مقدمه:
کشتار و وحشیگری رژیم غاصب و جعلی اسرائیل و هر گونه فعل خشونتآمیز و ظالمانه، از جمله قتل عام و خراب کردن حانهها و بمباران، نشانههایی از قساوت قلب و بیاحترامی قوم بنی اسرائیل به ارزشهای انسانی و الهی است.این اعمال وحشیانه نشان از فاقد بردباری و همدلی و احترام به زندگی و ارزشهای دیگران هستند. رژیم کودک کش که به این گونه رفتارها مشتاق هستند، دچار قساوت قلب شدهاند و از مفهوم انسانیت و همدلی دور شدهاند.
این اعمال نشاندهنده فقدان ارتباط با احساسات انسانی اصیل و فروپاشی ارزشهای انسانی و اخلاقی میباشد. از این رو، میتوان این نوع رفتارها را به عنوان نتیجهای از قساوت قلب و فاقدی احساسات انسانی و همدلی در نظر گرفت.
قتل عام کودکان، آواره کردن افراد از سرزمینهای خود، کشتن زنان بی دفاع، تعرض به جان مردم، بی حیایی و هتک حرمت زنان، همگی نمونههایی از بیاحترامی و سنگدلی این رژیم غاصب و جعلی علیه تمامیت ارزشهای انسانی و انسانیت هستند.
در این مطلب به علل این قساوت ها و کوردلی ها و سنگدلی رژیم کودک کش و جعلی که منشاء قرآنی و روایی دارد اشاره خواهیم کرد.
عوامل قساوت و سنگدلی و کوردلی بنی اسرائیل
۱- جهالت و قساوت قلب بنی اسرائیل
یکی از عوامل بروز قساوت قلب در انسان، جهل و غفلت است. جهل، تصویری نادرست از واقعیت در برابر انسان ایجاد کرده و مانع نفوذ نور ایمان در قلب می شود؛ و غفلت او را از جستجوی حقایق منحرف می سازد؛با پایان گرفتن جریان فرعون گرفتارى بزرگ داخلى موسى ، یعنى درگیرى او با جهال بنى اسرائیل و افراد سرکش و لجوج آغاز گردید، و به طورى که این گرفتارى براى موسى (علیه السلام ) به درجات ، سخت تر و سنگین تر و طاقت فرساتر از درگیرى با فرعون و فرعونیان بود! و همین است خاصیت درگیریهاى داخلى .
در آیه 138 :وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
نخست مى گوید: ما بنى اسرائیل را از دریا (رود عظیم نیل ) عبور دادیم (و جاوزنا ببنى اسرائیل البحر). اما در مسیر خود به قومى برخورد کردند که با خضوع و تواضع ، اطراف بت هاى خود را گرفته بودند (فاتوا على قوم یعکفون على اصنام لهم ).
((عاکف )) از ماده عکوف به معنى توجه به چیزى و ملازمت آمیخته با احترام به آن مى باشد.افراد جاهل و بی خبر آنچنان تحت تاثیر این صحنه قرار گرفتند که بلافاصله نزد موسى آمدند و گفتند براى ما هم معبودى قرار بده همانطور که آنها معبودان دارند! (قالوا یا موسى اجعل لنا الها کما لهم آلهة ).
موسى (علیه السلام ) از این پیشنهاد جاهلانه و نابخردانه ، بسیار ناراحت شد، به آنهارو کرد و گفت : ((شما جمعیت جاهل و بى خبرى هستید! (قال انکم قوم تجهلون ).
2- سرچشمه جهل و نادانى بنی اسرائیل
از این آیه به خوبى استفاده مى شود، که سرچشمه بت پرستى ، جهل و نادانى بشر است ، از یکطرف جهل او نسبت به خداوند و عدم شناسائى ذات پاک او و اینکه هیچگونه شبیه و نظیر و مانند براى او تصور نمى شود.از سوى دیگر جهل انسان نسبت به علل اصلى حوادث جهان که گاهى سبب حوادث را به یک سلسله علل خیالى و خرافى از جمله بت ، نسبت دهد.
از سوى سوم جهل انسان به جهان ماوراء طبیعت و کوتاهى فکر او تا آنجا که جز مسائل حسى را نمى بیند و باور نمى کند، این نادانیها دست به دست هم داده و در طول تاریخ ، سرچشمه بت پرستى شده اند و گرنه چگونه یک انسان آگاه و فهمیده ، آگاه به خدا و صفات او، آگاه از علل حوادث، آگاه از جهان طبیعت و ماوراء طبیعت، ممکن است قطعه سنگى را فى المثل از کوه جدا کند، قسمتى از آن را در ساختمان منزل، و یا پله هاى خانه مصرف کند، و قسمت دیگرى را معبودى بسازد، و در برابر آن سجده نماید و مقدرات خویش را به دست او بسپارد؟!
