماس تشريك مساعي و اصلاح ميداند. او از آموزش و بازنگري بر مهارتها به عنوان كليد فعال كنندهي تغيير نام ميبرد. جيم اندرود مجموعهاي از تغييرات جزيي را به جاي جهشهاي بزرگ پيشنهاد ميدهد كه به اندازهي تعداد و مراحل آن بستگي دارد. او معتقد است كه تغييرات بزرگي ممكن است به مقاومت منجر شود. (ملا محمد رحيمي، 1384)
الگو چيست؟
براي تمايل به الگوها بايد ميان الگوي آشكار كه بيواسطه قابل مشاهده است و الگوي پنهان كه با واسطه قابل مشاهده است، تميز قائل شد. الگوهاي دستهي اول را الگوهاي رفتاري يا كنشي و دستهي دوم را الگوهاي مفهومي مينامند. الگوهاي بيروني رفتار با مشخصات زير ساخته ميشوند:
- عملي كه قابل مشاهده و اندازهگيري است.
- به فراواني تكرار ميشود.
- ميان عده زيادي از اشخاص مشترك است.
- محتواي نوعي معناي اجتماعي است.
ليبرت و اسپيگلر در تبيين نقش فرد در تبعيت از الگو و يادگيري مشاهدهاي، اين فرآيند را در سه مرحله بررسي كردهاند:
1. مشاهده: به صورت زنده يا غير زنده؛ فيلم، ويديو، داستان و ...
2. اكتساب: يعني توجه به آن چه الگو ارائه كرده است و دريافت پيامهاي مورد نظر.
افراد به الگوهايي توجه ميكنند كه به كارآمدي مشهورند و براي الگوگيري كساني را انتخاب ميكنند كه در كارهايشان موفقاند و به آنهايي كه به طور مكرر شكست ميخورند، بياعتنا ميشوند. توجه انتخابي فرد، تحت تأثير تقويتهاي پيشين او نيز قرار دارد، يعني تقويتهاي پيشين ميتوانند يك آمايهي ادراكي در فرد ايجاد كنند كه موجب توجه به الگو شود.
3. پذيرش: پس از مشاهدهي الگو و اكتساب آن، پذيرش معني پيدا ميكند. براي اندازهگيري پذيرش، يادگيرنده در شرايطي قرار داده ميشود كه ميتواند آزادانه رفتار سرمشق را راهنماي عمل خود قرار دهد. اگر ياد گيرنده از رفتار سرمشق استفاده كرد، معلوم ميشود كه به مرحلهي پذيرش رسيده است. پذيرش ميتواند به چهار شكل رخ دهد: تقليد مستقيم، تقليد غيرمستقيم، تقابل مستقيم، تقابل غيرمستقيم، در تقليد، تكرار رفتار سرمشق به صورت مستقيم انجام ميگيرد، در حالي كه در تقابل، رفتاري مخالف آنچه الگو انجام داده است، بروز ميكند. وقتي كه سرمشقگيري به صورت مستقيم انجام ميگيرد، مشاهده كننده به همان صورتي كه سرمشق رفتار كرده است، رفتار ميكند. در صورتي كه مشاهده كننده درست در جهت مخالف عمل كند، تقابل به شكل مستقيم انجام گرفته است. ممكن است ياد گيرنده در معرض مجموعهاي از رفتارهاي فشردهي كلي قرار گيرد؛ در اين جا تقليد به صورت غيرمستقيم انجام ميگيرد و رفتار يادگيرنده فقط شباهتهايي به رفتار الگو دارد ولي در تقابل غيرمستقيم، يادگيرنده به نحوي متفاوت از الگو رفتار ميكند. (شريفيان، 1388)
عوامل اجتنابناپذيري تغيير
نيروهاي خارجي
- پيشرفت هاي فن آوري
- تغييرات بازار
- فشارهاي سياسي و اجتماعي
-نياز به تغيير و تحول
نيروهاي داخلي
- تصميم ها و رفتار مديريتي
عوامل داخلي و خارجي تغيير
الف) عوامل خارجي چهارگانهي مهم تغيير عبارتند از:
ويژگيهاي جمعيتشناختي
نكتهي ديگر در اين حوزه، تغييرات كيفي جمعيتهاي انساني است. تفاوتي كه از دانش، بينش، باور، اعتقاد، رفتار، عادات و رسوم، سطح زندگي، انتظارات روابط و كنشهاي اجتماعي در جامعه پيدا ميشود، نيز از ديگر عواملي است كه تغيير در همهي زمينههاي پيش گفته را اجتنابناپذير و ضروري ميكند؛ اين كه معلومات نسل امروز چيست، انتظارات او چه اندازه است؟ عادات و رسوم او با نسل گذشته چه تفاوتهايي پيدا كرده است؟ باورهاي اين نسل چه هزينههاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي در بر دارد و امثال اين پرسشها ميتوانند شرايط جديدي را براي برنامههاي خرد و كلان جامعه فراهم سازند. براي نمونه اگر نرخ رشد جمعيت جوان، رو به فزوني است طبيعي است كه برنامهها بايد در جهت توسعهي فضاهاي آموزش عالي، توسعهي شغل و منابع درآمدزايي، توسعهي صنعت و اشتغال، توسعهي فرهنگي در حوزهي خانواده و مانند آن اصلاح شوند و اگر همين رشد دربارهي رشد جمعيت مسن جامعه مصداق يافته است، طبيعي است بر اثر كاهش جمعيت مولد بايد تدبيرهاي ديگري در فرآيند اصلاح، مورد نظر برنامهريزان قرار گيرد. به هر تقدير، در جوامع مختلف، جمعيت انساني و تغييرات ناشي از آن از عوامل مهم و تأثيرگذار بر اصلاح و بهبود پديدهها در ادارهي جوامع لحاظ ميشوند.
