غاليان و انديشه تحريف قرآن (1)
چکيده
کليد واژه ها: غاليان، تحريف قرآن، سياري، فصل الخطاب، غلو.
درآمد
علماي شيعه، احتمال تحريف در کتاب خدا را مردود مي شمارند؛ چنان که محدث بزرگ شيخ صدوق(م381ق) مي نويسد:
اعتقاد ما اين است ؛که قرآني که خداوند متعال بر پيامبرش حضرت محمد(ص) نازل فرمود، همان است که در يک مجلد و در دسترس همه مردم قراردارد و هرگز بيش از آن نبوده است و طبق مشهور، 114 سوره دارد و هرکس به ما نسبت دهد که ما مي گوييم قرآن بيش از اين است، به يقين دروغگوست.(2)
با وجود دلايل گويا و روشن بر عدم تحريف قرآن نظريه تحريف در ميان شيعيان در دوره هاي اخير مطرح شد. نخستين کسي که در اين زمينه کتاب نوشت و مساله تحريف را مطرح نمود، سيد نعمت الله جزايري(1050-1112ق) در کتاب خود به نام منبع الحياه است. پس از او نيز، فرد سرشناسي از اين گروه، يعني محدث نوري(1254-1320ق) کتاب فصل الخطاب في اثبات تحريف کتاب رب الارباب را نوشت.(3)
وي اين کتاب را در سه مقدمه، دوازده فصل و يک خاتمه تنظيم نموده و همه دوازده فصل را به عنوان دلايل اثبات تحريف قرآن عرضه کرده است. به پندار نويسنده آنچه او را براين کار واداشت، اين بود که مخالفان، فضيلت هاي اهل بيت و عيوب دشمنانشان را از قرآن زدوده اند.(4)
روايات تحريف، عمده و اصلي ترين دليل کساني است که سعي در متهم کردن شيعه به پذيرش باور تحريف قرآن دارند. از نظر مدعيان تحريف، اين گونه روايات – که مجموعه اي از روايات پراکنده در منابع مختلف است – به صورت عام و يا به صورت خاص و با تصريح به موضوع تحريف، به تحريف قرآن دلالت دارند.
تعداد اين روايات به گونه اي است که علامه مجلسي رحمه الله در شرح روايتي از اين مجموعه روايات، اين گونه مي نويسد:
فالخبر صحيح و لايخفي ان هذا الخبر و کثيراً من الاخبار الصحيحه صريحه في نقص القرآن و تغييره و عندي ان الاخبار في هذا الباب متواتره معناً و طرح جميعها يوجب رفع الاعتماد عن الاخبار راساً؛(5)
اين حديث، صحيح است و مخفي نماند که اين حديث و بسياري از احاديث صحيح ديگر دلالت صريح بر نقص و تغيير قرآن دارند و در نزد من احاديث اين باب، تواتر معنوي دارد و وانهادن آنها، موجب سلب اعتماد از تمامي روايات مي شود.
سيد نعمت الله جزايري هم در اين زمينه مي نويسد:
الاخبار المستفيضه بل المتواتره، الداله بصريحها علي وقوع التحريف في القرآن.(6)
چنان که محدث نوري هم، دليل يازدهم و دوازدهم از دلايل دوازده گانه خود در کتاب فصل الخطاب را به صورت مبسوطي به نقل اين روايات اختصاص مي دهد.
روايات موسوم به تحريف، از جمله پديده هايي است که کمتر از ديده محققان علوم قرآني مخفي مانده است در ميان آسيب شناسي هاي مختلف به عمل آمده در اين حوزه، بررسي نقش غاليان از اهميت ويژه اي برخودار است. غاليان به عنوان فرقه هايي منحرف و گاهي منسوب به شيعه، همواره مشکلاتي را در تعاليم و متون شيعي ايجاد کرده اند. مجموعه عللي که دراين باره مورد بحث قرارمي گيرند، عبارتند از:
1. ناقلان فرومايه، 2. سطحي نگري،3. اخباري گري،4. روايات اهل سنت5. دشمني با تشيع،6. تفسير به راي7. شرايط زماني،8. تصحيف،9. تکرار روايت،10. غلو.