3- جهالت مستمر بنی اسرائیل
جالب اینکه در گفتار موسى (علیه السلام ) در آیه فوق مى خوانیم که به آنها مى گوید شما جمعیتى هستید که در جهالت به طور مستمر غوطه ورید (چون تجهلون فعل مضارع است و غالبا دلالت بر استمرار مى کند) به خصوص اینکه متعلق جهل ، در آن بیان نشده و این خود دلیل بر عمومیت و توسعه آن مى باشد.4- نهایت جهل بنی اسرائیل
از همه جالب تر اینکه بنى اسرائیل ، با جمله اجعل لنا الها (معبودى براى ما قرار بده ) نشان دادند که ممکن است چیزى که هرگز منشا اثرى نبوده، نه زیانى داشته و نه سودى دارد، با انتخاب و قرارداد و گذاردن نام بت و معبود بر آن، ناگهان سرچشمه آثارى گردد، پرستش آن انسان را به خدا نزدیک کند، و بى احترامى به آن دور، عبادتش سرچشمه خیر و برکت ، و تحقیرش منشا ضرر و زیان گردد، و این نهایت جهل و بى خبرى است .درست است که منظور بنى اسرائیل این نبوده براى ما معبودى بساز که خالق جهان باشد، بلکه منظورشان این بوده معبودى بساز که با پرستش آن به خدا نزدیک شویم و مایه خیر و برکت گردد، ولى آیا با یک نامگذارى و یا مجسمه سازى، ممکن است یک موجود بى روح و بى خاصیت ، ناگهان سرچشمه این خواص و آثار گردد؟ آیا چیزى جز خرافه و جهل و خیالات واهى و پندارهاى بى اساس مى تواند چنین کارى را توجیه کند؟!
5- محیط اطراف زمینه جهل بنی اسرائیل
شک نیست که بنى اسرائیل قبل از مشاهده این گروه بت پرستان زمینه فکرى مساعدى بر اثر زندگى مداوم در میان مصریان بت پرست براى این موضوع داشتند، ولى مشاهده این صحنه تازه گویا جرقه اى شد که زمینه هاى قبلى، خود را نشان دهند، اما در هر حال این جریان نشان مى دهد که انسان تا چه اندازه ، تحت تاثیر بنی اسرائیل قرار دارد، محیط است که مى تواند او را به خداپرستى سوق دهد، و محیط است که مى تواند او را به بت پرستى بکشاند، محیط است که منشا انواع مفاسد و بدبختی ها و یا سرچشمه صلاح و پاکى مى گردد (اگر چه انتخاب خود او نیز عامل نهائى است ) و به همین جهت اصلاح محیط در اسلام فوق العاده مورد توجه قرار دارد.6- ناسپاسی بنی اسرائیل
موضوع دیگرى که از آیه به خوبى استفاده مى شود این است که در میان بنى اسرائیل به راستى افراد ناسپاس فراوانى بودند، با آنکه آنهمه معجزات موسى را مشاهده کردند و آن همه مواهب الهى شامل حالشان شده بود، چیزى از نابودى دشمن سرسختشان فرعون در میان امواج نگذشته بود، و آنها به لطف پروردگار از دریا گذشتند، اما ناگهان همه این مسائل را به دست فراموشى سپرده ، از موسى تقاضاى بت سازى کردند!.7- پاسخ دندانشکن امام علی به یهودی
در نهج البلاغه مى خوانیم یکى از یهودیان در حضور على (علیه السلام ) به مسلمانان ایراد کرد و گفت : شما هنوز پیامبرتان را به خاک نسپرده بودید که اختلاف کردید؟على (علیه السلام ) این پاسخ دندانشکن را در جواب یهودى فرمود انما اختلفنا عنه لا فیه و لکنکم ما جفت ارجلکم من البحر حتى قلتم لنبیکم اجعل لنا الها کما لهم آلهة فقال انکم قوم تجهلون : ((ما درباره دستورات و سخنانى که از پیامبرمان رسیده اختلاف کرده ایم ، نه درباره خود پیامبر و نبوتش (تا چه رسد به الوهیت پروردگار) ولى شما پایتان از آب دریا خشک نشده بود که به پیامبرتان پیشنهاد کردید، براى ما معبودى قرار بده آنچنان که این بتپرستان معبودانى دارند، و او در جواب به شما گفت : شما جمعیتى هستید که در جهل غوطه ورید))!
8- صداى به گوش مردگان نمی رسد
دل انسان در مقابل نصیحت، معجزه و دلیل، سخت می گردد؛ چنانچه خداوند در خطاب به پیامبر اسلام می فرماید: «فَإِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ»(1)تو نمىتوانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى و نه سخنت را به گوش کران، هنگامى که روى برگردانند و دور شوند! در این آیه کفار، که خود را در پرده ای از جهل و غفلت فرو برده اند و دلهایشان به قدری سخت شده که از شنیدن حقایق محرومند، مرده و کر نامیده شده اند.(2)
قرآن، کسانى را که تحت تأثیر کلام حقّ قرار نمىگیرند، مرده مىداند «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» چنانکه مکرّر مىفرماید: شهدا را مرده ندانید، آنان زنده و شادمانند و به یکدیگر نوید مىدهند و از رزق الهى کامیابند.
