امام خميني (رحمة الله) و سياست خارجي

سياست خارجي از بزرگ ترين ابزارهاي تأمين يک پارچگي ارضي، امنيتِ سرزميني، وجهه و اعتبار بين المللي و پيشبرد اهداف و برنامه هاي ملي در زمينه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي است. (1)
پنجشنبه، 6 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام خميني (رحمة الله) و سياست خارجي

امام خميني (رحمة الله) و سياست خارجي
امام خميني (رحمة الله) و سياست خارجي


 

نويسنده: سيد جواد مير خليلي




 

مقدمه:
 

سياست خارجي از بزرگ ترين ابزارهاي تأمين يک پارچگي ارضي، امنيتِ سرزميني، وجهه و اعتبار بين المللي و پيشبرد اهداف و برنامه هاي ملي در زمينه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي است. (1)
اين بخش از سياست، همواره و در همه جا از مناقشه انگيزترين حوزه هاي سياست گذاري بوده و هست؛ ليکن متأسفانه در ايران چنان که بايد، اهميت واقعي و نقش آن در رقم خوردن سرنوشت کشور و ملت و زمينه سازي فراز و فرودها و نيز ارزش بي چون و چراي آن، شناخته نشده است.
و بايد گفت ديگر کشورهاي مسلمان خاورميانه و دولت هاي در حال توسعه، همين اواخر، با مفهوم «سياست خارجي» آشنا شده اند. (2)
با اين که مسلمانان از صدر اسلام داراي چنين ميراث بزرگ و گران بهايي بوده اند؛ چنان که پيشينه ي سياست خارجي مسلمانان به صدر اسلام و زمان پيامبر (صلي الله عليه واله وسلم) باز مي گردد؛ آن جا که حضرت با استفاده از سهم مؤلفة القلوب، براي جلب و جذب جوامع غير مسلمان و يا دست کم، کاهش خصومت و زدودن ذهنيت منفي آنان، کوشش نمود و موجب شد که مفهوم مؤلّفة القلوب تبديل به يکي از مفاهيم اساسي سياست خارجي اسلام در زمان خودش گردد. (3) در حقيقت، آن حضرت هدف خود را در سياست خارجي، انجام رسالت و رساندن پيام الهي به ملل جهان قرار داد. (4)
سياست خارجي تمام کشورها، در تعامل با محيط است و سياست مداران و تحليل گران سياسي همواره به اين موضوع توجه دارند. امام خميني (قدس سره) که فقيهي است داراي ديدگاه هاي سياسي مبتني بر اصول و قواعد فقيهي، درباره ي سياست خارجي (به طور اعم) و سياست خارجي حکومت اسلامي (به صورت اخص) نظرياتي را ارائه کرده اند. ايشان به پويا بودن سياست خارجي با تأکيد بر گفتمان رشد محور، اعتقاد داشتند؛ بدين معنا که سياست خارجي به معناي سياست بيروني کشور اسلامي در قبال کشورهاي واقع در فراسوي مرزهاي نظام اسلامي است.
با توجه به اهميت آراء و انديشه هاي امام خميني (قدس سره) در اين نوشتار بعد از پرداختن به مفهوم سياست خارجي، به اصول و مباني سياست خارجي حکومت اسلامي از ديدگاه ايشان خواهيم پرداخت.

مفهوم شناسي سياست خارجي
 

براي ورود به بحث، در آغاز لازم است به مفهوم سياست خارجي بپردازيم. دانشمندان علوم سياسي و روابط بين الملل، در اين باره گفته اند:
«جهتي را که دولت بر مي گزيند و در آن از خود تحرک نشان مي دهد و نيز شيوه ي نگرش دولت نسبت به جامعه ي بين المللي را سياست خارجي مي گويند» (5).

براساس تعريفي ديگر:
 

«سياست خارجي، تدوين، اجرا و ارزيابي تصميم گيري هايي است که از ديدگاه خاص يک کشور جنبه ي برون مرزي دارد.» (6)
و نيز گفته اند:
«سياست خارجي، راهبرد يارشته ي طراحي شده ي عملي است که به وسيله ي تصميم گيرندگان يک دولت در مقابل ديگر دولت ها و واحدهاي بين المللي به منظور اهداف مشخص اعمال مي شود.» (7)
به عبارت ديگر، سياست خارجي، بازتاب اهداف و سياست هاي يک دولت در صحنه ي روابط بين الملل و در ارتباط با ساير دولت ها، جوامع و سازمان هاي بين المللي، نهضت ها، افراد بيگانه و حوادث و اتفاقات جهاني است.
و شايد بتوان تعريفي را که در پي مي آيد، تعريف نسبتاً روشن و مناسب از سياست خارجي دانست:
«سياست خارجي، مجموعه ي خط مشي ها، تدابير، روش ها و مواضعي است که يک دولت در برخورد با امور و مسائل خارجي در چارچوبه ي اهداف کلّي حاکم بر نظام سياسي، اعمال مي کند.» (8)
در واقع هر دولتي، داده هاي سياست خارجي خود را در جهتي تنظيم مي کند که سرانجام، خواست ها و نيازهاي امنيتي، استراتژيک، اقتصادي، سياسي، فرهنگي يا نظامي اش در کوتاه مدت يا بلند مدت، تأمين گردد. (9)
البته اهداف سياست خارجي بايد به گونه اي هماهنگ تنظيم گردد که منافع ملي تأمين شود. اما با آن كه تصميم گيرندگان، نقش اساسي در فرايند سياست گذاري خارجي ايفا مي کنند، در بسياري از موارد، اين تصميمات، محصول تجربه هاي تاريخي، باورهاي سياسي و اعتقادي است.
در حقيقت، ارزش هاي جوامع، ساخته و پرداخته ي فرهنگ، فرهنگ سياسي، تربيت و... است. ارزش ها باعث هدايت افراد به سوي جنبه هاي متعالي انسان، ثروت، قدرت، اعتبار، انزوا و ... مي شود و حتي در مواردي، هدف هاي سياست خارجي در چهارچوب يک باور و اعتقاد خاص، تعريف و تبيين مي گردد. (10)
در پايان اين بحث (مفهوم شناسي سياست خارجي) بايد به اين مطلب نيز به صورتي گذرا اشاره کرد که سياست خارجي، حوزه اي از فعاليت علمي و عملي است که مؤلفه هاي آن از خصيصه هاي متناقضي برخوردارند. به قول کنت والتز:
«آن چه در سياست خارجي مورد نياز است، صرفاً مجموعه اي از خصيصه ها نيست، بلکه به جاي آن، نيازمند موازنه اي حساس بين واقع گرايي و تحليل، انعطاف و پا بر جايي صلاحيت و ميانه روي و بالاخره تداوم و تغيير هستيم.» (11)

مراحل سياست خارجي در ايران
 

براي بررسي سياست خارجي ايران يا ديپلماسي در تاريخ ايران مي توان سه دوره ي کاملاً متمايز را در نظر گرفت:
1. دوران کلاسيک؛ که روابط نوين بين المللي و تعامل امروزين ميان کشورها وجود نداشت و هر کشوري بر مبناي مجموعه اي از عوامل داخلي و براساس معيارهاي خاص حکومت داري و نسبت هاي فکري و اجتماعي و ... مناسباتي با همسايگان خود و منازعاتي با رقيبانش داشت و در اين چهارچوب ها، گاه کمي فراتر مي رفت و با همسايه ي همسايگان هم ارتباط برقرار مي کرد. اين دوره تا اواخر قاجاريه ادامه داشت.
2. دوران وابستگي؛ که مقدمات آن از ميانه ي عهد قجر و با آگاهي نسبي نخبگان ايراني از اوضاع جهاني به ويژه وضع ملل باختر آغاز شد و در مشروطيت به اوج خود رسيد و نقطه ي عطفي شد در تحوّل نگرش سياست هاي کارگزاران حکومتي ايران در روابط خارجي. در اين دوران از سوي ايران به الزامات و مفاهيم نوين توجّه شد و حقوق متقابل کشورها و منافع مورد منازعه، همراه با تبعات حقوقي آن مطرح گرديد.
3. دوران عزت و استقلال؛ که در فضاي دو قطبي سال 1357 با پيروزي انقلاب اسلامي ايران آغاز شد. البته ناگفته نماند جغرافياي سياسي خاص ايران نيز در تکوين سياست خارجي نوين دخيل بود؛ چنان که پيش از آن نيز اين ويژگي در سياست خارجي کشورمان مؤثر بود.
در بحبوحه ي انقلاب اسلامي، دو شعار سرنوشت ساز و استراتژيک: «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» و «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» با الهام از نظريات امام خميني (قدس سره) موجب رواج انديشه ي تازه اي در ملت و نخبگان ايران گرديد. اين نظريّات که صبغه ي ديني داشت و برايند شخصيت مذهبي حضرت امام و هدايت هاي مکرر او و ساختار عميق ديني در آحاد ملت ايران بود، با روشن بيني و درايت معظَّم له، موجب خروج ايران از دايره ي بسته ي جهان دو قطبي و خيزش به سوي افق هاي تازه شد؛ افق هايي که اساس آن بر پايه ي عزت ملي، منافع ملي، حقوق انساني و احترام متقابل بر مبناي آموزه هاي اسلامي استوار شده بود. (12)
در واقع اين روند، اهداف سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را نيز ترسيم مي کند که به ايجاد يک جامعه ي اسلامي بر اساس اسلام ناب محمدي، تعارض با اسرائيل و غرب به ويژه آمريکا، دفاع از مسلمانان و دفاع از نهضت هاي آزادي بخش و ... منجر مي گردد. (13)

مباني، اصول و اهداف
 

شايسته است پيش از ورود به بحث درباره ي اصول، مباني و اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام (قدس سره) به تبيين اين مفاهيم پرداخته شود:
درباره ي مفهوم «مباني» بايد گفت که نقش عمده و تعيين کننده در تصميم سازي ها به مباني و ساختار فکري و باورهاي دولت مردان و سياست مداران بر مي گردد. در حقيقت، نوع حکومت ها و مباني مشروعيت آن ها، اساس و شيوه ي رفتار سياست خارجي آن را هم، مانند سياست داخلي اش متفاوت مي سازد. (14)
هم چنين درباره ي مفهوم «اصل» گفته اند: اصل به معناي بيخ، بن، اساس، ريشه، قاعده، قانون و... آمده است. اصول، جمع اصل است که در هر علمي، عبارت از قواعدي اساسي است که آن دانش بر آن استوار بوده و اصل هر چيز آن است که وجود آن بدان متکي است. البته بايد گفت که به کارگيري واژه ي اصل در کشور ما به مفهوم دقيق آن، چندان مورد توجه نيست، همان گونه که برخي معتقدند: نه تنها در محاوره ي جاري و روزانه، هر کس هر چه را که مهم مي داند، اصل تلقي نموده و تحت عنوان «اصول» از آن ياد مي کند، بلکه صاحب نظران و متفکران بسياري نيز لااقل در خصوص سياست خارجي به هر معنا و مفهوم ضروري، اصل مي گويند، در حالي که هر مفهوم مهمي، اصل نيست. (15)
در مورد مفهوم «هدف» گفته شده که ورود هر دولتي به عرصه ي جهاني براساس اهداف و انگيزه هاي آن شکل مي گيرد. اهداف برون مرزي حکومت، نمودي از نيازها و خاستگاه هاي ذهني و رواني بازيگران سياست خارجي و تصورات برگرفته از واقعيات پيراموني آن است. در اين جا اهداف به منزله ي مقصد سياست خارجي در نظر گفته شده است. (16)
مباني سياست خارجي از ديدگاه امام خميني (قدس سره)
ويژگي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نسبت به ساير کشورها در مباني و چگونگي تکيه بر منابع عقلي و نقلي است. از آنجا که امام خميني، رهبري مذهبي و داراي انديشه ي سياسي مبتني بر اسلام است؛ بنابراين با توجه به مباني خاص اسلام از جمله کتاب و سنّت، اصولي را بيان کرده است. در واقع بايد گفت: ساختار سياست خارجي، مبتني بر پايه ي التزام به احکام شرع مقدس است.
بنابراين، ارزش هاي اخلاقي و خردورزي، مباني امام در سياست خارجي را شکل مي دهند. البته يادآوري اين نکته در اين جا لازم است که نمي توان اسلام و دين را منحصر در اخلاق دانست. امام خميني (قدس سره) با تأکيد بر انساني و اخلاقي بودن محتواي انقلاب، مي فرمايد:
«محتواي اين انقلاب، اسلام و اخلاق اسلامي و اخلاق انساني و تربيت انسان ها بر موازين انسانيت بوده است.» (17)
و درجاي ديگر مي فرمايند:
«معنا ندارد که دولت اسلامي ايران با دولتي که هيچ اعتقاد به اسلام و به اخلاق بشريت ندارد، سر ميز اصلاح بنشيند.» (18)
بايد گفت مبناي اصل دفاع از مستضعفان و محرومان، در سياست خارجي از نگاه امام، قرآن کريم و روايات معصومين است. (19)
او در خصوص ياري مظلومان به سخن امام علي (عليه السلام) استناد مي کند و آن را مبناي خود قرار مي دهد که:
«کونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً؛ (20) دشمن ستمگر و يار ستم ديده باشيد.»

اصول سياست خارجي حکومت اسلامي از ديدگاه امام
 

اصول سياست خارجي، مي تواند چهارچوب رفتاري لازم را به کارگزاران نظام اسلامي ارائه کند و پاي بندي به اين اصول، وجه تمايز دولت اسلامي از ديگر دولت ها است. در واقع دولت اسلامي بر اساس مباني و با اصول مشخص براي رسيدن به اهداف خاص تلاش مي کند.
اصول سياست خارجي را که امام خميني (قدس سره) طراحي نموده اند، مي توان به منزله ي يکي از منابع رسمي تصميم گيري در سياست جمهوري اسلامي ايران به حساب آورد. به گونه اي که حتي رهبر کنوني جمهوري اسلامي ايران، بارها بيان داشته اند که خط کلّي در سياست جمهوري اسلامي ايران، همان خطّي است که امام خميني (قدس سره) تبيين و ترسيم نموده اند. (21)
در حقيقت، خصوصيات و ويژگي هاي منحصر به فرد حضرت امام خميني (قدس سره) مانند فقاهت، شجاعت، سازش ناپذيري، قاطعيت، خلوص و عرفان به گونه اي بود که نقش پر قدرتي را براي ايشان ايجاد مي کرد و اين نقش رهبري در چگونگي اتخاذ تصميمات در ابعاد داخلي و خارجي از اهميت فوق العاده اي برخوردار بود. (22)
اصول سياسات خارجي از ديدگاه امام خميني عبارت اند از:

1. اصل صدور انقلاب
 

صدور انقلاب به معناي صادر کردن تجربه هاي انقلاب اسلامي به ساير کشورهاي جهان از موضوعات مورد توجه امام بوده است. از ديدگاه امام خميني، منظور از صدور انقلاب، همان گسترش اسلام است. (23)
باور و اعتقاد امام در اين باره چنين است:
«ما با صدور انقلابمان که در حقيقت صدور اسلام راستين و بيان احکام محمدي (صلي الله عليه واله وسلم) است به سيطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه مي دهيم.» (24)
از نگاه ايشان، براي پيروزي بر مشکلات، بايد در برابر همه قدرت ها ايستاد و ارزش هاي انساني را از اين جا به ساير نقاط جهان صادر کرد. در واقع صدور انقلاب در نگاه ايشان،صبغه ي فرهنگي دارد.
برخي مي گويند:
«ظهور صدور انقلاب به مثابه ي اصلي بنيادي در سياست خارجي،هم چون خود انقلاب ايران، بازتاب پويايي سياسي داخلي ايران است.» (25)
به نظر حضرت امام، هدف اصليِ سياست خارجي ايران، از همان آغاز به کار حکومت، تبليغ و گسترش اسلام انقلابي بود. اين هدف در وظيفه اي ريشه داشت که قرآن براي مسلمانان در جهت تحقق و تبليغ پيام الهي در سراسر گيتي معين کرده است.
نويسنده ي مقاله ي صدور انقلاب ايران، خواسته ي امام خميني مبني بر صدور انقلاب را ريشه دار در اعتقادات او و فرهنگ سياسي ايرانِ اسلامي مي داند. (26)
حضرت امام (قدس سره) درباره ي صدور انقلاب مي فرمايند:
«ما بايد با شدت هر چه بيشتر، انقلاب خود را را به جهان صادر کنيم و اين طرز فکر را که قادر به صدور انقلاب نيستيم کنار بگذاريم؛ زيرا اسلام بين کشورهاي اسلامي تمايز قائل نيست. ما حامي تمام محرومان مي باشيم. همه ي ابر قدرت ها و همه ي قدرت ها براي از بين بردن ما برخاسته اند. اگر ما در محيط محدودي باقي بمانيم، قطعاً با شکست رو به رو مي شويم.» (27)
«ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مي کنيم؛ چرا که انقلاب ما اسلامي است و تا بانگ لاإله إلا الله و محمد رسول الله بر تمام جهان طنين نيفکند، مبارزه هست و تا مبارزه در هر کجاي جهان عليه مستکبران هست، ما هستيم.» (28)
البته امام خميني براي جلو گيري از سوء استفاده از معناي صدور انقلاب و برداشت هاي منفي از آن، يادآور مي شوند که:
«اين که مي گوييم بايد انقلاب ما به همه جا صادر بشود، اين معناي غلط را از آن برداشت نکنند که ما مي خواهيم کشورگشايي کنيم. همه ي کشورها بايد در محل خودشان باشند. ما مي خواهيم اين چيزي که در ايران واقع شد و خودشان از ابر قدرت ها فاصله گرفتند و (نجات) دادند، دست آن ها را از مخازن کوتاه کردند، اين در همه ي ملت ها و در همه ي دولت ها بشود. معناي صدور انقلاب اين است که همه ي ملت ها و همه ي دولت ها بيدار شوند و خودشان را از اين گرفتاري که دارند نجات بدهند.» (29)
با توجه به مطالب فوق مي توان به اين نتيجه رسيد که صدور انقلاب از ديدگاه امام خميني، همان صدور اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه واله وسلم) است که جزء رسالت ها و تعهدات دولت اسلامي به شمار مي رود و در نتيجه، حمايت از ملت هاي محروم و مستضعف و حمايت از حکومت جهاني اسلام در اين راستا، مفهوم و معنا پيدا مي کند.

2. اصل نفي سبيل
 

از ديگر اصول سياست خارجي امام خميني، نفي سلطه گري و سلطه پذيري است. ايشان براي حيات و زندگي زير سلطه ي ديگران ارزشي قائل نيستند، بلکه ارزش حيات را به آزادي و استقلال مي دانند و با توجه به آيه ي شريفه (لن يجعل الله الکافرين علي المؤمنين سبيلاً) (30)؛ «خداوند سلطه اي براي کافران بر مؤمنان قرار نداده»، مي فرمايند:
«ما منطقمان، منطق اسلام، اين است که سلطه نبايد از غير بر شما باشد. نبايد شما تحت سلطه غير برويد. ما هم مي خواهيم نرويم زير سلطه.» (31)

3. دفاع از کيان اسلام و مسلمانان
 

بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، برنامه ي سياست خارجي ايران را برنامه ي اسلام ذکر مي کنند و مي فرمايند:
«ما براي دفاع از اسلام و ممالک اسلامي و استقلال ممالک اسلامي در هر حال مهيّا هستيم. برنامه ي ما برنامه ی اسلام است، وحدت کلمه ي مسلمين است، اتحّاد ممالک اسلامي است....» (32)
در جاي ديگر، دفاع از تمام مسلمين را لازم شمرده، مي فرمايند:
«ما کشور را، کشور ايران نمي دانيم، ما همه ي ممالک اسلامي را از خودمان مي دانيم، مسلم بايد اين طور باشد. ما دفاع از همه ي مسلمين را لازم مي دانيم.» (33)

4. اصل احترام متقابل و عدم دخالت در امور يکديگر
 

امام خميني (قدس سره) درباره ي احترام متقابل و عدم دخالت در امور يکديگر بر اين عقيده است که:
«ما با هيچ ملتي بد نيستيم. اسلام آمده بود براي تمام ملل، براي ناس، ... ما اعلام مي کنيم که نظر تجاوز به هيچ يک از کشورهاي اسلامي و غير اسلامي نداريم...» (34)
ايشان در جاي ديگر فرمودند:
«ملت ايران اجازه نمي دهد که هيچ مملکتي در امور داخلي او دخالت کند و آزادي و استقلال خودش را حفظ مي کند و با تمام کشورها هم به طور متقابل عمل خواهد کرد.» (35)
حضرت امام در موارد متعدد به اين مسأله (روابط حسنه و متقابل) در سياست خارجي اشاره کرده اند.
وقتي خبرنگار مجله آمريکايي تايم از ايشان مي پرسد: «در جمهور اسلامي، به طور کلي سياست خارجي شما چگونه خواهد بود؟» امام در جواب مي فرمايند:
«جمهور اسلامي ما با تمام ممالک روابط حسنه دارد واحترام متقابل قائل است در صورتي که آن ها هم احترام متقابل قائل باشند.» (36)

5. اصل نفي ظلم و حمايت از مظلوم
 

امام خميني (قدس سره) با استناد به سيره ي انبيا، ملت اسلام را پيرو مکتبي مي دانست که برنامه ي آن، در دو جمله ي «نه ستم کنيد» و «نه مورد ستم قرار گيريد» (لا تظلمون و لا تظلمون) خلاصه مي شود. (37)
او در سخنان خود، در جمع سفرا (در تاريخ 59/11/22 گفتند:
«ما نه ظلم خواهيم کرد و نه مظلوم خواهيم واقع شد.» (38)
امام در واقع مي خواهد با ابر قدرت ها و ظالمان، مخالفت شود. ايشان سازش با ظالم را ظلم به مظلومان و ظلم به شرع و خلاف رأي انبيا مي دانست:
«ما تحت رهبري پيغمبر اسلام، اين دو کلمه را مي خواهيم اجرا کنيم: نه ظالم باشيم و نه مظلوم...» (39)

6. اصل نه شرقي- نه غربي
 

اين اصل که از شعارهاي اساسي مردم در انقلاب بود، برگرفته از سخنان امام خميني (قدس سره) است که در موارد متعدد به آن اشاره کرده اند:
«ملت ايران بدون اتکا به غرب و شرق مي خواهد روي پاي خود بايستد و بر سرمايه هاي مذهبي و ملّي خود استوار باشد.» (40)
در جاي ديگر نيز به معناي اين شعار توجه مي دهند:
«اين که جوانان ما مي گويند «نه شرقي، نه غربي» معنايش اين است که هيچ کدام در ايران دخالت نکنند و اين کاملاً به جا و به حق است.» (41)
در واقع ايشان به دنبال دولت اسلامي آزاد و مستقل بودند که فارغ از گرايش به غرب و شرق باشد و تعادل قوا، در اين منطقه از جهان حفظ شود.

اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام
 

1. استقلال
 

علي رغم فشارهاي بين المللي و بحران هاي داخلي، ايران هيچ گاه منزوي و دور از صحنه هاي سياسي نبود؛ بلکه حضرت امام همواره حريم واقعي ملت ايران و حقوق و حرمت پايمال شده ي آن ها را گوشزد مي کردند و هر نوع رابطه ي مرز اصطکاک با اين اصل را مورد ارزش يابي منفي يا مثبت قرار مي دادند؛ زيرا استقلال سياسي از اصول تأمين کننده ي عزت جامعه ي اسلامي است. امام خميني ريشه هاي آسيب به استقلال را، فکري- فرهنگي ارزيابي نموده و بزرگ ترين وابستگي ملت هاي مستضعف به ابر قدرت ها و مستکبران را وابستگي فکري و دروني مي شمردند که ساير وابستگي ها از آن سرچشمه مي گيرد.
«ايشان راهکار رسيدن به مقصود و کسب استقلال فکري و رهايي از وابستگي را، در دريافتن مفاخر ملي- فرهنگي مي دانست و بزرگ ترين فاجعه براي ملت ما را وابستگي فکري مي شمرد؛ به گونه اي که گمان مي کنيم همه چيز از غرب است و ما در همه ي ابعاد فقيريم و بايد از خارج وارد کنيم.» (42)
البته وقتي سخن از استقلال در سياست خارجي يک کشور به ميان مي آيد، منظور استقلال در سه مرحله ي «سياست گذاري»، «اجراي تصميم» است که مصاديق آن در زمينه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي، دفاعي و غيره ظاهر مي شود. گر چه در نگاه نخست، استقلال سياسي با اهميّت به نظر مي رسد؛ اما از ديدگاه امام (قدس سره) استقلال فرهنگي مهم تر از آن است. (43)
بنابراين براي دست يابي به استقلال مي بايست به خودباوري فکري و خوديابي دست يافت. امام در اين باره مي فرمايند:
«اساس، باور اين دو مطلب است: باور ضعف و سستي و ناتواني و باور قدرت و قوه و توانايي. اگر ملت اين باور را داشته باشد که ما مي توانيم در مقابل قدرت هاي بزرگ بايستيم، اين باور، اسباب اين مي شود که توانايي پيدا مي کنند و در مقابل قدرت هاي بزرگ ايستادگي مي کنند.» (44)
البته ايشان از وابستگي اقتصادي که به وابستگي سياسي مي انجامد نيز غافل نشده و توصيه مي کردند بايد از جهت اقتصادي فارغ مي شويم و درباره ي عدم وابستگي اقتصادي مي فرمودند:
«کار کردن شما و فعال بودن شما، علاوه بر ارزش هاي مادي و معنوي که براي شما دارد، کشور شما را از وابستگي نجات مي دهد.» (45)
و در پاسخ خبرنگاري که پرسيده بود سياست خارجي جمهوري اسلامي، به خصوص در رابطه با ابر قدرت ها چه خواهد بود؟ فرمودند:
«سياست دولت اسلامي، حفظ استقلال، آزادي ملت و دولت و کشور و احترام متقابل بعد از استقلال تمام خواهد بود و فرقي بين ابر قدرت ها و غير آن ها نيست.» (46)
ايشان استمرار استقلال سياسي، اجتماعي، اقتصادي و امنيت کشور را وابسته به قواي نظامي و انتظامي دانسته و از آن ها به منزله ي رکن استقلال کشور ياد مي کنند. (47)

2. وحدت امت اسلامي
 

در نظر حضرت امام (قدس سره) وحدت ميان مسلمانان و مستضعفان و ديگر دول اسلامي، چاره ساز گرفتاري ها است و همواره از سران کشورهاي اسلامي مي خواست تا در برابر دشمن خارجي، توحيد کلمه داشته باشند:
«هان! اي مسلمانان جهان و مستضعفان تحت سلطه ي ستمگران، به پا خيزيد و دست اتحاد به هم دهيد و از اسلام و مقدرات خود دفاع کنيد و از هياوي قدرتمندان نهراسيد....» (48)

3. کمک به نهضت هاي آزادي بخش
 

از ديدگاه امام خميني، مستضعفين بايد براي رهايي از شرّ فساد و برخورداري از يک زندگي شرافتمندانه ي انساني، دست در دست هم دهند و قدرت مستکبران را محدود سازند و در اين راه، بناي سياست ايران بر حمايت از آن هاست:
«جمهوري اسلامي ايران، هم در کنار شما و هم در کنار همه ي مسلمانان، بلکه در کنار همه ي مستضعفان جهان خواهد بود.» (49)
و در ارتباط يا کمک به نهضت هاي آزادي بخش جهان مي فرمايند:
«ملت آزاده ي ايران، هم اکنون از ملت هاي مستضعف جهان در مقابل آنان که منطقشان توپ و تانک و شعارشان سر نيزه است کاملاً پشتيباني مي نمايد. ما از تمام نهضت هاي آزادي بخش در سراسر جهان، که در راه خدا و حق و حقيقت و آزادي مبارزه مي کنند، پشتيباني مي کنيم.» (50)
و در جاي ديگر، درباره ي حمايت از اين جنبش ها تا رسيدن به جامعه ي آزاد، مي گويند:
«من بار ديگر از تمام جنبش هاي آزادي بخش جهان پشتيباني مي نمايم و اميدوارم تا آنان براي تحقق جامعه ي آزاد خويش پيروز شوند. اميد است دولت اسلامي در مواقع مقتضي به آنان کمک نمايد.» (51)

4. روابط حسنه- مدارا و مسالمت آميز
 

امام در اين باره فرموده اند:
«با همه ي دولت ها به طور مدارا رفتار مي کنيم و هيچ وقت ميل نداريم که با خشونت رفتار کنيم....» (52)
و حتي ايشان صلح و زندگي و مسالمت آميز با مردم دنيا را با زندگي در بين مردم جهان مي آميزند و مي گويند:
«ما صلح مي خواهيم. ما با همه ي مردم دنيا صلح مي خواهيم باشيم. ما مي خواهيم مسالمت با همه ي دنيا داشته باشيم. ما مي خواهيم در بين مردم دنيا زندگي بکنيم.» (53)

5. روابط بر پايه ي مباني اسلامي و انساني
 

ايشان با ذکر اين نکته که روابط انساني با هيچ جا، مانعي ندارد و ما با ملت ها، خوب هستيم، (54) فرموده اند:
«بايد روابط بين ملت ها براساس مسائل معنوي باشد و در اين رابطه، بُعد مسافت تأثيري ندارد و چه بسا کشورهايي که هم جوار هستند، اما رابطه معنوي بين آن ها نيست. بنابراين، روابط ديگر هم نمي تواند مثمر ثمر باشد. ما روابطمان با کشورها براساس مباني اسلامي خواهد بود.» (55)
رابطه ي مباني، اصول و اهداف
در پايان لازم است به اين مطلب اشاره شود با فرض اين مسأله که سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران داراي مبناست، اين مباني در اصول و نيز اهداف تأثير گذار است. بنابراين، با توجه به مباني مورد استفاده ي امام در مورد سياست خارجي، اصولي چون دفاع از مستضعفان و ياري مظلومان و... از آن مستفاد شده است. هم چنين در مورد رابطه ي «اصول» با «اهداف» بايد گفت: هر چند ممکن است در مواردي معدود، اصول با اهداف تزاحم پيدا کند؛ مثلاً در مورد ايجاد وحدت بين مسلمانان، لوازمي وجود دارد که در برخي مواضع با اصول تحديد کننده ي مسؤوليت هاي فرا ملّي، اصطکاک پيدا مي کند. در واقع، ابتدا بايد اصول و اهداف اثبات کننده ي مسؤوليت هاي فرا ملّي را در مقابل اصول و اهداف تحديد کننده ي اين گونه مسؤوليت ها قرار دهيم. اما بايد توجه داشت که موارد تزاحم، کم است و حتي در اين موارد معدود نيز مي توان به گونه اي بين اصول و اهداف، سازش برقرار کرد.

جمع بندي
 

همان گونه که پيش تر اشاره شد، سياست خارجي همواره از مناقشه بر انگيزترين حوزه هاي سياست گذاري بوده است. در اين عرصه عوامل مختلفي تأثير گذارند که در انقلاب اسلامي حضرت امام داراي جايگاه ويژه اي در تبيين اصول و مباني سياست خارجي هستند.
در اين نوشتار، بعد از بحث درباره ي مفهوم شناسي سياست خارجي، به طور اعم و سياست خارجي ايران به صورت اخص، به بحث درباره ي اصول مباني و اهداف سياست خارجي از ديدگاه امام خميني پرداخته شد.
در واقع آن چه در ميان اصول، مباني و اهداف بيان شده از ديدگاه ايشان، بارز بود و جلب توجه مي کرد و سياست خارجي ايران را تشکيل مي داد، عبارت بودند از: استقلال، صدور انقلاب، اتحاد امت اسلامي، احترام به حقوق متقابل، نفي ظلم، اصل نفي سبيل، روابط حسنه و مسالمت آميز با ديگران، دفاع از کيان اسلام و مسلمين، سياست «نه شرقي، نه غربي»، گسترش روابط براساس مباني اسلامي و انساني و کمک به نهضت هاي آزادي بخش. همچنين رابطه با اصول سياست خارجي، سعي شد تا تقدّ م و تأخر اصول نيز رعايت گردد.
در رابطه با هر يک از اين موارد به نمونه اي از سخنان امام خميني اشاره شد و شايد بتوان به اين مطلب اذعان کرد که در برخي از موارد، ديدگاه ايشان از ساختار و حقوق بين الملل موجود فراتر مي رود. از جمله قرائت ايشان از اسلام که اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه واله وسلم) را در مقابل اسلام آمريکايي مي دانستند و هم چنين ويژگي هاي ديگري مانند: ظلم ستيزي و عدم سازش، مبارزه ايستادگي در برابر مستکبران و ستمگران که در تضاد با آن ها بود.
در پايان نيز به رابطه اصول با اهداف و نيز مباني با اصول به صورت اجمال پرداخته شد.