معناشناسي غلو
انگيزه چنين احتمال تاثير از ناحيه غلات را مي توان در اظهار نظر بسياري از قرآن پژوهان جستجو کرد و البته از اين نکته نيز نبايد غافل بود و آن اهميت بسزاي جريان غالي گري در ضمن بررسي ميراث فرهنگي شيعي است. امروزه اين مطلب امري مسلم است که غلات، همواره به عنوان دشمني داخلي، يک تهديد جدي براي شيعه محسوب مي شده اند و لذا کمتر موضوعي از شاخصه هاي شيعه و تشيع از آسيب آنها در امان مانده است. تحريف قرآن نيز نظريه اي است که مي توان ريشه هايي از آن را در فعاليت هاي غلات، جستجو کرد.
صرف نظر از آن که غلو، به عنوان يک جريان مشخص و با حدود و ثغور معين، در فرهنگ شيعي قابل اثبات نيست و در تفسير اين کلمه و مصاديق آن، از ديرباز ،اختلافات جدي وجود داشته است، اما اين امر مسلم است که در تاريخ حيات شيعه، گروهي بودند که در عقايد شيعي و باورهاي خود دچار نوعي افراط بوده اند. اين گروه داراي مميزاتي هستند که مي توانند در ارتباط با روايات تحريف مورد ملاحظه قرار بگيرند.
غلات ازجمله گروه ها و فرقه هايي هستند که صاحبان کتب ملل و نحل، عقايد آنها را به تمام شيعيان نسبت داده اند. به نظر مي رسد که يکي از دلايلي که باعث شد تا عقايد و معارف شيعي در جهان گمنام و ناشناخته بماند و نيز ده ها تهمت ناروا ازجمله تهمت تحريف قرآن را به شيعيان راستين نسبت دهند، خلط و عدم تفکيک ميان عقايد و فرهنگ برخي از فرقه هاي ضاله و منقرض شده اي است که به علل مختلف از اصل مذهب شيعه جدا شده و نغمه ديگري سرداده اند.(7)
از زاويه و ديد لغت شناسي، واژه غلو کلمه عربي بر وزن «فُعول»( مصدر از غَلي يَغلُو) است. مترادف فارسي آن را، در يک عبارت مي توان خلاصه کرد و آن عبارت است از تجاوز از حد و حدود هر چيز. از همين روست که وقتي قيمت کالايي در بازار از حد معمول خود فراتر رود، براي آن تعبير «غال» رابه کار مي برند. جوشيدن مايع نيز که حکايت از نوع نگنجيدن مايع در حد و حدود ظرف دارد، در زبان عربي با واژه «غليان» از آن ياد مي شود.(8)
بديهي است که در انتقال واژه «غلو» به محيطي خارج از حوزه لغت شناسي، بايد معناي آن را، متناسب با حوزه مقصد، باز کاوي کرد. در موضوع مورد بحث ما، يعني علم فرقه شناسي و يا در کتب ملل و نحل، مفهوم جالب توجهي از اين واژه به دست مي آيد؛ به طوري که مي توان گفت هرگاه اين کلمه و مشتقات آن که در مورد معتقدات ديني ومذهبي به کار رود -به اين معناست که انسان، چيزي را که به آن اعتقاد دارد، از حد عادي خود بسيار فراتر برده است.
اين لغت، با وجود عموميت مفهومي آن در علم فرقه شناسي مفهوم بسيار ويژه تري پيدا کرده است و از هر جهت ويژه شده است؛ بدين ترتيب که اولاً، غلو مخصوص به اهل بيت (ع) شده و ثانياً، کيفيت غلو را به حد نبوت يا خدايي رساندن آنان، تعبير کرده اند. از اين رو، هرگاه واژه غلات در علم فرقه شناسي و در کتب ملل و نحل، بدون قرينه به کار رود، منظور از آن افراد يا فرقه هايي هستند که به خدايي امامان شيعه يا حلول روح خدايي در آنان اعتقاد داشته اند(9) که البته به طور طبيعي، مصداقي جز غلات منتسب به شيعه پيدا نمي کنند.