9- زندههاى سنگدل و لجوج، مردهاند
بنابراین، زندههاى سنگدل و لجوج، مردهاند، و شهیدان که از دنیا رفتهاند، زنده اند. بهتر است مسئله را کمى باز و روشن کنیم (3)رگ و حیات در فرهنگ قرآن، هم به مرگ و حیات طبیعى و مادّى گفته مىشود و هم به مرگ و حیات معنوى.
مراحل حیات
حیات، داراى مراحلى است:
1. حیات نباتى. قرآن مىفرماید: «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (4) خداوند زمین را بعد از مرگ به وسیلهى باران زنده مىکند.
2. حیات حیوانى. قرآن مىفرماید: «یُحْیِیکُمْ» (5) ما به شما حیات دادیم.
3. حیات روحى. «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا» (6) تا افراد زندهرا هشدار دهى. یعنى کسانى که عقل و فطرت سالم دارند ونیز مىفرماید: دعوت انبیا براى حیات شماست، «دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» «7»
4. حیات سیاسى واجتماعى. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ» (8) اگر با اجراى حکم قصاص، عدالت برقرار کردید، جامعه زنده است (وگرنه جامعهى مردهاى دارید).
5. حیات اخروى. «یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی» (9) اى کاش براى حیات و زندگى حقیقى در آخرت چیزى مىفرستادم و ذخیرهاى مىاندوختم.
پاسخ یک اشکال
در تفسیر نمونه (10) مىخوانیم: فرقهى وهّابیون، آیهى «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» را دستاویز تفکّر انحرافى خود قرار داده، مىگویند: پیامبر اکرم از دنیا رفته وهیچ سخنى را نمىشنود، بنابراین معنا ندارد که ما پیامبر را زیارت کنیم وخطاب به او مطالبى را بیان کنیم.
پاسخ فرقهى مذکور این است که آیه در مقام یک تشبیه اجمالى است؛ نظیر تشبیه قلب سنگدلان به سنگ در تأثیر ناپذیرى، قُلُوبُکُمْ ... کَالْحِجارَةِ (11) نه اینکه قلب آنان در همه چیز مثل سنگ است، زیرا قرآن، حیات برزخى را دربارهى شهدا پذیرفته ونسبت به آن، روایاتى از شیعه و سنّى نقل شده است(12)
1. محمّدبن عبدالوهّاب در کتاب الهدیة السنیه، ص 41، مىگوید: پیامبر بعد از وفاتش داراى حیات برزخى، برتر از حیات شهداست و سلام کسانى را که به او سلام مىدهند مىشنود.
2. روایات فراوانى در کتب شیعه واهلسنّت، در این زمینه آمده است که پیامبر و امامان علیهم السلام سخن کسانى را که بر آنها از دور و نزدیک، سلام مىدهند مىشنوند و پاسخ مىدهند و حتّى اعمال مردم بر آنان عرضه مىشود. (13)
3. ما خود شاهد هزاران نمونه از توسلاتى هستیم که عین سخن و درخواست افراد متوسّل، لباس عمل پوشیده است.
4. در صحیح بخارى مىخوانیم: رسول خدا صلى الله علیه و آله با کفّار هلاک شدهى جنگ بدر گفتگو مىکرد و همین که مورد سؤال عمر قرار گرفت، فرمود: «و الذى نفس محمد بیده ما انتم باسمع» به خدایى که جانم در دست اوست، شما از آنان شنواتر نیستید. (14)
5. حضرت على علیه السلام در پایان جنگ جمل فرمود: لاشهى کعب بن سور را بنشانند، سپس به او که هلاک شده بود فرمود: واى بر تو که علم و دانش، تو را سودى نبخشید و شیطان تو را گمراه کرد و به دوزخ فرستاد. (15)(16)
10- ثروت و مال زیاد بنی اسرائیل
نام قارون 4 بار در سه سوره از قرآن آمده است. در بخشی از آیات سوره قصص سخن از درگیری بنی اسرائیل با این مرد ثروتمند و سرکش به میان آمده، قارونی که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود.حضرت موسی علیه السلام در طول زندگی خود با سه قدرت طاغوتی تجاوزگر مبارزه کرد: فرعون که مظهر قدرت حکومت بود و قارون که مظهر ثروت بود و سامری که مظهر صنعت و فریب و اغفال بود
قارون از نظر اطلاعات و آگاهی، معلومات قابل توجهی از تورات داشت، نخست در صف مؤمنان بود ولی ضعف ایمان و غرور و ثروت و کمی ظرفیت، او را به آغوش کفر کشانید.
قرآن درباره ثروت قارون چنین می گوید: « إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ...»؛(17)
قارون از قوم موسی علیه السلام بود اما بر آنان ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود...
در میان بنی اسرائیل افراد متعهد و دلسوزی وجود داشت که از تکبر و مال اندوزی او بر حال خودش و دیگران نگران بودند و در صدد نصیحتش برآمدند و در چندین مرحله به اندرز او پرداختند:
اما او در پاسخ گفت: «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِی»؛(18) گفت این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است، بدست آوردهام. برخی، علم او را به کاردانی و مهارت تفسیر کردهاند. (19) برخی دیگر از مفسران این علم را چند چیز میدانند: علم تورات، علم انواع تجارت و کشاورزی و سایر مکاسب، علم کیمیا(20)
ادامه داستان به رخ کشیدن ثروت به مردم و حسرت خوردن عدهای بر این دارایی است: «فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ»؛(21)
آراسته به زیورهای خود به میان مردمش آمد. آنان که خواستار زندگی دنیوی بودند. گفتند: ای کاش آنچه به قارون داده شده ما را نیز میبود، که او سخت برخوردار است.
هر حال، خداوند برای هدایت این متکبر دنیاپرست، پیامبر زمانش (حضرت موسی علیه السلام) را به سویش فرستاد، همچنان که قرآن میفرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ*إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ کَذَّابٌ»؛(22)
ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم به سوی فرعون و هامان و قارون ولی آنها گفتند: او ساحری بسیار دروغگوست.
موسی علیه السلام از او زکات میخواهد ولی قارون سرباز میزند و مردم را علیه او میشوراند و زنی را برای اتهام به حضرت موسی علیه السلام تحریک می کند تا نسبت زنا به نبی خدا بدهد ولی اتفاقاَ آن زن قارون را رسوا می کند، لذا حضرت موسی علیه السلام از خدا میخواهد تا عذاب خود را بر قارون نازل کند. (23)
سرانجام قارون
«فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِینَ»؛(24) سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد.
داستان قارون (سمبل ثروتمند مغرور) روشنگر این حقیقت است که غرور و مستی ثروت، گاه انسان را به انواع جنون میکشاند، جنون نمایش دادن ثروت و به رخ دیگران کشیدن، جنون لذت بردن از تحقیر تهیدستان و باز همین غرور و مستی و عشق بیحد و حصر به زر و سیم، گاه سبب میشود که دست به زشتترین و ننگینترین گناهان بزند. در مقابل پیامبر پاک خدا قیام کند و به مبارزه و ستیز با حق و حقیقت برخیزد. (25)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «...بزرگترین فساد آن است که آدمی از وضع خود راضی باشد و از خداوند غافل شود این حالت از حرص و تکبر و خودخواهی و فرورفتن در آرزوها و هوسها پدید میآید همان گونه پروردگار در داستان قارون بیان داشته است».
حضرت رسول صلی الله علیه و آله : «هر کس لباسی بپوشد و در آن به خود بالیدن گیرد، خداوند او را به کنار دوزخ فروبرد، آنگاه همدم قارون گردد چرا که قارون اول کسی بود که تبختر کرد و فخر فروخت پس خدای متعال او و سرایش را به زمین فرو برد، هر کس تکبر کند پس به تحقیق با خدا در کبریائیش ستیز نموده است».(26)
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «کثْرَةُ الْمالِ مُفْسِدَةِ لِلدّینِ وَ مَقاساةٌ لِلْقَلْبِ» ثروت و مال زیاد هم دین انسان را فاسد می کند و هم موجب قساوت و سنگدلی می شود.[6]
شکی نیست که مال و ثروت ابزار خوبی برای دستیابی به نیکی ها و خوبی هاست و شاید به همین دلیل در قرآن مجید در آیه 180 سوره بقره آمده است: «...انْ تَرَک خَیراً الوَصیةُ» مفسّرین «خیر» را در این آیه به مال و ثروت تفسیر کرده اند؛ ولی کسانی که از اموال زیادشان استفاده خوبی و خیر بکنند کم هستند و نادر(29)
بیشتر مال داران و ثروتمندان مال و ثروتشان را در راه خیر مصرف نمی کنند و در نتیجه این فراوانی اموال سبب دوری آنها از خداوند و باعث قساوت قلب آنها می شود.
امام صادق علیه السلام: اَوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اِلى مُوسى علیه السلام یا مُوسى لا تَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمالِ وَ لا تَدَعْ ذِکْرى عَلى کُلِّ حالٍ فَاِنَّ کَثْرَةَ الْمالِ تُنْسِى الذُّنوبَ وَ اِنَّ تَرْکَ ذِکرى یُقْسِى الْقُلوبَ.
خداى عزّوجلّ به موسى علیه السلام وحى کرد: اى موسى! به زیادى ثروت شاد مشو و در هیچ حالى مرا فراموش مکن، زیرا با زیادى ثروت گناهان فراموش میشود و از یاد بردن من قساوت قلب میآورد.