پيشرفتهاي فنآورانه
تلاش انسان براي مواجه شدن با محيط فيزيكي ... و سعي براي رام كردن يا كنترل محيط به وسيلهي ... ابتكار و نبوغ خود در بهرهبرداري از همگي منابع در دسترس. (كارل ميچم، 1994)
از سوي ديگر تعاريف ارائه شده از فنآوري توسط برونگرايان بر پايهي اثراتي بوده كه بر روي نهادهاي اجتماعي نهاده است. از اين رو اغلب صاحبنظران اين ديدگاه را دانشمندان علوم اجتماعي تشكيل ميدهند؛ براي نمونه سنيگر فنآوري را چنين تعريف مينمايد:
اين كه هر چيز به طور معمول چگونه انجام ميشود يا ايجاد ميشود و اين كه چقدر انجام يا ايجاد ميشود. (كارل ميچم، 1994)
تكنولوژي يا فنآوري نوعاً در قالب موارد زير تعريف شده است:
1. اشياء يا مصنوعات بشرساز فيزيكي؛
2. فعاليتها يا فرآيندهايي كه شيوههاي توليد را در بر دارند؛
3. دانش مورد نياز براي استفاده از تجهيزات، ابزارها و شيوههاي توليد؛ به تعبيري دانش فني. (ماريجو، 206:2006)
به هر ترتيب، چه تعريفهاي ماهيتگرا از فنآوري و چه تعاريف غير ماهيتگرا از آن را مدنظر قرار دهيم و چه برداشتهاي سختافزارانه كه نگاه ابزاري و وسيلهي به اين موضوع دارند و چه ديدگاههاي نرمافزارانه كه بيشتر به جنبههاي فكري و نظري تكنولوژي توجه نشان ميدهند، فنآوري را بايد هم حاصل تغيير و تحول بدانيم و هم منشأ آن.
با وجود تعريفهاي مختلفي كه از فنآوري شده است، چند نكته دربارهي فنآوري حائز اهميت است:
- فنآوري يكي از تجليات بارز و روشن استعداد آفريندگي و آفرينشگري انسان است؛
- فنآوري با هر تعريف و عنواني غايت و منظوري را دنبال ميكند كه همان توليد كار يا خدمات است؛
- به كارگيري فنآوري مستلزم تصرف و تغيير در اشيا، روابط و محيط طبيعي انسان است؛
- به فنآوري هم از نقطه نظر نرمافزاري ميتوان نگريست و هم از جنبهي سختافزاري؛
- فنآوري با زمينههاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه پيوندي محكم و ناگسستني دارد؛
- تغيير جزء ذات فنآوري است.
- فنآوري امروزه در همهي جنبههاي مختلف حيات بشري ريشه دوانده و نسبت به همهي آنها تأثيرگذار يا تأثيرپذير بوده است: حوزههايي مانند اقتصاد، سياست، مديريت، فرهنگ، ارتباطات و حتي تربيت و اخلاق.
- فنآوري اينك خود به عنوان مهمترين جنبهي رقابت (عامل بعدي مؤثر در تغيير و تحول) در جهان امروز تلقي شده و شالودهي آن به حساب ميآيد.
رقابت و يا تغييرات در بازار
در بازار رقابت، شركتها اجباراً بايد شيوههايي از توليد را به كار گيرند كه از كمترين ميزان هزينه و بالاترين ميزان كارايي برخوردار باشند تا به اين ترتيب بتوانند به مصرفكننده در تحصيل كالايي با كيفيت بهتر و قيمت پايينتر كمك كنند. در اين حالت منابع كل اقتصاد به شيوهاي كارآمدتر مورد استفاده قرار گرفته و باعث ميشود تمام اقتصاد سود ببرد (شريعتي نجفآبادي، 1388).
فشارهاي ناشي از تحولات اجتماعي و سياسي
ب) و اما عوامل داخلي تغيير
1. مسائل نيروي انساني مانند نيازهاي ارضاء نشده، عدم رضايت شغلي، غيبت و ترك خدمت، بهرهوري، مشاركت و ...
2. تصميمها و رفتار مديريتي؛ مانند: تضاد، رهبري، سيستم پاداش، تغيير ساختار و ... (رضاييان، 456:1386)
فرآيند تغيير و الگوهاي آن
همان گونه كه گفته شد، لازمهي يك تغيير برنامهريزي شده، وجود يك فرآيند منظم حركت و يا به تعبيري نقشهي راه است كه بتواند مراحل ايجاد تغيير را خوب تبيين كرده، مشكلات را شناسايي و براي آنها راهحل ارائه كند. چند نگرش معروف يا مدلي كه براي تغيير وجود دارند، عبارتند از: مدل سه مرحلهاي كرت لوين، مدل تغييرات برنامهريزي شده، مدل هفت مرحلهاي تغيير، مدل فرآيندي گسترش يافته، تحقيق در عمل؛
مدل سه مرحلهاي كرت لوين (2)
- خروج از انجماد؛ (3)
- تغيير يا تمرين رفتار جديد؛ (4)
- تثبيت رفتار جديد يا انجماد مجدد؛ (5)
اول آن كه فراگرد تغيير شامل يادگيري چيز جديد و همچنين قطع نگرشها، رفتارها يا اقدامهاي سازماني جاري است. دوم آن كه تغيير صورت نميگيرد، مگر آن كه انگيزشي براي تغيير وجود داشته باشد. اين مورد اغلب دشوارترين مرحلهي تغيير است.
