اگر تاریخ چند هزار ساله ی ایران را ورق بزنید، می بینید که تقریبا هر چیزی از دیرباز آداب و رسوم دیرینه یی داشته که با گذشت زمان این آیین ها یا کمرنگ شده یا از بین رفته اند. مثل آداب و رسوم ماه مبارک رمضان که بخشی از آن به مرور در طول تاریخ به فراموشی سپرده شده است. در این گزارش خاطره ی این سنت های فراموش شده مرور می شود که خواندنش خالی از لطف نیست. مشهور است که در تهران قدیم، روشنایی معابر تنها تا دو ساعت پس از غروب آفتاب ادامه داشت و پس از آن، با نواختن گزمه های حکومتی بر طبل های شان، شهر در خاموشی فرو می رفت، اما به میمنت از راه رسیدن ماه رمضان نه تنها عبور و مرور بعد از غروب آفتاب قطع نمی شد بلکه تا طلوع آفتاب ادامه می یافت.
نان شیرمال دوباره پرروغن و چرب پخته شده و تافتون و شیر به قیمت عادلانه عرضه می شد. در عین حال دستفروش ها نیز بساط شان را در گوشه گوشه ی شهر پهن می کردند. پارچه، ظروف مسی و لوازم آشپزخانه، از عمده ترین وسایلی بود که این دست فروشان فصلی عرضه می کردند و بیشتر خانم ها مشتری اش بودند.
در آن زمان و تا سال 1297 خورشیدی، چراغ های نفتی روشنایی شب های رمضان را فراهم می کرد. اما از آن تاریخ به بعد با وجود کارخانه ی «میرزا حسین خان قزوینی» تهران روشنایی اش را از «گاز» به دست آورد. این رویه تا زمان «مظفرالدین شاه» که چهار صد کیلووات برق تولیدی «حسین آقا امین الضراب» پای اختراع مرحوم ادیسون را به پایتخت قاجار باز کرد هم چنان ادامه داشت!
آخرین مرحله ی استقبال در تهران قدیم به پیشواز رفتن بود؛ اهالی پایتخت قاجار دو، سه روز مانده به آغاز ماه رمضان روزه می گرفتند تا مراسم استقبال را به نحو احسن انجام داده باشند.
در روزهای ماه رمضان حلقه های دور مارگیرها و درویش ها گسترش یافته و مردم با دیدن کارهای آن ها یا شنیدن حرف های شان سرگرم می شدند. هم چنین پس از افطار جوانان دسته دسته از محله یی به محله ی دیگر می رفتند تا سرگرمی های خاص خود را بیابند. در این ایام، زورخانه ها، قهوه خانه ها و البته مساجد جزو پاتوق های مردم بود. آب تنی کردن در حوضچه ی حیاط پس از افطار، هنگامی که ماه رمضان مصادف با تابستان بود، رسم دیگری به حساب می آمد.
آجیل مراد، از خرما، پسته، فندق، تخمه، نخودچی، بادام، شکر و... تشکیل می شد که مردم محتویات آن را از کسانی که نام فاطمه، علی و محمد داشتند می گرفتند و شب ها به عنوان شب چره، قبل از وعده ی سحری میل می کردند. همچنین در روز بیست و هفتم ماه مبارک بین دو نماز ظهر و عصر، پیراهن مراد دوخته می شد. تکه های پارچه ی این پیراهن را فرد حاجتمند به صورت نذر تهیه کرده و مردم با دوختن آن ها به یکدیگر و پوشاندن برتن فرد حاجتمند، کمک می کردند حاجتش را بخواهد.
در شیراز قدیم مردم به ویژه اگر ماه مبارک با ایام بهار و تابستان تلافی می کرد، جمعه ی آخر شعبان را به تفرجگاه ها می رفتند تا با تفریح کردن در قصرالدشت و سایر باغ ها روحیه ی شادابی برای استقبال از رمضان پیدا کنند.
مهم ترین رسم شیرازی ها به نکوداشت آخرین جمعه ی ماه رمضان مربوط می شد که به آن «جمعه الوداعی» می گفتند. در این روز خیلی از مردم در مسجد جمعه ی شیراز جمع می شدند و به ویژه حاجتمندان، صحن ها و شبستان ها را به اشغال خود در می آوردند.