پي نوشت:
 

1. کارگر رمضاني، روح الله، چارچوبي تحليلي براي بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، ترجمه: عليرضا طيب، تهران، نشرني، 1380، ص25
2. همان، ص31
3. سجادي، سيد عبدالقيوم، ديپلماسي و رفتار سياسي در اسلام، قم، بوستان کتاب، 1383، صص 46و 47
4. حقيقت، سيد صادق، مباني، اصول و اهداف سياست خارجي دولت اسلامي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، 1385، ص202
5. قوام عبدالعلي، اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، تهران، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاه ها، 1380، ص102
6. حقيقت، سيد صادق، پيشين، ص20
7. همان، ص20
8. محمد منوچهري، سياست خارجي جمهوري اسلامي، تهران، نشر دادگستر، 1377 ص18
9. قوام عبدالعلي، پيشين، ص108
10. همان، ص136
11. سيف زاده، سيد حسين، اصول روابط بين الملل الف و ب، تهران، ميزان، 1380، ص 328
12. سياست خارجي و روابط بين الملل از ديدگاه امام خميني، تهران، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1381، (الف و ب)
13. سريع القلم، محمود، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران: بازبيني نظري و پارادايم ائتلاف، تهران، مرکز تحقيقات استراتژيک، 1379، ص68
14. حقيقت، سيد صادق، پيشين، صص26و 27
15. همان، ص29
16. همان، ص32
17. صحيفه نور، ج14، صص45- 41
18. همان، ج18، صص78- 75
19. نساء: 75
20. نهج البلاغه، نامه ي 47
21. ايزدي، بيژن، درامدي بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، قم، بوستان کتاب، 1371، صص 111و 112
22. حقيقت، سيد صادق، مسؤوليت فرا ملي در سياست خارجي دولت اسلامي، تهران، مرکز تحقيقات استراتژيک رياست جمهوري، 1376، صص 519و 520
23. ستوده، محمد، امام خميني و مباني نظري سياست خارجي، فصلنامه علوم سياسي، سال دوم، شماره ي پنجم، تابستان 78، ص 273؛ صحيفه نور، ج11، صص28- 21
24. در جستجوي راه از کلام امام (دفتر دهم)، تهران، امير کبير، 1362، ص435
25. اسپوزيتو، جان ال، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ترجمه: دکتر محسن مدير شانه چي؛ کارگر رمضاني، روح الله، مقاله صدور انقلاب ايران: سياست، اهداف و وسايل، تهران، مرکز بازشناسي اسلام و ايران، 1382، ص 56
26. کارگر رمضاني، روح الله، همان، ص58
27. همان، ص 65
28. صحيفه نور، ج20، صص238- 232
29. همان، ج13، ص127
30. نساء: 141
31. پيشين، ج2، ص139
32. همان، ج18، ص221
33. همان، ج1، ص84
34. آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1374، پيشين، صص 409- 407
35. صحيفه نور، ج22، ص146
36. همان، ص 156
37. آيين انقلاب اسلامي، پيشين، صص 395- 390
38. صحيفه نور، ج14، ص68
39. همان، ص66
40. همان، ج4، ص195
41. همان، ج7، ص89
42. ر. ک. به: قاضي زاده، کاظم، انديشه هاي فقهي- سياسي امام خميني، تهران، مرکز تحقيقات استراتژيک رياست جمهوري، 1377، ص501
43. ستوده، محمد، پيشين، ص271
44. همان، ص 271؛ در جستجوي راه از کلام امام (دفتر بيست و دوم)، فرهنگ و تعليم و تربيت، تهران، امير کبير، 1364، ص 205
45. قاضي زاده، کاظم،پيشين، ص 510
46. صحيفه نور، ج3، ص89
47. قاضي زاده، کاظم،پيشين، ص 512
48. صحيفه نور، ج15، صص 125و 126
49. همان، ج20، ص184
50. همان، ج11، ص259
51. همان، ج14، ص63
52. همان، ج18، ص56
53. همان، ج19، ص274
54. همان، ج10، ص165
55. همان، ج7، ص164
45 منبع: كتاب حكومت اسلامي



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.