مدتی پس از آن که امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) به سوگ ریحانه رسول، حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) نشست؛ برادرش عقیل را که آشنا به انساب عرب بود فراخواند و از او خواست برایش همسری از تبار دلاوران برگزیند تا پسرانی دلیر و باایمان تربیت کند که سالار شهیدان، حسین بن علی (علیه السلام) را در کربلا یاری کنند.
عقیل، فاطمه کلابیه را برای حضرت علی (علیه السلام) برگزید که قبیله و خاندانش، بنیکلاب، در شجاعت و دلاوری بیمانند بودند. حضرت این انتخاب را پسندید و عقیل را به خواستگاری نزد پدر فاطمه فرستاد. فاطمه نیز با سربلندی و افتخار پاسخ مثبت داد و پیوند مبارکی بین وی و مولای متقیان برقرار شد.
حضرت ام البنین (علیها السلام)، مظهر ایمان و فضیلت
ام البنین یا فاطمه کلابیه از بانوان پاکسرشت، باایمان، نجیب و بامعرفت بود. هنگامی که به خانه علی (علیه السلام) قدم نهاد مادری مهربان برای فرزندان حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) شد و آنها را بر فرزندان خود مقدّم داشت.
نقل شده است که خود از امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) خواست تا او را فاطمه خطاب نکند؛ زیرا فرزندان حضرت زهرا (علیها السلام) با شنیدن نام او به یاد مادرشان افتاده، رنجیدهخاطر میشدند. حضرت هم پذیرفت و او را «ام البنین (مادر پسران)» خواند. در فضیلت وی همین بس که گوهری چون اباالفضل (علیه السلام) در صدف دامانش پرورش یافت.
حضرت ام البنین (علیها السلام)، بانوی پارسا و مهربان
مادر بزرگوار سپهسالار کربلا، حضرت عباس (علیه السلام)، فاطمه مشهور به ام البنین (علیها السلام) دختر حزامبن خالد است. تاریخنگاران سال ولادت او را ذکر نکردهاند، اما متذکر شدهاند که تولد پسر ارشد وی حضرت عباس (علیه السلام) در سال 26ق بوده است.1
او از جمله بانوانی است که در مکتب بزرگ بانوی جهان اسلام، حضرت زهرا (علیها السلام) پرورش یافته بود. او در خانه علی (علیه السلام)، بهترین مادر برای فرزندان و وارستهترین رهرو خط سبز رهبری حضرت امیر (علیه السلام) بود و همواره خود را خدمتگزار مولا و فرزندانش میدانست و فرزندان زهرا (علیها السلام) را بر فرزندان خویش مقدم میداشت.
عباس (علیه السلام) در دامان مادری پرورش یافت که انگیزه ازدواج شوهرش با او را تا لحظه مرگ از یاد نبرد و آن را بُنمایه تربیت فرزندان برومندش قرار داد. او که از همان آغاز، فرزندان خود را بلاگردان فرزندان فاطمه خواست و پس از شهادت شوهر مظلومش علی (علیه السلام)، هرگز به ازدواج مرد دیگری در نیامد.2
.jpg)
ادب حضرت ام البنین (علیها السلام)
روز میلاد پربرکت حضرت عباس (علیه السلام)، ام البنین (علیها السلام) قنداقه فرزند خویش را در آغوش تابناک خورشید ولایت گذاشت. حضرت امیر (علیه السلام) به او فرمود: نام این طفل را چه گذاشتهاید؟ ام البنین (علیها السلام) با کمال ادب و متانت عرض کرد: من در هیچ امری بر شما سبقت نگرفته و نمیگیرم. هرچه خودتان مایل هستید، او را بنامید. حضرت فرمود: من او را به اسم عمویم عباس نامیدم.3
فضیلت حضرت ام البنین (علیها السلام)
درباره مقام والای ام البنین، همسر وفادار علی (علیه السلام) و مادر یاور حسین (علیه السلام)، سخنان فراوانی گفته شده است. عالم ربانی زینالدین معروف به شهید ثانی در این زمینه آورده است:
«ام البنین از بانوان بامعرفت و پرفضیلت بود. او به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنها نموده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند. در روزهای عید به محضرش میرفتند و ادای احترام میکردند. حضرت زینب (علیها السلام)، پیامآور نهضت حسینی، پس از بازگشت از سفر کربلا به مدینه به محضر او رفت و شهادت فرزندانش را به این شیرزن عرصه صبر و استقامت تسلیت گفت».4
حضرت ام البنین (علیها السلام)، مادر حضرت عباس (علیه السلام)
مادر، نقش بسیار مهمّی در شکلگیری شخصیت فرزند ایفا میکند و بهعنوان یکی از دو محور بهوجود آمدن فرزند، بر روحیه او اثر مستقیم دارد. فاطمه، ملقب به ام البنین، دختر حزامبن خالدبن ربیعه، از بانوانی است که در مکتب بزرگ بانوی جهان اسلام، حضرت زهرا (علیها السلام) پرورش یافته بود. او زنی باکمال، ادیب و باوقار بود که به عقد امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) درآمد و صاحب چهار فرزند شد که عباس (علیه السلام)، بزرگترین آنها بهشمار میرفت.