هم چنین در این شهر رسم بر آن بوده که در اولین ماه رمضان بعد از عروسی، خانواده ی دختر بساط افطاری را همراه با گل (کادوی عروس) به خانه ی داماد بفرستند.
نان شیرینی فروش ها نیز در این ماه نوعی نان به نام «چاهی» پخت می کردند که هنگام افطار، قبل از غذا با چای خورده می شد. البته اکثر مردم در این شهر رسم داشتند روزه ی خود را با یک استکان عرق گل گاو زبان باز کنند.
ماه مبارک رمضان در مازنداران هم آداب و رسوم خاص خودش را دارد ختم انعام برای حاجتمندان که معمولاً مقابل سینی هایی محتوی چند قرص نان، نمک و چند ظرف آب انجام می گرفته، از مراسم خاص استقبال از ایام صیام بوده است.
در سال های دورتر مازنی های حاجت دار، یک پیت حلبی دور گردن شان انداخته و با کوفتن چوب به روی آن، اهالی را برای سحری بیدار می کردند. نذر حلوا در شب پانزدهم رمضان هم که طی آن زنان با قند، چای، خرما و زغال به مسجد می رفتند، بخش دیگری از رسوم ماه مبارک در مازندران بوده است. از جمله آیین های بسیار جالب در شهر ساری نیز افطاری بردن خانواده ها برای زندانیان بوده که طی آن زنان با مجمع های پر از خوراکی، به سمت زندان شهر حرکت می کردند. غذای ویژه ی افطاری مازنی ها، «قرقرناق» نام دارد که چیزی شبیه به کوکو است و هنوز در آن منطقه پخت می شود.
در مازندران بچه هایی که تازه به سن تکلیف می رسند. روزه ی خود را افطار نمی کنند تا از بزرگ ترها هدیه یی به نام «روزه سری» دریافت کنند. این هدیه در مورد پسربچه ها می تواند لباس باشد و در مورد دختربچه ها، غالباً زیورآلات یا چادر نماز است.
اهالی آذربایجان از دیرباز به دینداری و مذهبی بودن مشهور بوده اند و برای همین ماه رمضان در این منطقه حال و هوای عجیبی دارد. در زمان قدیم اهالی آذربایجان برای رویت هلال ماه به پشت بام ها رفته یا سواری را به مناطق اطراف می فرستادند تا برای شان از آمدن ماه مبارک خبر بیاورد. بسیاری از آذری ها مقیدند که به پیشواز ماه رمضان بروند و به این کار در آن فرهنگ «قاباخلاما» گفته می شود. «اوباش» دادن هم که برای ترک ها اهمیت خاصی دارد، به سفره های گشوده ی سحری گفته می شود که آن ها دیگران را به خانه شان میهمان می کنند. «نزیه» نیز نام نوعی شیرینی خاص است که به منظور قرار گرفتن سر سفره ی افطار، فقط در ماه مبارک پخت می شود و بسیار خوشمزه است. شاید جالب باشد که بدانید عشایر آذری با کوفتن مشت به دیوار همسایه، آن ها را برای خوردن سحری بیدار می کردند و این زنجیره خبر رسانی، باعث می شد هیچ کس خواب نماند. آذری های قدیمی معتقد بودند نگاه کردن به آیینه در هنگام از راه رسیدن ماه رمضان خوش یمن است و به همین خاطر خیلی از آن ها یک آیینه ی کوچک با خود حمل می کردند.
در سیستان و بلوچستان، از سال های پیش سحرخوانی و رمضان خوانی رواج داشته است. عده یی از تاریخ نویسان سابقه ی سحرخوانی را به یک هزار سال پیش نسبت می دهند. این آیین که در ماه رمضان و در ساعت های پایانی نزدیک به اذان صبح برگزار می شد. مخصوص ریش سفیدها و معتمدین شهر بود که ترانه های عامیانه ی سیستانی را با صدای رسا و آواز خوش قرائت می کردند. در رمضان خوانی هم سروده ها غالباً محتوای مشابهی داشت. با این تفاوت که بین روزهای هشتم و چهاردهم ماه مبارک انجام می گرفت. در این آیین، جوانان و نوجوانان محل جلوی در خانه ی حاجتمندان جمع شده و بعد از افطار، شروع به خواندن سرودهای محلی می کردند. بعد از چند دقیقه، صاحبخانه با هدیه یی مختصر به جمع آن ها می پیوست. این هدیه می توانست مقداری پول باشد یا تکه هایی از کلوچه های محلی سیستان که توسط صاحبخانه به جوانان محل اهدا می شد.
