فروغ تابان ولایت (3) بررسى روايات

ما در اينجا نخست به تجزيه و تحليل و بررسى رواياتى كه در اين مورد رسيده مى پردازيم و پس از نتيجه گيرى نظر خود را خاطر نشان خواهيم ساخت . رواياتى كه در اين مورد به ما رسيده ، پس از بررسى به چهار قسم تقسيم مى شوند:
پنجشنبه، 31 تير 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فروغ تابان ولایت (3) بررسى روايات
فروغ تابان ولایت (3) بررسى روايات
فروغ تابان ولایت (3) بررسى روايات

نویسنده : محمد محمدى اشتهاردى




ما در اينجا نخست به تجزيه و تحليل و بررسى رواياتى كه در اين مورد رسيده مى پردازيم و پس از نتيجه گيرى نظر خود را خاطر نشان خواهيم ساخت .
رواياتى كه در اين مورد به ما رسيده ، پس از بررسى به چهار قسم تقسيم مى شوند:

1- قسم اول روايات :

پاره اى از رواياتى كه در اين مورد رسيده ، دلالت دارند كه تلفظ نام مبارك حضرت ول عصر(علیه السلام) به طور مطلق (در هر زمان و مكانى در هر شرايطى) بى آنكه جاى تقيه باشد حرام است و در اين قسم روايات ، علت خاصى ذكر نشده است ، در اينجا بذكر چند نمونه از اين قسم روايات مى پردازيم .
1- مرحوم كلينى رحمه اللّه از على بن رئاب رحمه اللّه نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
“ صاحب هذا الامر لا يسميه باسمه الا كافرا؛”
نام مبارك صاحب اين امر (حضرت ولى عصر علیه السلام) را هيچ كس جز شخص كافر نمى برد.)(54)
2- و نيز مرحوم كلينى از ريان بن صلت نقل مى كند كه گفت :
“ سمعت ابا الحسن الرضا عليه السلام و سئل عن القائم قال : لا يرى جسمه و لا يسمى اسمه ؛”
از حضرت رضا عليه السلام در مورد سؤالى كه پيرامون حضرت قائم (علیه السلام) شده بود شنيدم فرمود:” جسمش ديده نمى گردد، و نامش برده نمى شود”.(55)
3- مرحوم صدوق رحمه اللّه در كتاب اكمال الدين از صفوان بن مهران نقل مى كند كه شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: مهدى (علیه السلام) كه از فرزندان تو است كيست ؟
فرمود:
“ الخامس من ولدى السابع يغيب عنكم شخصه و لا يحل لكم تسميته ؛”
“مهدى پنجمين امام از فرزند امام هفتم است وجود مقدسش از شما پنهان مى شود و براى شما بردن نام او جايز نيست .”(56)
4- و نيز مرحوم صدوق رحمه اللّه در كتاب نامبرده از محمد بن عثمان بن عمرى رحمه اللّه نقل مى كند كه گفت : برايم دستخطى (توقيع ) پديدار شد كه با آن دستخط آشنا بودم (57)
به اين عبارت :
“ من سمانى فى مجمع من الناس فعليه لعنة اللّه ؛”
“كسى كه در ميان اجتماع مردم ، نام مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد.”(58)
5- مرحوم صدوق رحمه اللّه در كتاب كمال الدين از حضرت عبدالعظيم حسنى رحمه اللّه نقل مى كند كه امام محمد تقى عليه السلام درباره حضرت قائم (علیه السلام) فرمود:
“ يخفى على الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه و تحرم تسميه و هو سمى رسول اللّه و كنيته ؛”
“تولد آن حضرت بر مردم مخفى است ، وجود او از انتظار آنان پنهان است و بر آنان بردن نام او حرام مى باشد، او هم نام و هم كينه ، رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم است “.(59)
و روايت ديگرى كه در اين معنى به ما رسيده است .