سوم آن كه افراد، كانون همهي تغييرات سازماني هستند. هر تغييري خواه در ساختارها، فرآيندها، نيروي انساني، سيستمها و مانند آن نيازمند تغيير در افراد است.
چهارم آن كه مقاومت در برابر تغيير حتي هنگامي كه هدفهاي تغيير نيز كاملاً مطلوب هستند وجود خواهد داشت.
پنجم آن كه تغيير اثربخش، نيازمند تقويت رفتارها، نگرشها و اقدامهاي سازماني جديد است.
در نمودار زير ميتوان فرآيند سه مرحلهاي تغيير را در مدل كرت لوين مشاهده نمود:
حالت قديمي
خروج از انجماد (ذوب کردن)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احساس نياز به تغيير
تغيير
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حرکت از حالت قديمي به حالت جديد
انجماد- تثبيت حالت جديد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حصول اطمينان از تغيير دائمي
تغيير جديد
خروج از انجماد
الف) جابهجايي فيزيكي افراد به منظور قطع روابط اجتماعي و منابع اطلاعاتي آنان؛
ب) قطع حمايتهاي اجتماعي از افراد داراي رفتار غير قابل قبول؛
پ) تجربهي تحقير شدن با ايجاد ندامت و پشيماني در افراد نسبت به رفتارهاي گذشته.
ت) برقراري ارتباط مستمر ميان تمايل به تغيير افراد با پاداش و عدم تمايل آنان با تنبيه. (رضاييان، 465:1386)
تغيير يا تمرين رفتار جديد
تثبيت رفتارهاي جديد
مدل تغييرات برنامهريزي شده
1. ايجاد نياز براي تغيير؛
2. طراحي فرآيند تغيير؛
3. ادارهي فرآيند تغيير به وسيله شناخت و بررسي گزينههاي مختلف و ايجاد تغيير به طور واقعي؛
4. تعميم و تثبيت تغيير؛
5. دستيابي به يك واسطهي نهايي و قابل پذيرش.
مدل هفت مرحلهاي تغيير
مدل فرآيند گسترش يافته: (6)
در اين مدل كه نوع تكامل يافتهي مدل لوين است، تغيير برنامهريزي شده از ديد مديريت عالي مورد توجه واقع شده است. در اين نگرش، مديريت عالي سازمان ميپذيرد كه نيروها و روندهاي فراواني تغيير را به سازمان تحميل ميكنند و موضوع تغيير مربوط به فرآيندهاي متداول حل مشكلات و تصميمگيري سازمان است. به طور معمول، مديريت عالي سازمان اهداف خود از تغيير را بيان ميكند، راهكارهاي موجود مطالعه، ارزيابي و يكي از آنها انتخاب ميشود. ممكن است سازمان در ابتداي فرآيند، نيازمند همكاري يك فرد به عنوان عامل تغيير به منظور پذيرفتن مسئوليت اقدامات مربوط به تغيير باشد، كه ميتواند از اعضاي سازمان باشد و يا تحت عنوان مشاور يا حتي عضو دعوت شده از خارج سازمان ولي عضو ستاد تغيير باشد. مراحل مدل فرآيند گسترش يافته را در نمودار زير ميتوان مشاهده كرد: (مورهد گريفين، 548:1386)
فشار براي تغييرــــــــ تشخيص و تبيين مشکل ـــــــــــ فرآيند حل مشکل
عامل تغيير
اندازه گيري، ارزيابي و کنترل ــــ اعمال تغيير
مديريت انتقال
يكي ديگر از نظريههاي فرآيندي تغيير سازمان، تحقيق در عمل است. در اين روش، تغيير سازمان بر اساس يك الگوي تحقيق صورت ميگيرد؛ تحقيقي كه به بهبود ادارهي سازمان و در مجموع افزودن به دانش سازماني كمك ميكند. محقق يا عامل تغيير، شخص خارج از سازمان است كه در كل فرآيند تغيير يعني از شناخت تا ارزيابي دخالت دارد. فرآيند تحقيق در اين روش شامل جستجوي كامل، مطرح كردن پرسشها، مصاحبه با كاركنان و ارزيابي سوابق آنها است كه به تحليل و تركيب اطلاعات منجر ميشود. محقق از دادههاي به دست آمده در مرحلهي اول تحقيق به عنوان مبناي مقايسهي دادهها در طول دورهي تغيير يا پس از آن استفاده ميكند. بدين ترتيب محقق ميتواند اثرات تغيير بر سازمان را ارزيابي كند؛ ارزيابي سازمان و تغييري كه در بهبود آن اعمال ميشود (مورهد و گريفين، 550:1386).
با همهي تفاوتهايي كه ميان مدلهاي تغيير وجود دارد، مشابهتهايي هم در مراحل اصلي فرآيند تغيير موجود است كه قدر مشترك آنها به حساب ميآيد: اول، مرحلهي ورود به تغيير است كه خود شامل سه مرحلهي ارزيابي نيازهاي اوليه يا نيازسنجي اوليه، تبيين و طراحي برنامه و ايجاد تعهد به اجرا است؛
دوم، مرحله تشخيص يا تحليل تواناييهاي سازماني است؛
سوم، تغييرات برنامهريزي شده كه خود شامل آموزش، تيمسازي، تكامل تيمي و برنامهريزي استراتژيك است؛
چهارم، مرحلهي تثبيت و تأكيد بر تغيير است؛
پنجم، ارزيابي برنامه هاي مربوط به فرآيند تغيير؛
ششم، پيگيري برنامهها و فعاليتهاي تغيير است. (ملا محمد رحيمي، 1384)
مدل تغيير لوين، رسانهي ملي و اصلاح الگوي مصرف
اول اين كه بايد كل جامعه را سازماني دانست با ابعادي بزرگتر، روابطي پيچيده و متغيرهاي تأثيرگذار بيشتر كه تحول و تغيير در آن اولاً شديدتر و ثانياً متنوعتر است ولي مبدأ همهي تحولات و تغييرات مورد نظر فرد است.