/ن
ماه رمضان در تهران قدیم
سحر و افطار با صدای توپ
کسب و کار، حلال حلال!
نان شیرمال دوباره پرروغن و چرب پخته شده و تافتون و شیر به قیمت عادلانه عرضه می شد. در عین حال دستفروش ها نیز بساط شان را در گوشه گوشه ی شهر پهن می کردند. پارچه، ظروف مسی و لوازم آشپزخانه، از عمده ترین وسایلی بود که این دست فروشان فصلی عرضه می کردند و بیشتر خانم ها مشتری اش بودند.
شب های روشن تهران
در آن زمان و تا سال 1297 خورشیدی، چراغ های نفتی روشنایی شب های رمضان را فراهم می کرد. اما از آن تاریخ به بعد با وجود کارخانه ی «میرزا حسین خان قزوینی» تهران روشنایی اش را از «گاز» به دست آورد. این رویه تا زمان «مظفرالدین شاه» که چهار صد کیلووات برق تولیدی «حسین آقا امین الضراب» پای اختراع مرحوم ادیسون را به پایتخت قاجار باز کرد هم چنان ادامه داشت!
تعزیه؛ از بین مردم تا دیوان حکومت
بیشتر بخوانید: نکاتی ناب در روزه و رمضان
«گل خندانی» فرصتی برای رفع کدورت ها
آخرین مرحله ی استقبال در تهران قدیم به پیشواز رفتن بود؛ اهالی پایتخت قاجار دو، سه روز مانده به آغاز ماه رمضان روزه می گرفتند تا مراسم استقبال را به نحو احسن انجام داده باشند.
از سحری و افطار، تا پس افطاری و شب چره!
بساط مارگیری به راه بود!
در روزهای ماه رمضان حلقه های دور مارگیرها و درویش ها گسترش یافته و مردم با دیدن کارهای آن ها یا شنیدن حرف های شان سرگرم می شدند. هم چنین پس از افطار جوانان دسته دسته از محله یی به محله ی دیگر می رفتند تا سرگرمی های خاص خود را بیابند. در این ایام، زورخانه ها، قهوه خانه ها و البته مساجد جزو پاتوق های مردم بود. آب تنی کردن در حوضچه ی حیاط پس از افطار، هنگامی که ماه رمضان مصادف با تابستان بود، رسم دیگری به حساب می آمد.
مراد کشون!
آجیل مراد، از خرما، پسته، فندق، تخمه، نخودچی، بادام، شکر و... تشکیل می شد که مردم محتویات آن را از کسانی که نام فاطمه، علی و محمد داشتند می گرفتند و شب ها به عنوان شب چره، قبل از وعده ی سحری میل می کردند. همچنین در روز بیست و هفتم ماه مبارک بین دو نماز ظهر و عصر، پیراهن مراد دوخته می شد. تکه های پارچه ی این پیراهن را فرد حاجتمند به صورت نذر تهیه کرده و مردم با دوختن آن ها به یکدیگر و پوشاندن برتن فرد حاجتمند، کمک می کردند حاجتش را بخواهد.
شیراز
در شیراز قدیم مردم به ویژه اگر ماه مبارک با ایام بهار و تابستان تلافی می کرد، جمعه ی آخر شعبان را به تفرجگاه ها می رفتند تا با تفریح کردن در قصرالدشت و سایر باغ ها روحیه ی شادابی برای استقبال از رمضان پیدا کنند.
مهم ترین رسم شیرازی ها به نکوداشت آخرین جمعه ی ماه رمضان مربوط می شد که به آن «جمعه الوداعی» می گفتند. در این روز خیلی از مردم در مسجد جمعه ی شیراز جمع می شدند و به ویژه حاجتمندان، صحن ها و شبستان ها را به اشغال خود در می آوردند.
هم چنین در این شهر رسم بر آن بوده که در اولین ماه رمضان بعد از عروسی، خانواده ی دختر بساط افطاری را همراه با گل (کادوی عروس) به خانه ی داماد بفرستند.
نان شیرینی فروش ها نیز در این ماه نوعی نان به نام «چاهی» پخت می کردند که هنگام افطار، قبل از غذا با چای خورده می شد. البته اکثر مردم در این شهر رسم داشتند روزه ی خود را با یک استکان عرق گل گاو زبان باز کنند.