2- قسم دوم از روايات :

پاره اى از روايات كه در اين مورد وارد شده به روشنى دلالت دارد بر ترك نام بردن آن حضرت تا موقعى كه قيام مى كند و سراسر زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد مى نمايد، اينك نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب مى كنيم :
1- علامه مجلسى رحمه اللّه در كتاب بحارالانوار از محمد بن زياد ازدى رحمه اللّه نقل مى كند كه امام موسى بن جعفر عليه السلام هنگامى كه از امام قائم (علیه السلام) سخنى به ميان آمد فرمود:
“ خفى على الناس ولادته و لا يحل لهم تسميته حتى يظهره عزوجل فيملاء به الارض قسمطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا؛”
“ تولد حضرت قائم (علیه السلام) بر مردم پنهان است ، نام بردن او براى آنان جايز نيست تا وقتى كه خداوند متعال او را ظاهر كند، و به وسيله او زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.”(60)
2- علامه مجلسى رحمه اللّه از حضرت عبدالعظيم حسنى روايت مى كند كه اما هادى (علیه السلام) درباره حضرت قائم (علیه السلام) فرمود:
“ لا يحل باسم حتى يخرج يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا...؛”
“ياد كردن حضرت قائم (علیه السلام) بنام جايز نيست تا وقتى كه نهضت كند و زمين را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.”(61)
3- مرحوم كلينى رحمه اللّه به سند خود از ابن هاشم داود بن قاسم جعفرى رحمه اللّه نقل مى كند كه امام باقر عليه السلام در ضمن حديثى فرمود:
“ و اشهد على رجل من ولد الحسن لايسمى و لا يكنى حتى يظهر امره فيملاها عدلا كما ملئت “جورا انه القائم بامر الحسن بن على عليه السلام ؛”
گواهى مى دهم به آمدن مردى از فرزندان امام عسكرى عليه السلام كه نام و كنيه اش برده نمى شود تا قيامتش ظاهر گردد، زمين را همان گونه كه پر از جور شده پر از عدل و داد كند، اوست كه به امر جانشينى از امام حسن عسكرى عليه السلام مى پردازد.”(62)
4- مرحوم صدوق در كتاب اكمال الدين به سند خود از حضرت عبدالعظيم حسنى نقل مى كند كه وى (حضرت عبدالعظيم ) اعتقادات خودش را در محضر امام هادى عليه السلام عرضه داشت و (در ضمن ) به امامان يكى پس از ديگرى بنام اقرار كرد تا اينكه به امام دهم عرض كرد: اى سرور من ! پس از اينها امام من شما هستيد؟
حضرت فرمود:
“ و من بعدى ابنى الحسن فكيف للناس بالخلف من بعده ؟
قلت : فكيف ذلك ؟
قال : لانه لا يرى شخصه و لا یحل ذكره باسمه حتى يخرج فيملاء الارض ‍ قسطا و عدلا الى ان قال هذا دينى و دين آبائى ؛”
“اما بعد از من فرزندم حسن عليه السلام است ، پس حال مردم نسبت به جانشين بعد از او چگونه است ، عرض كردم : (براى چه ؟) چگونه است ؟
فرمود: زيرا او ديده نمى شود و بردن نامش جايز نيست تا وقتى كه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد تا اينكه فرمود دين و عقيده من و پدرانم همين است .”(63)

3- قسم سوم از روايات :