ام البنین در پرتو خورشید جهانافروز وحی، پیامبر گرانقدر اسلام صلی الله علیه و آله و در بوستان با طراوت علوی، پرورش یافته بود و کمال وفاداری را به همسر گرامی خویش و سرور و پیشوایش، علی (علیه السلام) نشان میداد.
او در خانه علی (علیه السلام)، بهترین مادر برای فرزندان و وارستهترین رهرو خط سبز رهبری حضرت بود که همواره در پاسداشت شأن او، فرزندان و همسر شهید خود را خدمتگزار آنان میدانست و فرزندان زهرا (علیها السلام) را بر فرزندان خویش مقدم میداشت. این احترام به اندازهای بود که وقتی علی (علیه السلام)، وی را برای نخستین و آخرین بار، به نام اصلی او ـ فاطمه ـ صدا میزند، اندوهگین میشود و از حضرت میخواهد که دیگر او را بدیننام نخواند؛ زیرا از اینکه فرزندان زهرا (علیها السلام) به یاد مادرشان بیفتند و رنجهای او را بهخاطر بیاورند بیم دارد.
بدینسان، فاطمه کلابیه، در نخستین روزهای زندگی با علی (علیه السلام)، ام البنین5 خوانده شد تا به منزلت عصمت ازلی، فاطمه (علیها السلام) ارج نهاده باشد و فرزندانش نیز جای خالی وی را کمتر احساس کنند. بدینوسیله ام البنین، علاقهمندی خویش را به این خانواده به اثبات رساند.
وی که پس از بازگشت کاروان آزادگان و سرافرازان حسینی به مدینه، به استقبال کاروانیان شتافته بود، با آگاهییافتن از فاجعه، پیش از هرچیز، از یادگار زهرا (علیها السلام) و علی (علیه السلام)، یعنی حسین (علیه السلام) سراغ میگیرد و حتی از چهار فرزند دلاور و رشید خود، سخنی به میان نمیآورد. ازاینرو، نخست بیرق سوگ در عزای فرزندان فاطمه (علیها السلام) برمیافرازد و بر آنان میگرید و میگوید: «همه فرزندانم و آنچه در زیر این آسمان کبود است، فدای حسین (علیه السلام) باد».6
این موضعگیری عاشقانه و این ابراز احساسات پاک، بیانگر معرفت والا و محبت راستین این بانوی بزرگ و ازخودگذشته نسبت به خاندان وحی است. سوگواری او بر سیدالشهدا (علیه السلام) پیش از برپایی ماتم در عزای فرزندان خویش، سبزترین نگارینه زندگانی اوست.

تبارشناسی حضرت ام البنین (علیها السلام)
ام البنین (علیها السلام) زنی سخندان با اندیشههای بلند و دارای روحی لطیف و شاعرانه بود. او در خانوادهای اصیل از قبیله بنیکلاب، چشم به جهان گشود. پدرش حزام و مادرش ثمامه است. مادر او از خانوادهای شجاع و دلاور بود. به جدّ مادری او که ابوالبراء نام داشت، مُلاعِبُالأَسنه میگفتند؛ چون او در جنگها، نیزهها را به بازی میگرفت و حماسه میآفرید.7
حزامبن خالد نیز از خانوادهای سلحشور، ادبدوست و شاعرپرور بود. لبیدبن ربیعه، شاعر بزرگ عرب که در عصر جاهلیت میزیست و از بزرگان جزیرهالعرب بهشمار میآمد، برادر خالد و عموی حزام است. در عصری که فن شاعری، اعجازی بیبدیل بهشمار میرفت و برگزیدهترین شعرها را بر دیوار کعبه میآویختند، لبید، شاعر یکی از هفت سروده برگزیده و سرشناسترین چکامهسرای عربستان بود.
اگرچه او در عصر جاهلیت میزیست، مردی بخشنده، جوانمرد، حقیقتجو ودر عین حال دلاور و شجاع بود و اندامی تنومند و ورزیده داشت.
یکصد سال از عمر او گذشته بود که اسلام ظهور کرد.8 وی پس از ظهور اسلام، به جرگه مسلمانان پیوست و شاعری را کنار گذاشت. عمر در زمان خلافت خود دستور داده بود شاعران مسلمان را شناسایی کنند و آثار آنان را به مرکز خلافت بفرستند. شاعران بسیاری، نوسرودههای خود را فرستادند، ولی لبید، سوره بقره را نوشت و به قاصد حکومت داد و گفت: «خداوند به جای شعر، سوره بقره و آل عمران را به من عطا فرمود».
وی هنگام تشرف به اسلام، تکبیتی سرود که در آن، خداوند را به سبب این فیض بزرگ چنین سپاس میگوید:
الحمدللّه اذ لم یأتنی اجلی
حتی لبست من الاسلام سربالاً9
لبید در معلقه خود10 که 88 بیت است، مفاهیمی همچون بخشندگی، مهماننوازی، دوری از شهوترانی و خوگرفتن به عقلمداری را میگنجاند؛ بهگونهای که وقتی فرزدق، شاعر همعصر امام سجاد (علیه السلام)، بیتی از آن را میشنید، از اسب خویش پیاده میشد و از شگفتی واژههای آن به سجده میافتاد.
شهرت لبید، تنها به سخندانی و چکامهسراییاش نیست؛ بلکه فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز بر شهرت این شاعر بزرگ و متعهد افزوده است. حضرت درباره او فرمود: «سخن لبید، بهترین شعری است که عرب سروده بهویژه در آن مصرعی که میگوید: به جز خدا، همه چیز باطل است».11
او در این قصیده بلند چنین میسراید:
ـ همهچیز جز خدا نابودشدنی است. پس این نعمتها، روزی از بین میروند؛
ـ نعمتهای این جهان، مایه فریب و حسرتاند و زندگانی در این دنیا ناپایدار است؛
ـ همگان بهزودی به بلایی بزرگ دچار میشوند و سرانگشتان آنان را مرگ، زرد خواهد ساخت؛
ـ هرکس به کردههای خود آگاه خواهد شد و در پیشگاه خداوند همه پردهها بر خواهد افتاد.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) نیز مصراعی از این قصیده را در سخن خود آورده است.12
این اشعار، بهخوبی از سرشت و شخصیت برجسته این مدیحهسرای بزرگ، پیش از ظهور اسلام پرده برمیدارد و او را پیش از مسلمانشدن، مردی به دور از آلودگیهای جاهلیت مینمایاند. اینگونه پیداست که حضرت ام البنین (علیها السلام) یکتاپرستی و معرفت را از چنین خاندانی، به ارث برده است.
گفتنی است پدر حضرت ام البنین (علیها السلام) که پیش از به دنیا آمدن او، با گروهی از افراد قبیله خود به سفر رفته بود، در عالم رؤیا میبیند در صحرایی نشسته، گوهری به همراه دارد و به آن خیره شده است. در این هنگام، سواری بهسوی او میآید و میگوید: «این درّ را میفروشی؟»
حزام پاسخ میدهد: «قیمت آن را نمیدانم». سوار میگوید: «من نیز نمیدانم، ولی اگر آن را به امیر هدیه کنی، چیزی به تو میدهد که ارزش آن از طلا و نقره والاتر خواهد بود». حزام میپرسد: «آن چیز گرانقدر چیست؟» پاسخ میگوید: «همان عزت و شرافت ابدی».
حزام از خواب بیدار میشود و تعبیر خواب خویش را میجوید. به او میگویند صاحب دختری میشود که آن دختر به عقد شخصیت بزرگی درخواهد آمد.
پدر از سفر باز میگردد و میبیند خداوند، دختری به او عنایت فرموده است. رؤیایش به واقعیت میپیوندد و سالها بعد، فاطمه به ازدواج بزرگمرد تاریخ، علی (علیه السلام) در میآید.13
ثمره پیوند حضرت علی علیه السلام با ام البنین علیها السلام
حضرت علی (علیه السلام) از ام البنین (علیها السلام) چهار پسر داشت:
1. اباالفضل العباس.
2. عبداللّه که در 25 سالگی به دست هانیبن شیث خضرمی در کربلا به شهادت رسید.
3. عثمان که در 21 یا 23 سالگی بهدست خولیبن یزید اصبحی در کربلا به سختی مجروح و سرانجام شهید شد.
4. جعفر که او نیز در سن 19 یا 21 سالگی روز عاشورا، شهد شهادت نوشید.14
همه اعضای این خانواده، از مادر خویش آموخته بودند که چگونه در خط سبز رهبری و امامت فرزندان علی (علیه السلام)، جان خویش را بر کف اخلاص نهند و در این راه، شهد شیرین وصال بنوشند.

طلوع مهتاب
ولادت حضرت عباس (علیه السلام)
عباس (علیه السلام) فرزند امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در چهارمین روز شعبان سال 26ق، دیده به جهان گشود. میلاد عباس، نوری دیگر به این هستی بخشید و دلهای شیفتگان امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) از شور و عشق، لبریز شد. چهره علاقهمندان اهل بیت (علیه السلام) را شبنم شادی فراگرفته بود و هریک برای دیدار نورسیده مولای خویش بر یکدیگر، پیشی میگرفتند. هنگامی که نسیم اذان و اقامه بر روان پاک و سپید این طفل نیکبخت فرونشست، امام علی (علیه السلام) با واژهای مهرآفرین، نام فرزند خود را عباس نهاد. عباس یعنی شیر بیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد.15در این روز، ماه دیگری در خانه حضرت امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) طلوع کرد که کانون خاندان نبوّت و ولایت را نور دیگری بخشید. در گلشن رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) نوگلی شکوفا شد که زمین و زمان از عطر وجودش تا ابد معطّر شد. کودکی پای به عرصه وجود نهاد که آثار عظمت و شجاعت در چهرهاش متجلّی و آینه تمامنمای جمال و کمال حضرت علی (علیه السلام) بود.
چهارمین روز شعبان بود که هلهله شیفتگان امیرمؤمنان علی (علیه السلام)، کوچههای بنیهاشم را لبریز از شور و صفا کرد. خانه محقّر مولا و همسرش فاطمه کلابیه، آغوش خود را به روی دیدارکنندگان سیمای طفل نورسیده باز کرد و یکایک آنان را در خود جای داد. امام فرزند دلبند خود را به سینه چسباند و او را بوسه محبت زد. ابتدا در گوش راستش اذان و سپس در دیگر گوش کودک اقامه گفت و با این کار، در نخستین لحظههای حیات او، بذرهای پاک بندگی افشانده شد و در گلستان وجود او، شاخسار ایمان و عشق به «توحید» و «نبوت» نمایان گردید تا همیشه، همگان از سایهسار «ولایت» وی بهترین بهرهها را از آن خویش سازند.16
در این روز شادی و سرور، صحن دلهای بسیاری را روشنایی عشق بخشید. مردم مدینه به خانه علی (علیه السلام) رهسپار بودند تا بهترین تبریکهای خود را به پدر و مادر طفل نورسیده بیان کنند.
ام البنین (علیها السلام) مادر مهربان کودک، قنداقه ماه را در آغوش خورشید ولایت، حضرت علی (علیه السلام) گذارد و آن حضرت نخست بر پیکر فرزند عزیزش بوسه زد، سپس با چسبانیدن او به سینه خود، نخستین سخنان خویش را که نغمه توحید و نبوت و سرود ولایت بود، در گوش راست و چپش بیان کرد. پس از اذان و اقامه، نام کودک را «عباس» نهاد؛17 یعنی شیربیشه شجاعت و قهرمان میدان نبرد،18 خشمگین در برابر دشمنان و شادمان در مقابل دوستان.
مژده ولادت حضرت عباس (علیه السلام)
خورشید به تماشا ایستاده بود. آسمان، آغوش گشوده و نسیم بر شانه نخلها وزیدن گرفته بود. زمین، زیر پای او دف میزد.دوان دوان خود را به مسجد رساند. بر آستانه در ایستاد و نفسزنان گفت: «مژده! مژده!»
علی (علیه السلام) سخن خود را با اصحاب قطع کرد و فرمود: «خیر باشد قنبر!»
عرقِ پیشانی خود را با گوشه آستینش پاک کرد و عرض کرد: «مولای من! هماکنون از خانه شما میآیم. خدا به شما فرزندی عنایت فرموده است؛ آمدم که هم بشارت دهم و هم اسم و کنیهاش را بپرسم».
برق شادی در چشمان اهورایی ابرمرد تاریخ جهید و با تبسم فرمود: «این نوزاد جایگاه بلندی بر آستانه ربوبی دارد و نامها و کنیه و لقبش نیز بسیار است. اینک به منزل میآیم و نام او را انتخاب میکنم».
برخاست. با گامهایی پر صلابت و دلی سرشار از احساس، بهسوی خانه قدم برداشت. درِ خانه باز شد و زینب (علیها السلام) به استقبال آمد و عرض کرد: «پدر! خداوند به ما فرزندی عنایت فرموده است».
حضرت علی (علیه السلام) داخل شد و زینب (علیها السلام)، قنداقه کودک را به دست علی (علیه السلام) داد. اشک شوق از بام نگاه علی بر چهره نوزاد لغزید و او را در آغوش فشرد.
سپس سنت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) را اجرا کرد و در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و لحظاتی بر چهره نوزاد خویش، خیره ماند. آن روز، چهارم شعبان سال 26ق19 بود.
عباس که در عشق دلی یکدله داشت
در دشت بلا پرچم صد قافله داشت
یک روز پس از برادر آمد به جهان
یعنی ز حسین یک قدم فاصله داشت

گریه امیر مؤمنان، علی (علیه السلام) در ولادت عباس (علیه السلام)
پس از اینکه حضرت علی (علیه السلام) فرزند خود را عباس نام نهاد، دستهای او را بوسید و اشک بر صورت نازنینش جاری شد.ام البنین حیرتزده پرسید: «چرا گریه میکنید؟ مگر دستان فرزندم عیبی دارد؟»
حضرت فرمود: «گویی هماینک میبینم که این دستها روز عاشورا در کنار شریعه فرات، و در راه یاری دین خدا قطع شده است».20
هفتمین روز میلاد حضرت عباس (علیه السلام)
هفتمین روز میلاد عباس کوچک فرارسیده بود که علی (علیه السلام) فرزند خود را طلبید، لبان خویش را به یاد خدا مترنّم ساخت و طبق سنت اسلام، موهای زیبای آن ماهرو را تراشید و هموزن آن، طلا یا نقره به مستمندان صدقه داد. سپس گوسفندی ذبح کرد تا به برکت آن صدقات و این قربانی، پیکر پاک عباس پابرجا و سالم مانده و روزهای زندگانیاش، سرشار از برکتی جاودان باشد.21ترس ام البنین (علیها السلام) بر حضرت عباس (علیه السلام)
با آن که همه بنیهاشم زیبا و خوشسیما بودند، عباس (علیه السلام) در بین آنها چون ماهی درخشان بود. رخسارهاش زیبا و پرشکوه، و اندامش دلنواز و موزون بود. ام البنین از چشم حسودان بر او نگران بود و میترسید مبادا به او آسیبی برسانند و رنجورش کنند. قلب او از محبّت عباس آکنده بود و او را از جان خویش عزیزتر میداشت. لذا ابیات زیر را دربارهاش سرود:«فرزندم را در پناه خداوند یکتا و بیهمتا قرار میدهم؛ از گزند چشم حسودان از ایستاده و نشسته، مسلمان و غیرمسلمان، حاضر و مسافر، پدر و فرزند».22
ام البنین (علیها السلام)، انتخابی مناسب برای حضرت علی (علیه السلام)
سپیدی سیرت و زیبایی صورت کودک زیبای علی (علیه السلام)، بسیاری را بر آن داشت که بر بینش علی (علیه السلام)، آفرین گفته و به انتخاب عقیل تبریک گویند.آنها از روزی یاد میکردند که امام از برادر خود عقیل طلبید تا از بلندای «علم نسبشناسی»23 نگاهی به قبایل مختلف بیفکند و انگشت اشاره بر بانویی نهد که یارای مادری دلاورانی شجاع و قهرمانانی سرآمد باشد؛ فرزندانی قویدل و پیلافکن که در عرصههای نبرد، استوار بوده، در فردای حوادث رزمآورانی نامور شوند.
بدین گونه، عقیل پس از مدتی ژرفنگری؛ «فاطمه کلابیه» یا «ام البنین» را برگزید.
هم او که از بانوان فرزانه و ارجمندی بود که معرفتی بس والا به اهلبیت (علیهم السلام) داشت و سراپرده وجودش، پرنور از روشنی عشق و محبت به فاطمه زهرا (علیها السلام) و فرزندان او بود.
او خود را خدمتگزاری برای پرستاری حسن و حسین (علیهما السلام) میدانست و عطوفتی بسیار به زینب و اُمُکلثوم (علیهما السلام) داشت.24
پینوشتها:
1. تنقیح المقال، ج2، ص128.
2. کشف الغمه فی معرفة الائمه، ص32؛ مناقب آل ابیطالب، ص76؛ بحارالانوار، ج42، ص92.
3. 480 داستان از فضایل، مصائب و کرامات حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)، ص29.
4. همان.
5. مادر پسران.
6. بحارالانوار، ج45.
7. همان، ج18، ص22.
8. همان، ج51، ص245.
9. خدای را سپاس میگویم که نمردم و جامه اسلام را بر تن کردم. مناقب آل ابیطالب (علیه السلام)، ج1، ص166.
10. اشعاری که در عصر جاهلیت بر دیوار کعبه آویخته بود.
11. بحارالانوار، ج67، ص295.
12. بحارالانوار، ج67، ص295.
13. ماه بیغروب، ص80، برگرفته از: مولود العباس بن علی (علیه السلام)، ص26.
14. الکامل فی التاریخ، ج4، ص30.
15. زندگانی قمر بنیهاشم، صص 53 ـ 54.
16. باقر شریف القرشی، العباس بن علی (علیه السلام)، ص25؛ رهتوشه راهیان نور، محرم 1376، ص194.
17. «سپهسالار عشق»، رسالت، 5 اردیبهشت 1378.
18. العباس بن علی (علیه السلام) رائد الکرامه و الفداء فی الأسلام، ص24؛ زندگانی قمر بنیهاشم (علیه السلام) و حضرت علی اکبر (علیه السلام) و حضرت علی اصغر (علیه السلام)، ج2، ص53.
19. بحارالانوار، ج42، ص75؛ الوقایعوالحوادث، ج3، ص30.
20. چهره درخشان قمر بنیهاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام)، ج1، صص 137 و 138.
21. رهتوشه راهیان نور، محرم 1376، ص194.
22. سردار کربلا، ص164.
23. علمی که با آن، نیاکان افراد شناخته میشود و بدینسان اصالت خانوادگی و صفات روحی و اخلاقی آنان بهدست میآید.
24. ره توشه راهیان نور، محرم 1376، ص 194 و 195.
منبع:
علمدار عشق (رهیافتی بر شخصیتشناسی حضرت اباالفضل عباس علیه السلام)، تهیهکننده و ناشر: اداره کل پژوهشهای اسلامی رسانه صدا و سیما، 1398ش.