بیشتر بخوانید: اوصاف ماه مبارک رمضان در آئینه کلام معصومین(علیهم السلام)
مازندران
ماه مبارک رمضان در مازنداران هم آداب و رسوم خاص خودش را دارد ختم انعام برای حاجتمندان که معمولاً مقابل سینی هایی محتوی چند قرص نان، نمک و چند ظرف آب انجام می گرفته، از مراسم خاص استقبال از ایام صیام بوده است.
در سال های دورتر مازنی های حاجت دار، یک پیت حلبی دور گردن شان انداخته و با کوفتن چوب به روی آن، اهالی را برای سحری بیدار می کردند. نذر حلوا در شب پانزدهم رمضان هم که طی آن زنان با قند، چای، خرما و زغال به مسجد می رفتند، بخش دیگری از رسوم ماه مبارک در مازندران بوده است. از جمله آیین های بسیار جالب در شهر ساری نیز افطاری بردن خانواده ها برای زندانیان بوده که طی آن زنان با مجمع های پر از خوراکی، به سمت زندان شهر حرکت می کردند. غذای ویژه ی افطاری مازنی ها، «قرقرناق» نام دارد که چیزی شبیه به کوکو است و هنوز در آن منطقه پخت می شود.
در مازندران بچه هایی که تازه به سن تکلیف می رسند. روزه ی خود را افطار نمی کنند تا از بزرگ ترها هدیه یی به نام «روزه سری» دریافت کنند. این هدیه در مورد پسربچه ها می تواند لباس باشد و در مورد دختربچه ها، غالباً زیورآلات یا چادر نماز است.
آذربایجان
اهالی آذربایجان از دیرباز به دینداری و مذهبی بودن مشهور بوده اند و برای همین ماه رمضان در این منطقه حال و هوای عجیبی دارد. در زمان قدیم اهالی آذربایجان برای رویت هلال ماه به پشت بام ها رفته یا سواری را به مناطق اطراف می فرستادند تا برای شان از آمدن ماه مبارک خبر بیاورد. بسیاری از آذری ها مقیدند که به پیشواز ماه رمضان بروند و به این کار در آن فرهنگ «قاباخلاما» گفته می شود. «اوباش» دادن هم که برای ترک ها اهمیت خاصی دارد، به سفره های گشوده ی سحری گفته می شود که آن ها دیگران را به خانه شان میهمان می کنند. «نزیه» نیز نام نوعی شیرینی خاص است که به منظور قرار گرفتن سر سفره ی افطار، فقط در ماه مبارک پخت می شود و بسیار خوشمزه است. شاید جالب باشد که بدانید عشایر آذری با کوفتن مشت به دیوار همسایه، آن ها را برای خوردن سحری بیدار می کردند و این زنجیره خبر رسانی، باعث می شد هیچ کس خواب نماند. آذری های قدیمی معتقد بودند نگاه کردن به آیینه در هنگام از راه رسیدن ماه رمضان خوش یمن است و به همین خاطر خیلی از آن ها یک آیینه ی کوچک با خود حمل می کردند.
سیستان و بلوچستان
در سیستان و بلوچستان، از سال های پیش سحرخوانی و رمضان خوانی رواج داشته است. عده یی از تاریخ نویسان سابقه ی سحرخوانی را به یک هزار سال پیش نسبت می دهند. این آیین که در ماه رمضان و در ساعت های پایانی نزدیک به اذان صبح برگزار می شد. مخصوص ریش سفیدها و معتمدین شهر بود که ترانه های عامیانه ی سیستانی را با صدای رسا و آواز خوش قرائت می کردند. در رمضان خوانی هم سروده ها غالباً محتوای مشابهی داشت. با این تفاوت که بین روزهای هشتم و چهاردهم ماه مبارک انجام می گرفت. در این آیین، جوانان و نوجوانان محل جلوی در خانه ی حاجتمندان جمع شده و بعد از افطار، شروع به خواندن سرودهای محلی می کردند. بعد از چند دقیقه، صاحبخانه با هدیه یی مختصر به جمع آن ها می پیوست. این هدیه می توانست مقداری پول باشد یا تکه هایی از کلوچه های محلی سیستان که توسط صاحبخانه به جوانان محل اهدا می شد.
/ن