پاره اى از روايات دلالت دارند كه نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) جايز نيست و در همين روايات عدم جواز نام بردن حضرت به خوف و ترس از ضرر تعليل شده است به عنوان نمونه به اين چند روايت ذيل وقت كنيد:
1- مرحوم كلينى رحمه اللّه به سند خود از على بن محمد از ابو عبداللّه صالحى رحمه اللّه نقل مى كند كه گفت : پس از درگذشت امام حسن عسكرى عليه السلام ، اصحاب ما از من خواستند كه اسم و مكان حضرت مهدى (علیه السلام) را سؤ ال كنم (پس از سؤ ال ) جواب آمد:
“ ان دللتم على الاسم اذا دعوه و ان عرضو المكان دلوا عليه ؛”
“ اگر آنها را به اسم حضرت مهدى (علیه السلام) آگاه سازيد آن را ظاهر مى سازند، اگر مكانش را بشناسند بر ضد او اقدام مى كنند.”(64)
محدث بزرگ شيخ حر عاملى رحمه اللّه پس از نقل اين حديث مى گويد اين حديث دلالت دارد كه نهى ائمه اطهار عليهم السلام از نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) مخصوص مواردى است كه خوف از ضرر و بروز فساد باشد.
2- نيز مرحوم كلينى رحمه اللّه از عبداللّه بن جعفر حميرى رحمه اللّه نقل مى كند: كه شخصى از محمد بن عثمان رحمه اللّه (نايب خاص دوم ) پرسيد: آيا جانشين حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام را ديده اى ؟ او در پاسخ گفت : آرى به خدا سوگند، تا اينكه پرسيد اسمش چيست ؟
در پاسخ گفت :
“ فالاسم محرم عليكم ان تساءلوا عن ذلك من عندى فليس لى ان احلل و لا احرم ولكن عنه عليه السلام فان الامر عند السلطان ابا محمد مضى و لم يخلف ولدا (الى ان قال ) و اذا وقع الاسم وقع الطلب فاتقوا اللّه وامسكوا عن ذلك ؛”
اما در مورد نام بردن از حضرت مهدى (علیه السلام) پرسش كردن از آن ، بر شما حرام است ، اين را از پيش خود نمى گويم ، براى من روا نيست كه پيش خود چيز حلال را حرام و يا حرام را حلال كنم ولى حكم امام را گفتم ، زيرا زمامدار وقت چنين تصور مى كند كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا چنين تصور مى كند كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت و فرزندى بجاى نگذاشت تا اينكه گفت : هر گاه نام حضرت مهدى عليه السلام برده شود نتيجه اش طلب كردن (دشمنان ) از اوست ، بپرهيزيد از خدا و از اين مطلب دوم فروبنديد.”(65)
اين روايت همانند روايت است كه با صراحت و روشنى دلالت دارد بر اينكه نهى از نام بردن حضرت ، به خاطر خوف و رسيدن ضرر به آن بزرگوار است ، چه آنكه وقتى نام او شناخته شد. دنبالش به جستجوى او خواهند پرداخت از اين رو امام عليه السلام از بردن نام آن حضرت نهى فرموده ، بلكه از نام بردن آن حضرت به طور مبهم رد شده ، تا كسى كه آن را نمى داند به آن مطلع نشود، لذا كسى كه مى داند بر او اظهار آن نام حرام است .
3- مرحوم صدوق رحمه اللّه در اكمال الدين از على بن عاصم كوفى رحمة اللّه نقل مى كند كه در ميان توقيعات (دست خطهاى ) امام زمان عليه السلام اين جملات پديدار شده :
“ ملعون ملعون من سمانى فى محفل من الناس ؛”
مشمول لعنت است كسى كه نام مرا در ميان اجتماعى از مردم ببرد.”(66)
اينكه حضرت شمول لعنت را مقيد بنام نموده در ميان اهل سنت (و بنى عباس ) دليل آن است كه در غير اجتماع آنها نام بردن آن حضرت جايز است .
بنابراين كه بگوئيم قيد در اين گونه موارد دلالت بر مفهوم دارد (بنابراين ) نهى امام عليه السلام به خاطر رعايت تقيه است .
4- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از محمد بن همام رحمة اللّه نقل مى كند كه : محمد بن عثمان عمرى گفت :
“ خرج توقيع به خط عرفته من سمانى فى محمع من الناس فعليه لعنة اللّه ؛”
در توقيعى كه آن را مى شناختم از حضرت ولى عصر(علیه السلام) است چنين پديدار شد: كسى كه نام مرا در ميان جمعيتى از مردم ببرد لعنت خدا بر او باد.(67)
دلالت اين حديث بر اين كه حرمت نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) مخصوص موارد خوف و ضرر است همانند دلالت حديث قبل است .
5- علامه مجلسى رحمة اللّه نقل مى كند كه ابن خالد كابلى رحمة اللّه گفت :
هنگامى كه امام سجاد عليه السلام از دنيا رفت ، به حضور امام باقر عليه السلام شرفياب شدم و عرض كردم قربانت گردم حتما اخلاص و انس ‍ و الفت مرا نسبت به پدر بزرگوارت و وحشت مرا از مردم مى شناسى .(68)
امام باقر عليه السلام فرمود: آرى راست مى گوئى اينك منظورت چيست ؟
عرض كردم : قربانت گردم ، پدرت آن چنان صاحب اين امر (حضرت مهدى (علیه السلام) را برايم توصيف كرده كه اگر او را در راهى ببينم دستش را مى گيرم .
حضرت فرمود: اى ابو خالد منظورت چيست ؟
گفتم : مى خواهم نام حضرتش را برايم بگوئى تا او را بنام بشناسم .
فرمود:
“ ساءلتنى و اللّه يا ابا خالد عن سؤال مجهد و لقد ساءلتنى عن امر لو ان بنى فاطمة عرفوه حرصوا على ان يقطعوا بضعته ؛”
اى ابو خالد به خدا سوگند از من سؤال ناراحت كننده اى مى پرسى ، از موضوعى مى پرسى كه به كسى از آن خبر نداده ام تا به تو خبر دهم ، از مطالبى سؤ ال مى كنى كه اگر فرزندان حضرت فاطمه عليهاالسلام او را مى شناختند حرص آن داشتند كه او (حضرت مهدى) را قطعه قطعه كنند.(69)
اين كه مى گويد اگر فرزندان فاطمه عليهم السلام او را مى شناختند... دلالت دارد بر اين كه عده اى از آنها قصد ضرر رساندن به حضرت مهدى (علیه السلام) را داشتند، تا چه رسد به غير آنها. از اين رو امام باقر عليه السلام آن حضرت را به نام ياد نكرد تا نامش پوشيده بماند و شناخته نشود و دستهاى مخالفان به آن حضرت نرسد، از ترس آنكه مبادا به وجود مقدسش ضررى برسد...
نتيجه اينكه : روايات قسم سوم بيانگر اين است كه پوشاندن نام حضرت مهدى (علیه السلام) به خاطر امر تعبدى خاص نيست ، بلكه تنها به ملاك تقيه (با آن شرايطى كه دارد) ، مى باشد.