11- اعراض از یاد خدا بنی اسرائیل
از دیگر عوامل سخت شدن قلوب، فراموشی خدا و اعراض از یاد اوست: «الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا»؛(30) آن کسان که دیدگانشان از یاد من در حجاب بوده و توان شنیدن نداشتهاند.از امام رضا علیه السلام در تفسیر آیهى «أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» نقل شده که به مأمون فرمود: مراد از «ذکر» در این آیه علىبن ابىطالب علیهما السلام است. (31)
مراد از چشم و گوش در آیهى 101، معرفت، بصیرت و شناخت است، یعنى چشم و گوش دل، نه عضو خاصّ در سر. زیرا قرآن گاهى کورى را به دل نسبت مىدهد و مىفرماید: «مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى» (32)
انسان یا از راه چشم و دیدنِ آیات الهی به حق می رسد؛ و یا از طریق گوش و شنیدن کلمات حکمت، موعظه، قصص و عبرت ها خدا را یاد نموده و به سوی او راه مىیابد؛
ولکن کفار چون، راههای رسیدن به حق را در خود نابود کرده و از یاد او غفلت ورزیدند، دلهایشان سخت شده و در برابر حق نفوذ ناپذیر گردید. (33)
خداوند به شدت، این ها را مورد سرزنش قرار داده و می فرماید: واى بر آنها که قلب هاى سخت و نفوذناپذیرى دارند و ذکر خدا در آنها اثر نمىگذارد: «فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّه».(34)
12- دلهاى بنى اسرائیل: «سخت تر از سنگ»
در بخش اوّل آیه 74 سوره بقره در مورد بنى اسرائیل: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِىَ کَاْلحِجارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَة» در مورد «فَهِىَ کَاْلحِجارَةِ» و «اَوْ اَشَدُّ قَسْوَة»، مفسران آراء مختلفى بیان کرده اند:از آن جا که این آیه همچون دو مثل پیشین درباره منافقان است و نیز همان طور که گفته شده بود نفاق درجات و مراتبى دارد «فَهِىَ کَالْحِجارَة» مربوط است به گروهى از بنى اسرائیل که به تعبیر قرآنى «سنگدل» بودند و «او اَشدُّ قَسوَة» ناظر است به گروهى دیگر از بنى اسرائیل که «سنگدل تر» بودند.
این که چگونه دلى مى تواند سخت تر از سنگ باشد قرآن مجید در همین آیه توضیح مى دهد و در آن سه برکت از برکات سنگ را برمى شمارد:
اوّل ـ بعضى از سنگها در دل کوهها شکافته مى شوند و چشمه ها از آن مى جوشد و نهرهاى آب از آنها جارى مى شود و از این آبها، کشتزارها و گیاهان و جانوران سیراب مى شوند و بدان زنده مى شوند و جان مى گیرند. آرى سنگ برکتى چنین مهم دارد؛ ولى قلب بنى اسرائیل نه منبع جوشان فضیلت است و نه چشمه سار زلال علم و حکمت و نه کانون عاطفه و نه جاى مهر و محبّت! براستى که قلب اینان سخت تر از سنگ است!
دوّم ـ بعضى از سنگها نیز ترک ها و شکاف هاى کوچکى پیدا مى کنند و همچون حوضچه اى اندک آبى را در خود نگه مى دارند، که گر چه با آن نمى توان کشتزارها و درختان و جانوران را سیراب کرد، ولى ممکن است رهگذر تشنه اى را از کام مرگ برهاند؛ امّا قلب بنى اسرائیل سنگدل این مقدار ناچیز هم اثرى از مهر و محبّت در خود ندارد.
دوّم ـ بعضى از این سنگها از خوف و ترس خداوند از بالاى کوه فرو مى ریزند و در برابر عظمت آفریدگار یکتا و توانا فروتنى مى کنند و خضوع نشان مى دهند؛ همان طور که آیه شریفه 21 سوره حشر نیز بر این مطلب دلالت دارد، خداوند در این آیه مى فرماید:
«لَوْ اَنْزَلْنا هَذَا الْقُرآنَ عَلى جَبَل لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَ تِلْکَ الاَْمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم مى دیدى که در برابر عظمت خدا خاشع مى شد و از خوف خدا مى شکافت، این مثالهایى است که براى مردم مى زنیم، شاید در آن بیندیشند!
13- تسبیح تمام موجودات، بخلاف بنی اسرائیل
خضوع و خشوع سنگها و کوهها در برابر قدرت و شکوه خداوند، بطور کلّى تسبیح تمامى موجودات جهان را از آیات متعدّد قرآن مى توان دریافت. به عنوان نمونه خداوند متعال در آیه 44 سوره اسراء مى فرماید:«... وَ اِنْ مِنْ شَىء اِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...» تمام موجودات عالم او را به پاکى مى ستایند؛ ولى شما تسبیح آنها را نمى فهمید. (35) و حتى برخى از مفسّران براى همه آفریده هاى خداوند، نوعى زندگى و ادراک قائلند و عقیده دارند که همه موجودات داراى نوعى شعور ذاتى هستند؛ ولى نه همانند ادراک و شعور انسانى.
همچون تسبیحى که به فرموده خداوند بارى تعالى «لاَ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» تسبیح آنها را نمى فهمید. در برابر حمد تمامى آفریدگان و ذکر تسبیح همه موجودات و به ویژه خضوع و خشوع سنگ ها در برابر عظمت و جلال آفریدگارشان، قلب هاى بنى اسرائیلیان به واسطه قساوت شان سخت تر از سنگ شده است؛ زیرا که قلب هایشان ذکر تسبیح نمى گوید و خودشان در برابر آفریدگارشان سر تسلیم فرود نمى آورند.
14- درجات قساوت قلوب بنیاسرائیل
قرآن کریم با این تشبیه و تمثیل، مراتب و درجات و اقسام قساوت قلوب بنیاسرائیل را نشان داده است. و وجه اشتراک این قلوب با سنگ، مردگی، جمود و فقدان قابلیت کمال و تکامل است. قرآن با مقایسه قلوب بنیاسرائیل با سنگ و فرق با آن، سه قسم یا درجه را میرساند:1- از دل و باطن سنگها چه بسا آب میجوشد و نهر جاری میشود، ولی این قلوب مانند سنگ جوشش درونی ندارد.
2- سنگ از تاثیر عوامل خلقت شکافته میشود و از آن آبهایی بیرون میآید، ولی مواعظ و عبرتها، به دلهای اینان راه نمییابد و از آن خیری ترشح نمیکند.
3- سنگها در برابر قهر خداوند سر فرود میآورند، ولی دلهای اینان در برابر عظمت و آیات حق خضوع نمیکنند.
4-سختی دلهای مردمی تا این حد، از جهت سرشت آنها نیست. این آثار اعمال است که دلهای قابل را از قابلیت میاندازد و مسخ مینماید.(36)
15 - قلبهای نفوذناپذیر بنیاسرائیل
بنیاسرائیل، دارای قلبهای سخت و نفوذناپذیر:۱. «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً؛ (37)سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سختتر!....» (38)
۲. «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً؛ (39) لی بخاطر پیمانشکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم....» [(40)
16- علت قساوت بنیاسرائیل
پیمانشکنی بنی اسرائیل، موجب گرفتاری آنان به قساوت قلب: «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً ؛(41) ولی بخاطر پیمانشکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم....»17 - آثار قساوت بنیاسرائیل
آثار قساوت بنیاسرائیل عبارتند از:1- تحریف تورات
سنگدلی بنیاسرائیل، منشا تحریف تورات و معارف آن: «وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ• فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً ؛ (42)
خدا از بنی اسرائیل پیمان گرفت. ... ولی بخاطر پیمانشکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم.. » (43)
مقصود از «یحرفون الکلم» تحریف در الفاظ، معانی و معارف تورات است. (44)
2- محرومیت از ایمان
سختدلی بنیاسرائیل، از میان برنده زمینههای ایمان و گرایش آنان به اسلام:«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً • أَفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُواْ لَکُمْ....؛ (45)
سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سختتر! ... آیا انتظار دارید به (آئین) شما ایمان بیاورند....» (46)
3- محرومیت از درک معارف الهی
نفوذناپذیری قلبهای بنیاسرائیل، زمینهساز محرومیت آنان از درک معارف الهی:«وَلَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ ... • فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً ؛(47)
خدا از بنیاسرائیل پیمان گرفت. ... ولی بخاطر پیمانشکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم؛ و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم....»
18- تبعیض نژادی و قساوت بنی اسرائل
قرآن در آیه ۸۰ سوره «بقره» به یکى از گفته هاى بى اساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه قسمتى از انحرافات آنها شده اشاره کرده و به آن پاسخ مى گوید:مى فرماید: (آنها گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزى به ما نخواهد رسید)؛ «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلاّ أَیّاماً مَعْدُودَهً».
(بگو آیا پیمانى نزد خدا بسته اید که هرگز خداوند از پیمانش تخلف نخواهد کرد؟ یا این که چیزى را به خدا نسبت مى دهید که نمى دانید)؟!؛ «قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ».
اعتقاد به برترى نژادى ملت یهود، و این که آنها تافته اى جدا بافته اند، و گنهکارانشان فقط چند روزى کیفر و مجازات مى بینند، سپس بهشت الهى براى ابد در اختیار آنان است، یکى از دلائل روشن خود خواهى و خود پرستى این جمعیت است.
این امتیازطلبى با هیچ منطقى سازگار نیست؛ زیرا هیچ گونه تفاوتى در میان انسان ها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
مگر یهود چه کرده بودند که مى بایست تبصره اى به سود آنها بر قانون کلى مجازات زده شود؟!
آیه فوق با یک بیان منطقى، این پندار غلط را ابطال مى کند و مى گوید: این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصى از خدا در این زمینه گرفته باشید ـ که نگرفته اید ـ و یا دروغ و تهمت به خدا مى بندید!
از آیه فوق این نکته نیز استفاده مى شودکه: روح تبعیض نژادى یهود که امروز نیز در دنیا سرچشمه بدبختى هاى فراوان شده، از آن زمان در یهود بوده است،
و امتیازات موهومى براى نژاد بنى اسرائیل قائل بوده اند، و متأسفانه بعد از گذشتن هزاران سال، هنوز هم آن روحیه بر آنها حاکم است، و در واقع منشأ پیدایش کشور غاصب «اسرائیل» نیز همین روح نژادپرستى است.
آنها نه فقط در این دنیا براى خود برترى قائل هستند، که معتقدند: این امتیاز نژادى در آخرت نیز به کمک آنها مى شتابد و گنهکارانشان بر خلاف افراد دیگر تنها مجازات کوتاه مدت و خفیفى خواهند دید، و همین پندارهاى غلط آنها را آلوده انواع جنایات، بدبختى ها و سیه روزى ها کرده است!.(48)
19. گناه از عوامل سنگدلی بنی اسرائیل
یاری رسانی بنی اسرائیل به یکدیگر در بیرون راندن گروهی از همکیشان خویش، از گناهان آنان بود. ثم انتم هـؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقا منکم من دیـرهم تظـهرون علیهم بالاثم والعدون...«اما این شما هستید که یکدیگر را می کشید و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون می کنید و در این گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک می نمایید (و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بسته اید) در حالی که اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند، فدیه می دهید.....»(49)
گناه، نشانه غفلت از خداوند است که موجب سیاهى دل و ضعف ایمان شده و در صورت استمرار، بر دلها مُهر قساوت زده می شود: (50)
«أَوَلَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ»؛ آیا کسانى که وارث روى زمین بعد از صاحبان آن مىشوند، عبرت نمىگیرند که اگر بخواهیم، آنها را نیز به گناهانشان هلاک مىکنیم و در دلهایشان مهر مىنهیم تا (صداى حق را) نشنوند؟! (51)
طبع قلب، به معنى بسته شدن است که موجب محدود شدن از جهت دید و درک حقایق و أنوار ملکوتی خواهد بود و این چیزی جز، قساوت قلب نیست. (52)
20. لجاجت بنی اسرائیل
آن گونه که از آیات سوره مائده 20 تا 22 بر می آید پس از آنکه بنی اسرائیل از چنگال فرعونیان نجات یافتند، خداوند به آنها فرمان داد که به سوی سرزمین مقدس فلسطین حرکت کنند و در آن وارد شوند، اما بنی اسرائیل زیر بار این فرمان نرفتند و گفتند: «تا ستمکاران (قوم عمالقه) از آنجا بیرون نروند ما وارد این سرزمین نخواهیم شد.»به این هم اکتفاء نکردند، بلکه به موسی گفتند: «تو و خدایت به جنگ آنها بروید پس از آنکه پیروز شدید ما وارد خواهیم شد!» موسی از این سخن سخت ناراحت گشت و به پیشگاه خداوند شکایت کرد سرانجام چنین مقرر شد که بنی اسرائیل مدت چهل سال در بیابان (صحرای سینا) سرگردان بمانند.
انسان از روی لجاجت، چشم خود را در برابر نشانه های الهی بسته و بر جهل خود پافشاری می کند: «مَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً...»؛
سپس دلهاى شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سختتر!... (53) قساوت در آیه شریفه، اشاره به لجاجت های قوم بنى اسرائیل در جریان ذبح گاوی بود که خدای متعال جهت روشن شدن حقیقت امر در قتل شخصی از بنى اسرائیل، دستور داده بود. (54)
این آیات بیانگر اوضاعی است که آن قوم بعد از دیدن معجزات الهی به جای تقویت ایمان از روی لجاجت به آنها بی توجهی کرده تا آنجا که خداوند سختی دلهای آنها را، به سنگ تشبیه نموده است. (55)
نتیجه:
به طور کلی همهی انسانها به این دلایل زیر به قساوت قلب گرفتار می شوند.1.اعراض از یاد خدا: از علل سنگدلی و قساوت قلب و کوردلی میشوند به دلیل اینکه فرد از یاد خداوند و ارزشهای الهی منحرف شده است و به دنیای مادی و مسائل زمینی گرفتار شده است.
2.جهل و نادانی: افرادی که به جهل و نادانی فرو میروند، به دلیل نداشتن دانش و آگاهی لازم از معارف الهی و ارزشهای اسلامی، به سنگدلی و قساوت قلب و کوردلی سر میدهند.
3.قلبهای نفوذناپذیر: افرادی که دارای قلبی کور و نفوذناپذیر هستند، به دلیل عدم آمادگی و تسلیم به افکار و اعتقادات خود، به سختسرانگشتی و ستکدلی گرفتار میشوند.
4.محرومیت از ایمان: افرادی که از ایمان و اعتقاد به اصول دینی محروم هستند، به دلیل فقدان ارتباط با ارزشهای الهی و انسانی به قساوت قلی و کوردلی سقوط میکنند.
5.محرومیت از درک معارف الهی: عدم شناخت و درک مفاهیم و معارف الهی، میتواند باعث سستی و سلب توانایی افراد در درک واقعیات شود که منجر به قلبهای کور و ستکدلی میشود.
6.محیط اطراف: تأثیرات منفی محیط اطراف نیز میتواند باعث سستی اعتقادات و ارزشهای فرد و به تبع آن سنگدلی و قساوت قلب شود.
7.ثروت و مال زیاد: هوس بیش از حد به ثروت و مال، میتواند انسان را به سنگدلی و قساوت قلبسوق دهد و از ارزشهای انسانی دور کند.
8.گناه: افرادی که به گناه و خودسرایی مشتاقند، ممکن است به دلیل این مسیر گمراه، به ستکدلی و سرسختی فکری منجر شوند.
9.تبعیض نژادی: تبعیض نژادی و بیعدالتی نیز میتواند باعث قساوت قلی و کوردلی افراد شود و از ارتباط واقعی با ارزشهای انسانی و اسلامی منع کند.
10.لجاجت: رفتارهای لجاجتآمیز و بیاحترامی نیز میتواند به سنگدلی و قساوت قلب فرد منجر شود، زیرا این نوع رفتارها از انسانیت و احترام به دیگران دور میکند.
پی نوشت ها:
1.سوره روم/۵۲.
2.طیب، سید عبدالحسین؛ أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، ۱۳۷۸ ش، چاپ دوم، ج۱۰، ص ۴۰۴.
3.جلد 6 - صفحه 456
4. عنکبوت، 50.
5. جاثیه، 26.
6. یس، 70.
7. انفال، 24.
8. بقره، 179.
9. فجر، 24.
10. تفسیر نمونه، ج 15، ص 543.
11. بقره، 74.
12.جلد 6 - صفحه 457
13. کشفالارتیاب، ص 109.
14. صحیحبخارى، ج 5، ص 97.
15. شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 1، ص 248.
16.جلد 6 - صفحه 458
17.سوره قصص/76 (ترجمه آیات از آیت الله مکارم شیرازی می باشد.)
18.سوره قصص/78.
19.تفسیر المیزان، پیشین، جلد16، ص113.
20.خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، 1377ش، اول، ج2، ص16-18.
21.سوره قصص/79.
22.سوره غافر/23-24، سوره عنکبوت/39.
23.فعال عراقی نژاد، حسین؛ داستانهای قرآن و تاریخ انبیاء درالمیزان، تهران، سبحان،
24.سوره قصص/81.
25.تفسیر نمونه، پیشین، ص170.
26. شیخ صدوق، محمد بن علی؛ من لایحضره الفقیه، ترجمه علی اکبر غفاری، تهران، صدوق، 1367 ش، اول، ج5، ص305.
27. میزان الحکمة، باب 3402، حدیث 16707.
28. همانند حضرت خدیجه علیها السلام که همه ثروت خود را براى تبلیغ اسلام در اختیار پیامبر صلى الله علیه و آله قرار داد.
29.کافی (ط-الاسلامیه) ج ۲، ص ۴۹۷
30.سوره کهف/۱۰۱.
31.. تفسیر لاهیجى.
32. اسراء، 72.
33.طباطبائی (علامه)، سید محمدحسین؛ تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارت اسلامی جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ق، چاپ پنجم، ج۱۳، ص ۳۶۷.
34.سوره زمر/۲۲.
35.آیه 44 سوره اسراء
36.طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج۱، ص۲۰۲- ۲۰۳، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، ۱۳۶۲ش.
37. بقره/سوره۲، آیه۷۴.
38. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۳۰۶.
39. مائده/سوره۵، آیه۱۳.
40. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۳۱۲.
41. مائده/سوره۵، آیه۱۳.
42. مائده/سوره۵، آیه۱۲.
43. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۳۰۸.
44. زحیلی، وهبه، التفسیر المنیر، ج۶، ص۱۲۵ - ۱۲۶.
45. بقره/سوره۲، آیه۷۴.
46. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱، ص۳۱۳.
47. مائده/سوره۵، آیه۱۲.
48.تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج ۱، ص ۳۷۶.
49.بقره/سوره۲، آیه۸۵.
50.أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص: ۱۵۷.
51.سوره اعراف/۱۰۰.
52.تفسیر روشن، ج۹، ص ۷۷.
53.سوره بقره/۷۴.
54.جهت مطالعهی بیشتر به تفاسیر ذیل آیات ۶۷-۷۴ سوره بقره مراجعه فرمایید.
55.قرائتی، محسن؛ تفسیرنور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، چاپ یازدهم، ۱۳۸۳، ج۱، ص ۱۴۰ و ۱۴۱
منابع:
https://wikiporsesh.irتشبیه قساوت قلب بنیاسرائیل به سنگ سخت
https://www.alquran.mobi/?q=masalhaye-ghorani
https://hawzah.net/fa/goharenab/View/43988
https://hawzah.net/fa/Article/View/110606
https://tahoor.com/fa/article/view/113198
https://wiki.ahlolbait.comآیه 101 سوره کهف
https://fa.wikifeqh.ir/گناهان بنی اسرائیل (قرآن)
https://wiki.ahlolbait.comآیه 44 سوره اسراء
https://wiki.ahlolbait.com/آیه 80 سوره نمل.
https://fa.wikifeqh.irقساوت قلب بنیاسرائیل
https://gharaati.irعوامل قساوت قلب
https://wiki.ahlolbait.comقارون
https://afsaran.ir/fa/37614