تذکر اين نکته نيز لازم است که از ديدگاه شيعه، غلات، فقط با الوهيت قايل شدن براي اشخاص يا ادعاي نبوت براي کساني که پيامبر نيستند، از فرقه هاي اسلامي خارج مي شوند و نمي توان آنها را مسلمان ناميد؛ اما به هر حال، واقعيت و گزارش هاي تاريخي ما را بر آن مي دارد که از آنها، حداقل عنوان غلات منتسب به شيعه ياد کنيم.
نکته ديگر ، آن که با وجود تعاريف ارائه شده از اين واژه، مي توان ادعا کرد که «غلو» به عنوان يک جريان مشخص و با حدود و ثغور معين در فرهنگ شيعي، قابل اثبات نيست و متاسفانه در تفسير اين کلمه و مصاديق آن، از ديرباز، اختلافات جدي وجود داشته است تاجايي که مرحوم آيه الله خويي مي فرمايد:
غلو داراي درجاتي است و ممکن است شخصي که داراي درجه پايين از غلو است، اشخاص داراي غلو در درجه بالا را از غلات بداند و آنها را لعنت کند.(10)
عدم شفافيت معناي غلو، ابهاماتي را نيز در اين زمينه در علم رجال به وجود آورده است؛ چرا که با مراجعه به موسوعه هاي رجالي شيعه به نام بسياري از افراد برمي خوريم که متهم به غلو شده اند و مشخص نبودن معناي غلو، باعث مي شود که قضاوت در مورد راوي و تاييد يا رد روايات متهم به غلو، با مشکلاتي مواجه گردد. نکته اي که درباره فرقه غلات در مقايسه با ساير فرق قابل طرح است، آن است که شايد نتوان هيچ فرد يا گروهي را يافت که خودش را متعلق به اين جريان بداند. منفي بودن چنين جرياني هيچ کس را مشتاق نخواهد کرد تا خود را به اين جريان منتسب کند اين امر، درباره ساير فرقه ها بدين گونه نيست؛ چنان که صدها فرقه به نام هاي افراد مختلف داريم که هريک از آنها ادعاي صحيح بودن مرام خود را سرداده ا ند.
اهميت شناخت معناي غلو در علم رجال از اين جهت است که نقش اين اتهام ارتباط مستقيمي با روايات نقل شده از سوي اين افراد دارد و تکليف ما را در رد يا قبول اين گونه روايات مشخص مي کند، ولي از آنجايي که در معنا و درجات غلو، اختلافات جدي وجود دارد به ناچار اين سردرگمي، علوم ديگر شيعي مانند عقايد و فقه را هم تحت تاثير قرارمي دهد؛ چرا که افراد متهم به غلو در سلسله اسناد بسياري از روايات عقيدتي فقهي قرار دارند که با روشن نشدن وضع آ نان، آن روايات نيز بلاتکليف مي ماند؛ مگر اين که از جاي ديگر دليل قاطع، بر رد يا تاييد آن روايات بيابيم.
براي روشن شدن شدت اختلاف در مفهوم غلو خوب است به نمونه بارز آندر مساله «سهو النبي» اشاره اي داشته باشيم. در قرن چهارم، اختلافي اساسي ميان گروه هايي از شيعه در اين مورد به وجود آمد؛ چرا که علما و بزرگان مکتب قم، همانند شيخ صدوق از يک سو، منکر بسياري از صفات عالي و نيز کرامات پيامبر(ص) و ائمه (ع) شدند و بالاتر، آن که معتقدان به آن صفات و کرامات را به غلو متهم کردند. نقطه اوج اين اختلاف در مساله سهوالنبي بود زيرا قمي ها معتقد بودند که پيامبر(ص) عصمت از سهو ندارد و براي آن حضرت مساله سهو و فراموشي در حال نماز اتفاق افتاده است. استاد شيخ صدوق، يعني ابوجعفر محمدبن حسن بن وليد مي گفت:
اولين درجه غلو، آن است که شخص معتقد به رخ ندادن سهو براي پيامبر اکرم(ص) باشد.(11)
از طرف ديگر، علماي شيعي بغداد، مثل شيخ مفيد سهو را براي پيامبر جايز نمي دانستند و نيز صفات و فضايل بسياري براي ائمه(ع) ثابت مي کردند که قمي ها آن را انکار مي کردند و طرف مقابل خود، يعني قمي ها را متهم به تقصير و کوتاهي در معرفت پيامبر(ص) و ائمه(ع) مي دانستند . از اين رو، شيخ مفيد درباره گفتاري که از استاد شيخ صدوق نقل شد، گفته است:
اگر اين نقل قول او صحيح باشد، او مقصر است.(12)
با مطالعه کتب ملل و نحل، ملاحظه مي شود که غلو، طيف وسيعي از اعتقادات و اخلاقيات و اعمال را در برمي گيرد که در نحله ها و مذاهب مختلف پراکنده اند و حتي ممکن است در نحله ها و مذاهبي که به غلو موصوف نيستند، برخي از آن اعتقادات، اخلاقيات و اعمال را يافت. از سوي ديگر، نمي توان يک نحله را از هر حيث، اهل غلو در همه اعتقادات دانست؛ زيرا ممکن است برخي در اعتقاداتي غلو کرده و در اعتقاداتي، معتدل و متکي به نقل صحيح و عقل سليم باشند.
تزلزل و بي ثباتي مفهوم غلو – که به آن اشاره شد – به دليل مبنايي بودن اين موضوع، و حصول نتيجه تحقيق حاضر موثر است. ترديدي نيست که اظهار نظر درباره هريک از افراد زنجيره اسناد روايات تحريف، بحثي خارج از توان و محدوده اين پژوهش است و از طرفي، تعدد ديدگاه هاي رجالي درباره شخصيت هاي مزبور، از سوي رجال شناسان، به سختي قابل جمع است. با توجه به موانع موجود و به منظور شفاف سازي کامل در اين مساله، بر آنيم تا در اين مسير کليه افرادي را که در ضمن سلسله اسناد روايات تحريف واقع شده اند، در صورت داشتن اتهام به غلو از سوي يکي از رجال شناسان معتبر شيعه، همانند شيخ طوسي، نجاشي، کشي و حتي رجالي منتقدي چون ابن غضايري، در زمره راويان متهم به غلو بياوريم. به عبارت ديگر، ما در اين جا، دعواي موجود بر سر تعيين مفهوم و مصداق غالي را به صاحبان خود اين فن، احاله داده و خود را از وارد شدن به اين حوزه دور مي داريم. بر اين اساس، مثلا اين قدح به اين نوشتار وارد نخواهد بود که چرا شخصيتي چون محمدبن سنان -که دفاع هاي قوي و جدي از وي صورت گرفته است- در زمره اين گونه راويان قرارگرفته است؟ ما در تضمين هرگونه پيش داوري خود نسبت به نتيجه تحقيق، حتي اذعان داريم که چه بسا افرادي، جزء ثقات و معتمدين بوده اند، اما به دليل اختلافات مکاتب رجالي و يا حتي به دليل دشمن تراشي هاي فرقه اي به غلو متهم شده اند و حال آن که در واقع، داراي عقايدي معتدل و به دور از غلو بوده اند.(13)
متهم شدن به غلو به همان نحو که ريشه در اهميت اين جريان خطرناک در عالم تشيع دارد، از اين لحاظ نيز قابل دقت است که چه بسا، برخي از اين «تهمت» براي مقاصد مکتبي خود استفاده مي کرده اند. از اين رو مي بينيم که قمي ها و ابن غضايري که شان و منزلت خاصي براي ائمه (ع) قايل بودند و تعدي از آن منزلت را غلو مي دانستند – هنگام بررسي احوال راويان به روايات آنها دقت مي کردند و هرگاه در روايات آنان مطلبي را مي يافتند که با عقيده اشان درباره ائمه(ع) منافات داشت و از آن حدي که براي ائمه (ع) قايل بودند، فراتر رفته بود، راوي آن را متهم به غلو و روايات آن را رد مي کردند. لذا مشاهده مي کنيم که بسياري از افراد که متهم به غلو شده اند، اتهامشان از سوي قمي ها و ابن غضايري برآنان وارد شده است و به دنبال اين اتهام، آنها را به دروغگويي و حديث سازي نيز متهم کرده اند؛(14) فرايندي که به وضوح، دخالت دادن عقايد فرقه اي و مکتبي در آن هويداست جالب است که بدانيم برخي معتقدند: اصل غلو، عقايد معتدل شيعه بوده است که اذهان ضعيف و نيز مغرض، آنها را از حد منطقي خود خارج کرده و به غلو کشانيده است.(15)
حضور غاليان در حوزه هاي علمي – حديثي
اما با وجود صدور چنين ارشاداتي از ناحيه ائمه(ع)، معارف شيعه از دستبرد غاليان و افکار غاليانه مصون نماند. در اينجا به مواردي از اين تاثيرات سوء اشاره مي کنيم:
ارائه تصويري غلط از ائمه(ع)
1. مام صادق(ع) به يکي از اصحاب خود به نام اسماعيل بن عبدالعزيز، که افکاري غلو آميز داشت فرمود: اي اسماعيل، براي من آبي در محل وضوع بگذار تا وضو بگيرم. اسماعيل نيز چنين کرد و سپس با خود گفت: من درباره او اعتقاداتي چنين و چنان دارم(مثل اين که او پروردگار است و خالق و رازق) در حالي که او احتياج به وضو گرفتن پيدا مي کند. وقتي که امام صادق(ع) از محل وضو خارج شد فرمود: اي اسماعيل، ساختمان را بيش از آنچه که ظرفيت دارد، بالا نبريد که منهدم خواهد شد؛ ما را مخلوق قرار دهيد و آن گاه، هرچه مي خواهيد درباره ما بگوييد.(23)
2. در حديث ديگري امام صادق(ع) پس از لعن مغيره مي فرمايد: خداوند لعن کند کسي را که درباره ما چيزي مي گويد که ما خود نمي گوييم و خداوند لعنت کند کسي را که ما را از بندگي خارج کند؛ از بندگي خدايي که ما را آفريده است و ما به سوي او بازخواهيم گشت و امور ما در قبضه اوست.(24)
3. در روايت ديگري، شخصي به امام صادق(ع) مي گويد: آنها مي گويند شما عدد قطره هاي باران و ستارگان و برگ هاي درختان و نيز وزن آنچه در درياست و عدد خاک ها را مي دانيد. امام صادق(ع) با شنيدن اين سخنان سربه آسمان بالا برد و فرمود: سبحان الله! سبحان الله! نه به خدا سوگند! اينها را جز خداوند نمي داند.(25)
در همين زمينه و در گستره همين تصاوير نادرست از ائمه بود که گروهي از غاليان زمان امام موسي بن جعفر(ع)، ادعاي مهدويت حضرت را داشتند.(26)
2. رواج اباحي گري
بسياري از غلات، معرفت امام و رهبر را – که عمدتا همان رهبران غلات بودند – جايگزين تمام اعمال و احکام شرع مي دانستند و مي گفتند: هرکه امام و پيامبر را شناخت، هرکاري خواست بکند و همه احکام شرع، از او برداشته شده است.(27) همچنين گفته شده: غلات، تکاليف شرعي مانند نماز و روزه و حج را از امور نمادين دانسته و برآن بودند که معرفت يا محبت امام(ع) براي رستگاري کفايت مي کند و نيازي به انجام تکاليف شرعي نيست. (28)
سوء استفاده از مفهوم شفاعت، در چارچوب همين فرايند صورت گرفته است؛ بدين معنا که از ديد غاليانه، شفاعت، چراغ سبزي است که براي غوطه ور شدن در گناهان قرارداده شد است؛ ديدگاهي که بر اساس آن، برخود نهادن نام شيعه و دوستدار اهل بيت(ع) بودن، مجوزي براي اباحي گري است. همين اباحي گري مطلق مي تواند علت عمده اي براي پيوستن گروهي از مردم شهوت پرست به جريان غلو باشد.
3. جعل و دس در متون ديني
در کتب رجالي شيعه، نام بسياري از غلات با عنوان هاي وضاع و کذاب همراه شده است؛ به اين صورت که احاديثي را به دروغ از قول معصوم(ع) بي واسطه يا باواسطه براي ديگران نقل مي کردند و يا آن که در هنگام استنساخ از يک کتاب معتبر شيعي رواياتي را هم از نزد خود با سلسله اسنادي شبيه اسناد کتاب اصلي، درکتاب نسخه برداري شده، جاي مي دادند.
هشام بن حکم از قول امام صادق(ع) چنين نقل مي کند: مغيره بن سعيد، به عمد بر پدرم(امام باقر(ع)) دروغ مي بست. ياران او که در ميان ياران پدرم مخفي بودند، کتاب هاي اصحاب پدرم را مي گرفتند و به مغيره مي دادند و او در آن کتب به صورت مخفيانه، کفر و زندقه را جاي مي داد و آنها را به پدرم اسناد مي داد. سپس آن کتب را به يارانش مي داد تا در بين شيعيان، پخش و منتشر کنند. پس هر نوع غلوي که در کتاب هاي پدرم مي يابيد، بدانيد که از آن مواردي است که مغيره، به صورت مخفيانه در کتب پدرم جاي داده است. (31)
و يا آن که امام رضا(ع) در ضمن روايتي خطاب به حسين بن خالد فرمود: اي پسر خالد، بي گمان، اخبار و روايات منسوب به ما، در باب جبر و تشبيه را غلاتي ساختند که عظمت خدا را کوچک کردند، پس کسي که آنها را دوست بدارد ما را دشمن دانسته است... . (32)
لازم به ذکر است که شيعه خيلي زود توانست با کمک علم رجال و نقادي متن و محتوا، بسياري از احاديث جعل شده به وسيله غلات را با ارائه آنها به ائمه بعدي از درون کتب خود براند وکتب حديثي خود را پالايش کند؛ بويژه صاحبان کتب اربعه شيعه توجه بيشتري به پالايش احاديث هم از نظر متن و هم از نظر سند داشتند و بدين وسيله خدمت بزرگي به معارف شيعه کردند. اما با اين حال، بازهم نمي توان با قاطعيت ادعا کردکه همه احاديث کتب اربعه، به يقين از سوي معصومان(ع) صادر شده است و هيچ حديث جعلي در اين کتب يافت نمي شود.
4. تحريف عقايد شيعه
تحريف در مفهوم هايي چون: رجعت، مهدويت، شفاعت و بدا، بر مباني فکري غلات، صورت مي گرفت؛ ازجمله آن که مثلا رجعت را در حقيقت بخشي از نظريه تناسخ خود مي گرفتند و يا آن که به مهدويت يکي از امامان و يا رهبران خود قايل بودند. شفاعت را نيز- که از اصول مسلم شيعه است- به صورتي ارائه کردند که تشويقي براي گناه کردن دوست داران ائمه (ع) باشد.
تحريف معنوي و تاويل قرآن و تعاليم ديني براساس تمايلات فرقه اي غلات، ماندن تطبيق برخي آيات قرآني بر ائمه اطهار(ع) به قصد ذکر مناقب آنها و برخي اصحاب به قصد ذکر مثالب ايشان، نيز از جمله فعاليت هاي آنها به شمار مي رود؛ مثلا اين که خطابيه مي گفتند: تاويل آيه(ثم ارسلنا رسلنا تترا)،(35)
آن است که در هر عصري دو رسول لازم است که يکي ناطق و گويا و ديگري صامت و خاموش است و محمد(ص)، رسول ناطق و علي(ع)، رسول خاموش است. (36)
اصل نظريه تحريف و اعتقاد به کم شدن يا تحريف در آيات قرآني نيز در همين زمينه، قابل بحث است. ادعاي تحريف يا اسقاط آيات قراني مربوط به ائمه اطهار(ع) و عدم حجيت قرآن موجود، فرايندي است که غاليان، به منظور اثبات عقايد خود، آن را ترويج مي کردند.
پي نوشت ها:
دانشجوي دکتري علوم قرآن و حديث در دانشگاه تربيت مدرس.
1. البيان في تفسير القرآن، ص207،220.
2. اعتقادات الاماميه، ص93-94.
3. صيانه القرآن عن التحريف، ص111.
4. فصل الخطاب في اثبات تحريف کتاب رب الارباب، ص5.
5. مرآه العقول، ج12، ص525.
6. الانوار النعمانيه، ج2، ص357.
7. غاليان، کاوشي در جريان ها و برآيندها، ص63-65.
8. المفردات في غريب القرآن، ص 365.
9. تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلامي تا قرن چهارم هجري، ص151.
10. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه، ج19، ص136.
11. من لايحضره الفقيه، ج، ص 358.
12. تصحيح الاعتقاد، ص 135.
13. تنقيح المقال، ج1، ص 212.
14. کليات في علم الرجال، ص 93 به نقل از الفوائد الرجاليه، ص 9- 38.
15. تاريخ تشيع در ايران ازآغاز تا قرن هفتم هجري، ص110.
16. صحيح بخاري، ج8، ص144.
17. من لا يحضره الفقيه، ج37، ص408.
18. شرح نهج البلاغه، ج 4، ص105.
19. الخصال، ص 416.
20. بحارالانوار، ج25، ص265.
21. همان، ص 270.
22. همان، ص 296.
23. همان، ج25، ص279.
24. همان.
25. همان، ص 294.
26. فرق الشيعه، ص93.
27. المقالات و الفرق، ص39، ص 63؛ فرق الشيعه، ص49.
28. پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، ص298.
29. کليات في علم الرجال، ص419.
30. الموضوعات في الاثار و الخبار، ص150.
31. رجال الکشي، ص147.
32. بحارالانوار، ج3، ص294.
33. الکافي، ج1، ص265 به بعد .
34. الموضوعات في الاثار و الاخبار، ص308.
35. سوره مومنون، آيه 44.
36. المقالات و الفرق، ص 50.4. تحريف عقايد شيعه
پيش تر عقايدي که غلات به آنها معتقد بودند، عقايدي بود که اصل آنها از شيعه گرفته شده بود، ولي آنها آن عقايد را به شکل تحريف شده عرضه کردند. برخي از اصطلاحات، داراي معاني کش داري هستند و امکان دارد برمعاني درست و غلط دلالت کنند. «تفويض» در رديف اين اصطلاحات است که در احاديث شيعه از آن سخن به ميان آمده است. مراد از تفويض، از ديدگاه شيعه آن است که پيامبر وبعد از ايشان ائمه اطهار(ع)، مسؤول تبليغ احکام و بيان حلال و حرام هستند؛(638) اما غلات اين معنا را تحريف کردند و مدعي شدند که تفويض به اين معناست که خداوند همه چيز، حتي امور خلق و تدبير را، به پيامبر و ائمه (ع) تفويض کرده است.(639)
تحريف در مفهوم هايي چون: رجعت، مهدويت، شفاعت و بدا، بر مباني فکري غلات، صورت مي گرفت؛ ازجمله آن که مثلا رجعت را در حقيقت بخشي از نظريه تناسخ خود مي گرفتند و يا آن که به مهدويت يکي از امامان و يا رهبران خود قايل بودند. شفاعت را نيز- که از اصول مسلم شيعه است- به صورتي ارائه کردند که تشويقي براي گناه کردن دوست داران ائمه (ع) باشد.
تحريف معنوي و تاويل قرآن و تعاليم ديني براساس تمايلات فرقه اي غلات، ماندن تطبيق برخي آيات قرآني بر ائمه اطهار(ع) به قصد ذکر مناقب آنها و برخي اصحاب به قصد ذکر مثالب ايشان، نيز از جمله فعاليت هاي آنها به شمار مي رود؛ مثلا اين که خطابيه مي گفتند: تاويل آيه(ثم ارسلنا رسلنا تترا)،(640)
آن است که در هر عصري دو رسول لازم است که يکي ناطق و گويا و ديگري صامت و خاموش است و محمد(ص)، رسول ناطق و علي(ع)، رسول خاموش است. (641)
اصل نظريه تحريف و اعتقاد به کم شدن يا تحريف در آيات قرآني نيز در همين زمينه، قابل بحث است. ادعاي تحريف يا اسقاط آيات قراني مربوط به ائمه اطهار(ع) و عدم حجيت قرآن موجود، فرايندي است که غاليان، به منظور اثبات عقايد خود، آن را ترويج مي کردند.