4- قسم چهارم از روايات :

پاره اى از روايات كه در اين مورد به ما رسيده دلالت دارند كه خود ائمه اطهار عليهم السلام يا اصحابشان در موارد متعددى حضرت مهدى (علیه السلام) را بنام ياد كرده اند.
بى آنكه ائمه عليهم السلام اصحاب خود را از اين كار نهى كنند به اين چند نمونه از روايات ذيل كه اين معنى را تاءييد مى كند دقت كنيد:
“ ان ابا محمد الحسن بن على العسكرى بعث الى بعض من سماه ، شاة مذبوحة و قال : هذه من عقيقة ابنى محمد؛”
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام براى بعضى از افراد كه نام آنها را برده ، گوسفند ذبح شده اى را فرستاده و فرمود: اين گوسفند عقيقه (70) فرزندم محمد (حضرت مهدى (علیه السلام) است .(71)
اين روايت دلالت دارد كه ائمه عليهم السلام صريحا اسم حضرت مهدى (علیه السلام) را مى بردند و ضمنا اجازه به ديگران نيز داده اند.
2- مرحوم صدوق نقل مى كند: ابوغانم خادم گفت :
“ ولد لابى محمد عليه السلام مولود فسماه محمدا و عرضه على اصحابه يوم الثالث و قال هذا صاحبكم من بعدى و خليفتى عليكم و هو القائم (علیه السلام) ؛”
براى امام عسكرى عليه السلام فرزندى متولد شد، او را محمد ناميد، روز سوم او را به اصحاب خود نشان داده و فرمود: اين نوزاد بعد از من سرپرست و رهبر شما و جانشين من نسبت به شماست و قائم همين است .” (72)
اين حديث گر چه دلالت آشكار ندارد كه ائمه اطهار عليهم السلام نام مبارك حضرت مهدى (علیه السلام) را برده اند، ولى اگر نام بردن آن حضرت ممنوع بود ابوغانم خادم ، نام او را بر زبان نمى آورد، بلكه اين حديث “بطور اجمال “ دليل آن است كه امام حسن عسكرى عليه السلام براى ابوغانم و امثال او تصريح به نام حضرت مهدى (علیه السلام) كرده است .
3- مرحوم صدوق رحمة اللّه از مرحوم كلينى رحمة اللّه و او از اعلان بن رازى رحمة اللّه و او از بعضى اصحاب نقل مى كند:
“وقتى همسر حضرت امام عسكرى عليه السلام باردار شد، امام حسن عليه السلام به او فرمود:
“ ستحملين ولدا و اسمه محمد و هو القائم من بعدى ؛”
بزودى پسرى را حمل مى كنى كه نامش “محمد” است قائم بعد از من اوست .” (73)
نقل اين احاديث بطور اجمال گواه بر جواز نام بردن آن حضرت است .
4- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از ابن نصره رحمة اللّه و او از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه جابر بن عبداللّه انصارى رحمة اللّه گفت :
“در نزد حضرت فاطمه زهراء عليهاالسلام صحيفه درخشانى يافتم كه در آن نام ائمه اطهار عليهم السلام از فرزندانش مذكور بود، آنگاه جابر آنها را به رديف خواند تا گفت :
“ ابوالقاسم محمد بن الحسن حجد اللّه على خلقه القائم امه جارية اسمها نرجس ؛”
ابوالقاسم محمد فرزند امام حسن عسكرى ، حجت خدا بر آفريده هايش كه قائم است ، مادرش كنيز و نرجس نام داشت .”
نقل كردن همه راويان اين روايات به اضافه جابر، دليل آن است كه چنين نيست كه نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) به طور كلى در همه جا و همه حالات ممنوع مى باشد.
5- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از ابن جارود رحمة اللّه و او از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
“پدرم از پدرش نقل كرد كه امام على عليه السلام روى منبر فرمود: در آخر زمان مردى از فرزندانم خروج و قيام مى كند سپس اوصاف و احوال حضرت قائم (علیه السلام) را تشريح كرد و آنگاه فرمود:
“ له اسمان ، اسم يخفى فاحمد و اما الذى يعلن فمحمد...؛”
او دو نام دارد يك نامش پنهان است كه عبارت از احمد مى باشد، اما نام ديگرى كه آشكار است محمد است .” (74)
اين روايت دلالت دارد كه تصريح بنام حضرت به گفتن محمد، حتى بالاى منبر جايز است .
6- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه با اسناد بسيارى از حسن بن محبوب رحمة اللّه و او از ابن داود رحمة اللّه و او از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه جابر رحمة اللّه گفت :