دوم آن كه بسته به اين ويژگي، ايجاد تغيير در جامعه و نهادينه كردن آن كاري بس دشوار است و هرگز نبايد به دنبال نتايج آني و زودهنگام بود. گاه برنامهريزان تغيير در اين ابعاد به دنبال نتايجي در سالها و يا حتي دههها و يا سدههاي آينده هستند.
ديگر آن كه، وقتي گفته ميشود مصرف، بايد توجه داشت كه مصرف به بسيطترين متعلقات آن مانند مواد مصرفي اطلاق نگردد، بلكه مصرف در موضوعاتي مانند زمان، نيروي انساني، سرمايهي ملي، سرمايه جواني، اعتماد و اطمينان ملي، نشاط، شادابي و شادكامي عمومي و امثال آن نيز مصداق يافته و حتي مهمتر است.
نكتهي سوم آن است كه دربارهي الگوها و الگوسازي پرسشهاي بيشماري وجود دارد كه نبايد بيپاسخ مانده و يا از كنار آن به راحتي گذشت: اين كه الگو چيست؟ الگوها در جامعهي ما چه جايگاهي دارند؟ آيا برداشت و نوع تلقي مردم از الگو و آن چه كه ما در پي آن هستيم هم افق هست يا خير؟ الگوسازي چگونه و با چه شرايطي؟ و دهها پرسش ديگر از اين دست كه پاسخ دادن به آن بسيار حياتي است كه البته اين نوشته درصدد تبيين آن نيست.
و مرتبط با موضوع اين نوشته بايد اذعان كرد كه رسانه به عنوان يكي از ابزارهاي در اختيار برنامهريزان تغيير است كه البته نقش و جايگاه آن بسيار مهم و حياتي است ولي اين به معناي آن نيست كه همهي تكاليف بر عهدهي رسانه و همهي كاستنيها نيز از ناحيه آن است. موفقيت رسانهها دربارهي تغيير و يا اصلاح هنگامي است كه اول تغيير برنامهريزي شده باشد؛ دوم تكاليف، نقش و وظايف افراد، نهادها و مراكز تصميمگير، مجري و ناظر به خوبي و شفاف تبيين شده باشد و سوم اين كه همهي نهادها و افراد درگير با موضوع بتوانند و بخواهند كه به وظايف و تكاليف خود به خوبي عمل كنند. بنابراين رسانه نيز جزيي از اين سيستم به حساب ميآيد نه همهي آن.
اكنون بر اساس مدل سه مرحلهاي كرت لوين بايد بگوييم كه در اصلاح الگوي مصرف، رسانهي ملي بايد الزاماً به سه مرحله بينديشد:
1. خروج از انجماد
2. اصلاح يا تمرين رفتار جديد
3. تثبيت الگوي جديد. براي تطبيق الگوي سه مرحلهاي لوين به موضوع مورد بحث و نسبتسنجي رفتار رسانهي ملي با اين مراحل، شايد جدول زير گويا باشد.
مرحله اول؛ ـــــــــــ1. تبيين ضرورت اصلاح الگوهاي فعلي مصرف
خروج از انجماد 1-1. ايجاد ترديد در بنيان هاي رفتاري فردي و جمع(دانش و نگرش)
2-1. ترسيم زيان ها، کاستي ها و آسيب هاي رفتارهاي فعلي
2. تقويت اراده ي فردي و جمعي براي تغيير و اصلاح الگوهاي پيشين
1-2. ايجاد آمادگي روحي براي پذيرش تغيير و دفع نگراني فردي و جمعي در جايگزيني الگوهاي جديد
2-2. ايجاد انگيزه هاي مادي و معنوي و برشمردن منافع و دستاوردهاي فردي و جمعي
مرحله دوم؛ ـــــــــ 1. تبيين دستاورد الگوهاي جديد رفتاري
انجماد مجدد 2. دروني سازي الگوهاي جديد رفتاري
3. تبديل مخاطبين به مبلغان الگوهاي جديد
4. آسيب شناسي رفتارهاي جديد و تکامل بخشي به آن ها
مرحله سوم؛ ــــــــ 1. معرفي الگوهاي جديد رفتاري
تغيير يا تمرين رفتار 2. تلاش براي خو گرفتن با الگوهاي جديد
3. توسعه تغيير به همه اقشار، افراد و مناطق
4. شناسايي و معرفي موانع اصلاح الگوهاي مصرف- علل مقاومت در برابر تغيير- و ارائه راهکار براي مقابله با اين مقاومت كه اكنون ميتوانيم اين سه مرحله را چنين توضيح دهيم:
خروج از انجماد
تغيير در معرف يا دانش؛ تغيير در نگرش يا گرايش؛ تغيير در رفتار فردي؛ تغيير در رفتار گروهي.آسانترين نوع تغيير، ايجاد تغيير در دانش و معرفت است. با ارائه و آموزش يك مطلب ممكن است در دانش يك فرد تغيير رخ دهد. تغيير در نگرش پس از آن قرار ميگيرد. نگرش از اين كه جهات عاطفي مثبت يا منفي پيدا ميكند، ساختي متفاوت با ساخت دانش و معرفت دارد.تغيير در رفتار فردي به طور قابل ملاحظهاي دشوارتر و زمان برتر از دو تغيير پيشين است ولي ايجاد تغيير در عملكرد گروهي يا سازماني از آن جا كه مبتني بر تحقق همهي انواع تغيير قبلي است و از طرفي به تغيير در عادات، آداب و سنتها مربوط ميشود، دشوارترين و زمانگيرترين تغييرات است؛ با وجود اين هر چند در سازمانها از بين سطوح تغيير، سطوح آخر يعني تغيير در رفتار فردي و گروهي اهميت بيشتري دارند ولي لازمهي تغييرات اساسي در رفتار فردي و گروهي، ايجاد تغيير در دانش و نگرش افراد است. (سلطاني تيراني، 11:1378)
رفتار گروهي زياد
رفتار فردي
گرايش دشواري
دانش
زيادــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کم
زمان مورد نياز
براي نمونه اگر قرار است موضوعي مانند الگوي استفاده از سرمايهي انساني ـ كه كمتر مورد توجه واقع ميشود ـ مورد نقادي و اصلاح قرار گيرد، سادهترين راه اين است كه دانش و معرفت مديران و تصميمگيرندگان اين حوزه ارتقا يابد و دانش آنها دربارهي چيستي اين سرمايه، اهميت استراتژيك آن براي جوامع امروزي، نقش آن در توسعهي پايدار، هزينههاي صورت گرفته براي تربيت و پرورش نيروي انساني متخصص، شرايط جذب، نگهداري و تربيت نيروي انساني، تأثير سرمايهي نيروي انساني در ارتقاي جايگاه كشورها در سطح بينالمللي و امثال آن به شيوههاي اقناعي تبيين شود تا دانش و معرفت تصميمگيران و استفادهكنندگان از نيروي انساني ارتقا يافته، ترميم و اصلاح شود. اگر اين سطح از تغيير با استفاده از شيوهها و تكنيكهاي مناسب به خوبي صورت گيرد، روشن است كه تغيير در حوزهي بينش آنها به راحتي صورت خواهد گرفت و باور آنها نسبت به چگونگي جذب، نگهداري، آموزش و ارتقاي نيروي انساني و نحوهي تعامل با اين سرمايهي بزرگ تغيير خواهد كرد و در مرحلهي بعد متناسب با اين معرفت و باور، رفتاري درخور با سرمايهي انساني سازمان متنوع خود در پيش خواهند گرفت؛ آن وقت است كه ديگر نيروي انساني در رديف ديگر ابزار توليد قرار نخواهد گرفت. جذب و گزينش نيروي انساني ضابطه مند و هدفمند شده و تربيت، پرورش، نگهداري و آموزش او دغدغهي مديران شده و همچنين خواستهها و كرامت انساني و انگيزههاي او در فرآيند توليد و كار براي مديران اهميت خواهد يافت. با نيروهاي متخصص و متعهدي كه به دانش و تعلق سازماني مجهزند به ديدهي سرمايههاي پويا و كمياب سازمان نگاه و رفتار خواهد شد و به دانش، تخصص و دغدغههاي آنها در فرآيند فعاليتها اهميت داده شده و از همافزايي آنها در رسيدن به اهداف سازمان بهرهمند خواهند شد و استمرار اين نگرش تبديل به عادت و رويهاي دائمي خواهد شد و توسعهي اين رفتار در سطح كلان جامعه موجب رفتار گروهي و عادت اجتماعي و فرهنگ خواهد شد؛ چيزي كه در برخي از كشورهاي غربي يا شرقي در رويكردهاي نوين و البته موفقيتآميز به مديريت نيروي انساني قابل مشاهده است و البته نبايد از اين نكته غفلت كنيم كه در تعاليم اسلامي نيز ميتوان ردپايي از همين نگرش سيستمي براي تغيير و تحولات رفتار اجتماعي رصد كرد كه البته استخراج آن، كار علمي و محققانه ميطلبد؛ چرا كه در حوزهي تغيير و اصلاح بينش و باور فردي، اسلام، ظرايف و دقت نظرهاي موشكافانهاي دارد كه نيازمند مطالعهي نظاممند، عميق و دقيق است.
حال به جواب پرسش اصلي در اين مرحله ميرسيم كه رسانهي ملي در مرحلهي اول كه از سوي لوين خروج از انجماد ناميده شده چه رسالتي دارد؟ همان طور كه در نمودار پيشين نيز آمد، مهمترين فعاليتي كه رسانه ميتواند در مرحلهي اول انجام دهد اين است كه احساس نياز به تغيير الگوهاي فعلي مصرف را در مخاطبان برانگيزد. طوري كه شك و ترديدي نسبت به اين موضوع وجود نداشته باشد ولي بايد به اين مهم نيز اذعان نمود كه براي اصحاب رسانه پيش از هر چيز شناسايي عوامل و ريشههايي كه موجب رفتار و عادتهاي رفتاري جامعه در زمينهي مصرف و در سطوح مختلف شده است، مهم مينمايد. چه در بعد فردي آن، چه در ابعاد اجتماعي و در حوزههاي مختلف، شناسايي اين عوامل كمك خواهد كرد كه بتوان براي دفع آنها از روشهاي بهينه وعلمي كمك گرفته و متناسب با هر عاملي، به اتخاذ روش و تكنيكهاي تأثير و تغيير روي آورد. شايد اين مقاله را مجال آن نباشد كه به اين عوامل بپردازد ولي به اختصار توجه به عوامل زير را ميتوان مورد توجه قرار داد:
فقدان بحران هاي بزرگ قابل مشاهده توهمات فرهنگي نادرست
بي مسئوليتي نسبت به ديگران بي توجهي به عادت هاي رايج در خانواده
منابع قابل رؤيت بسيار عادت هاي رفتاري فقدان اطلاعات لازم
ساختارها و فرآيندهاي مصرف زا در زمينه مصرف تبليعات مصرف زا
سنت هاي غلط اجتماعي سازماني و خانوادگي
بي توجهي فرد، خانواده، سازمان و حاکميت به تعاليم ديني
عوامل بي توجهي به عادت هاي رفتاري در زمينه مصرف
ولي اين كار چگونه بايد صورت گيرد؟ ايجاد حس نياز به تغيير و اصلاح كار آساني نيست. به اعتقاد نويسنده اين مهم از سه طريق ممكن است:
الف) تبيين ضرورت اصلاح الگوهاي فعلي مصرف براي مخاطبان
اول، ترسيم زيانها، كاستيها و آسيبهاي رفتارهاي فعلي جامعه در مصرف (اين كه رفتارهاي فعلي مصرفي دولت، سازمانها، خانواده و افراد چه هزينههاي مادي و معنوي زيادي را بر جامعه و فرد، چه اكنون و چه آينده تحميل ميكند و بروز اين رفتارها و اصرار بر الگوهاي فعلي چه نتايج و فوايدي را از دسترس افراد و جامعه دور ميسازد، يكي از مهمترين ابزارها در مرحلهي تبيين ضرورت اصلاح الگوهاي فعلي مصرف است. اگر رسانهي ملي بتواند در تبيين اين موضوع موفق باشد، ورود به مراحل ديگر تغيير و اصلاح الگوي مصرف، بسيار آسانتر خواهد بود).
دوم، ايجاد ترديد در بنيان رفتارهاي فردي و جمعي ـ دانس و نگرش ـ (رفتارها ريشه در معرفت (دانش) و يا نگرش افراد و يا ضمير جمعي جامعه دارد. براي تغيير در رفتارها نيازمند دستكاري و تغيير اطلاعات و دانش فرد دربارهي آن نوع رفتار و يا تغيير و اصلاح نگرش فرد دربارهي يك پديده يا رفتار هستيم. اگر اين اتفاق با موفقيت صورت گيرد و رسانهي ملي بتواند با ارتقاي آگاهيهاي فردي و جمعي در جامعه و ارائهي اطلاعات درست، زمينههاي تغيير معرفت و باور مخاطبان خود را دربارهي الگوهاي رايج مصرف تغيير دهد، چون بنيانهاي رفتاري را دگرگون كرده است. قطعاً به رفتارهاي جديد و تمسك مخاطبان به الگوهاي جديد خواهد انجاميد. البته نميتوان ناديده انگاشت كه لازمهي اين موفقيت، اعتمادي است كه مخاطب به منبع پيام دارد و اين اعتماد در يك فرآيند پيچيده و طولاني به دست آمده يا ميآيد).
ب) تقويت ارادهي فردي و جمعي براي تغيير و اصلاح الگوهاي پيشين.
اول، ايجاد آمادگي روحي براي پذيرش تغيير و رفع نگراني فردي و جمعي در جايگزيني الگوهاي جديد (گاه فرد يا جامعه از آمادگي رواني لازم براي تغيير و اصلاح الگوهاي رفتاري خود برخوردار نيست. احساس ميكند كه تغيير و يا اصلاح الگويي از الگوهاي زندگي، منافع او را به خطر مياندازد. احساس ميكند هويت او زير سؤال ميرود، احساس ميكند كه جايگاه اجتماعي او دچار تزلزل ميشود، احساس ميكند كه در پيشرفت و موفقيت او موانعي ايجاد ميشود و دهها نوع احساس از اين نوع. رسانهي ملي در مرحلهي خروج از انجماد بايد بتواند، بر اين احساسهاي غيرواقعي افراد و فضاي رواني برآمده از تغيير غلبه كند و بيدليل بودن و غير منطقي بودن آن را به افراد و جامعه بنماياند و با ترسيم واقعي حاصل از اصلاح الگوهاي رفتاري، ترديد افراد از تغيير و اصلاح را پايان دهد).
دوم، ايجاد انگيزههاي مادي و معنوي و برشمردن منافع و دستاوردهاي رفتار جديد (گاه شرايط و فضاي ذهني فردي و جمعي جامعه براي تغيير مهيا است ولي آن چه كه باعث ميشود افراد نتوانند به تغيير و اصلاح الگوهاي رفتاري بينديشند، عدم برخورداري از انگيزههاي لازم است. در اين جا است كه يك دستگاه تأثيرگذار و يا مديريت كنندهي افكار بايد بتواند مشوقها و مزاياي لازم را براي مخاطب خود توليد و يا كشف كند. گاه حركت به سوي رفتارهاي نو نيازمند تحريك عقلاني يا ذهني و عاطفي افراد است كه يك نظام رسانهاي بايد بتواند با مطالعهي جمعيتشناسانه يا جامعهشناسانه و همچنين روانشناسانه نقاط مهم اين تحريك عقلاني و يا عاطفي را شناسايي و حتي آستانهي تحريك مخاطبان خود را نيز به روشهاي علمي باز شناسد. در اين جا است كه ميتواند با تمسك به شيوههاي علمي و تجربي راه را براي ارتقا و تأثير بيشتر فراهم آورد. براي تحريك مخاطبان يكي از راههاي مؤثر ترسيم افقي روشن و مطلوب در اثر يك رفتار بهنجار است. در موضوع مورد توجه ـ اصلاح الگوي مصرف ـ رسانه ميتواند با ابزار علمي و مطالعه شده، چشماندازي روشن در اثر درك الگوهاي رايج مصرف و جايگزين كردن آنها با الگوهاي مناسب و جديد براي مخاطبان ترسيم كند و نتايج مطلوب و رضايتبخشي را كه هم براي فرد متصور است و هم براي جامعه ـ اعم از نتايج معنوي و يا مادي ـ براي او بنماياند و از اين طريق در جلب همراهي و همدلي او براي تحقق الگوهاي نو به نتايج مطلوب دست يابد).
تغيير يا تمرين رفتار جديد
دوم، نظام فرهنگي جامعه و اجزاي آن نسبت به اين الگوها توجيه و نسبت به تعميم آن متعهد باشند؛
سوم، نقش همهي سازمانها در نظام فرهنگي جامعه نسبت به موضوع روشن بوده و تعريف مشخصي براي فعاليتهاي آنها وجود داشته باشد؛
چهارم، رسانهي ملي به عنوان نهاد تبييني و تبليغي، بسترساز و فراهم كنندهي تمهيدات لازم براي سهولت فعاليت ديگر دستگاههاي مرتبط در موضوع تغيير و اصلاح الگوهاي جديد است و در عين حال كه اهميتي بسيار براي اين نقش قائل هستيم و شايد آن را نيمي از فرآيند اصلاح الگوي مصرف بتوان دانست ولي نميتوان انتظاري بيش از اين از رسانهي ملي داشت.
چنان كه در نمودار پيش گفته گذشت، در اين مرحله، رسانهي ملي ميتواند تلاشهاي زير را صورت دهد:
* معرفي الگوهاي جديد رفتاري در حوزهي مصرف؛
چنان كه پيشتر هم اشاره شد مفروض اصلي در اصلاح الگوي مصرف آن است كه در اين حوزه الگوهاي مناسب و مطالعه شدهاي وجود دارند. در حقيقت توليد اين الگوها، بايد در نظام فرهنگي جامعه صورت گرفته باشد و رسانهي ملي تنها بايد الگوهاي تعريف شده در حوزههاي مختلف را معرفي، تبيين و تبليغ نمايد. به اعتقاد نويسنده، گذشته از آموزههايي كه رسانه در موضوع الگوي مصرف به مخاطبان ارائه ميدهد، رفتار حرفهاي رسانهي ملي براي حركت در جهت الگوهاي ارائه شده توسط خود اين رسانه مهمتر مينمايد. عدم تنافي و تناقض در رفتار رسانهاي صدا و سيما در حوزهي برنامهسازي و رعايت الگوهاي تعريف شده در برنامهها و حتي پيامهاي بازرگاني، شايد بيشترين تأثير را در تغيير نگرش و دانش مخاطبان خواهد داشت. انسجام و هماهنگي پيامهايي كه از شبكههاي مختلف رسانهي ملي توزيع ميشوند، نكتهي با اهميت ديگري است كه باعث خواهد شد زمينههاي خنثيسازي پيامها به وسيلهي يكديگر و تضاد و تناقض در آنها از بين برود. * تلاش براي خو گرفتن با الگوهاي جديد؛
بديهي است كه همهي فعاليت رسانه در معرفي الگوهاي جديد مصرفي جامعه نميتواند مثمر ثمر باشد، بلكه آن چه باعث ميشود اين الگوها نهادينه شوند، خو گرفتن مخاطبان با اين الگوها است. پارسونز جامعهشناس معروف ميگويد كه مهار اجتماعي مطلوب و موفق در درجهي اول مبتني بر شيوههاي جامعهپذيري و دروني كردن الگوها و ارزشهاي فرهنگي جامعه است. تبديل الگوهاي جديد به عادات رفتاري مخاطبان يكي از مراحلي است كه براي همهي نظامهاي تنظيم و هدايت كنندهي رفتار اجتماعي بسيار حساس و مشكل است. درونيسازي اين رفتارها كار آساني نيست و مستلزم تلاش و اهتمام بسيار زيادي است. رسانهي ملي به عنوان گستردهترين دستگاه تبليغي براي اصلاح فرهنگ عمومي براي خوگرفتن و عادت افراد با الگوهاي جديد نيازمند يك نقشهي راه است؛ نقشهاي كه در آن هدفگذاريهاي كوتاه و بلند مدت وجود داشته باشد. نقشهاي كه مراحل فعاليتها به صورتي كلان و حتي بخشي و شبكهاي تعريف شده باشند. پيشنياز اين الگوي مصرف بسيار كارساز و قابل توجه است:
1. آموزش و ارتباطات؛
در جايي كه مقاومت در برابر تغيير به دليل اطلاعات نادرست و ناكافي و عدم آگاهي است ممكن است يك برنامهي ارتباطي به منظور آموزش و ارتقاي سطح آگاهيهاي مخاطبان مناسب و نتيجهبخش باشد.
2. مشاركت و مداخله؛
اگر كساني كه تحت تأثير تغيير قرار ميگيرند، خود در آن مشاركت و مداخله داشته باشند، به صورت طبيعي مقاومت در برابر تغيير كاهش خواهد يافت. رسانه ميتواند با برنامههاي مختلف زمينههاي لازم را براي ايجاد حس مشاركت مخاطبان در اصلاح الگوي مصرف و كم كردن و از بين بردن مقاومت در برابر تغيير فراهم كند.
3. حمايت و پشتيباني؛
گاهي افراد در تطبيق خود با عادات و رفتارهاي جديد به اين دليل كه از خود مقاومت نشان ميدهند كه با رفتارها و عادات جديد احساس بيگانگي ميكنند. رسانه ميتواند با استفاده از روشهاي علمي مناسب اين احساس را از بين ببرد. ترسيم فراگيري الگوهاي جديد و رفتار جامعه طبق الگوهاي جديد باعث ميشود تا كساني كه با ترديد به روشها و الگوهاي جديد مينگرند، بر ترديد خود فائق آيند و عادات و رفتارهاي گذشته را ترك كنند.
تثبيت يا انجماد مجدد
1. بكوشد تا با تبيين دستاوردهايي كه در اثر رفتارها و الگوهاي جديد رفتاري پديد آمده است، رفتارهاي جديد را بيش از پيش براي افراد، مطلوب و رضايتبخش جلوه دهد.
2. درونيسازي الگوهاي جديد مصرف يا اصليترين فعاليت تثبيت بايد در اين مرحله صورت گيرد و رسانه ميتواند با جهتگيريهاي مختلف برنامهاي به درونيسازي و نهادينه كردن الگوهاي جديد رفتاري كمك كند.
3. رسانه در اثر فعاليت تبليغي خود بايد بكوشد تا مخاطبان را به حدي از انگيزه و اقناع برساند تا آنان مبلغ الگوهاي جديد مصرف باشند و در جهت تحكيم و تثبيت نگرشها و رفتارهاي جديد قدم بگذارند. در بحث تبليغ و اقناع از مراحل تبليغ چنين ياد شده است:
مرحلهي اول: پذيرش
مرحلهي دوم: تكرار
مرحلهي سوم: غالبي شدن
مرحلهي چهارم: نشر دادن
اگر در فعاليتهاي رسانهاي اصلاح الگوي مصرف، بتوان مخاطبان را تا رسيدن به مرحلهي چهارم كه همان نشر دادن الگوهاي اصلاح شدهي مصرف است، همراهي كرد، ميتوان تضمين نمود كه فعاليتهاي برنامهريزي شده براي اصلاح الگوي مصرف به درستي انجام شدهاند.
4. آسيبشناسي رفتارهاي جديد و تكامل بخشي به آنها از ديگر فعاليتهايي است كه بايد در اين مرحله برنامهريزي و اجرا شود، با اذعان به اين كه در اثر تغيير شرايط و اقتضائات و همچنين بينقص نبودن الگوها و يا حتي نياز اجتنابناپذير آنها به تغيير و تحول، ارزيابي اين الگوها در دورههاي زماني معين و زدودن كاستيها و نواقص آن ميتواند فرآيند تكاملبخشي آنها را سرعت بخشيده و فعاليتهاي مورد نظر را در جهت رسيدن به اهداف بهينه اثربخشتر نمايد. رسانهي ملي به جهت ارتباط هميشگي خود با جامعه و افراد بايد به رصد نواقص و كاستيهاي الگوها، رفتارها و حتي عملكرد ديگر اجزاي سيستم اصلاح و تغيير الگوهاي مصرف همت گمارد؛ كمكاريهاي احتمالي، انحرافهاي كم يا زياد را رصد كرده و با انعكاس به موقع، زمينه را براي اجراي درست برنامههاي تغيير فراهم نمايد.
پي نوشتها:
1. Jon Nais bitt
2. روانشناس معروف آلماني كه از او به عنوان پدر روانشناسي مدرن ياد ميشود. (1947-1890)
3. unfreezing
4. changing
5. refreezing
6. Expanded Proces Model
منابع:
1. آقاي فيشاني، تيمور. خلاقيت و نوآوري در انسانها و سازمانها. چاپ اول. تهران. نشر ترمه. 1377
2. البستاني، فؤاد افرام. المنجد الطلاب. محمد بندرريگي. تهران. انتشارات اسلامي. 1360
3. حوزه. دين و تكنولوژي 1. شمارهي 48. بهمن و اسفند 1370
4. دهخدا، علي اكبر. لغتنامه.
5. راغب اصفهاني، ابوالقاسم. مفردات راغب.
6. رضاييان، علي. مباني سازمان و مديريت. تهران. انتشارات سمت. 1386
7. ريچارد بكهارد و وندي پريچارد. مديريت تغييرات اساسي، مهدي خداپرست. تهران. مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني. 1374
8. سلطاني تيراني، فلورا. نهادينه كردن نوآوري در سازمان. چاپ اول. تهران. خدمات فرهنگي رسا. 1387
9. شريفيان، محمد جواد. الگو چيست؟. سايت نوجوان 87. 1388/2/26
10. شريعتي نجفآبادي، احسان. بازار رقابت كامل. سايت پژوهه. www.pajoohe.com. 1388
11. ماري جو، تئوريهاي مديريت. دكتر حسن داناييفر. چاپ سوم. نشر افكار. تهران. 1387
12. مطهري، مرتضي. پيرامون جمهوري اسلامي. قم. انتشارات صدرا. 1384
13. معين، محمد. فرهنگ معين.
14. ملامحمد رحيمي، هما. مديريت تغيير؛ ارائه تجربهي شركت ايران ترانسفو. تهران. سومين همايش بينالمللي مديريت. 1384
15. مورهد و گريفين. رفتار سازماني. دكتر سيد مهدي الواني و دكتر غلامرضا همازاده. تهران. انتشارات مرواريد. 1386
16. هنسن مارك. مديريت آموزشي و رفتار سازماني. محمد علي نائلي. اهواز. دانشگاه شهيد چمران. 1370
17. Mitcham, K (1994). Thinking therough technology: the part between engineering and philosophy. Chicago: university of Chicago Press. (www.regnet.edu)
18. Len, Nixon. "change management: theory and practice". No1 (march 2004): 1-4
19. Lippitt, Waston and westel, "dynamics of planned change". 1958
20. Mintzberg H. & westtly. cycles of organizational change, strategic management journal, Vol. 13, 1992.
/ج