“بحضور حضرت فاطمه عليهاالسلام شرفياب شده و در مقابل او لوح و صفحه اى ديدم كه در آن نامهاى اوصياء از فرزندان آن بانوى بزرگوار مذكور بود، شمردم دوازده نفر بودند كه آخر آنها حضرت قائم (علیه السلام) بود.
“ ثلته منهم محمد و اربعة منهم على ؛”
نام سه نفر از آنها محمد بود (يعنى امام پنجم و امام نهم و امام مهدى (علیه السلام) و نام چهارم نفر آنها على بود يعنى امام اول و چهارم و هشتم و دهم .” (75)
7- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از مفضل بن عمر رحمة اللّه نقل مى كند كه گفت :
به حضور امام صادق عليه السلام شرفياب شدم و عرض كردم : براى ما ائمه بعد از خود را معرفى بفرمائيد، فرمود: “ الامام بعدى ابنى موسى و الخلف المامول المنتظر محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى ؛”
امام بعد از من فرزند موسى عليه السلام است ، جانشينى كه مورد آرزو و انتظار مردم است ، او محمد فرزند حسن ، فرزند على ، فرزند محمد، فرزند على ، فرزند موسى مى باشد. (76)
8- علامه طبرسى رحمة اللّه در كتاب اعلام الورى از محمد بن عثمان عمرى رحمة اللّه و او از پدرش نقل مى كند كه امام عسكرى عليه السلام در خبرى كه از پدرانش نقل مى فرمود بيان داشت :
“زمين هيچگاه خالى از حجت خدا بر مخلوقاتش نيست و كسى كه از دنيا برود ولى امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است ، و اين مطلب حق است همانگونه كه روز، حق است .
شخصى از آن حضرت پرسيد: امام و حجت بعد از تو كيست ؟ فرمود:
“ ابنى محمد هو الامام و الحجة بعدى فمن مات و لم يعرفه مات ميتة جاهلية ؛”
پسرم محمد امام و حجت بعد از من است كسى كه از دنيا برود ولى او را نشناخته باشد، مانند مردگان دوران جاهليت مرده است .” (77)
و روايت ديگرى كه به اين مطلب دلالت دارند.
نظر علامه بزرگوار شيخ حر عاملى رحمة اللّه :
محدث و دانشمند معروف شيخ حر عاملى صاحب كتاب وسائل الشيعه در آخر باب 33 از ابواب امر به معروف ، مطلب بسيار خوبى گفته است آنجا كه مى گويد:
“درباره تصريح بنام حضرت مهدى (علیه السلام) ، امر بنام بردن آن حضرت به طور عموم ، يا خصوص ، يا صراحت ، يا اشاره و ابتداء، و يا به عنوان تقرير و بيان كردن ، در روايات و زيارتها و دعاها و تعقيبات نماز و تلقين ميت و... جدا بسيار است .” (78)
و در پاورقى (وسائل ، ج 11، ص 492) به نقل از شيخ حر عاملى رحمة اللّه آمده :
جماعتى از علماء ما در كتاب حديث و اصول و كلام و... تصريح بنام حضرت مهدى (علیه السلام) كرده اند كه از آنها علامه حلى رحمة اللّه و محقق رحمة اللّه و مقداد رحمة اللّه و سيد مرتضى رحمة اللّه و شيخ مفيد و ابن طاووس رحمة اللّه و... مى باشند، ولى علمايى كه نام بردن آن حضرت را حرام دانسته كم هستند، ما اين مطالب را در رساله جداگانه اى بحث كرده ايم .
اين بود آنچه كه در اين مورد از روايات مختلف و گفتار اصحاب وارد شده است .
شكى نيست كه قول به حرمت نام بردن آن حضرت (علیه السلام) تعبدا، سخنى خالى از تحقيق است ، گر چه بعضى از بزرگان به آن تصريح نموده اند، بلكه ظاهر آن است كه : ممنوعيت نام بردن آن حضرت بستگى به وجود ملاك تقيه دارد، ولى در غير موارد تقيه مانند امثال زمان ما بنابر تحقيق حرام نيست .
ايرداى بر كلام علامه مجلسى رحمة اللّه
آنچه علامه مجلسى پس از ذكر پاره اى از روايات كه دلالت بر ممنوعيت نام بردن آن حضرت تا هنگام ظورش دارد (79) مى گويد:
“قول به اينكه لحن روايات صراحت دارند كه حرمت نام بردن امام عصر(علیه السلام) مخصوص زمان غيبت صغرى نيست كه بعضى آن را به اتكا برخى علل استنباط كرده و با استبعاد و عمى اختصاص به اين زمان داده اند” جدا مردود است ، چه آنكه دانستنى كه اين اختصاص به اتكاء علل استنباط شده و استبعاد و همى نيست بلكه در روايات متعدد كه كمتر از روايات ديگر نيست تصريح به عدم اختصاص ممنوعيت بردن نام آن حضرت به عصر غيبت صغرى شده است ، به اضافه رواياتى كه به روشنى دلالت بر جواز و تصريح بنام آن حضرت دارند (كه در قسم چهارم از روايات ، آنها را شناختى كه از نظر عدد زيادتر و از نظر دلالت قوى تر از روايات ديگر بودند).

پی نوشت ها :

پی نوشتها :
54- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 4.
55- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 486، باب 33 حديث 5.
56- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 11.
57- كه نويسنده اش حضرت ولى عصر(عج ) است .
58- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 489، باب 33، حديث 13.
59- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 489، حديث 14.
60- بحار،ج 51.
61- بحار، ج 51.
62- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 3.
63- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 488، حديث 9.
64- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 487، حديث 7 از باب 33.
65- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 488، حديث 8.
66- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 487 حديث 12 از باب 33.
67- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 487 حديث 13 از باب 33.
68- معمولا در اين گونه احاديث منظور از مردم (ناس ) اگثريت مردم آن عصر كه مخالفان امامان بودند مى باشد.
69- بحارالاءنوار، چاپ قديم ، ج 13، ص 8.
70- گوسفندى را كه به عنوان حفظ نوزاد و طفل از گزند قربانى مى كنند عقيقه مى گويند (وسائل الشيعه ، ج 11، ص 489 حديث 15، باب 33).
71- مدرك پيشين ، حديث 16.
72- مدرك پيشين ، ص 487، حديث 17 از باب 33.
73- مدرك پيشين ، حديث 19.
74- مدرك پيشين .
75- مدرك پيشين ، حديث 20.
76- وسائل الشيعه ، ج 11، ص 489، حديث 19.
77- مدرك پيشين ،ص 489، حديث 19.
78- مدرك پيشين ،ج 11، ص 492.
79- علامه مجلسى رحمة اللّه اين اخبار را در بحار طبع جديد، ج 51، از ص 31 به بعد آورده است .

ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما